سيزده سال پس از ورود حضرت امام خميني(ره) به عراق و اقامت در نجف اشرف، به دنبال فشارهاي دولت بعثي اين كشور براي محدود كردن فعاليتهاي سياسي ايشان، حضرت امام خميني(ره)، با چند تن از نزديكان، صبح روز 12 مهر 1357ش به سوي كشور كويت مهاجرت كرد. ولي دولت اين كشور از ورود ايشان، با وجود داشتن ويزا، جلوگيري نمود. از اين رو، ساعاتي را در مرز ماندند
طي دو سال گذشته، بحرانهاي دوگانه در مصر و سوريه، دشواريهاي سياسي و امنيتي سنگيني را بردوش رهبران و سياستگذاران پادشاهي عربستان سعودي و ايالاتمتحده قرار دادهاست. واشنگتن و رياض براي تنظيم عكسالعملهايضروري به فجايع رخداده در اين كشورها و همچنين مشكلات پيشآمده در حوزه مباحث امنيتملي در سراسر منطقه، درحال رايزني مستمر بودهاند. منافع دوجانبه ايالاتمتحده و سعوديها درخصوص نحوه برخورد با كودتا و سركوب در مصر ـ همچون پارهای از ساير موارد ـ همواره برهم منطبق نبوده است. چگونگي برخورد نظامي با استعمال سلاح شيميايي در جنگ داخلي سوريه، تنها به مشكلات اِعمال يك راهبرد مشترك در مواجهه با واقعيات منطقهاي افزودهاست. اين مصاحبه از سوي پايگاه اينترنتي «ساسريس»1 با آقاي چَس فريمن ترتيب داده شده است.
هرچند روحاني و اوباما ملاقاتي با يكديگر نداشتند و احوالپرسي ساده دوجانبه ميان روساي جمهور ايران و آمريكا برقرار نشد، اما اين باعث نميشود تغيير لحن و ادبيات قابل توجهي كه از سوي تهران و واشنگتن در دستور كار قرار گرفته را كم اهميت تلقي كنيم. باراك اوباما در سخنراني سالانه خود در مجمع عمومي سازمان ملل، 25 بار نام ايران را به زبان آورد، يعني بيش از همه كشورهاي ديگر. به زبان آوردني كه البته اينبار توهينآميز و تهديدگونه هم نبود. حسن روحاني هم در مقابل ضمن تاكيد بر گوش فرا دادن به سخنان آقاي اوباما، خواستار شنيدن صدايي واحد از واشنگتن شد. شايد تا چند ماه پيش، پيشبيني بيان چنين اظهاراتي از سوي رهبران دو كشور، به مزاحي ميماند، اما امروز صداي تغيير در راهرو روابط ايران و آمريكا به گوش ميرسد. دكتر محسن ميلاني ميگويد امروز فرصت استثنايي براي گفتوگو ميان ايران و آمريكا به وجود آمده است.
براي مطالعه و خوانش صحيح آنچه اين روزها ميان جمهوري اسلامي ايران و ايالاتمتحده ميگذرد و فهم صحيح آنچه من آنرا نرمش گفتاري رهبران دو كشور ميخوانم، بايد به ريشهها و عوامل تحول سازي كه اين تغيير گفتاري را رقم زدهاند توجه جدي مبذول داشت و آنها را مورد كاوش قرار داد. آمريكا در يك دهه اخير دو جنگ تمام عيار را در خاورميانه تجربه كرده كه اين دو مناقشه بيش از هر زمان ديگري افكار عمومي جامعه آمريكا را نسبت به آغاز درگيري ديگري از سوي دولتمردان ايالاتمتحده بدبين كرده است. هزينههايي كه عراق و افغانستان براي آمريكا به همراه داشته احتمال هرگونه اقدام نظامي جديد از سوي آمريكا در خاورميانه يا قسمت ديگري از جهان را پايين آورده است. مجموعه تحولات باعث شده تا تفكر غالب در آمريكا اين باشد كه تمام مسائل و مشكلات در جهان راه حل نظامي ندارد و بسياري از مناقشات و بحرانهاي بينالمللي را ميتوان با گفتوگو و ديپلماسي حل و فصل كرد. طبيعتا فزوني يافتن چنين روندي باعث انزواي بيش از پيش جريانهاي راديكال و افراطي در اين كشور شده است.
با بهرهاي آزادانه از آموزههاي روانكاوانه لاكان و ژيژك، شايد بتوان «خواست مذاكره» - چه از سوي آمريكا و چه از سوي ايران - را با رجوع به «موقعيت سوژه هيستريك»، يعني موقعيتي كه در آن ميان «ميل» و «طلب» شكاف ميافتد، مورد تحليل قرار داد. از اين منظر، آمريكا و ايران بهگونهاي مستمر و لاينقطع از نشانههاي كلامي و غيركلامي، همچون مذاكره و ملاقات، چيزي را طلب ميكنند، اما پرسش اساسي در اينجا اين است: «واقعا از اين نشانهها (مذاكره و ملاقات) چه ميخواهند، با اين طلب كردن واقعا چه هدفي را دنبال ميكنند؟» آيا آنچه ميخواهند معطوف به «طلب» (شناخت واقعيتهاي يكديگر آنگونه كه واقعا هستند) است، يا معطوف به «ميل» (شناخت واقعيتها آنگونه كه مايلند)؟ اين وضعيتِ هيستريك، خصوصا در عرصه سياستِ قدرت، امري هميشه جاري و ساري است. از اين رو، برخي سياستِ معطوف به قدرت (بهويژه در عرصه جهاني) را يك بدكاره مينامند.
شركت دكتر روحاني در اجلاس مجمع عمومي سازمان ملل متحد، شور و نشاط فراواني در جامعه فراهم آورده است. مردم اميد دارند تا با تدبير حكمتآميز رياستجمهوري گرهها و عقدههاي بينالمللي باز شود. اما بايد توجه داشت كه در عرصه بينالمللي همانقدر كه گره روي گره زدن سهل است و سريع، باز كردن اين گرهها دشوار است و ديرياب. دركانون اين مشكلات رابطه ايران و آمريكاست كه بيش از سه دهه روابط ايران و غرب را بحراني كرده است.
هيچچيز به اندازهي احساس تعليق (سوسپانس موقعيت) براي انسان آزار دهنده نيست، البته اگر دچار شيزوفرني نباشد !تعليق به مفهوم سرگرداني ميان زمين و هوا، ميان واقعيت عيني و خيالات خمارگونهي اتوپيايي، به گمانم از آويزان شدن از سقف هولناكتر است. آدم آويزان، دستكم به جايي بند است. لابد تعجب ميكنيد اگر ادعا كنم كه بسياري از مردم، چه بسا بدون آنكه خود متوجه باشند، در وضعيت تعليق به سر ميبرند يا دستكم آويزانند! مگر تعليق و «لنگ در هوايي» شاخ و دم دارد؟ همين كه كسي نداند جايگاهش در تاريخ و جغرافياي زمانهاش كجاست، پيدرپي اينسو و آنسو سرك بكشد، دنبال جايي بگردد كه اصلا معلوم نيست جاي كيست، امروز به چپ، فردا به بالا و پس فردا به پايين و پسين فردا به راست بپيچد. گاهي آنچنان سر ذوق بيايد كه پرچانگياش گوش فلك را خسته كند، و گاه ديگر آن گونه در لاك سكوت فر رود كه انگاري لال به دنيا آمده. از اينها با مزهتر اين كه از همه، جز شخص شخيص خودش ناخرسند و طلبكار باشد، همواره فقط غر بزند و چيزي هم عايدش نشود از اين «غرولند غريزي»، به گمانم چنين پديدهاي «تنديس سوسپانس موقعيت» است در سپهر زندگي اجتماعي.
از آغاز پيدايش جامعهشناسي، بررسي اين موضوع كه چگونه تغييرات در ساختار اجتماعي باعث ايجاد تغيير در عرصة فرهنگ ميشود، مورد توجه اين علم بوده است. تمامي نظريهپردازان بنيانگذار جامعهشناسي به اين مسأله توجه نمودهاند: دوركيم در بحث از تأثيرات پيچيدگي فزاينده جامعه بر تقسيم كار اجتماعي، رابطه ميان دين و جامعه و بالاخره بنيادهاي نمادين اجتماع اخلاقي، وبر در توصيف فرآيند عقلاني شدن، و البته ماركس در تلاش براي صورتبندي كردن يك نظرية ماترياليستي تاريخ و بحث درباره ايدئولوژي و آگاهي طبقاتي، مذهب و مشروعيت و بنيادهاي دانش اجتماعي. ماركس، دوركيم و وبر، مسأله تغيير فرهنگ را براي هميشه در دستور كار علم جامعهشناسي جاي دادند.
دكترينهاي صلح جويانه چيز ديگري ميگويند اما تركيب ديپلماسي با تهديد نظامي تاكتيكي بسيار كارآمد است درست همانگونه كه در مورد سوريه ديديم. اين اعتبار تهديد ايالات متحده مبني بر مداخله نظامي بود كه بشار اسد را به سوي پذيرش طرح صلح از سوي متحدان اصلياش روسيه و (به صورت غير مستقيم) ايران سوق داد. اكنون به نظر ميرسد اسد در ازاي تسليم سلاحهاي شيميايياش باقي ماندن در قدرت را برگزيد. اما اگر اين توافق از هم بپاشد چه صدماتي به اعتبار امريكا ـ و البته تمام غرب ـ وارد خواهد شد؟ توافقي كه از سوي روسيه و امريكا بدان دست يافته شد منجر به آسودگي عميقي در بسياري از پايتختهاي غربي شد كه در آنها رهبران سياسي اصلا آمادگي مداخله نظامي نداشتند پس از يك دهه جنگ در عراق و افغانستان، غرب ترجيح ميدهد در داخل [كشورهاي خود] بماند؛ نه ايالات متحده، نه بريتانيا و نه بسياري از اعضاي ناتو خواهان اين نبودند كه در جنگ ديگري در خاورميانه دخيل شوند كه هيچ چشماندازي براي پيروزي در آن متصور نيست
تمركز بر «جوانان» همراه با «زنان» در ايران در طول دو دهه گذشته همواره از موضوعات كليدي بوده است. اين تمركز هم در سطح علمي، فرهنگي و سياسي بوده است و هم در سطح سياستگذاري. به لحاظ مفهومي و فرهنگي موجوديت جواني و جوانان مهم بوده است. اينكه جوانان و زنان دو نيروي مهم جدا شده از ساختار سنتي جامعه هستند موضوع اصلي در حوزه علم و دانش بهواسطه محققان بوده است. بسياري از تحقيقاتي كه در ايران در طول دو دهه گذشته صورت گرفته با اين ملاحظه بوده است. ازجمله تحقيقاتي كه در امور جوانان و زنان رياست جمهوري و سپس معاونت زنان و جوانان و در نهايت در وزارت ورزش و جوانان انجام شده است. تلاش اكثر تحقيقات نشان دادن جدا شدن جوانان و زنان در بدنه سنتي جامعه و تبديل شدن آنها به نيرويي مستقل و تعيينكننده بوده است
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید