جغرافیا

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • رندی |
  • زاویه |
  • زاوه |
  • زاهدان کهنه | زاهِدانِ کُهْنه، شهری کهن در سیستان که بنابه روایت مردم محلی، تیمور گورکانی آن را ویران کرد و دیگر آباد نشد. ویرانه‌های این شهر در حدود 20کیلومتری جنوب شرقی زابل، در 6کیلومتری راه فرعی بند زهک به زابل جا دارد («زاهدان ... »، 11؛ فرهنگ ... ، 219).
  • زام |
  • زابج |
  • رویین دژ |
  • رویان | رویان، کوه و سرزمینی کهن در کرانه‏های جنوبی دریای مازندران، منطبق با نواحی غربی استان مازندران کنونی.
  • روم ایلی حصاری | رومْ‌ایلیْ‌حِصاری، قلعه‌ای در استانبول بر کرانۀ اروپایی تنگۀ بسفر.
  • روم ایلی |
  • روض المعطار فی خبر الاقطار |
  • روتول | روتول، نام قومی مسلمان و کم‌جمعیت از اقوام ساکن قفقاز شمالی، در شمال رود سامور، در جنوب داغستان و چند روستا در شمال جمهوری آذربایجان کنونی.
  • رمله | رَمْله، شهری در فلسطین اشغالی در شمال غربی بیت‌المقدس. رمله در دشتی هموار و ساحلی، به فاصلۀ 40کیلومتری از بیت‌المقدس، حد فاصل دو شهر رهووت و لُد واقع شده (EI2, VIII/ 423)، و از نظر طبیعی، ادامۀ کرانه‌های شنی شهر بندری یافا ست (دباغ، 1(1)/ 27؛ لسترینج، 15)؛ گویا سبب نام‌گذاری این شهر، واقع‌شدن آن در ریگ و شن (...
  • رضائیه |
  • رستمدار |
  • رشت | رَشْت، مرکز، و بزرگ‌ترین شهر استان گیلان، و شهرستانی به همین نام.
  • رودبار الموت | رودْبارِ اَلَموت، سرزمینی کهن و نام دو بخش در شهرستان قزوین در استان قزوین به نامهای رودبار الموت شرقی و رودبار الموت غربی.
  • ریاض | ریاض، پایتخت عربستان سعودی و مرکز استانی به همین نام در آن کشور.
  • رستاق | یا رَستاق، اصطلاحی در تقسیمات اداری دورۀ ساسانیان و نخستین سده‏های اسلامی در ایران
  • ریگ | ریگ، شهری بندری و بخشی به همین نام در شهرستان گناوه در استان بوشهر.
  • رضوان شهر | شهرستان و شهری در استان گیلان.
  • رفسنجان | شهرستان و شهری در استان کرمان
  • رودسر | رودْسَر، شهرستانی به مرکزیت شهری به همین نام در استان گیلان.
  • رودس | رودِس، یا رودوس، جزیره‌ای در قلمرو یونان واقع در جنوب‌شرقی دریای اژه، و شهری به همین نام که مرکز جزیره است. کرانه‌های شرقی این جزیره به آبهای دریای مدیترانه، و کرانه‌های غربی آن به دریای اژه محدود است.
  • رودبار | رودْبار، شهرستان و شهری در استان گیلان.
  • زاب | زاب، سرزمینی کهن در شمال شرقی الجزایر که از قابس در جنوب تونس کنونی تا حوالی شهر بسکره در شمال شرقی الجزایر امتداد داشت.
  • الرصافه | اَلرُّصافه، یا رصافه، نام چند مکان در سرزمینهای اسلامی از اندلس در غرب تا نیشابور در شرق:
  • رقاده | رَقّاده، دومین پایتخت اغلبیان که امروزه ویرانه‌های آن در حدود 10کیلومتری جنوب شهر قیروان در تونس برجا ست. روایتهای موجود دربارۀ نام رقاده در منابع متقدم، بیشتر برپایۀ داستانهای عامیانه است که چندان پذیرفتنی نیستند (نک‍ : ابوعبید، 27؛ الاستبصار ... ، 116؛ یاقوت، 2 / 797).
  • روطه | روطه، شهر و دژی مشهور در اندلس، در کرانۀ اقیانوس اطلس.
  • رستاق | رُسْتاق، شهری کهن و تاریخی، و مرکز استانی به همین نام در سلطان‌نشین عمان. این شهر مدتی به‌عنوان مرکز امامت، پایتخت عمان بوده است و امروزه نیز یکی از چند شهر مهم عمان به شمار می‌آید
  • بابا، لقب | بابا، لقب شماری از مشایخ، عارفان و متصوفه که دست‌کم از اوایل سدۀ 5 ق/ 11 م به کار می‌رفته است.
  • القاب و عناوین | اَلْقابْ وَ عَناوین، کلماتی که همراه اشخاص می‌آیند و برای احترام، تکریم و گاه تحقیر به کار می‌روند. در این مقاله این موضوع در 3 بخش بررسی شده است: 1. در ایران باستان، 2. در قلمرو اسلام، 3. در ایران دورۀ اسلامی:
  • افشار، ایرج | افشار، ایرج (1304- 1389 ش)، ایران‌شناس بزرگ، کتاب‌شناس برجسته، و عضو شورای عالی علمی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. فعالیتهای او طی مدتی بیش از 60 سال مداوم، در زمینه‌های متنوع و گسترده‌ای قرار می‌گیرد که حاصل آن، آثار فراوان به‌صورت کتاب، مقاله، یادداشت و منابعی دیگر است (نک‍ : ادامۀ مقاله).
  • افراسیاب | اَفْراسیاب، پادشاه توران‌زمین، و از شخصیتهای شاهنامۀ فردوسی. در منابع، نام او به‌صورتهای دیگری چون فراسیاک، فرنگرسین، فراسیاب، فراسیاف، فراسیاو، فراسیاپ، فراسیاون، فراسیافک، فراسیاوک، فراسیات، فرنکرسینا، و فرنک بن فیش نیز آمده است (یوستی، 103؛ بارتولمه، 986؛ ابوعلی مسکویه، 1/ 12، نیز حاشیۀ 7؛ بیرونی، 104؛ ثعا...
  • اصابع، اصبع | اَصابِع، جمعِ اِصبَع (به معنای انگشتان دست)، نظامی در موسیقی قدیم جهان اسلام (اصابع و مجاری)، برای تبیین جایگاه نغمات و ساختار مُدها، برمبنای موضع انگشتان دست روی دستۀ سازهای زهی. پیشینۀ چنین نظامهایی در موسیقی مشرق‎زمین تا زمـان ابـن‎مِسجَـح (د ح 97 ق/ 716 م) قـابل پیگیـری اسـت (نک‍ : فاروقی، 20, 101, 111-11...
  • اشتقاق، لغت | اِشْتِقاق، در لغت به معنی «گرفتن کلمه‌ای از کلمۀ دیگر» (صفی‌پوری؛ لغت‌نامه ... ). اشتقاق در دستور سنتی زبان فارسی، اصطلاحی است در مقابل جامد، و در دستور زبان امروزی، اصطلاحی است در کنار «تصریف» در صرف (ساختواژه).
  • اسم | اِسْم، نام‌کردن، علامت و نشانه، نام و عنوان و آوازه یا کلمه‌ای که بدان چیزی یا کسی را می‌خوانند. این موضوع در 3 بخش بررسی شده است: 1. اسم در زبانهای ایران باستان و ایرانی میانه، 2. اسم در دستور زبان فارسی، 3. اسم در دستور زبان عربی (این بخش پیش‌تر در دبا آمده است):
  • اسطوره و اسطوره شناسی، اسم عام | اُسْطوره وَ اُسْطوره‌شِناسی، اسطوره اسم عام است برای روایتهای اصولاً دینی نمادین دربارۀ ایزدان یا موجودات فوق انسانیِ دخیل در رویدادها یا اوضاع خارق‌العاده در زمانهای نامشخص، ولی به‌هرحال جدا از زمان عادی و تاریخی وقایع انسانی، و معمولاً در بیان ریشۀ برخی اعمال یا باورها یا نهادها و علت پدیده‌های طبیعی. توسعا...
  • استقراضی، بانک | اِسْتِقْراضی، ‌‌‌بانْک، همچنین معروف به بانک استقراضی روس، از نخستین بانکهای ایران با امتیاز خارجی (تأسیس: 1307 ق/ 1890 م؛ از 1307 تا 1309 ق نام آن، مؤسسۀ انجمن استقراض ایران بود).
  • استعاره، مسئله | اِسْتِعاره، یکـی از 4 مسئلۀ دانش بیان در بلاغت سنّتی. استعاره در لغت به معنی عاریت خواستن و به‌عاریت گرفتن است (زوزنی، 2/ 481؛ آنندراج) و در اصطلاح علوم بلاغی یکی از مسائل دانش بیان (دبا) و هنری‌ترین مسئلۀ این دانش است. در این مقاله، نخست استعاره از دیدگاه موضوعی و سپس از دیدگاه تاریخی بررسی می‌شود:
  • استخاره | اِسْتِخاره، منسکی مستحب از نگاه عموم مسلمانان برای تصمیم‌گیری در امور حیرت‌آور، که آداب و شیوه‌های گزاردن آن معمولاً به بزرگان دین منتسب است. با به‌جا‌آوردن این منسک، فردْ ضمن طلب قضای خیر از خدا، از او می‌خواهد که در امور خطیر فرارویش، انتخاب بهینه‌ای را پیش پای وی نهد.
  • استبداد صغیر | اِسْتِبْدادِ صَغیر، عنوانی برای دورۀ یک‌سالۀ مبارزۀ آشکار محمدعلی ‌شاه قاجار با مشروطیت، از به‌توپ‌بستن مجلس (23 جمادی‌الاول 1326 ق/ 2 تیر 1287 ش) تا پیروزی نهایی مشروطه‌خواهان و خلع وی از سلطنت (27 جمادی‌الآخر 1327 ق/ 25 تیر 1288 ش). در این عصر، پیکارهای خونین میان عوامل استبداد و مشروطه‌خواهان در شهرهای بزر...
  • ارموری | اُرْموری، زبان طایفۀ ایرانی‌تبار ارمور در افغانستان و پاکستان که سخن‌گویانش آن را برگستا یا برگیستا نیز می‌نامند (گریرسن، 123). ارموری از زبانهای ایرانی نو جنوب شرقی است ( ایرانیکا، I/ 512؛ کیفر، 453) و دو گویش دارد: 1. ارموری لوگر در حوالی بَرَکی ـ برک در استان لوگر در جنوب کابل؛ 2. ارموری کانیگُرام در وزیرس...
  • ارسال المثل | اِرْسالُ‌الْمَثَل، اصطلاحی در بلاغت، به معنیِ آوردن مَثَل در شعر، یا سرودن شعرِ حکمت‌آمیز بدان‌سان که ضرب‌المثل شود. ارسال در لغت به معنی فرستادن، و مَثَل (دبا) به معنی قصه و داستانِ مشهور در میان مردم است که وسیلۀ ایضاح و تبیین منظور گوینده قرار گیرد.
  • ارتشاء | اِرْتِشاء، اصطلاح فقهی و حقوقی به معنی قبول «رشوه». در اینکه رِشا (به فتح، ضم و کسر «را») دراصل به چه معنی بوده، اختلاف است (نک‍ : ابن‌منظور، ذیل «رش‌و»؛ زاوی، 2/ 343)، ولی در لغت و روایاتْ معادل جُعْل و نیز سُحْت، به معنی مال حرام، آمده است (برای آگاهی از فهرست احـادیث، نک‍ : بـرازش، ذیل «رشو»؛ نیز حر عاملی،...
  • اربعین | اَرْبَعین، چهلمین روز پس از شهادت امام حسین (ع) که نزد امامیه دارای ارزشی آیینی ‌است و بر‌اساس اعتقادی نسبتاً کهن، سر بریدۀ آن امام در چنین روزی به بدن وی در کربلا الحاق گردید.
  • اخوان ثالث، مهدی | اَخَوانِ ثالِث، مهدی‌ (1306- 1369 ش‌/ 1928-1990 م‌)، متخلص‌ به‌ م‌. امید، شاعر معاصر. وی‌ در طوس‌ مشهد زاده‌ شد. تاریخ‌ ولادت‌ او را 1307 ش‌ ذكر كرده‌اند و این‌ تاریخ‌ از شناسنامۀ او گرفته‌ شده‌ است‌، ولی‌ به‌ گفتۀ خود او تولدش‌ در 26 اسفند 1306 بوده‌ است‌ (نك‍ : كاخی‌، 27). پدرش در طوس‌ بـه‌ عطاری‌ و فروش‌ گ...
  • ابوفدیک، عبدالله | اَبوفُدَیْک (جایگزین مقالۀ دبا)، عبدالله بن ثور بن سلمه (مق‍ 73 ق/ 692 م)، از سران خوارج نجدات. او از تیرۀ بنی‌قیس ابن‌ثعلبه، از قبیلۀ بزرگ بکر بن وائل بود (طبری، تاریخ، 6/ 174) که گروش خارجی در میان آنان گسترش داشت. ابوفدیک شخصیتی پرورش‌یافته در محافل خارجی بصره بود و همراه رؤسای خارجی در 64 ق، برای یاری‌رسا...
  • ابوعبدالله علوی | اَبوعَبْدُاللّٰهِ عَلَوی، محمد بن ‌علی بن حسن بن علی بن حسین حسنی (رجب 367 - ربیع‌الاول 445 / فوریۀ 978 - ژوئیۀ 1053)، محدث و فقیه زیدی‌مذهب کوفه که به ابن‌عبدالرحمان نیز شهرت داشته است (ابن‌صوفی، 29؛ ابن‌نقطه، 1/ 284). خاندانش چنان‌که از کتب انساب پیدا ست (نک‍ : ابن‌صوفی، همانجا)، از عالمان بودند و پدرش نیز ...
  • ابوزرعۀ اردبیلی | اَبوزُرْعۀ اَرْدَبیلی، عبدالوهاب بن محمد بن ایوب (د 5 رجب 415 ق/ 12 سپتامبر 1024 م)، عارف و صوفی. ظاهراً اصل او از اردبیل بوده، اما بیشتر عمر خود را در شیراز گذرانده است. بنابر روایات، ابوزرعه سفرهای بسیار داشته، و در یکی از این سفرها، همراه با پدر خود به دیدار شیخ ابوعبدالله ابن‌خفیف (دبا) رفته، و در راه حجا...

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: