ابونواس
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 21 اردیبهشت 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/225102/ابونواس
شنبه 15 اردیبهشت 1403
چاپ شده
6
اقامت ابونواس در بصره در دو دوره، یکی قبل و دیگری بعد از رفتنش به بادیه، بوده است. دورۀ نخست چندان به طول نینجامیده و ظاهراً در این دوره سن وی اقتضا نمیکرده که بتواند در مجالس درس بزرگان و دانشمندان برجسته شرکت کند. با این حال، برخی روایات حکایت از آن دارند که ابونواس تحصیلات مقدماتی را در این دوره گذرانده است. به روایت ابن معتز چون مادرش وی را از اهواز به بصره برد، در آنجا به مکتب سپرد (ص 194) و به روایتی دیگر ابونواس در حیات پدرش شعر ذوالرمه را نزد یکی از راویان بصره به نام ناشیٔ، خوانده است (ﻧﻜ : ابن منظور، اخبار، چ بیروت، 14)، اما تحصیلات جدی شاعر بیشتر در دورۀ بعد یعنی پس از بازگشت از بادیه و جداشدن از والبه بوده است. از همین رو منابع کهن تأکید کردهاند که پرورش وی در بصره انجام گرفته است (ابن معتز، 201؛ خطیب، 7 / 436؛ ابوالفرج، الاغانی، 6 / 179؛ ابن خلکان، 2 / 95؛ ابن منظور، همان، 13). بصره در آن روزگار از بزرگترین مراکز علمی و فرهنگی به شمار میرفت و برجستهترین دانشمندان زمان را در خود جای داده بود (ﻧﻜ : ابن معتز، همانجا). ابونواس نه تنها در شعر وادب، بلکه در علوم قرآنی و حدیث، صرف و نحو و اخبار و ایام عرب نیز برجستهترین دانشمندان را به استادی برگزید: قرائت قرآن را از یعقوب بن اسحاق بن زید حضرمی که از قراء عشر (د 205 ق) و پیشوای قراء بصره بود، آموخت (ﻧﻜ : ابن جزری، 2 / 386). به روایتی که البته اغراقآمیز است، وقتی ابونواس درسش را نزد وی به پایان رساند، استاد او را برجستهترین مقری بصره خواند (ﻧﻜ : ابنمنظور، همانجا). استادان وی در حدیث اینانند: 1. حماد بن زید ازدی (د 179 ق)، از بزرگترین حافظان حدیث که گویند 4هزار حدیث از حفظ داشته است (ﻧﻜ : خطیب، همانجا؛ ابنعساکر، 4 / 254؛ ذهبی، تذکرة ... ، 1 / 228- 229؛ ابنحجر، 3 / 9-11)؛ 2. حماد ابن سلمه (د 167 ق)، از برجستهترین رجال حدیث، مفتی بصره و استاد مسلم صاحب صحیح (ﻧﻜ : ابن عساکر، همانجا؛ ذهبی، میزان ... ، 1 / 590-596؛ زرکلی، 2 / 273)؛ 3. یحیی بن سعید بن قطان (د 198 ق)، از حافظان برجستۀ حدیث؛ 4. معتمر بن سلیمان (د 187 ق) محدث بزرگ بصره و استاد احمد بن حنبل (ابن عساکر، همانجا؛ ذهبی، تذکرة، 1 / 266-267). وی نحو را از یونس بن حبیب، نحوی برجستۀ بصری و ایام و اخبار و نوادر عرب را از خلف احمر، ابوزید انصاری و ابوعبیده معمر بن مثنی برجستهترین راویان بصره فرا گرفت (خطیب، همانجا؛ حمزه، التنبیه، 26؛ ابن عساکر، 4 / 255). به گفتۀ جاحظ، ارجوزۀ ابونخیلۀ اسدی را نیز نزد ابوالبیداء ریاحی خواند (ﻧﻜ : حمزه، «شرح»، 1 / 322؛ ابنجراح، 70-71، اشعاری که ابونواس در رثای ابوالبیداء سروده است). وی اگرچه در حدیث استادان برجستهای داشته و حتی در میان راویان و شاگردان وی نام بزرگانی چون محمد بن ادریس شافعی، احمد بن حنبل و محمد بن جعفر غندر به چشم میخورد (ﻧﻜ : ابن عساکر، همانجا؛ ابن کثیر، 10 / 227)، احادیثی که از وی نقل شده، از شمار انگشتان دست تجاوز نمیکند و آنچه به نام مسند ابی نواس معروف شده، ظاهراً مجموعهای بوده از همین احادیث اندک که توسط شخصی شیعی به نام ابوشجاع فارس بن سلیمان ارجانی گردآوری شده بوده است (ﻧﻜ : نجاشی، 310).از برخی روایات چنین برمیآید که شاعر برای گذران زندگی روزها به کار میپرداخته و شبانگاهان در مجالس درسی که در علوم مختلف در جامع بصره تشکیل میشد، شرکت میجسته است (ﻧﻜ : ابن منظور، اخبار، چ بیروت، 25). به گفتهای، وی 700 ارجوزه در ذهن داشته و دیوان اشعار 60 زن عرب از قبیل خنساء و لیلی را از حفظ روایت میکرده است (ابن معتز، 194، 201؛ قس: حمزه، همان، 1 / 12 و نظر اصمعی در این باره). ابن عبدربه نیز گفته است که وی 4هزار بیت شعر روایت کرده است (5 / 308- 309). این روایات گرچه مبالغهآمیز است، حکایت از حافظۀ نیرومند و دانش وسیع ابونواس دارد. ابونواس به علم کلام نیز احاطه داشته و برخی اصطلاحات کلامی که در اشعار وی آمده، بیانگر این امر است. از همین رو، برخی وی را از متکلمان برجسته به شمار آورده و گفتهاند: «ابونواس نخست به علم کلام پرداخت و سپس به شعر روی آورد و نظّام در آغاز شاعر بود و سپس کلام را جایگزین شعر کرد» (جاحظ، البیان، 1 / 131؛ ابن معتز، 272؛ ابن منظور، همان، 21؛ حسین، 346). گروهی نیز او را فقیه دانسته وگفتهاند: «ابونواس برخلاف شافعی فقیهی است که شعر بر غالب آمده است» (ابن معتز، 201؛ صفدی، 12 / 285). همچنین برخی اشعار ابونواس بیانگر آن است که وی، علاوه بر فقه و کلام وحدیث، با علومی که در آن روزگار از طریق ترجمۀ آثار یونانی و هندی و ایرانی به فرهنگ اسلامی راه یافته بود و «علوم الاوائل» خوانده میشد، از قبیل فلسفه، منطق و نجوم کاملاً آشنا بوده است (ﻧﻜ : ابن قتیبه، الشعر، 2 / 682-683؛ مسعودی، 3 / 411؛ ابن منظور، همان، 22، 222؛ عقاد، 151-152؛ صدقی، 62-65؛ شیبوب، 105- 109؛ مهدوی، 644-645).ابونواس پس از مرگ والبه به خلف احمر راوی معروف بصره پیوست. خلف که خود شاعری برجسته نیز بود، در بارور شدن ذوق شعری و پختگی و استواری اشعار ابونواس سهم بسزایی داشت. به روایت ابن منظور (همان، 40-41)، زمانی که ابونواس از خلف احمر اجازه خواست تا شعر بسراید، خلف نپذیرفت و از او خواست تا نخست 000‘1 قطعه شعر و 100 ارجوزه را حفظ کند. ابونواس پس از چندی همه را حفظ کرد و نزد وی بازآمد. استاد او را آزمود و چون وی از عهدۀ این آزمون که روزها به طول انجامید، نیکو برآمد اجازۀ سرودن شعر خواست. خلف این بار نیز نپذیرفت و گفت باید همۀ آنچه به خاطر سپرده، از یاد ببرد. این امر بر ابونواس سخت گران آمد؛ با این حال، روزها خود را در دیری زندانی کرد و کوشید تا سرانجام توانست همۀ آنچه را حفظ کرده بود، به دست فراموشی سپارد. آنگاه خلف اجازۀ سرودن شعر را به وی داد. البته تردیدی نداریم که این روایت، اغراقآمیز است و شاعر در دوران آشنایی با والبه و به خصوص پس از بازگشت از بادیه شایستگی سرودن شعر را کسب کرده بود، چنانکه گویند بشار (د 167 ق) شاعر معروف دست کم 3 سال قبل از این ماجرا، وقتی اشعار وی را شنیده بود، بسیار شگفت زده شده و حتی به او حسادت ورزیده بود (ﻧﻜ : ابن منظور، همان، 20-21). پس، تاریخ این ماجرا را، اگر درست باشد، باید پیش از 170 ق دانست و در این صورت میتوان گفت که ابونواس قبل از مرگ والبه با خلف احمر آشنایی داشته و از تعلیمات وی بهره میبرده است (قس: نیکلسون، 293، که وی را در کوفه شاگرد خلف دانسته است). به گفتهای، خلف احمر، ابونواس را سخت دوست میداشت و همو بود که کنیۀ ابونواس را برای وی برگزید (عباسی، 1 / 84).
پس از آنکه ابونواس شهرتی به دست آورد و از همگنان پیشی جست، از بصره به بغداد رفت تا شاید بتواند به بزرگان دربار تقرب جوید و از این طریق به تلخکامیهای خود پایان دهد (ابن معتز، 201-202). به روایتی، علت خروج وی از بصره اشعاری بوده که در هجو قبیلۀ نزار سروده بوده است و گفتهاند که وی قبل از خروج از بصره دست به دامن مهلبیان شد تا او را از خشم مضریها برهانند و چون از یاری آنان ناامید شد، بصره را ترک کرد (حمزه، «شرح»، 2 / 11-12) و چون به بغداد رسید در قصیدهای زبان به هجو بصریان گشود (ﻧﻜ : 2 / 33). به هر حال، این روایات نشان میدهد که وی برخلاف میل باطنی، بصره را ترک کرده است. به گفتهای، وی بیش از 30 سال داشت که به بغداد رفت (عباسی، 1 / 83؛ بستانی، 62) و در این صورت، تاریخ رفتن وی به بغداد باید حدود سال 170 ق باشد.دربارۀ آغاز روابط وی با دربار عباسی روایات مختلف است. به روایتی، هرثمة بن اعین که در جست و جوی ندیمی برای هارون الرشید بود، او را نزد خلیفه برد (ابن منظور، اخبار، چ بیروت، 154-155). البته تردیدی نیست که ابونواس در این زمان شاعری گمنام نبود، تا به طور اتفاقی به دربار راه یابد. برخی از روایات نشان میدهد که وی قبل از اینکه رسماً شاعر دربار شود، با اشراف و بزرگان و وزیران ادب دوست، معاشرت داشته است (ابن معتز، همانجا). به گفتهای، ربیع بن یونس (د ح 170 ق) وزیر دو خلیفۀ عباسی هادی و مهدی، وی را به سبب اشعاری که در هجو مادر او سروده بود، زندانی کرد (ابوهفان، 106-107). به هرحال، شاعر در دربار هارون پایگاهی والا یافت، تا آنجا که ندیم و مربی فرزندان وی امین وقاسم شد. امین در آن روزگار ولیعهد بود و سخت تحت تأثیر شخصیت ابونواس قرار گرفت، چندانکه پس از رسیدن به خلافت، وی را ندیم خاص خود گردانید (ﻧﻜ : دنبالۀ مقاله)، اما قاسم با گستاخیهایی که از شاعر دید، بسیار زود وی را از خود راند (ابن منظور، همان، 14، 157). ابونواس در یکی از مدایح خود (1 / 106-120) هارون را تا مقام الوهیت بالا برده است (ﻧﻜ : 1 / 108، بیت 1)، با اینهمه خلیفه گاه برخی از سرودههای شاعر را که در آنها سخن از شراب و کنیزکان زیباروی و غلامان بود، برنمیتافت (حمزه، همان، 1 / 121) و از همین رو، شاعر بارها مورد خشم خلیفه قرار گرفت و حتی به زندان افتاد (همان، 1 / 255؛ ابن منظور، همان، 79، 269-271) و ظاهراً در همین زمان بود که وی را به سبب اشعاری که در وصف شراب و غلامبارگی سروده بود، تازیانه زدند و به گفتهای، چون 30 تازیانه بر او نواختند، این آیۀ قرآن (الشعراء / 26 / 226) را برخواند: «وَ اَنَّهُمْ یَقولونَ ما ال یَفْعَلونَ: [شاعران] چیزی میگویند که خود بدان عمل نمیکنند» و بدین سان خود را رهانید (ابن منظور، همان، 259). شاید نویسندگانی که وی را از هر گونه هرزگی مبرا دانستهاند، امثال این روایت را مستند خود قرار دادهاند، چه وی در ابیاتی نیز میگوید: اگر گفتن «آتش» دهان را بسوزاند، هیچ آفریدهای نام «آتش» را بر زبان نمیآورد (4 / 91). وی یک بار نیز با گستاخی زبان به هجو عبّاسه خواهر هارون گشود و گویا به همین سبب روانۀ زندان شد (ﻧﻜ : 2 / 53؛ ابن خلکان، 1 / 334).ابونواس و هارون الرشید را در داستانهای هزارویک شب پیوسته در مجالس عیش و عشرت کنار یکدیگر مییابیم (ﻧﻜ : الف لیلة و لیلة، 3 / 156، 160، ﺟﻤ ؛ قس: بحث مفصل شاده در این باره، XC / 602-615) و نام آن دو به عنوان دو چهرۀ اسطورهای در طول تاریخ جاویدان مانده است؛ اما ظاهراً روابط بین آن دو هرگز فراتر از حد معمول نبوده و در هیچ یک از منابع کهن نشانهای از راه یافتن ابونواس به مجالس خصوصی هارون نمیتوان یافت. حتی برخی از قدما همۀ آنچه را که دربارۀ ابونواس و هارون گفته شده، بافتۀ تخیلات عامیانه پنداشتهاند و حتی راه یافتن ابونواس به دربار هارون را به کلی انکار کردهاند (ﻧﻜ : ابن منظور، اخبار، چ بیروت، 156).شاعر سرانجام با هرزهدرایی و بیاعتنایی به سنتهای اخلاقی و نیز سرودههای هجوآمیز و نیشدار خود، خلیفه را چنان بر سر خشم آورد که نه تنها پایگاه والایش را در دربار به کلی از کف داد، که نزدیک بود جانش را نیز بر سر آن نهد. از اشعاری که وی بعدها به عنوان عذرخواهی از هارون سرود، چنین برمیآید که خلیفه خون وی را مباح کرده بوده است (ﻧﻜ : 1 / 114). همچنین، خود در اشعاری که بعداً سروده، صریحاً به کسادی بازار شعرش در بغداد اشاره کرده است (1 / 231؛ قس: شکعه، 296؛ بستانی، 63-64). به هرحال، شاعر ناچار شد که بغداد را به قصد مصر ترک کند (قس: واگنر، 1 / ﻫ ، که گفته است از ترس زندانی شدن به مصر گریخته است). وی از طریق حمص و شام به مصر رفت و در این زمان شهرت وی مرزهای عراق را درنوردیده بود، چنانکه نه تنها در شام و مصر، بلکه در اقصی نقاط اندلس نیز نام وی بر سر زبانها بود و شاعرانی همچون عباس بن ناصح (د 238 ق) از اندلس به قصد دیدار وی به بغداد میآمدند (زبیدی، 262-263؛ ابنفرضی، 1 / 296؛ نیز ﻧﻜ : GAS, II / 662). از همین رو، شاعر در راه مصر در هر شهری با اقبال شاعران و اهل علم روبهرو میشد، مثلاً در حمص بطین بن امیه و دیک الجن به پیشواز وی رفتند و شاعر مدتی را در منزل لطین سپری کرد (ابن معتز، 249؛ ابن منظور، همان، 178؛ قس: ابنخلکان، 3 / 185). ظاهراً در همین ایام مدتی را نیز در نصیبین گذراند (ﻧﻜ : ابن جبیر، 214). به روایتی، در آغاز چون ابونواس با جامۀ عیاران و همراه سلیمان بن ابی سهل نوبختی وارد مصر شد، خصیب بن عبدالحمید حاکم مصر که به گفتهای، خود او را نزد خویش خوانده بود (جهشیاری، 165)، از او استقبال نکرد (ابوهفان، 40؛ ابن منظور، همان، 173)، اما همینکه مدایح مبالغهآمیز شاعر (ﻧﻜ : 1 / 215-234) را شنید، سخت شیفتۀ وی شد و پاداشهای گران به او داد. به گفتهای، در زمان اقامت ابونواس در مصر، مردم به سبب گرانی بر خصیب شوریدند و ابونواس در جامع قاهره برفراز منبر رفت و خشم مردم را فرو نشاند (ابوهفان، 31-32؛ جاحظ، البیان، 3 / 23؛ ابن منظور، همان، 175). ظاهراً از آن پس توجه خصیب نسبت به شاعر دو چندان شد. خاصه آنکه ابونواس در مدیحهای مبالغهآمیز وی را به موسی (ع) همانند کرد (1 / 232؛ ابن منظور، همان، 175-176) و همین قصیده بود که بعدها دردسرِ بسیار برای شاعر فراهم آورد (ﻧﻜ : دنبالۀ مقاله).ابونواس در دوران اقامت در مصر علاوه بر محافل عیش و عشرتی که با خصیب داشت، در مجالس علمی نیز شرکت میجست و با دانشمندان و اهل علم به مباحثه میپرداخت. ابنحُدیج کندی از کسانی است که در مصر با وی معاشرت داشته و ابونواس اشعاری در هجو وی سروده است (2 / 40-43؛ ابن منظور، همان، 178- 179، 293). به گفتهای در مصر برخی دیوان اشعار ابونواس را از وی روایت کردهاند (ابن عساکر، 4 / 255). شاعر یک سال در مصر سپری کرد و سپس به بغداد بازگشت (ابن منظور، همان، 179). مجموع اشعاری که وی در مدح خصیب سروده به حدود 100 بیت، در6 قطعه میرسد (ﻧﻜ : 1 / 215-234). وی در هجو خصیب نیز اشعاری دارد که بیشک آنها را پس از بازگشت به بغداد و برای جلب خشنودی هارون سروده است (ﻧﻜ : 2 / 151- 152). شاعر در این هجویهها از خصیب مردی سخت خسیس و فرومایه ساخته و موجب شده است که نام وی در برخی متون کهن ــ از قبیل گلستان سعدی (ص 37) ــ به صورت نماد فرومایگی و نادانی درآید.ابونواس پس از بازگشت از مصر به حج رفت (ابن منظور، همان، 193). او در مدت اقامت در مکه از مجالس درس کسانی همچون سفیان بن عیینه بهره میبرد و با دانشمندان آن دیار به مباحثه میپرداخت (ابوهفان، 119-120) و ظاهراً در همین زمان بود که زبیر بن بکار راوی معروف، اشعار شاعر را از وی شنید و به روایت آنها همت گماشت (ﻧﻜ : حمزه، «شرح»، 1 / 294). شاعر سپس به بغداد بازگشت و به گفتهای، به اشارۀ خاندان نوبختی قصیدهای در مدح هارون سرود و از گذشتۀ خود اظهار پشیمانی کرد. خلیفه وی را بخشید و 20 هزار درهم به وی پاداش داد (همان، 1 / 110؛ نیز ﻧﻜ : ابونواس، 1 / 110- 118)، اما گویی خلیفه به سبب اشعار او دربارۀ خصیب، یا به سبب بدنامی شاعر، هرگز با وی دل صاف نکرد و به روایتی، او را به زندان انداخت (همو، 1 / 233، 234؛ ابن قتیبه، الشعر، 2 / 691، 692؛ ابن منظور، اخبار، چ بیروت، 176). به گفتۀ جهشیاری (ص 164-165)، خصیب بن عبدالحمید پس از سقوط برمکیان به حکومت مصر گماشته شد و در این صورت ابونواس باید پس از برمکیان به مصر رفته باشد، اما در روایتی از حمزۀ اصفهانی (همان، 1 / 160) آمده است که ابونواس پس از بازگشت از مصر برمکیان را واسطه قرار داد تا نزد هارون شفاعت کنند و اگر این روایت درست باشد، رفتن ابونواس به مصر، قبل از سقوط برمکیان بوده است. برمکیان در آن روزگار در اوج اقتدار بودند و از ممدوحان شاعر به شمار میرفتند (همان، 1 / 151-160، 2 / 76؛ مبرد، 2 / 105؛ ابن رشیق، 1 / 224؛ ابوعبید، 1 / 163).دربارۀ آغاز آشنایی شاعر با برمکیان گفتهاند که نخستین بار اصمعی فضایل شاعر را نزد فضل بن یحیی برمکی باز گفت و وسیلۀ ارتباط ابونواس با برمکیان را فراهم کرد (ﻧﻜ : ابن معتز، 213-217). با اینهمه، خاندان برمکی هم از گزند هجوهای وی در امان نبودند و چه بسا وی با اندک تأخیری در دریافت صله، زبان به دشنام آنان میگشود (ﻧﻜ : 1 / 208، 2 / 50-51، 133-134؛ جاحظ، الحیوان، 1 / 239، 263، البیان، 3 / 211؛ ابن قتیبه، همان، 2 / 697؛ جهشیاری، 138؛ ابن منظور، همان، 251). به گفتهای، بسیاری از اشعار وی در مدح برمکیان از بین رفته است (حمزه، همان، 1 / 6) و اینک آنچه از این مدایح در دیوان او برجای مانده، از حدود 50 بیت درنمیگذرد (ﻧﻜ : 1 / 151-160). ظاهراً روابط شاعر با برمکیان در واپسین روزهای اقتدار آنان سخت تیره شده بود و جالب توجه اینکه وی در اشعاری خطاب به فضل بن یحیی، به ناپایداری حکومت و زوال قدرت ایشان اشاره کرده است (1 / 152-157) و گفتهاند اندکی پس از سرودن این اشعار بساط برمکیان در 187 ق به دست هارون برچیده شد (ابن رشیق، همانجا).ابونواس پس از خاتمۀ کار برمکیان، همچنان آنان را دشنام میگفت و برخی، دلیل آن روابط نزدیک شاعر با فضل بن ربیع وزیر مقتدر هارون و دشمن سرسخت برمکیان دانستهاند (ابونواس، 1 / 208؛ حمزه، همان، 2 / 81؛ قس: ضیف، العصر ... ، 224، که به استناد ابیاتی از وی (1 / 300-301)، گفته است: ابونواس پس از ماجرای برمکیان سخت اندوهگین شد و در پی آن به مصر رفت). فضل بن ربیع از بزرگترین حامیان شاعر بود. ابونواس در اشعاری به سابقۀ آشنایی 20 سالۀ خود با فضل اشاره کرده (1 / 250) و گفته است فضل بارها از وی شفاعت کرده و او را از زندان و حتی گاه مرگ حتمی رهانیده است (1 / 249؛ ابن منظور، همان، 270-271؛ حصری، 2 / 430). به روایتی، ابونواس در یکی از سفرهای حج ندیم فضل بوده است (حمزه، همان، 1 / 98). مجموع اشعاری که ابونواس در مدح فضل بن ربیع سروده، 131 بیت در 8 قصیده است (ﻧﻜ : 1 / 161- 188) و این بجز قطعههای کوتاهی است که به مناسبتهای مختلف خطاب به وی سروده است (1 / 244- 249). شاعر در مدح دو فرزند وی عباس و محمد نیز اشعاری سروده است (ﻧﻜ : 1 / 188-215، 284-285).یکی دیگر از امیران هارون الرشید که ابونواس او را به سختی هجو کرده، اسماعیل بن حفص (حاکم جرجان در 191 ق، ﻧﻜ : طبری، 8 / 329) است که 11 قطعه (در 65 بیت) از هجویات تند و گزندۀ شاعر خطاب به وی سروده شده است (2 / 134-141).ابونواس در اشعاری به ماجرای انتخاب مأمون به ولایت عهدی در 189 ق (طبری، 8 / 316؛ نیز ﻧﻜ : ابونواس، 1 / 119-120) اشاره کرده و این امر نشان میدهد که شاعر دست کم تا این زمان در دربار هارون اقامت داشته است، اما به گفتۀ منابع در اواخر خلافت هارون (193 ق) به اتهام زندقه، با هجو قبیلۀ مضر، یا به سبب اشعاری که در مدح خصیب ابنعبدالحمید سروده بود، به زندان افتاد و سرانجام پس از مرگ هارون، امین وی را از زندان آزاد ساخت (ابن قتیبه، الشعر، 2 / 691-692؛ طبری، 8 / 514؛ ابن ابار، 68؛ ابن منظور، اخبار، چ بیروت، 299؛ عباسی، 1 / 97). احتمالاً پس از رهایی از زندان بود که وی ابیاتی در رثای هارون سرود (1 / 299؛ صولی، الاوراق، 223؛ طبری، 8 / 364).
امین در دوران نوجوانی و ولایت عهدی دیرزمانی با ابونواس معاشرت داشت. ازهمینرو سخت تحتتأثیر وی قرار گرفته بود و گاه به همین سبب مورد سرزنش دیگران قرار میگرفت (ﻧﻜ : ابن منظور، همان، 213). به علاوه، امین همچون ابونواس طبعی خوشگذران و عشرتطلب داشت و چون به خلافت رسید، وی را ندیم خاص خود قرار داد، چندانکه به روایت ابوهفان (ص 23-24) لحظهای از او دل برنمیکند. شاعر در بادهنوشی و شکار همواره در کنار وی بود و با مدایح مبالغهآمیز خود، از صلههای کلان بهرهمند میشد (ﻧﻜ : ابن معتز، 209-211؛ ابنمنظور، همان، 82-86). به گفتهای، در یکی از مجالس خصوصی امین، شاعر مدیحهای سرود و در ازای هر بیت 100 درهم پاداش گرفت (همان، 73-74). یک بار نیز به پاداش سرودن شعری، خلیفه دستور داد تا دهانش را از مروارید پر کردند (ابوهفان، 70- 71). در منابع کهن داستانهای بیشماری از مجالس عیش ونوش امین با ابونواس نقل شده است (ﻧﻜ : همو، نیز ابن منظور، همان، ﺟﻤ ).زندگی ابونواس در دربار امین بهترین دوران کامیابی وی بود. حمایت بیچون و چرا خلیفه از ابونواس باعث شد که شاعر بیهیچ بیم و هراس در نهان و آشکار به میگساری و خوشگذرانی بپردازد و حتی از لاابالی گری و شیوۀ زندگی بیقیدوبند خود دفاع کند. وی «از اینکه از هیچ گناهی روی نگرداند، سخت خشنود است و به خود میبالد» و «لذتجویی و کامیابی را جز در ارتکاب گناه و عمل حرام نمیبیند» (2 / 169، 171، 3 / 24، 225، 279-280؛ نیز ﻧﻜ : بخش شعر). وی در این امر چندان راه افراط پیمود که دشمنان امین به ویژه برادرش مأمون اعمال شاعر را بهترین مستمسک برای تبلیغ برضد امین یافتند. به روایتی، مأمون دستور داد بر منابر خراسان میگساریها و رسواییهای امین را با شاعر باز گویند و مردم را برضد دستگاه خلافت بشورانند. امین از این امر سخت برآشفت و بر شاعر خود خشم گرفت و او را به زندان انداخت و به روایتی، دستور قتل او را صادر کرد (طبری، 8 / 517؛ حصری، 2 / 430؛ ابن بسام، 1(2) / 935؛ صفدی، 12 / 287؛ ابن منظور، همان، 104-105). از آن پس، امین شاعر را از میگساری منع کرد، اما ظاهراً ابونواس با اینکه از امین سخت بیمناک بود، هرگز نتوانست از بادهخواری دست بردارد و بارها بدین سبب مجازات شد وحتی نزدیک بود جانش را در این راه از دست بدهد (ﻧﻜ : همان، 88- 89).اشعاری که شاعر در رثای امین سروده (1 / 299-300)، نشان میدهد که وی تا زمان مرگ امین (198 ق) زنده بوده است. از این تاریخ به بعد هیچ اطلاعی از وی در دست نیست و به گفتۀ وی برخی منابع، او در همین سال در بغداد درگذشته و در مقبرۀ شونیزیه به خاک سپرده شده است (خطیب، 7 / 448- 449؛ ابن انباری، 51-52). تاریخهای دیگری نیز در منابع کهن آمده است که وفات او را به اختلاف بین سالهای 195 تا 200 ق نشان میدهد (ابوهفان، 108؛ ابن قتیبه، همان، 2 / 692؛ ابن معتز، 194؛ ابن ندیم، 182؛ ابن نباته، 316؛ ابن منظور، همان، 11-12).در برخی روایات آمده است که ابونواس به دست نوبختیان مسموم شد (همان، 304-305). البته شاعر با خاندان نوبختی روابط نزدیکی داشته وآنان را مدح گفته است (ﻧﻜ : 1 / 290-291) و شاید به همین دلیل برخی او را شیعه دانستهاند (ﻧﻜ : دنبالۀ مقاله). به گفتۀ جاحظ وی بیشتر اوقات خود را نزد نوبختیان میگذراند ( البخلاء، 1 / 131-132؛ حمزه، «شرح»، 1 / 117؛ ابنمنظور، اخبار، چ بیروت، 80، 105) و به روایتی از ندیمان خاص اسماعیل بن ابی سهل بوده است (حمزه، همان، 2 / 48). با این حال، از ناسزاگویی به این خاندان ابایی نداشته و بارها ایشان را در نهایت گستاخی هجو گفته است (همان، 2 / 46- 48، 128-131؛ جاحظ، الحیوان، 3 / 129؛ ابن منظور، همان، 144، 281-282). به گفتهای، هنگامی که شاعر، مادر اسماعیل بن ابی سهل را در ابیاتی زشت و بسیار زننده هجو گفت (ﻧﻜ : 128- 129)، خاندان نوبختی برآشفتند و درصدد قتل وی برآمدند (ابوهفان، 34-36؛ ابن منظور، همان، 305). در روایت دیگری نیز آمده است که زُنبور کاتب که با ابونواس دشمنی داشت، شعری در هجو علی بن ابی طالب (ع) ساخت و آن را به شاعر نسبت داد و چون نوبختیان آن را شنیدند، برآن شدند تا وی را بکشند (حمزه، همان، 2 / 75؛ ابن منظور، همان، 304-305، 308- 309؛ قس: اقبال، 22). تقریباً هیچ یک از منابع به این داستان اعتنا نکرده و خاندان نوبختی نیز خود آن را تکذیب کردهاند (ابن منظور، همان، 308- 309) و میدانیم که اشعار و اخبار ابونواس همه توسط این خاندان گردآوری شده و از طریق آنان به دست حمزۀ اصفهانی (ﻧﻜ : همان، 1 / 117) و دیگران رسیده است.ظاهراً پس از مرگ ابونواس مادرش گلبان هنوز زنده بود و به روایتی وی و شوهرش به خانۀ یکی از نوبختیان رفتند و 200 درهم و نیز صندوقچهای حاوی کتاب و برخی آلات موسیقی که از ابونواس برجای مانده بود، او وی ستاندند (ابن منظور، همان، 309-310). در هیچ یک از منابع کهن سخنی از زن یا فرزندان شاعر به میان نیامده است، اما چنانکه از برخی اشعارش برمیآید، وی دختری به نام بَرّه و پسری که نامش ذکر نشده، داشته است (1 / 249، 291؛ قس: شلق، 44-45). وی در ابیاتی زیبا دخترش برّه را ستوده و صادقانه اعتراف کرده که پدر شایستهای برای وی نبوده و از او خواسته است که پس از مرگ برایش اشکی نریزد (ﻧﻜ : 1 / 291).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید