اخبار

نتیجه جستجو برای

نظریه اخلاقی کانت: کانت فیلسوف بزرگ آلمانی قرن هیجدهم مسائل اخلاقی را در یکی از دو کتاب معروف خود، یعنی کتاب «نقد عقل مطلق عملی»، مورد بحث و بررسی قرار داده است. خلاصه نظریات اخلاقی کانت به شرح زیر است:

( ادامه مطلب )

اسپینوزا می‌گفت: از آنجا که انسان در خود «کمالی» می‌یابد و سعادت خود را در رسیدن به آن می‌بیند، می‌توان گفت: آنچه انسان را بدان کمال نزدیک سازد، «خیر» محسوب می‌شود و آنچه آدمی را از آن دور کند، «شر» به‌ شمار می‌آید.

( ادامه مطلب )

نظریه ریاضت‌گرایی (Asceticism): بر مبنای این مکتب که می‌توان آن را زهدگرایی نیز نامید، آرامش و سعادت با سرکوب خواهشهای نفسانی و به مدد وارستگی و آزادی از تعلق فراهم می‌آید. ریاضت‌گرایان که «مرد میدان رضایند و تسلیم نیز قضا»،۱ در نفی نفس و هواهای آن و نیز در گرایش به لذات روحانی به اپیکوریان می‌مانند.۲ریاضت‌گرایی خود به دو مکتب تقسیم می‌‌شود: مکتب کلبیان و مکتب رواقیان:

( ادامه مطلب )

در قرن پنجم پیش از میلاد سوفسطائیان از اخلاق سخن می‌گفتند، اما نه در تأیید آن. آنها می‌گفتند «اخلاق، زنجیری است که ضعفا برای به بندکشیدن اقویا ساخته‌اند»، «حق یعنی قدرت، و عدالت یعنی آنچه به سود قوی است. ظالم بر مردم سادة عادل و درستکار سرور است و عادل، همیشه در مقایسه با او بازنده!» اخلاق سوفسطائیان مربوط به زمانی است که بنای اخلاق کهن مذهبی یونانی ویران گردیده بود و اخلاقی نوین هم جایگزین آن نشده بود.

( ادامه مطلب )

اخلاق شعبه‌ای است از فلسفه که در ماهیت خوبی و حق، یا به قول فلاسفه در باب خوبیها و حق‌ها به بحث و گفتگو و کاوش و پژوهش می‌پردازد و می‌کوشد تا روشن سازد که: انسان چگونه باید باشد یا در زندگی چگونه باید رفتار کند تا به خوشی و سعادت دست یابد. درست برخلاف روان‌شناسی که حالات و رفتار انسان را چنان‌که هست، مورد بررسی قرار می‌دهد. به بیان دیگر، هدف اخلاق آن است که دستورالعمل‌هایی برای رفتار انسان در زندگی معین کند و بدین‌وسیله هنر زندگی کردن را به انسان بیاموزد. به همین جهت آن را «علمی دستوری» نامیده‌اند.

( ادامه مطلب )

هویت، بنیاد هستیِ فردی، اجتماعی و ملی است. هستیِ بدون هویت، بی‌معناست. من بارها از هویت ملی و تشبیه آن به مثلث سخن گفته‌ام و گفته‌ام که مثلث هویت نیز، چونان هر مثلثی، سه ضلع دارد: ضلع نخست که بنیادی‌ترین ضلع این مثلث است، ضلع زبان و ادب ملی است که بدون ‌آن، هویت ملی معنا ندارد. زبان ملی ما، زبان فارسی است که اساس هویت ماست. اگر به هجوم سنجیده و حساب‌شده و برنامه‌ریزی‌شده دشمنان هویت ما به زبان و ادب فارسی توجه کنیم و در شیوه‌های‌شان تأمّل کنیم، به زبان و ادب ملی خود پی می‌بریم و این‌گونه نسبت به آن بی‌اعتنا نمی‌مانیم و آنجا که باید به میدان آییم از خود سلب مسئولیت نمی‌کنیم و به تعبیر بچه‌های «بی‌خیالِ» امروز نمی‌گوییم: «بی‌خیال»!؛ بلکه همه فکر و خیال خود را متوجه این زبان و دفاع از آن می‌کنیم و به سهم خود در حفظ و حراست آن می‌کوشیم که به قول مارتین هایدگر، فیلسوف مشهور و معاصر آلمانی، «زبان، خانه هستی است» و هستیِ بی‌هویت، چنان‌که گفته شد، بی‌معناست.

( ادامه مطلب )

دبا: همزمان با روز پنجم نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران(یکشنبه 20اردیبهشت) آقای کاظم موسوی بجنوردی رئیس مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی به همراه دکتر صادق سجادی معاون علمی و پژوهشی و دکتر دادبه رئیس بخش ادبیات مرکزدائرةالمعارف بزرگ اسلامی در غرفۀ این مرکز در بیست و هشتمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران حاضر شدند و با دیدن کنندگان غرفۀ این مرکز دیدار و گفت و گو کردند.

( ادامه مطلب )

همچنین اصغر دادبه با موضوع «بحثی در جمال‌پرستی از دیدگاه سعدی» گفت: من با حافظ زندگی و کاسبی کردم و مشهور شدم؛ اما باید بگویم اگر سعدی نبود، حافظ هم نبود. قصه سعدی عجیب است. باید از حافظ برگشت و آن‌وقت فهمید سعدی کیست. این استاد دانشگاه در ادامه متذکر شد: در فرهنگ ما تعلیم، در کنار تربیت بوده در حالی که در خرد یونانی، تأکید بر تعلیم و آموزش است؛ اما ما به موازات آن همیشه تزکیه و اخلاق را داشته‌ایم.

( ادامه مطلب )

«عشقبازی»‌ که معادل «عشق به جان» در تعبیر افلاطون و از نوع عشق عارفان در اصطلاح حکمای اسلامی است، عشق پاک آسمانی در زمین است و مرحله‌ای از عشق حقیقی است. این عشق مقدمة دست یافتن عاشق به عشق آسمانی و رسیدن به قرب الهی است. سعدی نمونه‌ای از آن را در حکایتی به دست می‌دهد که با این عبارت آغاز می‌شود: «یکی را دل از دست رفته بود و ترک جان کرده». در این حکایت عاشق چون با معشوق روبه‌رو می‌شود، چنان در بحر مودت غریق می‌شود که مجال نفس برآوردن ندارد و سرانجام در برابر او جان به حق تسلیم می‌کند. در میان حکایتهای باب پنجم، این حکایت، نمونة اعلای عشقبازی یا عشق به جان محسوب می‌شود.

( ادامه مطلب )

بهار بر آن است که سعدی در گلستان تعمّد نداشته است که کلام خود را موزون بیاورد؛ ولی «کمال ذوق فطری و موزونی قریحه و لطف سلیقه» او موجب موزون شدن عبارات آن شده است، به گونه‌ای که «غالباً یا احیاناً، با پس و پیش‌کردن بعضی کلمات و افعال [در نثر گلستان]، مصراعهایی تمام از کار بیرون می‌آید.»

( ادامه مطلب )

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: