تاریخ

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • اسماعیل بن سبکتگین | اِسْماعیل‌ بْن‌ سَبُكْتَگین‌ (د پس‌ از 389ق‌/ 999م‌)، برادر محمود غزنوی‌ و رقیب‌ او در آغاز حكومت‌ كه‌ پس‌ از مرگ‌ پدر یك‌ چند در غزنه‌ فرمان‌ راند.
  • اسماعیل دوم صفوی | اِسْماعیل‌ دُوُّم‌ صَفَوی‌، ابوالمظفر شاه‌ اسماعیل‌ دوم‌ (سلـ 984- 985ق‌/ 1576-1577م‌)، فرزند دوم‌ شاه‌ طهماسب‌ اول‌، و سومین‌ فرمانروای‌ صفوی‌.
  • اسماعیل پاشا، خدیو | اِسْماعیل‌ پاشا، خَدیو (17 رجب‌ 1245 - 5 رمضان‌ 1312ق‌/ 12 ژانویۀ 1830- 2 مارس‌ 1895م‌)، دومین‌ پسر ابراهیم‌ پاشا (ه م‌) و پنجمین‌ والی‌ مصر از خاندان‌ محمدعلی‌ پاشا و نخستین‌ حاكم‌ آنجا كه‌ رسماً عنوان‌ «خدیو» گرفت‌.
  • اسهام | اَسْهام‌، جم‍‍ع سهم به معنی بخش و حصّه‌، اما در معنی خاص‌، اصطلاحی است مالی در دولت عثمانی در مفهوم اوراق قرضه و اسناد خزانه كه به صورت تعهد نامه‌، اسكناس و یا مقرری سالانه واگذار می‌شد. اسهام در اوایل سلطنت مصطفی سوم (ح 1171-1187ق‌/ 1757-1773م‌) رواج یافت‌.
  • اسید بن خضیر بن سماک | اُسِیدِ بْن حُضِیرِ بْن سِماك‌، ابویحیی (د شعبان 20/ ژوئیۀ 641)، از بزرگان قبیلۀ اوس‌، یار پیامبر (ص‌) و یكی از نقبای دوازده‌گانه در بیعت دوم عقبه‌. كنیۀ وی را ابو حضیر و جز آن نیز آورده‌اند (ابن سعد، 3/ 603؛ ابن حبان‌، 13؛ ابن منجویه‌، 1/ 75؛ ابن قیسرانی، 1/ 49؛ ابن عساكر، 3/ 12).
  • اسود عنسی | اَسْوَدِ عَنْسی، اسود بن كعب بن عوف (مقـ 11ق‌/ 632م‌)، از بزرگان یمن كه داعیۀ پیامبری داشت‌. از زندگی او آگاهی اندكی در دست است و آنچه میدانیم نیز، مربوط به اواخر ایام پیامبر اكرم (ص‌) و دعوی پیامبری اسود و جنگهای ردّه است كه با افسانه‌ها درآمیخته است‌.
  • اشتراکیه* |
  • اشتر علوی | عبدالله بن محمد نفس زكیه (مق‍ 151 ق / 768 م)، از رجال مشهور علوی. مادرش سلمه دختر محمد بن حسن بن حسن (ع) بود (بخاری، 7- 8). وی در مدینه زاده شد و همانجا پرورش یافت. او را به سبب برگشتگی پلك چشمش اشتر می‌گفتند (بیهقی، 1 / 225). نخستین باری كه در منابع، از اشتر یاد می‌شود، مربوط به سال 140 ق است كه منصور خلیفۀ ...
  • اشترخانیان | \aštar xāniyān\، یا اشترجانیان، سلسله‌ای از فرمانروایان ماوراءالنهر (حک‍ 1007- 1199 ق / 1598-1785 م)، که نسب خود را به جوجی، پسر چنگیزخان، می‌رساندند.
  • اشرف برسبای* |
  • اشرف، موسی بن ابراهیم* |
  • اشرف، موسی بن عادل* |
  • اشرس سلمی | فرزند عبدالله، از بنی سلیم و از والیان مشهور عرب خراسان به روزگار امویان
  • اشرف افغان | \ašraf-e afqān\، (مق‍ 1142 ق / 1729 م)، دومین حکمران افغان پس‌از سقوط سلسلۀ صفویه در ایران.
  • اشرف اوغوللری | سلسلۀ حكومتگر ترك در آناتولی و معاصر با سلجوقیان آسیای صغیر كه از حدود 686 تا 726 ق / 1287 تا 1326 م بر بخشی از این سرزمین فرمان راندند
  • اشراف، دیوان | \dīvān-e ešrāf\، اصطلاح و نیز عنوان دیوانی در ممالک اسلامی که به‌طورکلی، به معنای نظارت بر امور ادارات و اجزاء دستگاه دیوان‌سالاری به کار می‌رفته، اما حوزۀ کاربرد و مصادیق آن متغیر بوده است.
  • اشرف رسولی* |
  • اشرف چوپانی | (مق‍ 758 ق / 1357 م)، آخرین امیر از خاندان چوپانیان كه پس از برادرش، شیخ حسن كوچك، در 744 ق / 1343 م یك چند در آذربایجان، اران و عراق عجم فرمان راند
  • اشرفی | \ašrafī\، نام سکۀ زر با وزن معیّن 45 / 3 گرم که از میانه‌های سدۀ 9 ق / 15 م توسط مملوکان مصری در جهان اسلام رواج یافت.
  • اشعری، عبدالله* |
  • اشکنجی | یا اَشكینجی، اَشكنُجی، اصطلاحی در سازمان نظامی دولت عثمانی، به معنی سرباز آمادۀ رزم؛ همچنین نام سپاهی مركب از افراد تعلیم دیده به سبك اروپایی در دوران محمود دوم (سل‍ 1223-1255 ق / 1808- 1839 م
  • اشعریان | عنوان طایفه‌ای از عرب، شماری از اصحاب پیامبر (ص) و گروهی از عالمان و محدثان شیعی در سده‌های 2 و 3 ق. اشعریان به نبت بن اُدَد بن زید بن یَشجُب بن عَریب بن زید بن كهلان، معروف به اشعر، منسوبند (كلبی، 1 / 339؛ خلیفه، 1 / 329). اشعر 7 پسر داشت كه هر كدام سر سلسلۀ قبیله‌ای شدند و همه را اشعری می‌گفتند. مراد از اشع...
  • اصبغ بن نباته | ابوالقاسم، از اصحاب امام علی بن ابی طالب (ع). او از بنی حنظله و از تیرۀ مُجاشع بن دارم بود (برّی، 1 / 186؛ ابن حزم، 231). وی كوفی بوده، و در روزگار خلافت امام علی (ع)، یكی از نامدارترین و استوارترین یاران امام به شمار می‌آمده است (ابن سعد، 6 / 225)، اما روایاتی مبنی بر اینكه او دوران پیامبر (ص) را درك كرده اس...
  • اصفر | واژه‌ای عربی است به معنی زرد. لغت‌شناسان عرب آن را از اضداد (ابوطیب، 1 / 424) و یا شبیه به اضداد (ابن انباری، 160) شمرده، و ازاین‌رو گاه آن را به معنی سیاه گرفته‌اند. مفسران قرآن نیز در تفسیر آیاتی كه این واژه در آن به كار رفته (بقره / 2 / 69؛ مرسلات / 77 / 33)، هر دو معنی را به اختلاف گفته‌اند. در شعر كهن عر...
  • اصلاح طلبی | اندیشۀحاكم بر حركتهایی با هدف بهسازی نهادها و روابط اجتماعی كه به خصوص در یك و نیم سدۀ اخیر در جهان اسلام اهمیتی قابل ملاحظه یافته است. آنچه در این دورۀ اخیر با عنوان اصلاح‌طلبی شناخته شده، در پاره‌ای موارد با تجددطلبی و در مواردی با بنیادگرایی همراه گشته، و بدین‌ترتیب اصلاح‌طلبی در طیفهایی بسیار متفاوت جلوه ...
  • اطروش |
  • اعتبارخان |
  • اعتقاد خان |
  • اعتضاد السلطنه | علیقلی خان (1234- 1298 ق / 1819-1880م)، از شاهزادگان دانشمند و نواندیش اواسط دورۀ قاجار و پنجاه و چهارمین پسر فتحعلی شاه كه در سمت وزارت علوم و ریاست ادارۀ انطباعات و مدیریت دارالتألیف دولتی، خدمات ارزنده‌ای برای گسترش فرهنگ و حمایت از دانشمندان و روشن كردن افكار و راهنمایی اندیشه‌ها به سوی علوم جدید انجام دا...
  • اعرج سعدی* |
  • اعظم شاه | محمداعظم، شاهزادۀ گوركانی، یكی از 3 فرمانروای هند پس از اورنگ‌زیب و مدعی امپراتوری گوركانیان. وی چهارمین فرزند اورنگ‌زیب (قس: عبدالسبحان، 1، حاشیۀ 5) از همسر ایرانیش دِلوس بانو، دختر شاهنوازخان صفوی است كه در 12 شعبان 1063 ق / 28 ژوئن 1653 م در برهانپور زاده شد (فاروقی، 544؛ قس: كار، 315؛ بختاورخان، 1 / 396).
  • اعیاص |
  • اغلب بن سالم* |
  • اغاچ اری* |
  • اغالبه* |
  • افرنج* |
  • افتکین* |
  • افشین بن دیوداد* |
  • افضل رسولی* |
  • افطسیه* |
  • افضل کتیفات | ابوعلی احمد (مق‍ 526 ق / 1132 م)، وزیر و فرمانروای مصر، فرزند افضل بن بدر الجمالی و نوادۀ امیر الجیوش بدرالجمالی وزیران نامدار عصر فاطمی.
  • افندی | از القاب و عناوین رایج در امپراتوری عثمانی كه اصلاً از آفنتس بیزانسی، و این یكی از یونانی كهن آوثنتس به معنی «آقا، سرور، ارباب» گرفته شده است (EI1, III / 4؛ لیدل، 275).
  • اکبر* |
  • اکبربن اورنگ زیب* |
  • اکثم بن صیفی | از مشایخ عرب جاهلی ـ مخضرم از قبیلۀ بنی‌تمیم. از زندگی او چندان اطلاعی در دست نیست و آنچه هست، با افسانه درآمیخته است. وی به داشتن عمر دراز مشهور بوده (كلبی، 269)، و از او با عنوان «حكیم» یـاد شده است (نك‍ : ابن درید، 207).
  • اکرمان* |
  • الاکلیل في الانساب* |
  • الب | یا اَلْپ و آلب، كلمه‌ای است تركی كه در گویشهای گوناگون این زبان به معنی پهلوان، جنگاور، دلیر و بهادر (كاشغری، 1 / 44، 112؛ كاظم قدری، 2 / 125-126) به عنوان لقب و صفت دلاوران و قهرمانان و شاهزادگان ترك( كوپرولو، «تشكیل ... »، 149) به كار می‌رفته است. در میان اقوام كهن ترك به كسانی كه عقاب را با تیر شكار، و پر ...
  • اکنسوس | ابوعبدالله محمد بن احمد (1211-1294 ق / 1796-1877 م)، وزیر، شاعر، ادیب و نویسندۀ مراكشی.گفته‌اند كه اكنسوس نام قبیله‌ای بربر در سوس بود (EI2؛ زركلی، 6 / 19). از آنجا كه وی از شرفای مراكش به شمار می‌رفت، به قرشی، هاشمی و جعفری هم شهرت داشت (عیاشی، 328؛ مبارك، 384).
  • اکنجی | از امیران سلطان بركیارق سلجوقی (مق‍ 490 ق / 1097 م) كه حكومت خوارزم و لقب خوارزمشاه یافت.

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: