ابونواس
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 21 اردیبهشت 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/225102/ابونواس
جمعه 14 اردیبهشت 1403
چاپ شده
6
روایات متعدد دربارۀ خوشگذرانیها و هرزگیهای او، پارهای اشعار کفرآمیز وی، همنشینی با شاعرانی که نه پایبند اصول اخلاقی بودند ونه به اعتقادات مذهبی توجهی داشتند، از یک سو و از سوی دیگر زهدیات وی، مقام برجستۀ علمی او در علوم قرآنی و فقه و حدیث، اشعاری که دربارۀ وحدانیت خداوند سروده، احادیثی که از پیامبر (ص) نقل کرده است و اشعاری که در مدح حضرت رضا (ع) به او نسبت دادهاند، از او چهرهای دوگانه و سخت متناقض ساخته که همۀ نویسندگان قدیم و جدید را دچار سرگردانی کرده است. از همین رو، برخی از او زندیقی مفسد و برخی پارسایی متقی ساختهاند (ﻧﻜ : دنبالۀ مقاله). وی را در زمان حیات به زندقه، خارجی بودن، اعتقاد به مانویت و ثنویت متهم کرده بودند و حتی به علت این اتهامات، به زندان نیز افتاده بود (ﻧﻜ : ابن معتز، 195؛ طبری، 8 / 518، 524؛ خطیب، 7 / 440؛ ابن منظور، اخبار، چ بیروت، 160-163). در سدههای بعد نیز بسیاری از نویسندگان این اتهامات را قطعی دانستهاند، چنانکه ابوالعلای معری گفته است که وی را مذهبی جز مذاهب رایج روزگار خود بوده است (ص 420). از معاصران هم بسیاری او را کافر، بیدین، مانوی، ثنوی، اباحی و شعوبی خواندهاند (ﻧﻜ : حجاب، 287- 289؛ ملحس، 60، 157- 158). در مقابل این گروه، نویسندگانی دیگر معتقدند که شاعر در وصف هرزگیها و تباهیها بر تجربیات ذهنی خود متکی بوده و عملاً دامن به گناه نیالوده است و اشعار کفرآمیز وی را نیز صرفاً از مقولۀ نکتهپردازی و لطیفهگویی میدانند (حمزه، «شرح»، 1 / 189؛ ضیف، الفن ... ، 159-160؛ قس: صدقی، 72). همچنین او را شیعهای پاک نهاد و گاه به اغراق از مشایخ متصوفه و از بزرگان طریقت باطنی پنداشتهاند (عبدالحسنین، 39-40؛ قس: مهدوی، 639-640؛ فهمی، 241 به بعد). گروهی نیز معتقدند که وی در دوران کهن سالی دست از گناهان شسته و زهد پیشه کرده است و زهدیات وی را مربوط به این دوران میدانند (ابن منظور، همان، 307؛ علی خان مدنی، 2 / 192؛ ضیف، العصر، 236-237؛ بستانی، 66-67؛ عبدالجلیل، 114؛ قس: پلا، 238؛ ابن منظور، همان، 274، که به نقل روایتی پرداخته، مبنی بر اینکه ابونواس شایعۀ خود را تکذیب کرده است).کسانی که وی را شیعه دانستهاند، ظاهراً مستندشان روایت و اشعاری بوده که ابن بابویه نقل کرده است (ﻧﻜ : 2 / 142-144). در یکی از روایات وی آمده است که چون مأمون، حضرت رضا (ع) را به ولایت عهدی برگزید، همۀ شاعران جز ابونواس در مدح آن حضرت مدایحی سرودند. مأمون (و به روایتی شخصی از نوبختیان) در این باره شاعر را نکوهش کرد. ابونواس ضمن ابیاتی گفت: «چگونه میتوانم امامی را مدح کنم که جبرئیل خادم نیای وی بوده است» (ابن بابویه، همانجا؛ قس: ابن خلکان، 3 / 270، 271). علاوه بر این، ابن بابویه (همانجا) در دو روایت دیگر به ملاقات ابونواس با حضرت رضا (ع) اشاره کرده و ابیاتی از شاعر را در مدح آن حضرت نقل کرده است، اما این روایات که به دیگر منابع شیعی نیز راه یافته است (ﻧﻜ : جوینی، 2 / 200-202؛ قمی، 1 / 170؛ خوانساری، 3 / 51-53؛ صدر، 200؛ امین، محسن، 5 / 334)، با برخی وقایع تاریخی و نیز روایاتی که در منابع کهن آمده، ناسازگار است. اولاً میدانیم ولایت عهدی امام رضا (ع) 201 ق است (ﻧﻜ : ابن اثیر، 6 / 326) و در آن زمان بیشک ابونواس زنده نبوده است. ثانیاً در دیوان وی که امروزه به دو روایت مختلف، یعنی روایت ابوبکر صولی و حمزۀ اصفهانی، در دسترس ماست، به هیچ یک از این اشعار و روایات اشارهای نشده است. ثالثاً ابونواس در اوج اختلافات امین و مأمون در بغداد، جانب امین را گرفت و حتی، چنانکه گفتیم، وجود شاعری متهم به کفر و زندقه چون او در دربار امین، بهانهای برای مأمون بود تا مردم را برضد امین بشوراند، و در این صورت حتی اگر عمر شاعر هم کفاف میداد، به گفتۀ صفدی (12 / 287)، از خشم مأمون نمیرست، چه رسد به آنکه وی را شاعر و ندیم خود سازد. علاوه بر این، برخی از علمای شیعه نیز ابونواس را از مخالفان به شمار آوردهاند و مستند آنان حدیثی از امام هادی (ع) است که در آن صریحاً شاعر «ابونواس باطل» خوانده شده است (شوشتری، 2 / 583؛ قمی، همانجا). دربارۀ شعوبیگری وی نیز روایات مختلف است. از نویسندگان کهن، ابن عبدربه (3 / 408) و ابن رشیق (1 / 232) وی را شعوبی دانستهاند و از معاصران، گروهی به استناد اشعاری که وی در آنها برخی قبایل عرب را هجو و در مقابل از ایرانیان با افتخار یاد کرده است (ابونواس، 1 / 186-187، 253-255) و همچنین به سبب گرایش شدید وی به شعوبیانی چون ابوعبیده معمر بن مثنی (ﻫ م) و کینهتوزیهایی که نسبت به طرفداران برتری نژاد عرب از قبیل اصمعی (ه م) داشته، او را شعوبی دانستهاند (مقدسی، 107-110؛ دوری، 84؛ حجاب، 290؛ بستانی، 5 / 175- 177؛ جندی، 685؛ قاضی، 320). در مقابل، برخی معتقدند که وی در اشعارش عربهای بدوی و شیوۀ زندگی خشن و بیابیانی آنان را که با طبع لطیف او ناسازگار بوده، مورد ریشخند قرار داده است، نه عربهای شهرنشین را. به همین جهت این اشعار وی را ناشی از تعصب ضدعربی وی نمیدانند (ضیف، همان، 230-231؛ فروخ، 2 / 159، 160؛ EI2؛ قس: واگنر، 132، که گفته است دربارۀ شعوبی بودن وی حکم قطعی نمیتوان داد).با وجود همۀ این نظریات و عقاید گوناگون دربارۀ او، هیچ گاه ابونواس را نمیتوان شاعری بیدین و کافر خواند. اعتقاد به یکتاپرستی، نبوت و معاد در اشعار وی کاملاً مشهود است (ﻧﻜ : چ غزالی، 610-611، 614، 617). اما آنچه از وی شاعری چند چهره ساخته، ظاهراً پایبندی و اعتقاد وی به یک اصل مهم کلامی است که در زمان وی بین فرقههای مختلف بسیار بحثانگیز بوده است و آن اصل بخشش بیحدوحصر خداوند است. روایات مختلف و اشعار وی به خصوص زهدیات او به خوبی نشان میدهد که به این عقیده که «خداوند هر گناهی را میبخشاید» سخت پایبند بوده و همۀ اعمال خود را براساس آن توجیه میکرده است (ﻧﻜ : ابن منظور، اخبار، چ بیروت، 211-212). به روایت ابن عساکر (4 / 279)، حسن بن دایه در واپسین روزهای زندگی ابونواس نزد وی آمد و از او که در بستر بیماری بود، خواست تا وی را موعظه کند؛ ابونواس ابیاتی به این مضمون سرود: «هرچه میتوانی گناه کن که خداوند بسیار بخشاینده است و اگر از ترس آتش ترک عیش و شادمانی کنی، روز قیامت در مقابل عفو پروردگار انگشت حسرت به دندان خواهی گزید» و جالب توجه اینکه تمام احادیثی هم که ابونواس از قول پیامبر (ص) نقل کرده، مربوط به همین اصل است و نیز اینکه بخشایش خداوند را نهایتی نیست و اوست که مرتکب کبائر را در قیامت خواهد بخشید (همو، 4 / 255؛ ابن منظور، همان، 294). به روایتی، حتی نقش انگشتری ابونواس، شعری به این مضمون بوده است که گناهان من از حد بیرون است، اما در مقایسه با عفو پروردگار ناچیز و اندک است (ﻧﻜ : ابن منظور، همان، 208). براساس همین بینش، وی از فرقههایی که دربارۀ گناهان کبیره نظریاتی سختگیرانه داشتهاند، به شدت انتقاد کرده است و یکی از موارد اختلاف وی با معتزله و به خصوص نظّام در همین است که معتزلیان مرتکب گناه کبیره را اگر توبه نکند، مخلد در آتش میدانند (ﻧﻜ : ابوزهره، 214). وی در قصیدهای معروف، نظام را این چنین مورد خطاب قرار داده است: «تو اگر در دین دوراندیش و محتاط هستی، بخشش خداوند را منع و انکار مکن که این خود اهانت به دین است» (3 / 4؛ نیز ﻧﻜ : ﻫ د، ابراهیم بن سیار). اعتقادات ابونواس در این باره به فرقۀ مرجئه بسیار نزدیک است، چه آنان دربارۀ گناهان کبیره تسامح بسیار دارند و گروهی از آنان معتقدند که ایمان به قلب است و آنکه به ایمان اقرار کرده، هر گناهی مرتکب شود، هرچند کفر گوید، مؤمن است و خداوند او را میبخشد (ﻧﻜ : ابوزهره، 202-203).حال اگر بپذیریم که ابونواس به بخشش بیانتهای الٰهی سخت امیدوار بوده و این اصل را پایه و اساس زندگی فردی و اجتماعی خود نهاده بوده است، دیگر ناچار نخواهیم بود او را در اوایل زندگی فاسق و فاجر و در اواخر عمر زاهد وتقواپیشه بخوانیم و برای بیبندوباریها و عیاشیهای وی نیز توجیهی منطقی بیاییم، چه در این بینش، هم ایمان میگنجد هم کفر، هم زهد و آخرتگرایی، هم لاابالیگری و بیبندوباری.
ابونواس را نمیتوان در زمرۀ شاعران عاشق پیشۀ معروف به شمار آورد، اما وی به گفتۀ خود در راه عشق تجربیات بسیار اندوخته است (ﻧﻜ : 4 / 172). وی هنوز کودکی بیش نبود که به دخترکی همسال خود دل سپرد (ﻧﻜ : 4 / 27؛ ابن خلکان، 2 / 96؛ قس: صدقی، 37-40). دیگر ماجرای عاشقانۀ او که نمیدانیم تا چه اندازه با افسانه درآمیخته، با جنان، کنیز عبدالوهاب ثقفی در بصره آغاز میشود. شاعر نخستینبار وی را در سوق مربد دید و به او سخت دلباخت. همین دیدار کوتاه، شاعر عنان گسیختۀ عصیانگر را که به هیچ قیدی تن در نمیداد، ناچار کرد در برابر عشق به خاک افتد و سر تعظیم فرود آورد. جنان در آغاز از او روی گرداند و پیامهای عاشقانۀ وی را با ناسزاگویی و ریشخند پاسخ گفت. شاعر که سخت به او دل سپرده بود، کوشید با اشعار عاشقانۀ خود، او را رام کند، اما معشوق بر سر مهر نمیآمد و او را به حریم وصال خویش نمیخواند (ابوالفرج، الاغانی، 18 / 2-3، ﺟﻤ ؛ ابنمنظور، اخبار، چ بیروت، 128-131، 139- 140). به گفتهای، چون معشوق قصد حج میکند، شاعر نیز رهسپار میشود تا شاید رد راه یا هنگام طواف دیداری دست دهد. وی در اشعاری لحظۀ دیدارش را با معشوق در مقابل حجرالاسود به زیبایی وصف کرده است (4 / 42). به روایتی، چون اشعار شاعر دربارۀ جنان بر سر زبانها افتاد، ابوعثمان ثقفی برادر عبدالوهاب، جنان را از بصره به محلی به نام حَکمان برد. شاعر روزها در خارج بصره به رسم عاشقان به انتظار مینشست و از مردمانی که از آن سوی میآمدند، دربارۀ جنان میپرسید (ﻧﻜ : 4 / 118، 119؛ ابوالفرج، همان، 18 / 5؛ ابن منظور، همان، 136- 138)، تا سرانجام مردی جنان را خرید و داغ هجران را برای همیشه بر دل شاعر نهاد (ابوالفرج، همان، 18 / 8). گفتهاند که جنان یگانه زنی بود که ابونواس در عشق وی صداقت داشت (همان، 18 / 2). ابوالفرج اصفهانی در الاغانی بخشی مستقل را به ماجراهای عاشقانۀ شاعر با جنان اختصاص داده است (ﻧﻜ : 18 / 2 به بعد).از دیگر معشوقههای شاعر، عِنان، کنیزک ناطقی است. ماجراهای عاشقانۀ این دو، قبل از رفتن شاعر به مصر آغاز شد و تا مدتها ادامه داشت. ابونواس با عنان که طبعی دلپذیر و بذلهگو داشت، بسیار مأنوس بود. با او به بادهنوشی مینشست و برایش اشعار عاشقانه میخواند، اما چندی بعد روابط بین آن دو به تیرگی گرایید و یکدیگر را هجو گفتند و سرانجام پیوندشان از هم گسیخت. منابع کهن داستانهای بسیاری دربارۀ مجالس عیش و نوش و همچنین مهاجات آن دو نقل کردهاند (ﻧﻜ : ابونواس، 2 / 143-144؛ ابوالفرج، الاماء ... ، 32، 35، 37- 39؛ ابن عبدربه، 6 / 59-60؛ ابن عساکر، 4 / 263؛ ابن جراح، 43-44؛ وشاء، 330). در غزلیات و دیگر اشعار ابونواس به نامهای دیگری از معاشیق معروف عرب از قبیل دنیا، سعدی، سعاد، سوده، نرجس و حُسن نیز اشاره شده است (1 / 145، 146؛ ابوهفان، 42؛ جاحظ، الحیوان، 5 / 166-167؛ ابن منظور، همان، 121، 122، 131-132).
ابونواس با شاعران و دانشمندان بزرگی هم روزگار بود و با بسیاری از آنان معاشرت و گاه مهاجات داشت. طبیعی است که شاعر بزرگی چون او نمیتوانسته است از میدان رقابتها و خصومتهای شاعرانه برکنار باشد. به گفتۀ ابنعمر، در آن روزگار هیچ شاعری نبود که به وی حسادت نورزد (ﻧﻜ : همان، 43). فضل بن عبدالصمد رقاشی، هیثم بن عدی، ابان بن عبدالحمید لاحقی، اشجع سلمی، داوود بن رزین، زُنبور بن ابی حماد و احمد بن روح ازجمله شاعرانی بودهاند که با ابونواس اشعاری به هجو ردوبدل کردهاند (ﻧﻜ : ابونواس، 2 / 61-81؛ ابن معتز، 204؛ مرزبانی، 260؛ جهشیاری، 123؛ ابن خلکان، 6 / 112؛ ابن منظور، همان، 124-125).از میان این شاعران، خصومت ابونواس با رَقاشی و اباان بن عبدالحمید لاحقی شاعر برمکیان از همه بیشتر بوده است. ابن معتز (ص 241-242) دربارۀ آغاز دشمنی بین او و ابان میگوید: یحیی بن خالد برمکی از ابونواس خواسته بود تا کلیله و دمنه را به شعر درآورد؛ ابان با حیلهگری و چرب زبانی شاعر را از این امر بازداشت و خود نهانی آن را در 5 هزار بیت به شعر درآورد و 100 هزار درهم از یحیی پاداش گرفت. ابونواس از این امر سخت برآشفت و زبان به هجو و ناسزا گشود؛ ابان نیز در ابیاتی هجویات وی را پاسخ گفت، اما هرگز نتوانست اشعار وی را پاسخی درخور دهد. در روایت دیگری آمده است که جعفر بن یحیی برمکی، ابان را مأمور تعیین پاداش شاعران کرده بود و چون نوبت به ابونواس رسید، ابان سهمی ناچیز به او داد و گفت من هر شاعری را به قدر ارزش و منزلتش پاداش میدهم. ابونواس برآشفت و اشعاری گزنده وتلخ در هجو وی سرود. چون ابان آن را بشنید، بیمناک شد و خواست آن را به هزار درهم بخرد تا بر سر زبانها نیفتد، اما شاعر نپذیرفت و چون این اشعار به گوش برمکیان رسید، بیدرنگ ابان را از دربار براندند (همو، 202-204؛ ابن عبدربه، 4 / 204-205؛ ابن ابار، 80-81؛ ابن منظور، همان، 271-273؛ نیز ﻧﻜ : بخش شعر).ابونواس با شاعران معروف دیگری چون ابوالعتاهیه و ابنمناذر نیز روابط دوستانهای داشته است. ابوالعتاهیه به علت برخی بدبینیها و نگرشهای زاهدانه، طبع عیاش و عشرت طلب شاعر را برنمیتافت و او را سخت نکوهش میکرد (ابوالفرج، الاغانی، 3 / 177). با این حال، در بسیاری از مجالس شعرخوانی و عیش و عشرت، آن دو را کنار یکدیگر میبینیم (ﻧﻜ : ابنعساکر، 4 / 261؛ ابوالفرج، همان، 20 / 88- 89؛ عباسی، 1 / 86؛ ابن کثیر، 10 / 266). ابوالعتاهیه به اشعار ابونواس سخت عنایت داشت و گویند او را بزرگترین شاعر روزگار خود میدانسته است (ابن عساکر، 4 / 258؛ ابن خلکان، 2 / 102؛ ابن منظور، اخبار، چ بیروت، 47؛ عبدالرزاق، 7). در روایتی دیگر نیز آمده است که ابوالعتاهیه از شاعر خواسته است که قلمرو زهد را به او واگذارد و خود به مضامین مدح و هجو خمر بسنده کند (ﻧﻜ : ابنمنظور، همان، 53). دربارۀ روابط وی با ابن مناذر نیز چند روایت در منابع آمده است. یکی از این روایتها حکایت از نخستین آشنایی آن دو در مسجر بصره دارد و در روایت دیگری آمده است که ابن مناذر هنگامی که مورد بیمهری هارون الرشید قرار گرفت و به تنگدستی افتاد ابونواس با 100 یا 300 دینار به کمکش شتافت (ابوالفرج، همان، 17 / 11، 25-26؛ نیز ﻧﻜ : ﻫ د، ابن مناذر).علاوه بر این دو، ابونواس با شاعران دیگری نیز همچون ابوالشمقمق، ابوالشیص، حسین بن ضحاک، مسلم بن ولید، دعبل خزاعی و ابوخالد فارسی معاشرت داشته و در منابع کهن، انبوهی روایت دربار، محافل شعرخوانی و مجالس عیش و عشرت اینان آمده است (ﻧﻜ : ابنمعتز، 73، 207؛ صولی، اخبار، 238؛ مسعودی، 6 / 245-246؛ ابوالفرج، همان، 6 / 185، 200، 15 / 109-110).همچنین وی با 3 تن از راویان بزرگ یعنی ابوعبیده معمر بن مثنی، ابوعمرو شیبانی و اصمعی روابطی داشته است. ابوعبیده سخت شیفتۀ لطافت طبع و ذوق شعری و ادبی وی بود (ابنخلکان، 2 / 100) و او را در میان نوخاستگان همچون امرؤالقیس در میان شاعران کهن میدانست (ﻧﻜ : خطیب، 7 / 437). ابونواس نیز متقابلاً وی را میستود و در راهیابی وی به دربار خلافت عباسی تلاش بسیار کرد (ﻧﻜ : ﻫ د، 5 / 712)، اما گاه نیز در مجالس درس، اورا با هجویات خود سخت میآزرد (ﻧﻜ : 2 / 59؛ بیهقی، 602؛ مسعودی، 7 / 80-81).دربارۀ روابط شاعر با اصمعی نیز روایات مختلف و گاه متناقض است. با اینکه اصمعی ابونواس را بر شاعران دیگر ترجیح میداد (ابوالفرج، همان، 18 / 16؛ ابنعساکر، 4 / 255-256؛ ابنمنظور، همان، 223-224) و چنانکه گذشت، با برشمردن فضایل شاعر در مجلس فضل بن یحیی، راه را برای ورود او به دربار هموار ساخت، هجویاتی که شاعر دربارۀ اصمعی سروده، حکایت از اختلافاتی عمیق بین آن دو دارد (ﻧﻜ : ابن منظور، همان، 286؛ قس: ابن قتیبه، عیون ... ، 2 / 130) و چنانکه از برخی روایات برمیآید، ظاهراً ابونواس در اخراج اصمعی از دربار هارون الرشید نقش عمدهای داشته است (ﻧﻜ : ﻫ د، همانجا).از حدود آشنایی شاعر با ابوعمرو شیبانی چیزی جز یکی دو روایت در دست نیست. یکی از آنها حکایت از حضور ابونواس، ابوالعتاهیه و مسلم بن ولید در مجلس درس ابوعمرو دارد (ﻧﻜ : عباسی، همانجا) و دیگری روایتی است که در آن ابوعمرو دربارۀ ابونواس میگوید: اگر وی خود را به فسق و فجور نمیآلود، هرآینه به اشعار او استشهاد میکردم (ﻧﻜ : ابن معتز، 202).دربارۀ روابط شاعر با نظّام معتزلی نیز روایات بسیاری در منابع نقل شده که برخی از آنها مغشوش است. در یکی از این روایتها آمده است که ابونواس در خردسالی به مصاحبت نظام درآمد و از وی دانش آموخت و نظام سخت شیفتۀ وی بود (ﻧﻜ : ابن ندیم، 205؛ این منظور، همان، 202). با توجه به این روایت سن نظام باید از ابونواس بسیار بیشتر بوده باشد،حال آنکه برخی منابع ولادت نظام را در 160 ق نوشتهاند (ﻧﻜ : ﻫ د، ابراهیم بن سیار). به گفتهای، نظام با بحث و جدل بسیار سعی داشت که ابونواس را قانع کند تا آراء و عقاید معتزلیان را بپذیرد، اما شاعر هرگز زیر بار نرفت و حتی با وی از در مخالفت درآمد و زبان به هجو او گشود (ابن منظور، همانجا). شاعر در یکی از این هجویات نظام را به میخوارگی و غلامبارگی متهم کرده است (2 / 60). بااینحال، نظام اشعار وی را از این جهت که الهامبخش برخی نظریات کلامیش بوده، ستوده است. به گفتۀ خود نظام، ابیاتی از ابونواس (ﻧﻜ : 2 / 172) دربارۀ حرکت و سکون، او را به نظریاتی رهنمون ساخت که قبلاً از آنها غافل بوده و با الهام از آنها توانست کتابی دربارۀ حرکت و سکون بنویسد (ابن منظور، همان، 161). در روایت دیگری آمده است که چون نظام، شعری از ابونواس را که در بیتی از آن به جزءلایتجزا اشاره شده بود، به ابونواس گفت: «روزگاری است که ما در این باره بحث میکنیم، آنچه تو در این بیت گفتهای، برای ما در این مدت طولانی حاصل نیامده بود» (ابن منظور، همان، 106).
در پایان مقاله.
عنایتالله فاتحینژاد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید