ابونواس
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 21 اردیبهشت 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/225102/ابونواس
سه شنبه 4 اردیبهشت 1403
چاپ شده
6
اَبونُواس، حسن بن هانی (ح 140- 198 ق / 757-814 م)، شاعر بلندآوازۀ عصر عباسی.
در سراسر تاریخ ادبیات عرب کمتر شاعری را میتوان یافت که به اندازۀ ابونواس مورد توجه نویسندگان و محققان قرار گرفته باشد. ابعاد مختلف زندگی وی، اشعار دلانگیز و در اوج نبوغ و نوآوریهای او در شعر، نکتهگوییها و حاضرجوابیها، روابط وی با درباریان و خلیفگان عباسی و روایات متعدد دربارۀ تباهی اخلاق وی، همۀ نویسندگان قدیم و جدید را به اظهارنظرهای سخت ضدونقیض دربارۀ او واداشته و باعث پدید آمدن صدها کتاب و مقاله و رساله شده است. آوازۀ او حتی از قلمرو تاریخ نیز فراتر رفته و شخصیت وی گاه در هالهای از افسانه، از داستانهای هزار و یک شب و اساطیر شمالیترین سرزمینهای افریقا سر برآورده است.
از آغاز سدۀ 3 ق تاکنون نویسندگان بسیاری دربارۀ زندگی، اخبار و اشعار ابونواس به بحث و بررسی پرداخته و تقریباً هیچ موضوعی را فرو نگذاشتهاند. انبوهی کتاب با نام اخبار ابی نواس میشناسیم که بیشتر توسط نویسندگان سدههای 3 و 4 ق همچون یوسف ابن دایه، ابوهفان، ابوطیب ابن وشاء، ابن عمار و ابوالحسن شمیشاطی تدوین شده (ﻧﻜ : ابن ندیم، 182) و از این میان، تنها اثر ابوهفان امروزه در دسترس ماست. ابوهفان با اینکه خود شاگرد ابونواس بوده (ﻧﻜ : ﻫ د، ابوهفان)، بیشتر روایاتش را از قول یوسف بن دایه ــ که گاه دچار لغزشهایی نیز شده (ﻧﻜ : حمزه، «شرح ... »، 1 / 9) ــ نقل کرده است. علاوه بر ابوهفان، بیشتر منابع عمومی شرح حال شاعر را با تفصیل آوردهاند. منابع نزدیک به عصر شاعر از قبیل وحشیات ابوتمام (ص 140)، آثار جاحظ، نقد الشعر قدامة بن جعفر، الکامل مبرد، و الورقۀ ابن جراح به نقل اشعار و اخباری کوتاه بسنده کردهاند. در میان نویسندگان سدۀ 3 ق، ابن قتیبه در الشعر و الشعراء ابن معتز در طبقات الشعراء شرح حال مستقل و مفصلی برای وی تدارک دیدهاند. از نویسندگان متعدد منابع سدۀ 4 ق حمزۀ اصفهانی در درجۀ نخست اهمیت قرار دارد. وی برای گردآوری اشعار و اخبار شاعر تلاش بسیار کرده و برای دستیابی به دیوان وی بارها به بغداد رفته، تا اینکه در 326 ق به نسخهای از دیوان وی که به دست خاندان نوبختی جمعآوری شده بود، دست یافته است (اقبال، 23) و امروزه «شرح» حمزۀ اصفهانی از کهنترین و مهمترین شرحهای دیوان ابونواس است (دربارۀ این دیوان و نیز دیوان جمع آوردۀ صولی، ﻧﻜ : بخش شعر). از این دوره به بعد میتوان اشعار و اخبار وی را علاوه بر کتابهای ادبی در لابهلای کتابهای تاریخی نیز جست و جو کرد. مورخانی همچون طبری (1 / 194، 508- 509، ﺟﻤ ) و مسعودی (2 / 114، 350، 3 / 403، ﺟﻤ ) اشعار وی را به عنوان اسنادی تاریخی ــ به خصوص دربارۀ تاریخ ایران قبل از اسلام ــ مورد استشهاد قرار داده اند. به علاوه برخی از آنان گاه به نقل روایاتی دربارۀ وی پرداخته و گوشههایی از زندگی او را نیز روشن ساختهاند (جهشیاری، 123، 165، 191- 195). از دیگر منابع سدۀ 4 ق الاغانی است که متأسفانه در چاپهای موجود آن، اخبار مستقلی به ابونواس اختصاص نیافته است. البته گمان نمیرود که ابوالفرج از شرح حال این شاعر برجسته چشم پوشیده باشد و احتمالاً، همانگونه که خود اشارهای مبهم کرده (ﻧﻜ : الاغانی، 18 / 2)، بخشی مستقل یا کتابی مجزا را به وی اختصاص داده بوده که به دست ما نرسیده است. حتی ابن منظور نیز در مقدمۀ کتاب اخبار ابی نواس (چ قاهره، 1 / 1) از این امر سخت اظهار شگفتی کرده، میگوید در نسخههای متعدد الاغانی، به شرح حالی از وی دست نیافته است. به گفتهای، نسخهای خطی از الاغانی در کتابخانۀ گوتۀ آلمان موجود است که اخبار و شرح حال کامل ابونواس را نیز داراست (ﻧﻜ : مهنا، 6). به هرحال روایاتی که دربارۀ ابونواس به طور پراکنده در الاغانی آمده، حائز اهمیت بسیار است. از دیگر منابع این سده، ابن عبدربه، نیز صولی در الاوراق (ص 10، 12، ﺟﻤ ) و اخبار ابی تمام (ص 15، 32، جم ) و خالدیین در الاشباه والنظائر (ص 40، 182) تنها به روایاتی اندک و ابیات و قطعههایی از اشعار وی بسنده کردهاند. مرزبانی در الموشح روایات بیشتری دربارۀ وی گرد آورده و جرجانی در الوساطه (ص 35، 38، 41، 49، 55-64، ﺟﻤ ) و ابوهلال عسکری در کتاب الصناعتین (ص 24، 25، 34، ﺟﻤ ) و دیوان المعانی (1 / 218، 2 / 344، 346، ﺟﻤ ) به بررسی و تحلیل برخی ویژگیهای شعر وی پرداختهاند.از نیمۀ دوم سدۀ 4 ق به بعد نام ابونواس به منابع شیعی نیز راه یافته است. ابن بابویه در عیون اخبارالرضا (2 / 142-144) اشعاری را در مدح امام رضا (ع) به وی نسبت داده است.در میان منابع سدۀ 5 ق، در آثار ابوحیان توحیدی، ثعالبی، ابوالعلای معری، حصری، ابن عبدالبر، باخرزی و ابوعبید بکری، کمتر به سخنان تازه برمیخوریم. تنها خطیب بغدادی در نیمۀ اول این سده، روایات بسیاری را گرد آورده و زندگی نامۀ مفصل و مشروحی برای ابونواس تدارک دیده است. ابن رشیق نیز گاه با دیدی انتقادی اشعار وی را بررسی و نظریات برخی از منتقدان را نیز دربارۀ شعر وی نقل کرده است. از سدۀ 6 ق به بعد در هیچ یک از منابع چیزی جز تکرار روایات کهن نمیتوان یافت. البته اخبار ابی نواس اثر ابن منظور که در اواخر سدۀ 7 و اوایل سدۀ 8 ق تألیف شده، از این قاعده مستثنی است. ابن منظور آنگونه که خود گفته (مختار ... ، 3 / 5)، برای جبران نقص الاغانی که آن را از اخبار ابونواس تهی دیده، درصدد تدوین این کتاب برآمده است. اعتماد وی در این اثر بیشتر بر روایات ابوهفان در اخبار ابینواس و اخبار پراکندۀ الاغانی است و به ندرت روایاتی از دیگر راویان کهن همچون ابن سکیت را به آن افزوده است.در دو سدۀ اخیر انبوهی مقاله و کتاب دربارۀ ابونواس پدید آمده است که به ندرت چیز تازهای بر دانستههای ما دربارۀ او میافزاید. عباس عقاد، علی شلق، عمر فروخ، جورج معتوق، عبدالرحمان صدقی، محمد نویهی، عمر ابونصر و عبدالحلیم عباسی کتابهایی مستقل دربارۀ وی نوشتهاند که از این میان اثر شلق از استحکام بیشتری برخوردار است. عقاد در کتاب «ابونواس» برپایۀ روانکاوی، شخصیت شاعر را مورد مطالعه قرار داده و تباهی اخلاق وی را ناشی از عقدههای روانی و امیال سرکوفتۀ وی در دوران کودکی دانسته و او را با اسکاروایلد مقایسه کرده است (ص 52-54). علاوه بر این، مقالات بسیاری نیز دربارۀ وی نوشته شده است: امین حسن (ص 537-546)، منیر قاضی (ص 319-325)، احمد امین (ص22-26)، مصطفی عبدالرزاق (ص 7- 13) و عبدالرحمان شکری (ص 18-21) هر یک به بحث و بررسی پیرامون زندگی، شخصیت و شعر وی پرداختهاند. مجموعهای از مقالات مربوط به وی نیز در کتابی مستقل به نام ابونواس، حیاته و شعره در بیروت به چاپ رسیده است. طه حسین در حدیث الاربعاء و مصطفی شکعه در الشعر و الشعراء فی العصر العباسی هم اشعار وی را ارزیابی و تجزیه و تحلیل کردهاند. بدیهی است که در هر یک از کتابهای تاریخ ادبیات عرب نیز مطالبی دربارۀ وی آمده است.از میان خاورشناسان، واگنر کتابی مستقل و درخور توجه دربارۀ ابونواس نوشته ودر آن تمامی جنبههای زندگی و شعر وی را بررسی کرده است. شولر نیز در کتاب «شعر طبیعت نزد تازیان» بخش عمدهای را به وی اختصاص داده است (ص 41-87). همچنین جمیل بن شیخ در «بولتن مطالعات شرقی» دربارۀ خمریات وی به تفصیل بحث کرده (ص 7-75) و هاموری در مجلۀ «مطالعات اسلامی» کاربرد عناصر متعارف شعر عرب را در پارهای اشعار وی بررسی کرده است (ص 5-26). شاده هامبورگ نیز در دو مقاله که در «مجلۀ انجمن خاورشناسان آلمان» به چاپ رسانده، خاستگاه برخی حکایات مربوط به ابونواس را در هزارویک شب مورد بررسی قرار داده است (LXXXVIII / 259-276, XC / 602-615). فارسیات وی نیز از دید محققان ایرانی به دور نمانده است. ملک الشعرا بهار، مجتبی مینوی و علی اشرف صادقی واژگان فارسی در اشعار ابونواس را تجزیه و تحلیل کردهاند.
بیشتر منابع کهن نیای وی صَباح (رَباح) را از موالی جراح بن عبدالله حَکَمی (از قبیلۀ حکم بن سعد عشیره و حاکم خراسان از سوی عمر بن عبد العزیز در سال 99 ق، ﻧﻜ : طبری، 6 / 558) دانسته و نسب وی را از طریق ولاء به یعرب بن قحطان رساندهاند (ابن قتیبه، الشعر ... ، 2 / 680؛ خطیب، 7 / 436- 437؛ ابن انباری، 49؛ ابن خلکان، 2 / 95؛ ابن منظور، اخبار ... ، چ بیروت، 12). نسب حکمی وی نیز از همین جاست (جاحظ، البیان ... ، 3 / 156؛ وشاء، 167، 200، ﺟﻤ ؛ ابن عساکر، 4 / 254). خود ابونواس نیز بارها در اشعارش به قبیلۀ قحطان بالیده و اعراب شمالی (عدنانیها) را هجو کرده است (2 / 1-20؛ ابن معتز، 195-201). بااینحال، اصمعی راوی و نسابۀ معروف هم روزگارش پیوند ولایی او را با قبایل یمن جعلی و ساختگی خوانده، میگوید: ابونواس به دروغ، نیای خود را از موالی دو قبیلۀ حاء و حکم خوانده است (ابن منظور، همان، 22-23). البته میتوان این گفتۀ اصمعی را مغرضانه و ناشی از اختلافات بین او و ابونواس (ﻧﻜ : دنبالۀ مقاله) دانست، اما روایات متعدد دیگری نیز در دست است که گفتۀ اصمعی را تأیید میکند. ابن منظور دست کم سه روایت نقل کرده (همان، 24- 29) که مضمون آنها چنین است: ابونواس در آغاز کنیهاش ابوعلی بود و خود را از نوادگان عبیدالله بن زیاد (د 75 ق) از قبیلۀ بین تیمالله بن ثعلبه میخواند و چون دریافت که عبیدالله را فرزندی نبوده، از این ادعا دست کشید و خود را از قبیلۀ نزار و خویشاوند فرزدق شاعر معروف معرفی کرد و همچون او کنیۀ ابوفراس بر خود نهاد و سرانجام از این نسب نیز دست شست و خود را به دو قبیلۀ حاء و حکم از قبایل یمن منتسب کرد و کنیۀ ابونواس را که کنیۀ شاهان یمن بود، برای خود برگزید. از مجموع این روایات چنین برمیآید که ابونواس از اصل و نسب والایی بهرهای نداشته و ناچار بوده، همانند بسیاری از شاعران بینام و نشانِ هم روزگارش، برای گریز از هجوهای تلخ رقیبان یا با توجه به منافع خویش گاه خود را به قبایل بزرگ عرب منتسب کند و گاه خود را شاهزادهای والاتبار و از نژاد خسروان خواند (ﻧﻜ : ابن منظور، همان، 30، 35)، اما ظاهراً این انتسابهای دروغین هرگز کارساز نبوده و نتوانسته بر تبار بینام و نشان وی سرپوش نهد، چه علاوه بر اصمعی، رقاشی شاعر هم روزگارش نیز در اشعاری هجوآمیز همۀ این نسبها را جعلی خوانده است (همان، 33، 34؛ نیز ﻧﻜ : ابن بسام، 4(1) / 191). با این حال، برخی از معاصران، انتساب وی به قبیلۀ قحطان را قطعی دانسته و گفتهاند، اینکه پدر ابونواس همنام هانی بن مسعود قهرمان یمنی بوده و برادر وی ابومعاذ نیز همنام معاذ بن جبل خزرجی بوده است و حتی استادانش همه یا بیشتر به نحوی با یمنیها پیوند داشتهاند، امری تصادفی نبوده است (عقاد، 86).مادر ابونواس گلبان یا گلنار اهوازی و به روایتی از نهر تیری بوده است (ابنمعتز، 194؛ ابوالفرج، الاغانی، 20 / 74). برخی نام مادرش را شَحمه نیز گفتهاند (ﻧﻜ : ابن منظور، همان، 11). پدرش هانی یا هنّی به گفتۀ اصمعی ایرانی و به روایت برخی منابع، اهل شام و از لشکریان مروان آخرین خلیفۀ اموی بوده که برای شحنگی به اهواز آمده و گلبان را به همسری گرفته بوده است (ابوهفان، 108؛ ابن معتز، همانجا؛ قس: ابن منظور، همان، 10-11 و روایات مختلفی که دربارۀ پیشۀ پدر و مادر وی نقل کرده است).تقریباً تمامی منابع در اینکه زادگاه شاعر اهواز یا یکی از نواحی آن (مناذر کبری، مناذر صغری یا جبل مقطوع معروف به راهبان) بوده، اتفاق نظر دارند (ﻧﻜ : ابوهفان، ابن معتز، همانجاها؛ خطیب، 7 / 448؛ ابن منظور، همان، 12). تنها ابن خلکان از قول ابن جراح زادگاه وی را بصره دانسته است (2 / 95). در تاریخ ولادت او بین 136 ق تا 149 ق اختلاف است (ﻧﻜ : ابوهفان، 108- 109؛ ابن قتیبه، الشعر، 2 / 692؛ خطیب، همانجا؛ ابن عساکر، 4 / 279؛ ابنانباری، 51؛ ابنمنظور، اخبار، چ بیروت، 11؛ ابننباته، 316). در منابع و اشعار وی هیچ قرینهای وجود ندارد تا به کمک آن بتوان تاریخ دقیقی برای ولادت او تعیین کرد. گمان میرود از میان همۀ روایات، روایت شاگرد وی یوسف بن دایه که ولادت او را در 140 ق دانسته (ابوهفان، 109)، به صواب نزدیکتر باشد. به روایت همو، ابونواس 10ساله بود که پدرش را از دست داد و مادرش گلبان وی را در اهواز نزد عطاری سپرد و دو سال بعد یعنی در 12سالگی او را به بصره برد (همانجا). روایات دیگری نیز در این باره در منابع آمده است که با روایت فوق مغایرت دارد. برخی گفتهاند که مادرش وی را در 2سالگی یا 6 سالگی به بصره برد و در آنجا به دست عطار سپرد (ابن خلکان، ابن منظور، همانجاها؛ قس: فروخ، 2 / 158؛ شلق، 39).
والبه ازجمله کسانی است که تأثیر بسزایی در تکوین شخصیت ابونواس داشته است (ﻧﻜ : ابن معتز، 88). دربارۀ آغاز آشنایی شاعر با والبه روایات مختلف و گاه متناقض است. به روایتی (ﻧﻜ : ابوهفان، 108- 109)، ابونواس چون با استاد عطار خود از بصره به اهواز رفت، با والبه که در آن زمان در اهواز مقر حکومت عمویش (یا پسر عمویش) ابوبجیر اسدی نجاشی به سر میبرد، آشنا شد (ابن معتز، 194؛ ابوالفرج، الاغانی، 16 / 150؛ ابنمنظور، همان، 15-16). ابنمنظور در روایت دیگری گفته است که چون والبه از اهواز به بصره رفت، در بازار عطرفروشان ابونواس را دید و شیفتۀ وی شد و او را با خود به کوفه برد (همان، 14-15). به هرحال، آغاز آشنایی ابونواس با والبه حدود سال 152 ق است و در آن زمان ابونواس تقریباً 12 ساله بوده است (قس: صدقی، 37، که رفتن وی به کوفه را در 156 ق دانسته؛ نیز فروخ، همانجا، وی را در این زمان 10 ساله پنداشته است). برخی نیز گفتهاند ابونواس قبل از آشنایی با والبه، وی را به خوبی میشناخته و شیفتۀ اشعار وی بوده است و حتی از قول او گفتهاند که قصد داشته برای دیدار والبه و شنیدن اشعار او به کوفه رود (ابن خلکان، 2 / 95-96؛ ابن منظور، همان، 16). از دوران زندگی ابونواس در کوفه جز انبوهی روایات درآمیخته با افسانه که همه حکایت از بیبندوباریها و روابط آلودۀ والبه با ابونواس دارد، آگاهی دیگری نداریم (ﻧﻜ : ابوهفان، ﺟﻤ ؛ ابن منظور، همان، 16-20، ﺟﻤ ). گویا اقامت شاعر در کوفه چندان به طول نینجامیده، اما مسلم است که همین مدت اندک، تأثیر شگرفی در زندگی و شخصیت ابونواس داشته است و منشأ گرایش وی به مجون، غلامبارگی و هرزه درایی را نیز که سراسر زندگی او را فراگرفته، باید در همین دوره جست و جو کرد. درآمیختن شاعر با هرزه درایان بیقیدوبندی چون مسلم بن ولید و حسین بن ضحاک و حضور در مجالس بدنام وتن دادن به انواع هرزگی همه از همین دوره آغاز شد. البته بسیاری از محققان معاصر بدون تعمق در روایات و با نادیده انگاشتن اوضاع اجتماعی آن روز سعی کردهاند که این لکه را از دامن ابونواس بزدایند، اما حقیقت این است که از کنار روایات انبوهی که دربارۀ اعمال فسادآمیز وی در این دوره از زندگی او در منابع گرد آمده، به سادگی نمیتوان گذشت. درست است که بیشتر این روایات، افسانه و ساختۀ راویان سدههای 3 و 4 ق است، اما بیشک همۀ آنها نمیتوان ساختگی و به دور از حقیقت دانست، زیرا اولاً نزدیکترین منابع به روزگار ابونواس از قبیل اخبار ابی نواس ابوهفان که بیشتر روایاتش را از قول یوسف بن دایه شاگرد ابونواس نقل کرده، مشحون از اینگونه روایات است (ص 50- 51، ﺟﻤ ) و ثانیاً بیشتر این روایات با اشعار وی که در حقیقت آیینۀ زندگی شاعر است، همخوانی دارد. به علاوه، با توجه به شرایط و اوضاع اجتماعی آن روزگار و رواج بیبندوباری در بین طبقات مختلف جامعه، از کودکی زیبا روی، اما بیاصل و نسب و وابسته به طبقهای فرودست که در خردسالی پدر خود را از دست داده و مادرش از شدت فقر و تنگدستی وی را به حال خود رها ساخته و نزد دیگری به زنی رفته است، سرنوشتی جز این نمیتوان توقع داشت. به خصوص که کسی چون والبة بن حباب که به هرزگی شهره بوده، تربیت وی را برعهده داشته است. البته تردیدی نیست که والبه در بارور شدن استعداد هنری ابونواس نقش مؤثری داشته است. به روایت ابن معتز، چون والبه ابیاتی از ابونواس را خطاب به دخترکی خردسال شنید، به استعداد و قریحۀ ذاتی وی پی برد و همین امر وی را برآن داشت تا ابونواس را نزد خود برد و به تربیتش همت گمارد (ص 208؛ قس: ابن منظور، همان، 16-17؛ عباسی، 1 / 83). علاوه بر والبه، چنانکه ابونواس خود گفته، احمد بن اسحاق خارکی شاعر هرزهدرای هم روزگار او نیز در بیبندوباری وی نقش عمدهای داشته است. دربارۀ این شخص چیز زیادی نمیدانیم، اما ابن معتز از قول ابونواس دربارۀ او چنین آورده است: «در میان بصریان، میگساری، هرزگی و اعمال زشت در خفا رواج داشت، تا اینکه خارکی برآمد و پردۀ شرم و حیا درید و همه چیز را آشکار کرد و همه را به راه خود کشاند» (ص 306، نیز ﻧﻜ : حاشیه).به هر حال، ابونواس مدتی را با والبه گذراند و چون قریحۀ شاعری وی شکوفا گردید، والبه از او خواست تا برای آشنایی بیشتر با زبان اصیل عربی نزد بدویان رود. ابونواس به همراه گروهی از بنی اسد به بادیه رفت و مدت یک سال در میان بدویان به سر برد (ابن منظور، همان، 20). چون به کوفه باز آمد، والبه را رها ساخت و به بصره رفت (همان، 20، 35). البته ارتباط شاعر با والبه هرگز به طور کامل قطع نشد و تا زمان مرگ والبه ادامه داشت. زمان ورود ابونواس به بصره به درستی روشن نیست، اما از روایت ابوالاصبع هذلی چنین برمیآید که ابونواس مدتی در بصره در خانۀ ابوعمرو بن علاء به سر برده است (ﻧﻜ : همان، 36-37). اگر این روایت درست باشد، باید گفت زمان بازگشت وی به بصره قبل از مرگ ابوعمرو بن علاءیعنی 154 ق بوده است. با این حال، اگر زمان آشنایی شاعر با والبه را در 152 ق بدانیم، دیگر نمیتوان مدت اقامت او را نزد والبه و بدویان جمعاً بیش از 2سال دانست.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید