اخلاق و فلسفه / دکتر اصغر دادبه ـ بخش سوم

1394/6/17 ۰۹:۲۴

اخلاق و فلسفه / دکتر اصغر دادبه ـ بخش سوم

نظریه ریاضت‌گرایی (Asceticism): بر مبنای این مکتب که می‌توان آن را زهدگرایی نیز نامید، آرامش و سعادت با سرکوب خواهشهای نفسانی و به مدد وارستگی و آزادی از تعلق فراهم می‌آید. ریاضت‌گرایان که «مرد میدان رضایند و تسلیم نیز قضا»،۱ در نفی نفس و هواهای آن و نیز در گرایش به لذات روحانی به اپیکوریان می‌مانند.۲ریاضت‌گرایی خود به دو مکتب تقسیم می‌‌شود: مکتب کلبیان و مکتب رواقیان:

 

5ـ نظریه ریاضت‌گرایی (Asceticism): بر مبنای این مکتب که می‌توان آن را زهدگرایی نیز نامید، آرامش و سعادت با سرکوب خواهشهای نفسانی و به مدد وارستگی و آزادی از تعلق فراهم می‌آید. ریاضت‌گرایان که «مرد میدان رضایند و تسلیم نیز قضا»،۱ در نفی نفس و هواهای آن و نیز در گرایش به لذات روحانی به اپیکوریان می‌مانند.۲ریاضت‌گرایی خود به دو مکتب تقسیم می‌‌شود: مکتب کلبیان و مکتب رواقیان:

۱) مکتب کلبیان (Cynicism):3 کلبیان سعادت را در اعراض از علایق دنیوی می‌دانستند. اینان «باور داشتند که اساس جهان شرّ است. بنابراین آن کس که بخواهد آرام زندگی کند، باید رابطه خود را یکسره با جهان بگسلد…، از متاع ناپایدار دنیوی دل برکند و شیفته مادیات نگردد. از درون خود مدد خواهد و آرامش خود را در پشت کردن به امور مادی و روی آوردن به زهد و تقوا بجوید. مکتب کلبیان را می‌توان مکتب ریاضت‌گرایان افراطی خواند.

۲) مکتب رواقیان (Stoicism): رواقیان که سخت از کلبیان متأثر بودند، نظریه افراطی کلبیان را تعدیل کردند و فلسفه را یاور زندگی انسان دانستند و اعلام کردند که باید «شهوات را تحت سلطه عقل درآورد»، و به ندای درون و فرمان خرد گوش فرا داد.

چنین بود که فیلسوفان رواقی «سعادت و خوشی را امری درونی می‌انگاشتند و امور مادی و خارجی را در تحقق سعادت انسانی بی‌اثر می‌دانستند، و چنان می‌پنداشتند که فضیلت در بی‌نیازی از دنیاست و به‌راستی باور کرده بودند که: «در این دنیا اگر سودی است، با درویش خرسند است»۴ و اعتقاد داشتند که آرامش خاطر در پناه «درویشی و خرسندی» فراهم می‌آید. بر همین مبنا بود که هرگز یک فیلسوف رواقی (Stoic) همچون نادانان نمی‌کوشد تا با روزگار و سرنوشت به پیکار برخیزد و با این پیکار بی‌سرانجام، نیروی خود را بیهوده هدر دهد و از پای درافتد؛ زیرا او به یقین می‌دانست «که اگر ستیزه کند، روزگار بستیزد»؛ بنابراین «برآستانه تسلیم سر می‌نهاد» و «به داده رضا می‌داد.»۵ خلاصه آنکه: به نظر رواقیان، با تسلیم و رضا و با قناعت و بی‌نیازی از دنیا می‌توان درهای سعادت و خوشی را به روی خود گشود.

 

ب) نظریه‌های اخلاقی در قرون وسطی

نظریه‌های اخلاقی در قرون وسطی عبارت است از: نظریه اخلاقی مسیحیت، و نظریه اخلاقی اسلامی.

نظریه اخلاقی مسیحیت: اخلاق مسیحیت ریشه الهی دارد و مبادی اساسی آن دینی است؛ بدین‌ معنی که «خیر» را عملی می‌داند که خداوند بندگان را به انجام آن امر فرموده است و رضای حق در آن است و «شرّ» را عملی می‌پندارد که خدا بندگان را از انجام آن نهی کرده است. اخلاق مسیحیت بر دو اصل استوار است:

۱) تهذیب نفس: بر مبنای این اصل، انسان باید نفْس (روح) خود را پاکیزه گرداند و بدین ‌منظور لازم است تا بدن را خوار دارد و بر توسن شهوات لگام زند؛ یعنی از هوا و هوس بپرهیزد. براساس همین عقیده بود که بسیاری از مسیحیان متدین در لباس «راهب دیرنشین» از تمام علایق دنیوی می‌بریدند و زندگی توأم با زهد، گوشه‌گیری و فقر را برمی‌گزیدند.

۲) آمرزش: برمبنای اصل «آمرزش» (غفران) انسان ذاتاً گناهکار است و تنها راه رهایی و رستگاری او این است که لطف و بخشایش الهی شامل حالش گردد؛ اما از آنجا که بنده روسیاه گناهکار نمی‌تواند شخصاً با خدای خود رابطه برقرار سازد و وسیله آمرزش خود را فراهم آورد، باید از کلیسا مدد خواهد؛ زیرا واسطه بین حق (خدا) و خلق (بنده) کلیساست. مقصود از این سخن آن است که رستگاری با راهنمایی ارباب دین و یا پیروی از دستورات کلیسا حاصل می‌شود. گذشته از اینها، مسیحی خوب باید به خدا عشق بورزد و از دستورات او فرمانبرداری کند. مردم را دوست بدارد و جایی برای کینه و تنفر در دل خویش باقی نگذارد.

نظریه اخلاقی اسلامی: همچون اخلاق مسیحیت اساس دین دارد و عملی را «خیر» می‌داند که رضای حق در آن است و خداوند بندگان را به انجام آن امر فرموده است. اسلام به پاکیزه گردانیدن روح اهمیت می‌دهد؛ اما تن را بی‌مقدار نمی‌کند و زندگی دنیوی را خوار نمی‌دارد، بلکه هم به زندگی مادی و دنیوی توجه دارد و هم به زندگی معنوی و اخروی، و سعادت را معلول توجه به هر دو جهان می‌داند.

 

ج) نظریه‌های اخلاقی در عصر جدید

اخلاق فلسفی در عصر جدید از رنسانس به بعد با تلاشهای مارتین لوتر (M.Luther، ۱۵۴۶ـ۱۴۸۳م) راهب آلمانی پایه‌گذاری شد. به دنبال تلاشهای لوتر بود که اخلاق به‌تدریج از مذهب جدا شد و به صورت دانشی فلسفی درآمد. او معتقد بود که تقلید کورکورانه از ارباب کلیسا مردود است. انسان حق دارد آنچه را که ایشان می‌گویند مورد انتقاد قرار دهد. رستگاری در انحصار کلیسا نیست و هرکس در مقابل خدا مسئول اعمال خویشتن است. هدف کوششهای لوتر اصلاح مذهب بود و از میان برداشتن قدرت مطلقه کلیسا. او می‌کوشید تا حجابی را که کلیسای مسیحیت بین حق و خلق ایجاد کرده بود، از میان بردارد.۶

بعد از لوتر بسیاری از فلاسفه به بحث درباره اخلاق پرداختند. بزرگترین این متفکران عبارت بودند از: باروخ اسپینوزا فیلسوف هلندی قرن هفدهم، کانت فیلسوف آلمانی قرن هجدهم، جرمی بنتام و جان استوارت میل دو فیلسوف انگلیسی قرن نوزدهم، و نیچه فیلسوف قرن نوزدهم آلمانی:

اسپینوزا‌: نظریة اخلاقی۷ و فلسفی اسپینوزا (Spinoza، ۱۶۷۷ـ۱۶۳۲) بر دو اصل استوار است: جبر و نسبیت.

۱) جبر: اسپینوزا همچون فیلسوفان رواقی بر آن بود که: جریان امور بر طبق قوانین لایتغیر طبیعت صورت می‌گیرد. انسان در اعمال خود آزاد نیست و هیچ‌ کس نمی‌تواند بر طبق میل و اراده خود و یا بر حسب تصادف و اتفاق کاری انجام دهد. آنگاه که شخص آهنگ انجام کاری می‌کند، تجارب گذشته و وضع جسمی و روحی وی و نیز قوانین طبیعت در آن لحظه (در لحظة انجام عمل) او را بدان کار برانگیخته‌اند. «انسان می‌تواند با سرکوبی خواهشهای نفسانی، نوعی آزادی به دست آورد: آزادی از هوا و هوس٫ و آن کس که فرمانروای هواهای خویشتن گردد، آزادترین افراد است. معنی آزادی همین است. آزادی انسان آزادی اراده نیست، آزادی از قوانین علیت نیست؛ زیرا اراده آزاد نیست و شاید بتوان گفت که اصلاً اراده‌ای وجود ندارد.»

۲) نسبیت: اسپینوزا معتقد بود که امور خود به خود خیر یا شر و نیک یا بد نیستند؛ خیر یا شر بودن امور بستگی به افراد دارد. ممکن است چیزی برای کسی نیک و خیر باشد و همان چیز برای شخص دیگر شر و بد محسوب شود،‌ خاصه اینکه اگر چیزی برای شخص معینی سودمند باشد، آن چیز نسبت به او خیر است و اگر زیانمند باشد، شر است. «این سخن می‌رساند که ملاک خوبی و بدی سود و زیان شخصی است.»

نظریة نسبیت خوبی و بدی، اسپینوزا را تا بدانجا می‌کشد که معتقد می‌شود لذات حسی و ثروت و شهرت ذاتاً بی‌ارزشند و وسیله‌ای هستند که می‌توانند انسان را به زندگی سعادتمندانه نزدیک سازند؛ بنابراین می‌توان گفت به نظر این فیلسوف ترک دنیا و روی گرداندن از مادیات،‌ شرط رسیدن به سعادت نیست، بلکه باید در حد اعتدال و لزوم از لذایذ و نعمتها نیز بهره برد.

 

پی‌نوشتها:

۱٫ عبارت داخل گیومه از گلستان سعدی (جدال سعدی با مدعی) است و مقصود آن است که آنان به آنچه دارند و به آنچه خدا به آنها داده راضی و خرسندند و تسلیم سرنوشت و اراده خدا می‌باشند.

۲٫ می‌توان مکتب اپیکوریان را هم، مکتبی از مکاتب ریاضت‌گرایی به شمار آورد؛ زیرا اپیکور نیز به ریاضت توجه داشت و می‌کوشید از این طریق به لذات معنوی و روحانی برسد.

۳٫ همچنان ‌که «سیرنائیکها» واسطه بین سقراط و اپیکوریان بودند، کلبیان هم واسطه بین آن مرد بزرگ و رواقیان هستند. همچنین همان‌گونه که اپیکوریان نظریه افراطی سیرنائیکها (افراط در کسب لذات جسمانی) را تعدیل کردند، رواقیان هم عقیده افراطی کلبیان را در زهد و ترک کردن دنیا تعدیل نمودند.

۱۴ اشاره است به بیتی از حافظ: در این دنیا اگر سودی است، با درویش خرسند استر خدایا، منعمم گردان به درویشی و خرسندی.

۵٫ اشاره است به دو بیت از حافظ: بر آستانه تسلیم سر بنه، حافظر که گر ستیزه کنی، روزگار بستیزد. رضا به داده بده وز جبین گره بگشای ر که بر من و تو درِ اختیار نگشاده است.

۶٫ کوششهای لوتر در ایجاد نهضت رنسانس تأثیر زیادی داشت.

۷٫ اسپینوزا کتابی دارد به نام «علم اخلاق» که به شیوه هندسی نوشته شده است. این کتاب مهمترین اثر این فیلسوف و حاوی نظریه‌های فلسفی اوست. کتاب علم اخلاق را دکتر محسن جهانگیری به فارسی ترجمه کرده و مرکز نشر دانشگاهی چاپ و منتشر کرده است.

 

روزنامه اطلاعات

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: