آنجا که پرسشی نیست! / احمد راسخی لنگرودی

1395/9/30 ۰۷:۲۸

آنجا که پرسشی نیست! / احمد راسخی لنگرودی

«پرسیدن» از ویژگی‌های آدمی است. تنها انسان است که می‌پرسد و پرسش‌های خود را پیوسته دنبال می‌کند. آدمی از رهگذر پرسش است که می‌اندیشد و متقابلا در اندیشیدن است که پرسش زاده می‌شود. اندیشه و پرسش دو روی یک سکه‌اند. هر انسانی در هر طبقه و صنفی رابطه‌ای با پرسش دارد. بدون پرسش عقل کارآیی لازم را ندارد و در سطح نازل فرومی‌غلتد؛ در کشف علل و اسباب اتفاقات درمی‌ماند.

 

«پرسیدن» از ویژگی‌های آدمی است. تنها انسان است که می‌پرسد و پرسش‌های خود را پیوسته دنبال می‌کند. آدمی از رهگذر پرسش است که می‌اندیشد و متقابلا در اندیشیدن است که پرسش زاده می‌شود. اندیشه و پرسش دو روی یک سکه‌اند. هر انسانی در هر طبقه و صنفی رابطه‌ای با پرسش دارد. بدون پرسش عقل کارآیی لازم را ندارد و در سطح نازل فرومی‌غلتد؛ در کشف علل و اسباب اتفاقات درمی‌ماند. راهی به حقیقت نمی‌گشاید. گذر از سطح موجودات و عزیمت به عمق و ژرفای امور همیشه با پرسش و داشتن نگاهی‌پرسشگر امکان‌پذیر است. ساحت عقل با تکرار و عادت چندان دمساز نیست. در مفاهیم مأنوس هم می‌کوشد با طرح پرسش‌های تأمل‌برانگیز و الهام‌بخش آشنایی‌زدایی کند و به افقهای ناشناخته راه یابد. عقل در تنور گرم پرسش رو به کمال و پختگی می‌نهد؛ زیرا پرسش فضای تازه‌ای بر سر هر چیز و درون هر چیز می‌افکند که اندیشیدن را لازم می‌دارد.

عقل هیچ‌گاه با پرسش و در پرسش فرونمی‌نشیند. پیوسته با طرح پرسش‌های مستمر و نقادی‌های پی‌در‌پی، خود را به پیش می‌افکند. در برابر هر پاسخی که به پرسشی می‌دهد، پرسشی دیگر فراروی پرسشگر می‌نشاند؛ کاری که در فرایند شناخت و پژوهش نقطة پایانی برایش متصور نیست. در مکتب عقل رشته پرسش‌ها و زنجیرة شک و یقین‌ها تمامی ندارد، بلکه برعکس سیلی از پرسش‌های بنیادین بر آدمی سرازیر می‌شود. عقل پیوسته می‌پرسد و در این مسیرِ ناآرام و ناهموار خود را با پرسش‌های محدود، محدود نمی‌کند. از میان هر پاسخی که در برابر پرسشی می‌نشیند، بی‌اختیار پرسشی دیگر سر برمی‌آورد و روزنه‌ای برای عرضه اندام بازمی‌کند؛ پرسش‌هایی که در زندگی عملی و حوزه نظری بس بااهمیت و سودمندند.

بنابراین پرسش، نخستین شرط و لازمه تفکر به شمار می‌آید. نقطه عزیمت تفکر پرسش است. پرسش چنان‌که امام صادق(ع) فرموده، کلید قفل خانه دانش است. از رهگذر پرسش می‌توان حصار باورهای عوامانه و جزمیت‌های جاهلانه را شکست و بر بتهای پیش‌ساخته ذهن و موانع ورود به خانه دانش فائق آمد. پرسشگر کسی است که فقیر راستین و نیازمند واقعی دریافت پاسخ و درواقع همان دانش است. او در پی یک نیاز و فقر ذاتی، زبان به پرسش می‌گشاید و این فقر و نیاز با سرنوشتش گره خورده و مقام بس والایی را داراست که این مقام تنها به انسان اختصاص می‌یابد؛ نیازی که عمارت رفیع دانش را بنیاد می‌دهد و آدمی را به نقطه کمال انسانی خود می‌کشاند. بنابراین پرسش و پرسشگری برای انسان یک اصل ذاتی است.

نیاز پرسشگر هیچ‌گاه پایانی ندارد، پیوسته و ادامه‌دار است. این گونه نیست که کسی انبان دانش و سرشار از اندیشه باشد، اما شعله پرسش‌هایش فروکاهد و روزی پرسش، دست از گریبان اندیشه او رها کند؛ بلکه به عکس، افزونی دامنه دانش و اندیشه، متقابلا افزونی دامنه پرسش را به دنبال دارد. هر قدر اندام دانش فرد فربه شود، پرسش‌هایش نیز رو به فربهی می‌نهد. این تنها بی‌دانشان و فاقدان اندیشه‌اند که به نوعی بی‌پرسشند و از سر جهل، خود را نیازمند پرسش احساس نمی‌کنند. در اصل، آنان فقیر پرسشند، بدون اینکه از فقر خود آگاه باشند. هیچ پرسشی بر زمینه جهل شکل نمی‌گیرد. در خاک جهل هیچ بذر پرسشی نمی‌روید. پرسش همسایه دیوار به دیوار دانستگی است. بنابراین پرسش وجهی از دانستن است.

کسانی که در تأسی از ندای عقل اهل پرسشند و پرسش را پشتوانه نگاه‌های فراختر خود قرار می‌دهند، عمیق‌تر از دیگران به اطراف می‌نگرند و شخصیتی دیگر می‌یابند. هستی، آنان را بیشتر معنادار می‌آید و سیمایی واقعی‌تر پیدا می‌کند. تحقیق و پژوهش کار کسانی است که ذوق پرسش دارند و یا دست کم میل همزبانی با پرسشگر را داشته باشند، شأن پرسش را بدانند و معتقد نباشند که پرسش متعلق به یک زمان خاصی است و دوره آن سر می‌آید. تحقیق متضمن آگاهی است و آگاهی نیز به پرسش است. آنجا که پرسش رنگ می‌بازد مرگ آگاهی فرامی‌رسد؛ در نتیجه تحقیق و پژوهش نیز تحقق نخواهد یافت.

 

کودک و پرسش

عقل کودک از آن زمان که در مسیر رشد و کمال قرار می‌گیرد، بیش و کم خود را با طرح پرسش نشان داده، جلو می‌افکند و بدین‌سان با پرسش‌های ابتدایی و کودکانه، اما بزرگسال‌گریز، راهی خانه فهم و پهنه وسیع دانش می‌شود. دانش خود را به‌تدریج با طرح پرسش بسط می‌دهد و به دنیای ناشناخته‌ها راه می‌یابد. کودک فطرتاً با زنجیره پیوسته‌ای از چونی‌ها و چرایی‌ها با اطراف پیرامونی خود ارتباط برقرار می‌سازد. در پاره‌ای، آن چنان حجم انبوهی از چونی‌ها و چرایی‌ها بر زبان جاری می‌سازد و رشته‌ای از حلقات به هم پیوسته پرسش بر گردن اطرافیان می‌افکند که تحملش اطرافیان را گاه از حد توان و طاقت خارج است و با اعتراض و یا بی‌اعتنایی پیاپی و سرکوبگرانه آنان روبرو می‌شود و این در تخریب شخصیت علمی او مؤثر است. در این صورت پرسش به منزله امری لازم در فرایند رشد که با ذات بشر سرشته و از پایگاه عقلانی برخوردار است، به امری زائد و اضافی و نه چندان لازم و ضروری جلوه می‌کند!

کودک در چنین شرایطی سرخورده از طرح پرسش، رفته رفته از صرافت پرسیدن و پاسخ‌گرفتن می‌افتد، تا جایی که سرانجام، پرسیدن او را امری غریب، دست و پا گیر و درد سرساز می‌آید. دیگر با کنجکاوی کودکانه فاصله می‌گیرد. کمتر در مقابل اطرافیان با جرأت و گستاخی زبان به پرسش می‌گشاید و بر گرفتن پاسخ‌های صریح اصرار ‌می‌ورزد؛ تا آنجا که با افزایش سن و قرار گرفتن در دالان‌های پر پیچ و خم اجتماع و تحمل بار سنگین زندگی، دامنه پرسش و پرسشگری به کمترین حد و میزان خود می‌رسد. خاصه آنکه با افزایش سن، آموزه‌های جزمی و تعصب‌آمیز از یک سو، و دیگر گرفتاری‌های مهلک زندگی از سوی به میدان می‌آیند و این همه به انسداد باب پرسش می‌انجامد. دیگر کنجکاوی در قالب طرح پرسش برایش جذاب و گیرا نیست. کم‌کم با بی‌پرسشی اُنس می‌گیرد و طرفه اینکه بی‌پرسشی او را ممدوح و مأنوس و گاه بایسته می‌آید، و این یعنی آغاز نیندیشیدن‌های او.

همه ما کودک که بودیم بیشتر از بزرگسالی با پرسش آموخته بودیم و بیشتر زبان پرسشگر به کار می‌بردیم. گاه در اطراف یک موضوع پرسش‌های متنوع طرح می‌کردیم. بدون ترس و واهمه بزرگسالان را در جریان پرسش‌های پی‌ در پی خود قرار می‌دادیم و به گونه‌ای آنان را موظف به پاسخگویی می‌نمودیم. در این کار عجیب اصرار و ابرام هم می‌ورزیدیم. بدون هیچ گونه ملاحظه‌ای زبان به تکرار نیز می‌گشودیم. گویی پرسش امری غریب و بیگانه نبود، بلکه خودی و دم‌دستی تلقی می‌شد. ریشه در هویت و سرشتمان داشت. ما را به سوی خود می‌کشاند. به نوعی خود را در سپهر پرسش می‌شناختیم. پرسش بر تجربه‌مان می‌افزود. با پرسش بزرگ می‌شدیم و در پرتو پرسش می‌درخشیدیم. بدون پرسش خود را بی‌تحرک و بی‌فروغ احساس می‌کردیم. بسا که در امر پرسیدن از سوی اطرافیان سرخورده می‌شدیم خود را قرار گرفته در فضای تاریک و جهالت‌های خود می‌یافتیم. بدین‌سان افقهای روشن به رویمان بسته می‌شد. چشم و دلمان رنگ تاریکی به خود می‌گرفت. سرخورده و فروافسرده می‌شدیم. چتر نومیدی سراسر وجودمان را فرا می‌گرفت و رفته رفته با پرسش و پرسشگری فاصله می‌گرفتیم. بدین‌سان پرسش از سرزمین ذهنمان رخت برمی‌بست و نیندیشیدن بر جای آن می‌نشست.

 

درس پرسشگری

دانشجو که بودیم بهترین کلاس‌های درس را آنهایی می‌دانستیم که در آن مجال طرح پرسش بود. آزادانه امکان طرح پرسش می‌یافتیم. استاد از پرسش نمی‌گریخت؛ پرسش را به گونه‌ای دیگر تعبیر نمی‌نمود. عرصه را بر پرسشگر تنگ نمی‌کرد، بلکه استقبال نشان می‌داد. امتیاز ویژه‌ای هم برای طرح پرسش قائل می‌شد. پرسشگر را به دیده احترام می‌نگریست و در مقایسه با دیگران جایگاه ممتاز و ویژه‌ای هم برایش قائل بود. متقابلا، در کلاس‌هایی که پرسش و پرسشگر غریبی می‌کرد و به سخریه گرفته می‌شدند، خوشایند قاطبه دانشجویان نبود. چنین کلاس‌هایی خسته‌کننده بود و در بی‌فروغی کامل برگزار می‌شد. محلی برای رشد استاد و دانشجو نبود. برگ افتخاری هم برای دانشگاه محسوب نمی‌شد. دانشجویان در آن کلاس فقط محفوظات خود را تقویت می‌نمودند و در ازایش مدارج و مدارک دانشگاهی را بر دوش می‌کشیدند؛ بدون اینکه در آن دانش زحمت اندیشیدن را بر خود هموار دارند و ذهنی خلاق از خود نشان دهند.

حال آنکه همه ما می‌دانیم بهترین کلاس‌های درس، آنهایی است که دانشجویانش با کمترین پرسش به کلاس بیایند و با بیشترین پرسش از کلاس بروند، و بهترین استاد اوست که در پی هر پاسخی که در برابر پرسشی می‌نشاند، جرقه طرح پرسشی جدید و راهبردی را در ذهن دانشجویانش بیفکند و به آنها جرأت پرسیدن دهد تا چرخه ذهن آنها در مسیر علم‌جویی از گردش و فعالیت بازنایستد؛ چرا که مجهولات بشری بی‌نهایت است و اگر انسان بر یکی از آنها فائق آید، متعاقبا ده تای دیگر در برابرش خودنمایی می‌کند. بر این اساس، کلاسی پویا و بالنده و بر محور عقل و عقلانیت استوار خواهد بود که بی‌وقفه پرسش تولید کند و دانش‌پژوهان را شهامت پرسیدن دهد و به آنان بیاموزد که مسائل را به‌سادگی و از سر خامی نپذیرند و با طرح پرسش بر آنها نگاهی انتقادی و تازه بیفکنند. از چنین کلاسی است که می‌توان زایش و پرورش اندیشه‌ها را انتظار داشت و آنها را برای زایش و پرورش اندیشه‌های نو و مولد روانه جامعه کرد و متقابلا جامعه‌ای اندیشه‌ورز و سرزنده و زمینه‌ساز اندیشه‌های سترگ را شاهد بود. به همین ترتیب جامعه‌ای را می‌توان جامعه‌ای آزاد و رو به رشد خواند که دولتمردانش از پرسش نهراسند و عرصه بر پرسشگران سیاسی تنگ ندارند، بلکه پرسش را در نقش موتور محرکه و ضامن تعالی جامعه به‌ شمار آورند و خود را تشنه پرسش‌های پرسشگران جامعه نشان دهند.

در خاکی که کمترین پرسش در آن نمی‌روید و در صورت رویش نیز عنوان هرز به خود می‌گیرد، طبیعتا کمترین نسیم اندیشه نیز در فضایش نمی‌وزد. کوشندگان در آن خاکِ عاری از پرسش، پیوسته روز را شب می‌کنند و شب را بیهوده به روز می‌رسانند و عاری از دغدغه‌های نظری می‌زیند؛ آن چنان زیستنی که تنها عنوان زیستن را داراست. چنین کوشندگانی نه پرسشی دارند که در پی دریافت پاسخی بکوشند و نه با پرسشی قرین و همداستان می‌شوند که به درک و فهم پرسشگری بنشینند. در این خاک کوشندگانی به اقتضای تعصب و تصلبی که می‌ورزند و به واسطه احساس کاذب بی‌نیازی که عارضشان می‌شود، پرسشگر را تکفیر و در زرادخانه اتهام سکه ارتداد ضرب می‌کنند، و کوشندگانی نیز به واسطه لاابالی‌گری و بی‌تعصبی، نیشخند تحویل پرسشگر می‌دهند و آشکارا زبان به استهزا و ریشخند وی می‌گشایند. و کوشندگانی دیگر به اقتضای جهالت‌های ریشه‌ای خود موضع بی‌اعتنایی از خود نشان می‌دهند و عنوان بیکار و سربار به پرسشگر ارزانی می‌دارند. گویی پرسش با گوشهای آنان بیگانه است. گوشها پرسشی را نمی‌شنوند؛ اصلا برای آنان مطرح نیست که اصلی‌ترین پرسش‌ها چیست؟ مهمترین آنها کدامند؟ و اساسا چرا باید در همه احوال پرسید و بر سر آن هزینه کرد!

در چنین خاکی هیچ چیز غریب‌تر از پرسش، و نامأنوس‌تر از پرسشگر جلوه نمی‌کند. به‌راستی چه دشوار می‌نماید پرسشی که در میان جامعه‌ای بیگانه جلوه کند و پرسشگر در میان آن جامعه غریبه آید! خاصه پرسش‌هایی که در ذهن پرسشگر متضمن ردیفی از معانی و مفاهیم هم باشد و پرسشگر خواسته باشد با طرح پرسش قصد تنبیه و توجه دادن به مخاطب را کند و جماعت را بیاگاهاند که در غرقاب غفلت فرو رفته‌اند و در جهل مرکب گرفتار آمده‌اند.

بی‌گمان وقتی بی‌خبری و ناآگاهی در میان جماعتی صفت رایج می‌شود و هماوایی با هوای ظلمت‌خیز و فضای غفلت‌آلود مبنای درست‌اندیشی به شمار می‌آید، دیگر چه جای پرسش و پرسشگری؟ در چنین جماعتی هر کس که در مسیر معرفت و طریق آگاهی طرح پرسش کند و پرسش‌های بیدارگر را رهنمون دارد، سخنی نابهنگام و نابجا گفته است. به‌ علاوه پرسشگر در چنین جماعتی به راحتی خود را در معرض محکومیت و عقوبت اجتماعی نهاده است.

و چه مصیبتی گرانبارتر که آوای بلند پرسش و پرسشگر نظر به خلاف‌آمد زمانه، به بیماری دردناک محرومیت از مشتری گرفتار آید و همچنان پرسشگر از سرِ کنجکاوی طرح پرسش کند اما جماعت خواب‌زده را گوشی نباشد! چه این جماعت بی‌پرسش و غفلت‌زده را در اسارت مغاره عادات امیدی به رهایی از یقین‌های پوچ و دیدار با دنیای آکنده از پرسش‌های بیدارگر نیست. عجیب اینکه پرسش‌های هشدارآمیز و زینهاردهنده نیز جماعت غفلت‌زده و خواب‌آلود را از تار عنکبوتی بی‌پرسشی نمی‌رهاند و دری از درهای بسته باورهای ظلمت‌خیز آنان نمی‌گشاید. چنین جامعه‌ای را اساسا با پرسش و پرسشگر چه کار؟! چراکه پرسش چنین جامعه‌ای را در نقش زلزال می‌آید و نه در نقش فرشته‌ای نجات‌بخش.

بدین‌سان در جایی که کمترین پرسش، دست اندرکاران را سنگین و گران می‌آید و به پرسش کشیدن سیاست‌ها و نوع رفتار سیاسی آنان آشکار و پنهان جرم محسوب می‌شود و پرسشگر مجرم می‌آید، نهایتا حکم اخراج و یا بازداشت می‌گیرد، نمی‌توان در آن، دامنه‌ای از اندیشه پویا را شاهد بود و مجالی برای بالندگی و شدن را در عرصه اجتماع فراهم دید. رخوت و دلمردگی اجتماعی اصلی‌ترین خصیصه چنین جامعه‌ای است. در خاکی چنین هر گونه تحرک و تحولی از پیش محکوم به شکست است؛ چراکه در آن بذر پرسش مجال حیات نمی‌یابد و امکانی برای جوانه‌زدن در آن نیست. در این کویرستان در همه حال باید خشکیدن پرسش و پرسشگر را شاهد بود و از اعتلا و بالندگی آن قطع امید کرد.

 

پرسش اجتماعی

البته طرح پرسش، خاصه در عرصه سیاست مستلزم داشتن شهامت، جسارت و نترسیدن است. در عرصه پرسش، ترس و واهمه جایگاهی ندارد. آن که از طرح پرسش و شنیدن آن، می‌ترسد و یا مدام مصلحت‌جویی می‌کند و بنا به ملاحظاتی از طرح پرسش‌ تن می‌زند، بخت استفاده از زبان پرسشگر را نخواهد داشت و بر دامنه آگاهی خود و جامعه نخواهد افزود. او اگر روشنگری را پیوسته شعار خود قرار می‌دهد باید بیش و پیش از اندیشیدن، راه پرسیدن را در خود هموار دارد و شهامت و جسارت پرسش را در خود تجربه کند؛ چراکه انسان پرسشگر آنگاه فعال جلوه می‌کند که پرسش‌های بیشتری را طرح کند و متعاقبا در فرایند تأملات راهی برای پاسخ‌دادن‌ها بجوید. دریغا که اشتغالات روزمره لطیفة پرسش را به حاشیه زندگی آدمی می‌راند! طبیعی است که در چنین وضعی زبان پرسش در کامها پنهان می‌گردد و امکان عرضه فراهم نمی‌آید.

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: