ابونواس
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 21 اردیبهشت 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/225102/ابونواس
شنبه 15 اردیبهشت 1403
چاپ شده
6
در این بخش سعی بر این است که همۀ جوانب متعدد شعر ابونواس، از درون دیوان او، بررسی شود. این شیوه البته چند علت دارد: 1. ابونواس را از جهانی میتوان بزرگترین شاعر عرب به شمار آورد. 2. وی پیشوای شعر نوخاستۀ عرب و نمایندۀ معارضان شعر کهن عرب است. 3. او از مادر و شاید هم از پدر، ایرانی بود و در محیط اهواز و بصره با همۀ پدیدههای فرهنگی ایرانی آشنا شد. از آنجا که خود شیفتۀ این فرهنگ بود، ناچار شعرش بیشتر عصارهای از فرهنگ ایرانی آن روزگار است وگاه به همین جهت او را شعوبی و زندیق نیز خواندهاند. 4. مضامین نویافتۀ او در باب خمر، معشوق، شاهد، مدح، زهد و ... در ادبیات فارسی (به خصوص رباعیات خیام) تأثیر وسیعی داشته (ﻧﻜ : سید ابراهیم، 75- 79) و بسیاری از همین مضامین، اندک اندک ماهیت عرفانی یافته و در آثار متصوفۀ ایران جلوه کرده است. 5. انبوه کلمات فارسی ابونواس از دیرباز مورد بحث بوده است. برای بررسی شمار این کلمات، درجۀ تکرار و نوع آنها (معرب یا فارسی خالص) لازم بود همۀ دیوان بررسی شود. 6. از بررسی آثار بیشماری که دربارۀ او نوشته شده، نمیتوان راه به جایی برد. برای درک تناقضات روحی و مادی ابونواس، تنها راه چاره بررسی مستقیم دیوان است.در میان دانشمندانی که از دیرباز تا زمان ما به کار او پرداختهاند، هیچ کس نیست که او را نستوده باشد (برای نمونه، ﻧﻜ : حمزه، «شرح»، 1 / 10-23، شمار بسیاری روایت). در بیشتر کتب «طبقات»، بزرگترین شح حال به او اختصاص دارد و تقریباً یک جلد کامل الاغانی دربارۀ او تدوین شده بوده (بخشی از آن همان است که ابن منظور گرد آورده است). وی ذوق و ظرافت و دانشهای گوناگون و نیز هرزگیهای شگفت را در وجود خود گرد آورده بود و به همین سبب از مردان خردمند و مؤمن گرفته تا آوازخوانان کوچه و بازار را مجذوب خود کرد، سپس از افسانههای هزارویک شب و داستانهای عامیانۀ عرب سر بر کشید. این جوان کجرو فاسد را نمیتوان دوست نداشت که صداقت او هر ملامتگری را خلع سلاح میکند، زیرا او حتی واپسین پردههای تزویر را از وجود خود برگرفته و در پوشش شعری که چون آبگینه شفاف است، شخصیت خویش را در معرض دید نسلهای پس از خود قرار داده است. در میدان زندگی، او مبارزی نمیطلبد که کسی به جنگش رود. صادقانه ایمان دارد و به سادگی گناه میورزد. برای او تنها میتوان آرزو کرد که بخشایش الٰهی ــ که البته از گنـاه او گستردهتـر اسـت ــ شـامل حالش گردد. بیگمان همین آرزوی رستگاری است که موجب شد، سالها بعد، از او مردی فقیه و محدث و حتی صاحب «مسند» بسازند (عبدالجلیل، 205، حاشیه). دیوانی که مورد بررسی قرار دادهایم، همان است که حمزۀ اصفهانی جمعآوری کرده و توسط واگنر و شولر (ج 4) به چاپ رسیده است. صولی نیز دیوان او را جمعآوری کرده و انبوهی شعر وخبر را که گویا جعلی میپنداشته، از دیوان بیرون نهاده و به همین جهت، دیوان جمع آوردۀ او تقریباً یک سوم کار حمزه شده است. این دیوان نخست توسط آلوارت (1861 م) به چاپ رسید. پس از آن چندین چاپ دیگر به شکلها و ترتیبهای مختلف در شرق انجام یافت که از نظر شمار قطعات با یکدیگر تفاوت فاحش دارند (دربارۀ این چاپها، ﻧﻜ : EI2). از شعر ابونواس گزیدههایی نیز به زبانهای گوناگون ترجمه شده است. شاید کهنترین ترجمه از آنِ فن کرمر باشد. به زبان فارسی، تنها «غزلهای ابونواس» ترجمۀ آیتی موجود است. به فرانسه، ترجمۀ مونتی از همه مفصلتر است. کسانی دیگر چون خوام در «شعر عربی» (ص 111-128) و نیز میکل در مجلۀ «جهان اسلام» (239-240) قطعاتی از اشعار او را ترجمه کردهاند.کار حمزۀ اصفهانی در موضوع خود، یکی از بهترین نمونههای روش تحقیق در آن روزگار است. نهادن طرحی دقیق حتی برای جزئیات، پیروی دقیق از آن طرح، دقت وسواس آمیز در نقد اشعار و خلاصه دانش بسیار گستردۀ ادبی، حمزه را به محققان سدۀ 19 م شبیه ساخته است.کتاب به 5 «حد» و 15 «باب» و خلاصه 80 «فصل» تقسیم شده، در هر حد شمار قصاید و قطعات و نیز شمار قصاید و قطعات و نیز شمار ابیات معین شده و بنابراین شمارش، کتاب شامل 500‘1 قطعه و قصیده و000‘ 13بیت است.حمزه پس از تحقیقات موشکافانۀ خود به این نتیجه میرسد که از دیوان شاعر، هیچ نسخۀ قابل اعتمادی در دست نیست و در نسخههای موجود بسیاری از اشعارش حذف شده. مثلاً در مصر هنوز اشعاری از او معروف است که در عراق گمنام مانده (حمزه، «شرح»، 1 / 3-4)، حتی در عراق هم بسیاری از اشعارش مفقود شده است، مثلاً مدح برمکیان دیگر جایی یافت نمیشود. علاوه بر این، انبوهی تک بیت و دوبیت از او باقی است که حتماً قصاید یا قطعات بزرگی بودهاند (همان، 1 / 6، 7). مسألۀ دیگر حمزه آن است که مردم، به سبب شیفتگی به شعر او، هر شعر خمریه، غزل، هرزگی و ... را به دیوان او میافزودند. حمزه نمونههای متعددی از انواع جعلیات دیوان را نیز ارائه داده است (همان، 1 / 7 به بعد).از مزایای دیگر کار حمزه آن است که هرگاه شاعر به تاریخهای ایرانی اشاره کرده، به شرح و تفصیل آنها پرداخته و از این طریق اطلاعات بسیار ارزندهای در اختیار ایرانشناسان قرار داده است. او با همۀ شیفتگی به شعر ابونواس، در برابر اشعار ضعیف یا مغلوط او تردید نکرده و از خود و یا از قول ناقدان بزرگ عرب به انتقاد پرداخته است.کتاب حمزه، پس از ذکر روایات و نقدهای گوناگون، با «نقائض» ابونواس و دیگر شاعران آغاز شده (همان، 1 / 24 به بعد)، سپس به ترتیب با مدایح، مراثی، عتاب و ... ادامه مییابد.
شعرِ باده است که ابونواس را به اوج شهرت رسانیده است. حدود یک چهارم مجموع آثار او را همین معنی تشکیل میدهد. ظرافت و روانی اشعار و دلنشینی و طراوت معانی، حضور در زندگی عادی گروهی از مردم بغداد، مأنوس بودن الفاظ و طربناکی اشعار، همه موجب شده است که انبوهی از شاعران عرب، به تقلید از ابونواس پردازند و اشعار خود را به نام او منتشر سازند. از سدۀ 3 ق، این اشعار جعلی «نواسی» چندان فراوان شده و به نام ابونواس شهرت یافته بود که دیگر تشخیص میان اصیل و جعلی میسر نمیبود. حتی ذهن نقّاد مردی چون حمزه ــ که هم دانش بسیار داشت، هم دقت وسواس گونه ــ نیز در این کار عاجز ماند و البته او انبوهی شعر ضعیف از اشعار اصیل جدا ساخته، اما خوشبختانه از ذکر همۀ آنها خودداری نکرده، زیرا نخست گویی خود به جعلی بودن همۀ آنها اعتقاد ندارد و سپس پنداری آنها را که اندکی پس از ابونواس و با حال و هوای خمریات او سروده شده، خالی از لطف و فواید ادبی نمیداند. با اینهمه، امیدوار است که بعدها کسی به این امر عنایت خاصی بورزد و سره را از ناسره جدا سازد (ﻧﻜ : همان، 1 / 3). حمزه، «حد سوم» از مجموعۀ خود را به خمریات او اختصاص داده، این حد شامل یک باب (باب نهم کتاب) و آن باب شامل 19 فصل است (همانجا). مجموعۀ اشعار این باب، 323 قصیده و قطعه است. بدیهی است که شعری چنین مشهور و دل انگیز بارها مورد مطالعه قرار گرفته است: در میانۀ سدۀ 19 م، فن کرمر شعر ابونواس را به آلمانی ترجمه کرد و در آن 21 شعر شراب نهاد. بخش اعظم ترجمههای فرانسوی شعر ابونواس توسط مونتی، همانا شعر باده است. در 1963-1964 م بن شیخ در مقالۀ مفصل و بسیار سودمندی که به زبان فرانسوی نوشته، به تقسیمبندی مضامین خمریات ابونواس پرداخته است. همان سال (1964 م)، شلق بخشی از کتاب خود ابونواس بین التخطی و الالتزام را به خمریات او اختصاص داده (ص 73- 218)، جالب آنکه روش کار او در بررسی مضامین شعری به شیوۀ بن شیخ شبیه است. فهمی نیز به این موضوع پرداخته (ص 261-281). علاوه بر این، آثار دیگری که دربارۀ ابونواس تألیف شده، همه بخش مهمی را به خمریات او اختصاص دادهاند.ابونواس ابداع کنندۀ شعر باده نیست، بلکه نخستین شاعران عرب در عصر جاهلی نیز با این موضوع آشنا بودهاند، مثلاً «معلقۀ» عمرو بن کلثوم با شعر باده آغاز میشود (ص 118- 119) و «معلقۀ» لبید 5 بیت در این باب دارد (ص 109-110). دیوان عدی بن زید شاعر مسیحی دربار حیره و مترجم دربار ساسانیان، شامل انبوهی مضامین خمری است؛ برخی از ابیات خمری اعشی چندان مشهور است که عیناً در شعر منوچهری تضمین شده (ﻧﻜ : ﻫ د، اعشی). در این باب میتوان به نام بسیاری دیگر از شاعران جاهلی مانند عنتره اشاره کرد. اما بادۀ شاعران جاهلی، بیشتر یکی از مضامین فخر و بخشندگی است. مثلاً عنتره، در وصف گشاده دستی خویش حکایت میکند که هر چه داشته در راه باده هزینه کرده است (ص 110). همین مضمون تا قرنها پس از اسلام نیز دوام مییابد (ﻧﻜ : فهمی، 265).نخستین استادان واقعی ابونواس را در خمریات، باید در عصر امویان و خاصه در دربار اموی جستوجو کرد: اخطل مسیحی که در حیره، سرزمین بادهخیز، پرورش یافته بود، مست باده، به آزادی تمام وارد دربار خلیفه میشد. در همین زمان احوص نیز در مدینه، به خمریات زوی آورد و آن را با غزل درآمیخت، اما خمریات در عصر اموی، توسط ولید به اوج رسید و به نوعی استقلال دست یافت. تسلط اعجابانگیز بر زبان عربی، لطافت ذوق و روانی طبع، ستیزه با سنتهای کهن عرب و گریز از قالبهای پیش ساخته، وابستگی به سنتهای هزار سالۀ ایرانی، گستاخی و بیشرمی، از ابونواس که اینک سخنگوی آزاد اندیشان و مرفهان زمان شده بود، مردی افسانهای ساخت، چندانکه پایش به افسانههای عامیانه و حتی افسانههای کهن ایرانی چون هزارویک شب نیز گشوده شد. در این فضای بیدروپیکر، ابونواس میتوانست آزادانه همۀ آرزوها و امیال مشروع و نامشروع خویش را به زبان شعر بازگو کند: مضامین کهنه و کلیشهای شعر جاهلی را به ریشخند گرفت و شاعران را به ابداع معانی تازه فرا خواند، از عادات و رفتارهای خشونتآمیز برخی قبایل عرب زبان به انتقاد گشود، زنان زیبا، پسران خوشرو و بادۀ آتشین را که به وی نشاط میبخشید، به رغم تحریم قرآن، ستود و شیطان را گرامی داشت، سپس چون به خود آمد، شعر زاهدانه سرود.گفتار و رفتار ابونواس که گاه با هم در تناقض است، غالب نویسندگان عرب را بر آن داشته که در او به چشم مردی ضدعرب و شعوبی تندرو بنگرند. مثلاً فهمی (ص 193، 198) او را متعصبترین شعوبی پنداشته و جلوۀ این عاطفه را نیز دو امر دانسته: یکی شیفتگی اوست نسبت به هرچه ایرانی است، دیگر فزونی کلمات فارسی در شعر او. اما در قبول این نظریات نباید جانب احتیاط را فرو نهاد. کلمات فارسی او، چنانکه در بخش فارسیات خواهیم دید، آنچنان نیست که عموماً پنداشتهاند. در تعصب شعوبیگری او نیز باید تردید کرد. ابونواس فرزند محیط خویش است. همواره در پی ظرافت و زیبایی و آزادگی است و هرچه جز این باشد، آماج نیشخند اوست. شعر او، رفتار و عادات او، حتی شکل و شمایل او در مسیری خلاف جهت جامعه جریان دارد. شراب، رمز بیایمانی و بیاخلاقی و سرکشیهای اوست. به خصوص در این خمریات است که شورشهای او جلوه میکند. کوچکترین عصیان او، سرپیچی از «نسیب» شعر جاهلی است که با گذشت زمان، گویی حرمت و قداستی کسب کرده بود، اما پرهیز از زاری بر ویرانههای منزلگه یار، او را به بیزاری از بیابانهای بیپایان و خارهای صحرایی و برکههای بویناک آب و حتی ساکنان نافرهیختۀ آن سرزمینها میکشاند. او دیگر حاضر نیست «به گوشت سوسمار و آب چاهها و مشکهای فرسوده» (بن شیخ، 47, 117) قناعت کند و به زیستن در زادگاه گرگ و کفتار (ﻧﻜ : ابونواس، 3 / 43-44، ابیات 1 تا6) که از خار مغیلان پوشیده است، تن دهد. زیرا در این دیار جز بدبختی و فقر و خشونت چیزی یافت نمیشود و او را با این احوال کاری نیست (قس: بن شیخ، 67).به سبب گستردگی مضامین خمریات او شهرت آنها و نیز به سبب تأثیر شگفتآوری که در ادبیات فارسی داشتهاند، بهتر است که در اینجا برحسب مضمون دستهبندی و نقل شوند.
«بیرنگی دین ابونواس» (3 / 314) که نوعی ضربالمثل شده بود، در بسیاری از اشعار وی آشکار است، زیرا اعتراف میکند که «هرزۀ پرده دری است که زهد به خیالش هم خطور نمیکند» (3 / 258)، «سرکردۀ فاسقان و دشمن تائبین است» (3 / 432) و توصیه میکند که همگان «دنیا را بر دین ترجیح دهند» (3 / 330، 334). او در غزلی خویشتن را به ابلیس میفروشد و در شعر شراب نیز از آغاز شب تا بامداد، آلوده به باده و فسادهای دیگر از ابلیس اطاعت میکند (3 / 325) و ابلیس که هنوز از گناه بادهنوشی او خشنود نیست، وی را به فسادی بزرگتر برمیانگیزد (3 / 114، نیز ﻧﻜ : 3 / 257، 259، در دعوت از ابلیس).با اینهمه، ابونواس پیوسته حرمت قرآن کریم را پاس داشته و همه جا به آیات مبارکه سوگند یاد کرده است. تنها در یک قرینهسازی است که پا را از حد فراتر نهاده، به یاران اندرز میدهد که قرآن را یک سو و باده را سوی دیگر نهند و سپس چند جام از این بنوشند و چند آیه از آن بخوانند (3 / 209). اما اینجا نیز بیحرمتی او را چنین تعلیل باید کرد که میخواسته از غفران خداوندی بهرهمند شود، زیرا در دنبال آن شعر میافزاید که: اول گناه کن و بعد توبه که خداوند گناهان را میبخشد (3 / 210). این معنا بارها در خمریات او تکرار شده (مثلاً 3 / 64، 202) و نشان میدهد که ابونواس با آنکه ظاهراً از گناه روگردان نبوده، باز صادقانه به خداوند ایمان داشته است.
انتقاد از مشهورترین مضمون شعر جاهلی که همانا گریستن بر اطلال و دمن و سخن گفتن با آنها و سپس یاد معشوق سفرکرده بود، گویی در خمریات ابونواس رمز عصیان بر همۀ جلوههای زندگی و فرهنگ بیابانی کهن است. انبوهی از قصاید خمریۀ او (قریب 30 قصیده و قطعه) با این نقد سخرهآمیز، با ریشخند بر شاعرانی که با چنین مضامینی قصیده ساختهاند، آغاز میشود؛ موضوع پیوسته یکی است: چرا بر این ویرانههای خشک رها شده میگریید؟ اطلال را فرو نهید و از بهار و زندگی دوبارۀ جهان کام دل بجویید و میبنوشید(3 / 260)، آیا منزل خمّار در انبار و قطربل از ویرانهها و بیابانهای خشک ذوقار زیباتر نیست؟ (3 / 161). اگر وصف میکنید، گلی را که بر بناگوش معشوق نشسته، وصف کنید، نه خانههای ویران را (3 / 332)، یا به جای آنها، بادۀ ناب را بستایید (همانجا). تنها یک قطعۀ 3 بیتی در خمریات او هست که با اشاره به وصف اطلال آغاز میشود، اما بیدرنگ در بیت دوم میخوانیم که خلیفه او را به چنین کاری فرمان داده و «به کاری ناهنجار مکلف کرده است» (3 / 153).گویی ادامۀ طبیعی این انتقادها، انتقاد از زندگی و رفتار اعراب است. بارها زندگی میخانهها در کنار کنیزکان را با زندگی در میخانهها در کنار کنیزکان را با زندگی در خیمههای بادیه و شیر شتر (3 / 45) قیاس کرده و احوال اعراب را به ریشخند گرفته است (3 / 44، 45) که «این اعراب کجا، زندگی کسری کجا» (3 / 46). گاه مستقیماً از برخی قبایل عرب چون بکر و تمیم و اسد نام میبرد (3 / 110) و جای دیگری اشاره میکند که این بادۀ دلافروز شایستۀ آن قبایل عرب نیست، «بلکه شایستۀ آزادگان (= بنی الاحرار)» است. زیرا از سرزمینی برآمده که کلب وعبس و ذبیان و شیبان را به آن راه نیست. در آن نه بوی عرفجۀ بیابانی به مشام میرسد و نه دانۀ حنظل که خوراک تازیان است، یافت میشود، بلکه در آنجا، شادروانهای خسرو به پاست و عطر گلنار و گل سرخ و سوسن در همه جا پراکنده است (3 / 324-325).
انتقاد از زندگی و خلق و خوی اعراب، گاه او را به قیاس میان دوستان ایرانی و عرب میکشاند و در قطعهای 13 بیتی، آن بینوایی را که واله اطلال است، رها میکند و به یاران ایرانی خود میپیوندد که سخت باوقارند، سخن به آرامی گویند، در مستی از حد نمیگذرند، نفسی شریف دارند و در مجلس عشرت بر یکدیگر فخر نمیفروشند. حال آنکه چون به جمع یاران عرب میرسد، نخست تمیمیان به خود میبالند و سپس به یاد کمان حاجب بن زراره میافتند که نزد خسرو گروگان نهاده بود و از آنجا سخن به ایام العرب سر میزند، اما از جانب جوانان فارسی، هیچ بیم گزند نمیرود، به او فخر نمیفروشند و فروتن و بزرگوارند (3 / 290-291).اما یاران شاعر به ندرت این میگساران نیک خویند، بلکه به جای «فتیان صدق» (مثلاً 3 / 130، 141، 148، 318، ﺟﻤ ) یا «فتیة الاحرار» (3 / 143)، یا «ندمان صدق» (3 / 39)، بیشتر گروه خبیثان هرزه گردند («عصابة سوء»، مثلاً 3 / 131؛ «شرّ عصابة»، مثلاً 3 / 129) که سراپا مست و خراب و اسیر بادهاند (3 / 14). جانهاشان زنده، اما بدنهاشان از باده مرده است (3 / 15). چنان از خود بیخود شدهاند که دیگر از هیچ تباهی و فسادی روی گردان نیستند. گویا سختترین روزگاری که بر شاعر گذشت، آن زمان بود که امین از را از خوردن باده منع کرد. او از بیم امین (ﻧﻜ : 3 / 314) اندوهناک و دلسوخته از بادهنوشی خودداری میکند (3 / 203) و به یاران میگوید که در کنارشان مینشیند، اما از ترس خلیفه لب به باده نمیزند (3 / 273). با اینهمه، بیم آن دارد که شراب کهنۀ مانده در خمره عاقبت پیمانی را که او با خلیفه بسته، بشکند (3 / 207).
باده در شعر ابونواس آفریدهای شگفت است. سرشتی چون سرشت آدمی و پری دارد. پری است، زیرا از چهارچوب زمان خارج است، آدمی است چون میتوان او را به زنی گرفت و هم صحبت خویش ساخت، اما دختر رز، این پیر نوجوان را، باید از پدرخواندهاش «دهقان» خواستگاری کرد (3 / 5، 14، 25، ﺟﻤ ). اما دهقان که نگران سرنوشت دخترخواندۀ خویش است، از اصل و نسب خواستگاران پرسش میکند تا اطمینان یابد که ایشان مردمی کریم (3 / 5) یا «فتیان صدق»اند (3 / 25). و چون از این امر اطمینان مییابد، کابین دختر را بیشتر (3 / 5، 14) و حتی 5 سکۀ زر مینهد (3 / 141)، اما این دختر شوی نادیده سخت بیمناک است و از درون خم میگرید و بانگ برمیآورد که: «مادر! از شعلۀ آتش میترسم. گفتمش: نزد ما از آتش بیمی نیست. گفت: خورشید چه؟ گفتمش: گرمای خورشید رفته است. گفت: خواستگار من کیست؟ گفتم من. گفت شوی من کیست؟ گفتمش، آب پاکیزه ... گفت: این خانۀ چوبین را دوست ندارم. گفتم: ترا در جامهایی که فرعون ساخته (یا جامهایی که شاهپور بر آنها نقشها کشیده) خواهم ریخت ... ». آنگاه عروس آرامش مییابد و تنها، از شاعر میخواهد که او را به فرومایگان و عربده جویان و مجوسان و جهودان و ترسایان ننوشاند (3 / 49-50).این عروس خمره نشین (3 / 14)، سرشتی آتشناک دارد (3 / 53، 93) و چون اخگری یاقوت صفت است (3 / 62)، از پاکی به چشم خروس (3 / 51، 143، ﺟﻤ ، بسیار متعدد، همین تشبیه را نزد اخطل نیز میتوان یافت)، یا به پاکی اشکی در چشم شهلای دختران (3 / 237) ماند. زر مذاب است (3 / 34). تابناک چون قندیل کلیساست (3 / 22). حبابهای روی آن مروارید است (3 / 25)، چنان دلانگیز است که پنداری از گونههای ساقی گرفته شده است (3 / 21). از اینجاست که پادشاهان پیش از سجده میکنند (3 / 10، 80، نیز ﻧﻜ : 3 / 131).تشبیه شراب به چراغ و خورشید ونور از معانی معروف ابونواس است. نور باده، شام تار را روشن میکند (3 / 283)؛ اگر آن را با نوری درآمیزند، لاجرم پرتوهای دیگر زاییده خواهد شد (3 / 3؛ ﻧﻜ : منوچهری، 220، که بیگمان بیشتر از این معانی الهام گرفته است).این دختر نارسیده که از هیت، عانه، حیره، کرخ، تکریت، قطربل و ... فراز آمده، باید دیرزمانی بماند تا سالخورده شود. کوتاهترین زمانی که ابونواس پسندیده «ده ساله دختری است که جز نور خورشید ندیده و در خمرۀ قیر اندود آرمیده» (3 / 136)، اما بهتر از آن، پیر بادهای است که تنها «زمان» اسرارش را میداند و خود از پستان دهر شیر نوشیده است (3 / 101-102)، شاهزادهای است که خواستگاری او را ندیده و حتی آفتاب و سرما و گرما هم از خلقت او آگاه نیستند (3 / 109). از روزگار نوح پیامبر برجای مانده (3 / 86، 98، 115)، از گنجینههای نوح برآمده (3 / 225) و گویا با وی در کشتی بوده است (3 / 324). از عهد طالوت است (3 / 63) و چون از عمرش سؤال کنند، گوید: «نمیدانم چندسالهام، اما ثمود و نیای غیانیان را دیدهام» (3 / 149). این بادۀ روی زرد پیش از خلقت حضرت آدم آفریده شده (3 / 235) و نزدیکترین نیاکان او پادشاهان ساسانیند (3 / 162، 180، 181). او عمری چون عمر دهر دارد (3 / 102)، دختر دهر است (3 / 196، 253) و زمانی زاده شده که هنوز ستارگان به حرکت درنیامده بودند (3 / 133). اما همین پیر عروس پردگی (3 / 144) را هنگامی که در جام میریزند، چون دوشیزگان شرمگین میشود (3 / 7).
آوندهای بادهنوشی نزد ابونواس بسیار متعدد و با نامها و شکلهای گوناگون است و از همین جا تأثیر هنر ایرانی به خوبی آشکار میگردد؛ زیرا شکل و تزیینات و نام بیشتر این آوندها ایرانی است: ابریق، جام، کوزه (جمع آن: کیزان، اکواز)، دورق (جمع آن: دواریق)، طاس، طرجهار و شاید هم کأس همه فارسیند، ابریق گاه پیری زمزمه کن و نفس گرفته است (3 / 219)، گاه با آن گردن بلند، آهویی است ترسیده، بر بلندی نشسته و گردن برآورده (3 / 231)، گاه درنا یا پرندهای آبی است که از باز ترسیده است (3 / 160، 176).باده از ابریق به جام، قدح، کأس، ناجود (= جام، لیوان)، رَحرح، طاس (= پیاله) و ... میریزند. این جامهای گرانبها، چون ستارگان آسمانند (3 / 17) و دستهای میگساران، برجهای آنها (3 / 312)؛ گاه چراغند (3 / 74، 192) که به نور باده برافروخته شدهاند.زیباترین جامهای ابونواس، جامی نقشدار است که ته آن، تصویر خسرو نقش بسته و گرداگرد او را سپاهیانش، با جامههای کوتاه وگرزهایشان، فرا گرفتهاند (3 / 138). دیگر جامی زرین است که فارسیان با این نقشها آراستهاند: در ته جام تصویر خسرو است. در گرد او، گاوان وحشی در حال گریزند و مردانی سوار بر اسب آنها را به تیر و کمان شکار میکنند (3 / 184). دیگر پیالههای زرینی است که فرزندان بابک گرداگرد آنها نشستهاند (3 / 214). در یکی از این جامهای نقشدار زبرجدکه برای خسرو ساخته شده بود، تصاویر هندیان را حک کردهاند (3 / 340). بیگمان ظروف دیگری غیر از این جامهای خسروانی وجود داشته که شاید در سرزمینهای دیگر ساخته شده بود. ابونواس به یکی از آنها که نقشهای مسیحی دارد، اشاره کرده است (3 / 34).
خمهایی که شراب را در آنها نگه میداشتند، نیز متعدد بودند. ابونواس دریک بیت بیشتر آنها را نام برده: زقّ، دنّ، دورق و باطیه (3 / 285). بر این نامها، خابیه، کوزه، راقود، قاروره و جره را نیز میتوان افزود. دنّ، خمی پهن با گردن کوتاه و تنگ بود که شکل بیضی داشت. به همین جهت برای نصب آن ناچار زمین را اندکی میکندند و خمره را در آن مینهادهند. دنّ غالباً قیراندود بود؛ خابیه شکل دیگر از دنّ است؛ راقود شاید از دنّ هم بزرگتر بوده؛ جره با دو دسته و گلویی گشاد و از گل پخته ساخته میشد؛ باطیه، سبویی با دو دسته بود؛ دورق نیز سبویی دستهدار با گلویی تنگ بود. علاوه بر انواع ظرفهای گلین، از مشک (زقّ) نیز استفاده میشد. نیز ابونواس یک بار مشکی آماسیده را که پاهای برآمدهاش را بریدهاند، وصف میکند (3 / 237).حوض و مرجال نیز طشتهای بزرگی بودند که برای فشردن انگور به کار گرفته میشدند (ﻧﻜ : بن شیخ، 24, 25). خمره را برخلاف تصور، کمتر از سر میگشودند، بلکه رسم آن بوده که «برای برگرفتن باکرگی خم» (3 / 219)، به کمک «مبزال» یا «بزال» «قلب او را سوراخ کنند» (3 / 77). این تصویر بارها در شعر ابونواس تکرار شده است.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید