طریقت رندی / دکتر ایرج شهبازی

1393/6/29 ۱۱:۴۹

طریقت رندی / دکتر ایرج شهبازی

حافظ مجموعه‌ای از اصول و قواعد برای زندگی خود دارد که به روشنی می‌توان آنها را از دیوان او استنباط کرد. مجموعه باورها و منش‌های حافظ را می‌توان در نظریه ویژه او، با عنوان «طریقه رندی»، خلاصه کرد. شاید مهم‌ترین کار حافظ در عمر‌ پُربار خود همین تدوین و تبیین طریقت رندی باشد. او پس از نقد همه جریان‌‌های موجود در جامعه زمان‌ خود، ویژگی‌های منفی آنها را به دقت برمی‌شمارد و آن گاه نقطه مقابل‌ این ویژگی‌های منفی را در وجود‌ شخصی به نام «رند» که آفریده خود اوست، بازمی‌یابد؛ به این ترتیب فلسفه حافظ برای زیستن، همان فلسفه رندی است و می‌توان خود او را یک رند‌ تمام عیار دانست. چنانچه براساس اشعار حافظ بتوانیم ویژگی‌های رند را به دقت بشناسیم، آنگاه می‌توانیم بفهمیم که شخص‌ آرمانی و جامعه آرمانی از نظر حافظ چگونه شخص و جامعه‌ای است.

 

حافظ مجموعه‌ای از اصول و قواعد برای زندگی خود دارد که به روشنی می‌توان آنها را از دیوان او استنباط کرد. مجموعه باورها و منش‌های حافظ را می‌توان در نظریه ویژه او، با عنوان «طریقه رندی»، خلاصه کرد. شاید مهم‌ترین کار حافظ در عمر‌ پُربار خود همین تدوین و تبیین طریقت رندی باشد. او پس از نقد همه جریان‌‌های موجود در جامعه زمان‌ خود، ویژگی‌های منفی آنها را به دقت برمی‌شمارد و آن گاه نقطه مقابل‌ این ویژگی‌های منفی را در وجود‌ شخصی به نام «رند» که آفریده خود اوست، بازمی‌یابد؛ به این ترتیب فلسفه حافظ برای زیستن، همان فلسفه رندی است و می‌توان خود او را یک رند‌ تمام عیار دانست. چنانچه براساس اشعار حافظ بتوانیم ویژگی‌های رند را به دقت بشناسیم، آنگاه می‌توانیم بفهمیم که شخص‌ آرمانی و جامعه آرمانی از نظر حافظ چگونه شخص و جامعه‌ای است.

واژه «رند» از واژه‌های منفی زبان فارسی است و به افراد بی سر و پا و اوباش اشاره دارد. این واژه پیش از حافظ نوعاً به همین معنی بوده و پس از او هم تا زمان ما همچنان بار‌ منفی‌ خود را حفظ کرده است، اما حافظ این واژه حقیر و پست را بر صدر‌ دیوان‌ خود نشانده و معنایی مقدّس به آن بخشیده است. حافظ ویژگی‌های انسان‌ کامل‌ مورد نظر‌ خود را به رند بخشیده است. بعضی از پژوهشگران، بدون توجه به محتوای اشعار‌ حافظ، رند‌ حافظ را فردی لاابالی، خوشگذران، پیمان‌شکن، خائن، نان به نرخ‌ روز خور، منفعت‌طلب و سوء استفاده‌چی می‌دانند که دائم از آب‌ گل‌آلود ماهی می‌گیرد. این پژوهشگران به این ترتیب می‌کوشند همه تناقض‌های موجود در اشعار حافظ را با تکیه بر رندی او توجیه کنند. این سخنان واقعاً درست نیستند و باعث می‌شوند که روح‌ پیام‌ حافظ تا حد‌ زیادی نادیده گرفته شود.

بهترین روش برای شناختن‌ رند این است که با تحلیل دقیق اشعار حافظ، تصویری روشن و جامع از او ترسیم کنیم. واژه رند حدود هشتاد بار در دیوان حافظ آمده است که از نظر بسامد درخور‌ توجه است. البته در چند مورد‌ اندک‌شمار، این واژه گاه به همان معنای معمولی و منفی‌اش؛ یعنی شخص‌ لاابالی و فریبکار و بی‌توجه به اخلاق و قانون آمده است، اما از این موارد معدود که بگذریم، واژه رند از واژه‌های درخشان و ممتاز دیوان حافظ و در کنار‌ پیر مُغان، یگانه شخصیت محبوب حافظ است. با توجه به اشعار حافظ می‌توان گفت رند دارای چنین ویژگی‌هایی است: 1) بی‌اعتنایی به مصلحت‌اندیشی و عافیت‌طلبی، 2) بی‌توجهی به نام و ننگ، 3) بی‌توجهی به فقر، 4) بی‌توجهی به شاه و مال و منصب، 5) شاد زیستن، 6) دوری از خودخواهی و غرور، 7) بلندهمتی، 8) باخبری از اسرار هستی، 9) قلندری، 10) خردورزی، 11) صفای دل، 12) حریص نبودن، 13) کریم بودن، 14) عشق‌ورزی، 15)ریاکار نبودن. در حقیقت می‌توان گفت دیوان حافظ شرح طریقه رندی است. در ادامه می‌کوشیم که برخی از اصول‌ اصلی‌ این نظریه را تبیین کنیم.

دَم را غنیمت دان

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های اندیشه حافظ، توجه‌ او به ارزش‌ زمان‌ حال و زندگی در اینجا و اکنون است. نگاه‌ عمیقی که حافظ به زندگی دارد، او را از ناپایداری‌ فرصت‌ کوتاه‌ حیات بخوبی آگاه کرده است. او نیک می‌داند که همه فرصت‌ حیات‌ ما همین لحظه زودگذری است که اکنون درآنیم و همین لحظه را نیز هزاران آفت و آسیب تهدید می‌کنند. فروغ‌ کم‌سوی لحظه «حال» در معرض‌ هزاران گردباد‌ وحشتناک است و بیم‌ آن است که هر آن خاموش شود؛ بنابراین باید با همه وجود قدر این لحظه زودگذر را دانست و از آن بخوبی بهره برد. زمان حال را با نگرانی‌های گذشته و آینده نباید تباه کرد. توجه به ناپایداری فرصت زندگی، به جای آنکه سبب‌ ناامیدی‌ حافظ شود، او را به بهره‌گیری‌ هرچه بیشتر از این فرصت‌ استثنایی تشویق می‌کند. فهم‌ این نکته عمیق که از همه زندگی، جز همین یک دَم که بین دو عدم است، در دست ما نیست، باعث می‌شود نیروی عظیمی برای زیستن و شاد بودن پیدا کنیم. از سوی دیگر این دانش، ما را بر آن می‌دارد که از اندوه‌های زندگی بیش از حد رنج نبریم و به شادی‌های آن بیش از اندازه دل نبندیم، چراکه می‌دانیم به سرعت همه اینها می‌گذرند و تمام می‌شوند. بخش‌ عظیمی از اندیشه‌های حافظ را بر اساس همین زیستن در لحظه و توجه به ناپایداری دنیا باید فهمید.

از زندگی لذت ببر و شاد زندگی کن

حافظ، با وجود‌ عشق و علاقه عمیقی که به زُهد‌ راستین و عرفان‌ حقیقی دارد و عمیقاً درباره مسائل‌ جدی زندگی فکر می‌کند، بااین‌حال به شدت مایل است که از زندگی لذّت ببرد. برای او لذّت بردن از خوشی‌های ساده و کوچک‌ زندگی یک اصل‌ مهم است. منظور از خوشی‌های ساده و کوچک، لذّاتی مثل نگاه کردن به آب‌ روان، نشستن در سایه درختان، قدم زدن در میان‌ باغ‌ها و صحراها، احساس کردن‌ نوازش‌ نسیم‌ بهاری، صحبت کردن با دوستان‌ صمیمی، شعر خواندن، آواز خواندن و مانند اینهاست. کسانی که به طور جدی به مطالعه و تحقیق می‌پردازند، به تدریج از این لذّات‌ اصیل‌ زندگی محروم می‌شوند و بیش از آنکه در دنیای واقعی زندگی کنند، در دنیای مفاهیم و امور انتزاعی به سر می‌برند.

حافظ در عین حال که سطحی و میانمایه نیست و به طور جدی درباره جهان و انسان می‌اندیشد، این توانایی را دارد که در فصل بهار یا در هر فرصت مغتنمی، در گوشه‌ای امن، یا در دامن طبیعت به بهره‌گیری از لذات زندگی بپردازد و خود را سرزنده و بانشاط سازد. نکته مهم در این باره آن است که لذت‌گرایی ممکن است آفاتی مانند خودپرستی، سطحی و مبتذل شدن، مسئولیت‌گریزی، تنبلی، بی‌ارادگی، وابستگی، زیاده‌روی و نظایر آنها را در پی داشته باشد و به تدریج به رنج و اندوه تبدیل شود. حافظ در این باره نیز سخنانی شنیدنی دارد و می‌کوشد به ما بیاموزد که در عین‌ لذت بردن از زندگی، خود را از این آفات حفظ کنیم. به نظر‌ او باید در لذت بردن از زندگی همواره متعادل و میانه‌رو بود.   

زیبارویان بانمک و باهنر

حافظ طبعی بسیار لطیف دارد و نسبت به هر نوع زیبایی به شدت حساس است. او که آفریننده زیباترین صورت‌ها و معنی‌ها در دنیای شعر است، کاملاً معلوم است که خود نیز عشقی شدید به زیبایی دارد. زیبایی‌های طبیعت، از جمله زیبایی‌ طبیعت در فصل بهار، برای حافظ بسیار دلنشین و شیرین است و او را به طور کامل مست می‌کند. بهار‌ توبه‌شکن او را از همه برنامه‌های رسمی و جدی‌ زندگی دور می‌کند و به دامان‌ طبیعت می‌کشاند. حافظ از تماشای گُل‌ها و درختان و آسمان و آب سیر نمی‌شود و با همه وجود خود را به زیبایی‌های سحْرآمیز طبیعت می‌سپارد و سرمست می‌شود. مهمتر از زیبایی‌های طبیعت، زیبایی‌ انسان است که دل او را به یغما می‌برند و او را به دنیای اسرارآمیز خیال و رؤیا می‌کشانند.

اما نباید تصور کرد که او فقط دل‌باخته زیبایی ظاهری است. به نظر او زیبایی چشم و ابرو و خط و خال نمی‌توانند آفریننده عشق باشند. غیر از زیبایی صورت، صد نکته دیگر و بلکه هزار نکته دیگر لازم است تا کسی مقبول‌ طبع‌ صاحبنظران شود. حافظ از این میان بر دو چیز انگشت می‌گذارد؛ یکی «نمک» است که گاهی از آن با عنوان «آن» یاد می‌کند؛ یعنی لطیفه‌ای نهانی که می‌توان آن را دریافت، اما به هیچ‌روی نمی‌توان توصیفش کرد و دیگری «هنر» است؛ یعنی فرزانگی و فضیلت. به نظر او زیبارویی که از دانش‌ نیکو و اخلاق‌ شایسته دور باشد، در نزد قلندران‌ حقیقت هیچ ارزشی ندارد. بنابراین حافظ عاشق‌ کسی است که زیبایی‌ ظاهری و نمک و هنر را با هم داشته باشد.

صداقت و اخلاص بی‌رحمانه

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های حافظ صداقت‌ ناب‌ اوست. او صداقت را، بویژه صداقت با خود را از مهم‌ترین اصول زندگی می‌داند و می‌کوشد که به خود و دیگران دروغ نگوید. خواننده اشعار حافظ خیلی زود درمی‌یابد که با کسی سر و کار دارد که بی‌رحمانه صادق است و حاضر است علیه خود به صریح‌ترین صورت اعتراف کند. سخنان او، درباره خود، ما را به یاد‌ بزرگانی مانند سن آگوستین، ژان ژاک روسو و تولستوی می‌اندازد که به شکلی تکان‌دهنده به گناهان و خطاهای خود اعتراف می‌کردند. حافظ بشدت اهل‌ «فاش‌گویی» است؛ او آنچه را که در دل دارد، فاش می‌کند و آشکارا درباره خواسته‌ها، آرزوها و احساسات‌ خودش سخن می‌گوید. همین نکته باعث شده است که شعرهای او بسیار صمیمی و شفاف باشند. حافظ می‌کوشد که بدون نقاب زندگی کند و خود را آن‌گونه که هست، بنماید. همین بی‌نقاب زیستن‌ حافظ سبب شده است که بسیاری از پژوهشگران او را «ملامتی» بدانند.

یکی از مهم‌ترین اصول‌ ملامتی‌ها همین «تظاهر به فسق» است؛ یعنی آشکار کردن‌ بدی‌ها و زشتی‌های خود. حقیقتاً از بسیاری از شعرهای حافظ گرایش‌ او به این تفکر را می‌توان یافت. اگرچه حافظ در برخی از اشعار‌ خود راه‌ میانه؛ یعنی پرهیز از ریاکاری و دوری از ملامتی‌گری را پیشنهاد می‌کند(نگ. د 6/ خ/ ب 6)، اما از مجموع‌ اشعار او به خوبی روشن می‌شود که او خود طریق‌ ملامتیان را ترجیح می‌دهد. شاید یکی از دلایل‌ این امر آن باشد که حافظ به خوبی می‌داند که دیگران با داوری‌ها، ستایش‌ها و نکوهش‌هایشان تصویری نادرست از ما به ما می‌دهند و ما را از حقیقت‌ وجود خود دور می‌کنند و به این ترتیب ما در قفسی هولناک گرفتار می‌شویم؛ زیرا زندگی خود را بر اساس پسندها و ناپسندهای دیگران بنا می‌کنیم و به جای آنکه برای خود زندگی کنیم، برای خوشایند یا بدآیند‌ دیگران زندگی می‌کنیم. چنین زندگی‌ای به هیچ روی زندگی‌ اصیلی نیست. حافظ برای رهایی از این آفت‌ بزرگ، می‌کوشد تصویر خود نزد دیگران را خراب کند و پشت‌ پا به نام و ننگ و آبرو و مقام و حیثیت اجتماعی بزند، تا بتواند حقیقتاً برای خود زندگی کند.

بیماری خطرناک ریاکاری

ریاکاری یعنی خود را، در ظاهر، خوب نشان دادن، برای بهره‌مند شدن از امتیازها و منافع‌ دنیایی. شخص‌ ریاکار، با تزویر و نیرنگ، می‌کوشد خود را بهتر از آنچه هست، نشان دهد و بود‌ او با نمودش فاصله‌ای عظیم دارد. ظاهر‌ چنین شخصی با باطن‌ او تفاوت‌ فراوانی دارد. در میان‌ شاعران‌ بزرگ‌ ما حافظ شاید تنها کسی باشد که ریاکاری را به عنوان یک بیماری‌ اجتماعی مورد توجه قرار می‌دهد و  مبارزه با آن را به هدف اصلی‌ خود تبدیل می‌کند.

سراسر‌ دیوان‌ حافظ پر است از مبارزه‌های خستگی‌ناپذیر‌ او با این بیماری‌ خطرناک. حافظ نیک می‌داند که ریاکاری اساس‌ زندگی اجتماعی را ویران می‌کند، اعتماد بین انسان‌ها را از بین می‌برد، وحدت‌ روانی‌ آدمی را نابود می‌سازد و فرد و جامعه را به تباهی می‌کشد. اگر حافظ را یک مُصلح‌ اجتماعی بدانیم که همین طور نیز هست، مهم‌ترین جنبه اصلاح‌گری‌ او «نقد‌ ریاکاری» است. حافظ ریا و تزویر را آفتی می‌داند که هر نوع فضیلتی را به رذیلت تبدیل می‌کند. یکی از مهم‌ترین دلایل‌ عشق‌ حافظ به «رند» همین صداقت و خلوص اوست. رند ممکن است به همه گناهان آلوده باشد، اما بدون تردید ریاکار و دروغگو نیست.

ارزش انسان به میزان «آزادگی» و «وارستگی» او

به نظر حافظ یکی از بزرگترین ارزش‌های انسانی «آزادگی و وارستگی» است. باید توجه داشت که منظور او از آزادی، «آزادی‌های مدنی و اجتماعی» نیست، بلکه «آزادی‌ معنوی و درونی» است. به طور خاص باید گفت منظور او از انسان‌ وارسته و آزاد انسانی است که از زندان‌ خودپرستی، حرص، مال و مقام، نام و ننگ، عادت، نفاق و دیگر رذائل‌ نفسانی رهایی یافته باشد. چنین کسی می‌تواند با آسودگی‌ خاطر زندگی کند و با همه وجود زندگی را تجربه کند، بی‌آنکه اسیر‌ آن شود. بدین‌ترتیب ممکن است که کسی از همه آزادی‌های سیاسی و اجتماعی برخوردار باشد، اما حقیقتاً آزاد نباشد و ممکن است که کسی ظاهراً در بند باشد، اما کاملاً آزاد باشد. یکی از پایه‌های این آزادی‌ درونی، خرسندی است. برای آنکه کسی بتواند حقیقتاً آزاد زندگی کند، باید بتواند با داشته‌های ضروری و اندک‌ خود بسازد، از آنچه دارد، خشنود باشد و آزمندی را کنار بگذارد. هیچ چیز مانند حرص و طمع آزادگی‌ انسان را تهدید نمی‌کنند. این وارستگی‌ کامل از همه قیدها و بندها یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های درویشان‌ قلندری است. به نظر می‌رسد که حافظ عمیقاً به اندیشه قلندری علاقه دارد و خود سالک‌ همین طریق است. عالی‌ترین شعرهای حافظ همان شعرهایی هستند که حافظ در آنها قلندروار سخن می‌گوید و فراتر از همه آداب و رسوم، نام‌ها و ننگ‌ها، قیدها و بندها، تَعَصُّب‌ها و تَجَزُّم‌ها، آزادانه حرف می‌زند و نقد می‌کند.

مـــا آفـــریده شده‌ایم تا عشقبورزیم

عشق شالوده همه اندیشه‌های حافظ است. او درباره عشق سخنان فراوان و عمیقی دارد. به نظر او بین زیبایی و عشق پیوندی استوار وجود دارد و هرجا که زیبایی باشد، دیر یا زود عشق نیز پدید می‌آید. او داستان‌ پیچیده «آفرینش» را نیز به همین ترتیب توجیه و تبیین می‌کند؛ به نظر او در ازل زیبایی‌ خدا تَجَلّی کرد و بر اثر این تَجَلّی عشق پیدا شد.

 به عبارت دیگر پیدایش این جهان به خاطر‌ «تجلی‌ زیبایی‌ خداوند» و «پدید آمدن‌ عشق» بود. خداوند می‌خواست زیبایی خود را در آیینه عالَم و آدم تماشا کند و البته تنها موجودی که در این میان می‌توانست آیینه زیبایی خدا باشد، انسان بود و درست همین نکته سبب‌ برتری انسان بر فرشتگان است. فرشته‌ها با همه مقامات‌ بلندی که دارند، توانایی‌ عاشق شدن را ندارند، اما انسان می‌تواند عاشق شود و به همین دلیل از فرشتگان برتر است. از نظر حافظ، عشق فقط علت‌ پیدایش‌ هستی نیست، بلکه هدف‌ آفرینش‌ انسان نیز هست. ما آفریده شده‌ایم تا عشق بورزیم و هرکه این درس را نخواند، به هدف آفرینش دست نیافته است.

عشقی که حافظ از آن سخن می‌گوید، با دیگرخواهی، اندوه‌ نشاط‌آفرین، پاکدامنی، صداقت و شجاعت همراه است و مانند‌ کیمیایی می‌تواند هستی‌ ناچیز انسان را دگرگون کند و او را به کمال برساند. از نظر حافظ عشق امری آن‌سری است؛ یعنی بیش از آنکه به کوشش‌ عاشق بستگی داشته باشد، به کشش‌ معشوق بستگی دارد. عشق امری است که موقوف هدایت است. همین نکته نشان می‌دهد که آغازگر‌ رابطه عاشقانه خداست. او مُشتاق‌ انسان است و با این‌که زیبایی‌ او نیازی به هیچ عشقی ندارد، اما شوق‌ او به دوست داشتن و دوست داشته شدن باعث‌ چنین رابطه‌ای می‌شود. البته معنای این سخن آن نیست که کوشش‌ انسان در این راه هیچ ارزشی ندارد. درست است که رسیدن به مقام‌ وصال در نهایت به کشش‌ معشوق بستگی دارد، اما عاشق نیز باید هرقدر که می‌تواند بکوشد تا استعداد و آمادگی‌ لازم برای دریافت‌ این موهبت بزرگ را به دست آورد. در آغاز به نظر می‌رسد که عشق آسان است، اما هرچه پیشتر می‌رویم، می‌بینیم که عشق امری هولناک است؛ بنابراین پیمودن‌ چنین راهی به شجاعت، خطرپذیری، عافیت‌سوزی و بلاکشی نیاز دارد و کاملاً طبیعی است که اشخاص‌ نازپرورده و ضعیف که تاب و توان‌ مبارزه با سختی‌ها و مشکلات را ندارند، نمی‌توانند گام در چنین راهی بگذارند.

آسایش انسان در سایه مداراوصلح

حافظ در دنیایی آکنده از تعصبات‌ مذهبی و فرقه‌ای زندگی می‌کرد و طبعاً در چنین دنیایی جایی برای صداهای مخالف وجود نداشت، با این‌همه حافظ شخصی بلندنظر و آزاده بود و توانسته بود تا حد زیادی خود را از زندان‌ تعصبات‌ کور و جزم‌اندیشی‌های خشک رهایی بخشد و از چشم‌اندازی وسیع به جهان هستی نگاه کند. در چشم‌انداز او حقیقت و نجات در انحصار‌ گروه یا طبقه خاصی نیست و جایی برای ناامیدی وجود ندارد؛ ازاین‌رو می‌توان گفت که «صلح و مدارا» یکی از باورهای اصلی حافظ است.

حافظ توصیه می‌کند با دشمنان و مخالفان و نیز با گناهکاران مدارا بورزیم و آنها را از جامعه انسانی طرد نکنیم. به نظر‌ او یکی از دو پایه اصلی‌ آسایش‌ این جهان و آن جهان «مدارا با دشمنان» است. منظور از دشمنان کسانی هستند که از نظر فکری و عقیدتی با ما اختلاف دارند و یا کسانی که دشمنی‌ شخصی بین‌ ما و آنها وجود دارد. در این قبیل موارد تحمل مخالف و مدارا با او می‌تواند بسیار ارزشمند باشد، اما مدارا با کسی که به دیگران آسیب می‌رساند و ظلم می‌کند، از نظر حافظ کار شایسته‌ای نیست.

توجه به کرامت انسان

به نظر حافظ، انسان با همه خطاها و خواری‌هایی که لازمه طبیعت اوست، موجودی بسیار والا و بزرگ است. انسان شاهبازی بلندنظر و همایی عالی‌قدر است که این دنیا با همه زیبایی‌ها و جذابیت‌هایش شایسته نیست که به هدف او تبدیل شود. کسی که از کرامت‌ ذاتی‌ خود آگاه شود، هیچگاه تن به حقارت‌ها و پستی‌های این دنیا نمی‌دهد و از افقی بسیار والا به جهان نگاه می‌کند. به نظر می‌رسد که یکی از پایه‌های اصلی‌ اخلاق در نظر حافظ همین کرامت‌ انسان باشد. اخلاق‌ حافظ اخلاقی کریمانه و بزرگوارانه است و به هیچ روی نمی‌توان آموزه‌ای اخلاقی در حافظ یافت که باعث‌ خواری و ذلت‌ انسان می‌شود. این مسأله از آن رو مهم است که حافظ پیوسته از شادی و لذت بردن از زندگی دنیا سخن می‌گوید، اما این شادی و لذت به هیچ روی نباید با کرامت آدمی تضاد داشته باشد. شادمانی و لذتی که انسان را حقیر و خوار کند، عین‌ اندوه و رنج است.

سهم ما از سفره سرنوشت

با اینکه حافظ بسیار بزرگ‌تر و آزاداندیش‌تر از آن است که در قالب یک مکتب‌ کلامی‌ خاص قرار گیرد، با این‌حال او، در مجموع، به اشاعره نزدیک‌تر است تا به معتزله؛ به عبارت دیگر از بررسی همه اشعار حافظ به روشنی می‌توان دریافت که او طرف‌دار‌ نظریه «جبرگرایی» است. حافظ در برخی از شعرهای خود از اختیار و آزادی انسان سخن می‌گوید و از ما دعوت می‌کند که «سقف‌ فلک را بشکافیم و طرحی نو دراندازیم» و خودش نیز با لحنی حماسی می‌گوید: «اگر آسمان مطابق‌ میل من نچرخد، من آن را بر هم می‌زنم»، اما اگر از این مرواریدهای درخشان‌ کمیاب که گه‌گاه در لابه‌لای اشعار او خودنمایی می‌کنند، بگذریم، به روشنی می‌بینیم که حافظ نیز به جبر گرایش عمیق و شدیدی دارد. به نظر او سرنوشت انسان از پیش تعیین شده است و کسی نمی‌تواند بر خلاف‌ نقشی که تقدیر بر عهده او گذاشته است، رفتار کند. او عشق و رندی و سایر ویژگی‌های خود را میراث‌ فطرت و موهبت‌ خدا می‌داند و هرگاه که با زاهدان‌ عیب‌جو و ایرادگیر روبه‌رو می‌شود، با توسل به همین تقدیر‌ ازلی، کارها و رفتارهای رندان را توجیه می‌کند و عیب‌جویی‌های زاهدان را نوعی اعتراض بر اسرار‌ علم غیب می‌داند.

نقش مستوری و مستی به دست‌ آدمیان نیست و هرکسی به گونه‌ای خاص آفریده می‌شود و از آن دست که باغبان‌ جهان او را می‌پرورد، می‌رویَد. غیر از اینها، رزق و روزی‌ آدمیان نیز از اختیار آنها بیرون است و هرکسی از سفره سرنوشت، قسمتی دارد؛ پس بهتر است همه به سهم‌ خود راضی باشند و دست از ترش‌رویی و ناراحتی بردارند.

امیدوار به نجات

بااینکه حافظ در یکی از آشوب‌زده‌ترین دوره‌های تاریخ ایران زندگی می‌کرده است، با این‌حال او هیچ گاه به ناامیدی دچار نشده است. از ابیات‌ بسیار اندکی از دیوان او که رنگ‌ نومیدی و اندوه روی آنها نشسته است، که بگذریم، حافظ مجموعاً شخصی خوش‌بین و امیدوار است. او هیچ‌گاه ناامید نمی‌شود و همواره در انتظار‌ نجات و مُنجی است و دلیلی برای یأس و غم نمی‌یابد. شعرهای او درمورد یک مُنجی که بالاخره جهان را از ستم، رنج و ناامنی رهایی می‌بخشد، آنچنان فراوان و عمیق‌اند که بسیاری از خوانندگان‌ شعرش او را شیعه دانسته‌اند.

در دیوان حافظ امید و نشاط و شادی موج می‌زند و هر شخص‌ ناامید و نگرانی که ابیاتی از شعر او را بخواند، خاطرش خوش می‌شود و ناامیدی و اندوه‌ او بزودی جای خود را به شادی و امید می‌دهد. برخی از مهم‌ترین دلایل حافظ برای این خوش‌بینی و امیدواری از این قبیل‌اند:

1) حال‌گردانی‌ خدا: یکی از صفات‌ خدا «حال‌گردانی» است؛ یعنی خدا همواره در کار جهان و در احوال‌ آدمی تصرّف می‌کند و می‌توان امیدوار بود که او حال ما را به نیکوترین شکلی دگرگون سازد.

2) لطف و مهربانی‌ خدا: خدا در نظر حافظ، موجودی مهربان، لطیف، کریم، کارساز، بنده‌نواز، آمرزگار، خطاپوش و عطابخش است و اگر کسی غرق‌ گناه هم باشد، به هیچ روی نباید از لطف و کرم چنین خدایی ناامید شود.

 3) توجه به ناپایداری‌ دنیا: دنیایی که ما در آن زندگی می‌کنیم، بشدت بی‌ثبات و ناپایدار است و نه غم‌ها در آن می‌مانند و نه شادی‌ها؛ ازاین‌رو هیچ اندوهی در آن دیری نمی‌پاید و حتماً هر خزانی، بهاری را در دنبال خود دارد.

 4) توجه به ساختار‌ ویژه جهان: این جهان به گونه‌ای ساخته شده است که شادی‌ محض و لذت‌ ناب در آن پیدا نمی‌شود. در این دنیا نور و تاریکی، نوش و نیش، درد و درمان و رنج و راحت با هم آمیخته‌اند و اگر کسی انتظار‌ خوشی‌ جاودانه و خالص را نداشته باشد، می‌تواند به شکلی واقع‌بینانه از لذات آن بهره ببرد و سختی‌های آن را تحمل کند.    

وصال حق با راهنمایی پیر مُغان

یکی از اصول‌ مهم‌ اندیشه عرفانی‌ حافظ این است که بدون استاد و مُرشد نمی‌توان به حقیقت رسید. دلیل‌ آنکه حافظ تأکید فراوانی بر لزوم‌ استاد دارد و ما را از این‌که تنهایی سلوک کنیم، بازمی‌دارد، این است که طریق‌ عشق، طریقی بسیار خطرناک است، گردنه‌هایی پُر از راهزن و وادی‌هایی پُر از خطر دارد و کسی که با فراز و فرودها، پیچ و خم‌ها و راز و رمزهای این راه آشنا نباشد، به آسانی گم می‌شود، یا از بین می‌رود. آب‌ حیات‌ عشق در درون‌ تاریکی قرار دارد و بدون راهنمایی «خضر» نمی‌توان به آن دست یافت. حافظ به صراحت به ما می‌گوید که بدون همراهی «خضر‌ پی‌خجسته» و «مرغ‌ سلیمان» نمی‌توان به کاروان‌ سالکان‌ حقیقت پیوست و به وصال‌ حق رسید.

امروزه بین حافظ‌شناسان نوعی اجماع وجود دارد که «پیر‌ مُغان» شخصیتی حقیقی در زمان‌ حافظ نبوده است، بلکه آفریده ذهن‌ حافظ است. پیر مُغان که همان انسان‌ کامل از نظر حافظ است، در سراسر‌ دیوان‌ حافظ حضوری صمیمی و دلنشین دارد.

بر اساس اشعار‌ حافظ، می‌توان ویژگی‌های پیر مُغان را، به روشنی، ترسیم کرد: پیر مُغان 1) عاشق‌ خداست و می‌تواند از راه‌ عشق دیگران را به حق راهنمایی کند، 2) اهل مُدارا و آسان‌گیری است و گناهکاران را می‌بخشد و آنها را از رحمت‌ خدا ناامید نمی‌کند، 3) خدایی خطاپوش و عطابخش دارد ، 4) خوش‌قول است و به وعده‌های خود وفا می‌کند، 5) دیگران را از نادانی رهایی می‌بخشد، 6) با مخالفان و دشمنان مُدارا می‌کند و بدی را با بدی پاسخ نمی‌دهد، 7) با کمک‌ «نظر» مشکلات‌ دیگران را حل می‌کند، 8) شادمان و خندان و سبک‌روح است و در کنار او می‌توان به آرامش و شادی دست یافت، 9) از طریق‌ «جام‌ جم‌ دل» به رازهای هستی آگاهی یافته است و دیگران را نیز از این رازها آگاه می‌کند، 10) راه‌ نجات را در عیب‌پوشی و رازداری می‌داند و به کسی اجازه نمی‌دهد که عیب‌های دیگران را آشکار کند، 11) در عین‌ مهربانی با مردم، به اظهار نظرهای آنان بی‌اعتناست و اجازه نمی‌دهد که حرف‌ دیگران زندگی او را مدیریت کند، 12) در کار‌ جهان آسان‌گیر است و بی‌دلیل، با سخت‌گیری، زندگی را بر خود و دیگران دشوار نمی‌‌کند، 13) از زر و زور بی‌بهره است و با آزادگی و وارستگی، روزگار خود را سپری می‌کند، 14) می‌تواند دیگران را از غم و اندوه نجات دهد، 15) از راه و رسم‌ منزل‌های سلوک آگاه است و با دستورهای خود، دیگران را به وصال‌ حق می‌رساند.

 ازآنجاکه حافظ این ویژگی‌ها را در هیچ‌یک از مدّعیان‌ نمی‌یابد، خود، پیر‌ مغان را می‌آفریند و همه هنرش را صرف‌ ستایش‌ او می‌کند.

منابع

ـــ حافظ شیرازی، شمس‌الدین محمد(1370). دیوان حافظ. به تصحیح محمّد قزوینی و قاسم غنیّ. به کوشش عبدالکریم جربزه دار. تهران: اساطیر.

ـــ خ‍رم‍ش‍اهی‌، ب‍ه‍اءال‍دین‌ (1372). حافظ نامه. تهران : علمی فرهنگی و سروش.

ـــ خ‍رم‍ش‍اهی‌، ب‍ه‍اءال‍دین‌ (1374). حافظ. تهران: بنیانگذاران فرهنگ امروز.

ـــ غنی قاسم(2536). تاریخ عصر حافظ. تهران: زوّار.

ـــ مرتضوی. منوچهر(1344). مکتب حافظ. تهران: ابن سینا.

ـــ معین، محمد(1369). حافظ شیرین سخن. تهران: معین.

روزنامه ایران

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: