صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / جغرافیا / رویان /

فهرست مطالب

رویان


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 7 فروردین 1402 تاریخچه مقاله

رویان، کوه و سرزمینی کهن در کرانه‏های جنوبی دریای مازندران، منطبق با نواحی غربی استان مازندران کنونی.
نخستین‌بار، نام رویان در یکی از رویدادهای تاریخ حماسی ایران آمده است که نشان از دیرینگی این مکان دارد. بنابر روایتی، در زمان پادشاهی منوچهر و افراسیاب، پس از جنگی بی‏سرانجام میان ایرانیان و تورانیان، آرش کمانگیر برای تعیین مرز دو کشور از فراز کوهی در رویان، تیری از چلۀ کمان رها کرد که در فرغانه فرود آمد (نک‍ : بیرونی، 270-271؛ گردیزی، 243). در کردۀ چهارم «تیریشت» اوستا، بدین داستان اشاره رفته، و بدون نام‌بردن از سرزمینی که این کوه در آن جای داشته، از این کوه با نام ائیریوخشوثَ یاد شده ‌است (نک‍ : یشتها، 1/ 341؛ نیز نک‍ : پورداود، 1/ 334-336)؛ اما در «زامیاد‌ یشت»، در آنجا که از کوههای مزداآفریده سخن می‏رود، از کوهی به نام رئوذیتَ یاد شده (یشتها، 2/ 325)، که به گمان دارمستتر (II/ 416)، همان کوه رویان در طبرستان است که جغرافی‏نویسان مسلمان از آن نام برده‏اند (نیز نک‍ : پـورداود، 2/ 325، حـاشیۀ 4). برخـی رئوذیـت را همـان کوه رویشن‌اومند (rōyišnōmand) در بندهش (ص 71، 72) دانسته‌اند. این نام در زبان فارسی میانه (پهلوی) به ‌معنی کوه رویش‏مند، و استعاره‏ای است از کوهی که از آن گیـاه فراوان روید (نک‍ : بهار، 265). این استعاره با شرایط جغرافیایی سرزمین رویان که دارای کوههایی پوشیده از جنگل است، سازگاری دارد و چه‌بسا بتوان ریشۀ نام رویان را در این واژۀ فارسی میانه جست‏وجو کرد.
کهن‏ترین منبع نوشتاری که در آن به‌روشنی از رویان یاد شده، رسالۀ جغرافیا، اثر موسى‏خورنی به زبان ارمنی، در باب شهرستانهای ایران است که اصل آن در سدۀ 5 م به نگارش درآمده، و گویا سپس‌تر اصلاحاتی در آن صورت گرفته است. در این رساله، که از رویان با نام روَن یا رَوَین یاد شده، این سرزمینْ استانی از کوست کپکوه یا آترپاتگان، به‌عبارتی‌دیگر، کوست شمال برشمرده شده است (نک‍ : مـارکوارت، 17,136). با توجه ‌به آنکه تقسیمـات کشوری ایران در روزگار ساسانیان، در نخستین سده‏های اسلامی همچنان دست‌نخورده بر جا مانده بود، ابن‌خردادبه نیز در سدۀ 3 ق/ 9 م، از رویان به‌عنوان یکی از نواحی سرزمینهای شمالی ایران یاد کرده، و افزوده، که در زمان ساسانیان این بخش را اسپهبدی با عنوان «آذرپاذگان اسپهبذ» اداره می‏کرده است (ص 118- 119). 
در منابع جغرافیایی دورۀ اسلامی، نواحی غربی طبرستان با نامهای رویان، روینج (روبنج؟) یا رودان آمده، و از آن به‌عنوان یکی از کوره‏های ولایت طبرستان یاد شده است (نک‍ : ابن‌فقیه، 303؛ ابن‌رسته، 149-150؛ اصطخری، 204؛ ابن‌حوقل، 2/ 377؛ حدود ... ، 146). بااین‌حال، از منابع یادشده این‌گونه پیدا ست که این بخش از طبرستان فرمانروایی مستقل، با عنوان استندار داشته است (نک‍ : ابن‌فقیه، 34؛ ابن‌رسته، 150؛ حدود، همانجا). در منابع سده‏های 3 و 4 ق/ 9 و 10 م، از شهرهای کَچّه/ کَجَّه، سعیدآباد، شالوس (چالوس)، شهر کبیره، مُزْن، ناتل، کَلار، رودان، لارز/ لازر، شِرِّز و وَنْداشورج در شمـار شهرهای رویـان یاد شده است (نک‍ : ابن‌فقیه، 303، 305؛ ابن‌رسته، 149-150؛ حدود، همانجا؛ یاقوت، 2/ 873). اولیاءالله آملی در سدۀ 8 ق/ 14 م در تاریخ رویان (ص 61)، فهرستی کامل‏تر از شهرهای ناحیۀ رویان به دست داده، و افزون‌بر شهرهای یادشده، از شهرهای کُجور، گیلاناباد، پای‏دشت، بهرامه‏ده، قراطادان و ولاشجرد نیز نام برده است. اما باید توجه داشت که در میان این شهرها، شهرهای کچه/ کجه، کجور، رودان و یا رویان درواقع نامهای یک شهرند. نامهای کچه/ کجه و کجور شکلها و یا تلفظهایی مختلف از نام شهر حاکم‌نشین کورۀ رویان بوده است. برخی از جغرافی‏نویسان مسلمان، برای نمونه، مؤلف گمنام حدود العالم (همانجا) به پیروی از سنت جغرافی‏نویسان مسلمان ــ که گاهی از نام کوره برای اشاره به شهر حاکم‏نشین ناحیه استفاده می‏کردند ــ نام رودان و یا رویان را به ‌جای کجه یا کجور به ‌کار برده‏اند، یا مانند یاقوت (همانجا) از نام رویان به‌عنوان بزرگ‌ترین شهر کورۀ رویان، و از نام گنجه به‌عنوان شهر حاکم‌نشین آن کوره هم‌زمان یاد کرده‌اند. 
در منابع جغرافیایی دورۀ اسلامی، رویان سرزمینی آباد و پر‌نعمت با شهرهایی بزرگ و رودها و چشمه‏ساران پرشمار وصف شده است که کوههایی بلند آن ‌را در بر می‏گرفته‏اند. از میان شهرهای ناحیۀ رویان، شهرهای کجه و چالوس مسجد جامع و منبر داشتند و از نوعی مرکزیت برخوردار بودند. در رویان، پارچه‏های پشمین سرخ‌رنگ بافته می‏شد که با آنها بارانی می‏دوختند و به دیگر جاها صادر می‏کردند. همچنین گلیمهای کبودرنگ بافت رویان از شهرتی بسیار برخوردار بوده است. در کوههای میان رویان و دیلم، روستاهایی بسیار وجود داشت که از هر کدام، 400 تا 000‘1 جنگاور برمی‏خاست و شمار آنها روی‌هم‌رفته به بیش از 000‘50 تن می‏رسید. 
سرزمین رویان از شمال به دریای مازندران، از جنوب به کوههای واقع در شمال ولایت ری، از شرق به طبرستان و از غرب به دیلم محدود بود. شهر چالوس در غرب، سرحد میان رویان و دیلم، و شهر ناتل در شرق، سرحد میان رویان و طبرستان به شمار می‏رفتند. در حوالی شهر چالوس، شهر مزن جای داشت که در آنجا، سپاهیان مسلمان گرد می‌آمدند و به جنگ دیلمیانی می‌رفتند که تا آن زمان نه اسلام را پذیرفته، و نه به اطاعت دستگاه خلافت درآمده بودند. خراج کورۀ رویان را در زمان هارون ‌الرشید 000‘450 درهم گفته‏اند که با توجه ‌به وسعت نه‌چندان بزرگ آن، نشان از آبادانی رویان در آن زمان دارد (نک‍ : ابن‌فقیه، 304-305؛ ابن‌رسته، 150-151؛ حدود، یاقوت، همانجاها).
از تاریخ سیاسی رویان تا پیش از روزگار ساسانیان آگاهیهای چندانی در دست نیست. از متن نامۀ تنسر (ص 5) این‌گونه پیدا ست که سرزمین رویان در دورۀ پارتیان و یا دست‏کم، در اواخر روزگار آنان به همراه سرزمینهای طبرستان، پدشخوارگر، گیلان، دیلمان و دماوند زیر فرمان شاهان محلی بوده، که به هنگام برآمدن اردشیر بابکان (سل‍ 226-241 م)، شخصی به نام گُشنَسب از آن خاندان بر این سرزمینها فرمانروایی داشته است (نک‍ : ابن‌اسفندیار، 15). شاهان این خاندان همچون دیگر شاهان محلی ایران، فرمان‌بردار دولت مرکزی پارتیان، و به‌‌ هنگام جنگهای شاهان پارتی با دشمنانشان، ناگزیر به گسیل نیروی نظامی کمکی بودند. برپایۀ کارنامۀ اردشیر بابکان، در هنگامۀ جنگ اردوان پنجم و اردشیر، نیروهایی نظامی به درخواست اردوان، از ری، دماوند، دیلمان و پدشخوارگر به یاری وی شتافتند (ص 16). از نوشتۀ کارنامۀ اردشیر بابکان چنین برمی‏آید که گشنسب ‌شاه نیز نیروهایی به یاری اردوان در جنگ با اردشیر گسیل داشته است؛ اما چنان‌که از متن نامۀ تنسر (همانجا) پیدا ست، اردشیر پس از به‌شاهی‌رسیدن، فرمانروایی این خـاندان را بر آن نواحی بـه رسمیت می‏شناخته است (نیز نک‍ : ابن‌اسفندیار، همانجا). فرمانروایی این خاندان تا دورۀ دوم پادشاهی قباد یکم، میان سالهای 499-531 م بر رویان، طبرستان و دیلمان ادامه داشته ‌است. قباد پس از دستیابی دوباره به تاج‌و‌تخت، به‌سبب یورشهای هپتالیان به خراسان و طبرستان، کوشید سرزمین کوهستانی طبرستان را زیر نفوذ گستردۀ خود درآورد و ازاین‌رو به فرمانروایی این خاندان پایان داد و پسر بزرگ خود، کیوس/ کاووس، را به فرمانروایی رویان، طبرستان و دیلم گماشت. کاووس که از پیروان مزدک بود، قصد آن داشت تا با یاری مزدکیان به تاج‌وتخت دست ‌یابد؛ اما دیری نپایید که برادر کهترش، خسرو انوشیروان یکم در 531 م بر تخت نشست و او در شورشی که علیه خسرو انوشیروان بر پـا کرده بود، کشته شد (نک‍ : اولیاءالله، 37-40). از این‌ پس، در تاریخ ساسانیان تا شورش وستهم/ بستام، در دورۀ دوم پادشاهی خسرو پرویز (590- 628 م) که نواحی طبرستان و رویان را به تصرف خود درآورد، از رویان نامی در میان نیست (نک‍ : مارکوارت، 129- 130).
در دورۀ نخست فتوحات عربهای مسلمان در ایران، سعید بن عاص در 29 ق/ 650 م، و یا به گفته‏ای دیگر در 30 ق، پس از گرگان، به سوی طبرستان و رویان لشکر کشید و طبرستان، رویان و دمـاوند را نیـز به ‌صلح گشود (نک‍ : بلاذری، 334-335؛ طبری، 4/ 270)؛ اما در روزگار خلافت علی (ع) (35-40 ق/ 655-660 م)، که مسلمانان درگیر جنگهای داخلی بودند، فرمانروای طبرستان و رویان از پرداخت خراج سر باز زد و استقلال خود را باز پس گرفت. در 41 ق/ 661 م، معاویة بن ابی‏سفیان پس از به‌خلافت‌رسیدن، سپاهیانی به فرماندهی مصقلة بن هبیره برای فتح دوبارۀ طبرستان و رویان گسیل داشت؛ اما مصقلة و بسیاری از سپاهیانش در گذرگاههای سخت‏ کوهستانی رویان در حوالی کجور کشته شدند (بلاذری، 335؛ ابن‌فقیه، 307- 308؛ طبری، 6/ 535-536؛ اولیاءالله، 48- 49). پس‌ازچندی، گویا در 53 ق/ 673 م، عبیدالله بن زیاد هنگامی‌که از جانب معاویه بر منصب ولایت‌داری کوفه بود، محمد بن اشعث را مأمور فتح این سرزمین کرد، اما او در این کار ناکام ماند (نک‍ : بلاذری، همانجا؛ ابن‌فقیه، 308). تا آنکه در 98 ق/ 717 م، یزید بن مهلب طبرستان، رویان و دماوند را به ‌صلح گشود (بلاذری، 338؛ ابن‌فقیه، همانجا؛ طبری، 6/ 533-535). 
موقعیت جغرافیایی سرزمینهای واقع در کرانه‌‌های جنوبی دریای مازندران، شامل رویان، طبرستان و دیلم ــ که کوههای بلند پوشیده از جنگل و سخت‏گذر آنها را در بر گرفته بود ــ باعث شد تا مردم این سرزمینها پس از برافتادن ساسانیان، دهها سال استقلال خود را در برابر دستگاه خلافت حفظ کنند. این مردمان به هنگام یورشهای دشمنان اگر توان نظامی دشمن را افزون‌بر توان دفاعی خود می‏دیدند، با پرداخت خراج و مال‏الصلح با آنان مصالحه می‏کردند و هنگامی‌که توان نظامی دشمنْ سستی می‏گرفت، از پرداخت باج و خراج سر باز می‏زدند و علم استقلال برمی‏افراشتند (نک‍ : بلاذری، همانجا). تا سالهای پایانی نیمۀ نخست سدۀ 2 ق، تلاشهای عربهای مسلمان برای تصرف رویان بی‏نتیجه بود، تا آنکه در 141 ق/ 758 م، ابوجعفر منصور، دومین خلیفۀ عباسی، نیروهایی را به فرماندهی عمر بن علا، از اهالی ری، که با راههای رویان آشنا بود، برای تصرف رویان و طبرستان گسیل داشت. عمر توانست وارد رویان شود و پس از گشودن قلعۀ طاق، که یکی از استحکامات دفاعی رویان بود، آنجا را به تصرف درآورد. با چیرگی مسلمانان بر رویان، راه برای تصرف طبرستان هموار گشت و دیری نگذشت که آنجا نیز به تصرف مسلمـانان درآمد (نک‍ : طبری، 7/ 510-513؛ بلاذری، 338- 339). پس ‌از ‌آن، رویان استقلال خود را از دست داد و ازلحاظ تقسیمات اداری نیز ضمیمۀ کورۀ طبرستان شد (ابن‌رسته، 150). 
مأمون در زمان خلافت خود (198- 218 ق/ 814-833 م)، مازیار را به حکومت طبرستان، رویان و دماوند گماشت و عنوان اسپهبدی به وی داد. مازیار تا زمان معتصم در این سمت بر جا بود، تا آنکه راه استقلال در پیش گرفت. معتصم در 224 ق/ 839 م، سپاهیانی را به فرماندهی عبدالله بن طاهر برای سرکوبی مازیار گسیل داشت. در نبردی که میان آنها درگرفت، مازیار به اسارت درآمد و سرانجام کشته شد (نک‍ : بـلاذری، 339-340؛ طبری، 9/ 80 بب‍ ). پـس ‌از آن، طبرستـان و رویـان بر قلمرو طاهریان افزوده شد (نک‍ : اولیـاءالله، 74-77). 
در زمان حاکمیت طاهریان بر رویان و طبرستان، به‌سبب ستمهایی که کارگزاران آنان روا می‏داشتند، دو برادر از رویان به نامهای محمد و جعفر، فرزندان رستم، سر به شورش برداشتند و مردم شهرها و روستاهای رویان را با خود یار کردند. آنها برای دادخواهی، نزد یکی از سادات مقیم کجور، به نام محمد بن ابراهیم رفتند و او را دعوت کردند تا با وی بیعت کنند؛ اما او نپذیرفت و آنها را به یکی از سادات علوی به نام حسن بن زید، که در ری اقامت داشت و مردی جنگاور بود، رهنمون کرد. بزرگان رویان با حسن بن زید بیعت، و او را به رویان دعوت کردند. حسن بن زید ملقب به داعی کبیر در رمضان 250/ اکتبر 864، به رویان رفت و با همراهی مردم، کارگزاران طاهریان را از رویان و طبرستان بیـرون رانـد (نک‍ : طبـری، 9/ 271-275؛ ابن‌اسفنـدیـار، 1/ 228 بب‍ ؛ اولیاءالله، 87 بب‍ )، و سلسلۀ علویان طبرستان را بنیاد نهاد. سادات علویان از 250 تا 316 ق/ 864 تا 928 م بر رویان و طبرستان فرمانروایی داشتند (برزگر، 2/ 185). در دورۀ فرمانروایی آنان، اسلام با شتاب بیشتری در رویان و طبرستان گسترش یافت. از آن‌ پس، تاریخ رویان بیش از پیش با تاریخ طبرستان درآمیخت و تاریخ این سرزمین را بایستی در پیوند با تاریخ طبرستان جست‌و‌جو کرد.
از سدۀ 8 ق/ 14 م، رفته‌رفته، نام رویان رو به فراموشی نهاد و عنوان «رستمدار» برای خواندن این سرزمین جایگزین آن شد. حمدالله مستوفی در نیمۀ نخست این سده، در اثر جغرافیایی خود، از نام رستمدار به جای رویان استفاده کرده، و آن را همراه آمل، یکی از 7 ولایت مازندران برشمرده، و حدود 300 پارچه آبادی را از توابع آن دانسته است (ص 159، 160). در همان سده، اولیاءالله آملی در تاریخ رویان، هر دو نام رویان و رستمدار را در کنار هـم بـه‌ کـار بـرده است (بـرای نمـونه، نک‍ : ص 44، 153، 166). گویا منظور وی از رستمدار، اشاره به آن بخشهایی از سرزمین رویان باشد که در دشت جا داشته است. 

سبب نام‌گذاری

دربارۀ نام رستمدار و معنای آن نمی‏توان نظری قطعی داد. این نام متشکل از دو بخش «رستم» و «دار» به معنی درخت است و در زبان فارسی «درخت رستم» معنا می‏دهد که ترکیبی دور از ذهن به نظر می‏رسد. شاید نام رستمدار ریشه در عنوان «استندار» داشته باشد که فرمانروایان پادوسبانی رویان به آن خوانده می‏شدند. اولیاءالله آملی در تاریخ رویان، آنجا که از دلاوریها و تاخت‌وتازهای استندار بیستون بن زرین‌کمر (حک‍ 610-620 ق/ 1213-1223 م) در گیلان یاد می‏کند، نوشته است: «و هیچ شب در شهرهای گیلان، از ترس استندار ایمن نتوانستند خفتن و اگر در شب یا در روز آواز طبل برآمدی، مردم بترسیدندی و فریاد برآوردندی که اینک رستمداریان آمده‏اند» (ص 151-152). از این نوشتۀ آملی شاید بتوان نتیجه گرفت که نام رستمدار تحریفی از عنوان استندار نزد مردم باشد.
امروزه، یکی از شهرهای استان مازندران در شهرستان نور به نام رویان است که تا 1375 ش/ 1996 م، علمده خوانده می‏شد؛ در این سال، برای زنده‌کردن نام کهن، این شهر را رویان نامیدند.

مآخذ

ابن‌اسفندیار، محمد، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1320 ش؛ ابن‌حوقل، محمد، صورة الارض، به کوشش کرامرس، لیدن، 1939 م؛ ابن‌خردادبه، عبیدالله، المسالک و الممالک، به کوشش دخویه‌، لیدن، 1306 ق/ 1889 م؛ ابن‌رسته، احمد، الاعلاق النفیسة، به کوشش دخویه، لیدن، 1309 ق/ 1891 م؛ ابن‌فقیه، احمد، مختصر کتاب البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1302 ق/ 1885 م؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1870 م؛ اولیاء‌الله آملی، محمد، تاریخ‌ رویان، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1348 ش؛ برزگر، اردشیر، تاریخ تبرستان، تهران، 1334 ش؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1866 م؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد‌ بهار، تهران، 1369 ش؛ بهار، مهرداد، واژه‏نامۀ بندهش، تهران، 1345 ش؛ بیرونی، ابوریحان، الآ‌ثار‌ ‌الباقیة، به کوشش پرویز اذکائی، تهران، 1380 ش؛ پورداود، ابراهیم، تعلیقات بر یشتها، به کوشش بهرام فره‌وشی، تهران، 1356 ش؛ حدود العالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1340 ش؛ حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش لسترینج، لیدن، 1331 ق/ 1913 م؛ طبری، تاریخ؛ کارنامۀ اردشیر بابکان، ترجمۀ صادق هدایت، تهران، 1318 ش؛ گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار (تاریخ)، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1347 ش؛ نامۀ تنسر به گشنسب، ترجمۀ ابن‌اسفندیار از ترجمۀ عربی ابن‌مقفع، به کوشش مجتب‍ﻰ مینوی، تهران، 1311 ش؛ یاقوت، بلدان؛ یشتها، ترجمۀ ابراهیم ‌پورداود، تهران، 1347 ش؛ نیز: 

Darmesteter, J., notes on Le Zand ـ Avesta, Paris, 1960; Markwart, J., Ērānšahr, Berlin, 1901.
علی کرم‌همدانی
 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: