حماسه ملی ایران / دکتر محمدعلی سلطانی - بخش دهم

1394/3/24 ۰۹:۱۵

حماسه ملی ایران / دکتر محمدعلی سلطانی - بخش دهم

شادروان استاد دکتر منوچهر مرتضوی می‌گوید: «فراموش نکنیم که مسلم بودن عظمت فردوسی و اثر بی‌نظیرش به هیچ وجه مستلزم اعتقاد به اهمیت و اشتهار اجتماعی فردوسی در روزگار خویش و توقع غیرمنطقی بی‌نیازی آرمانی وی نیست. دوستداران فردوسی می‌خواهند سیمای واقعی شاعر بزرگ ایران را با سیمای آرمانی خود و شخصیت اساطیری و ملی او منطبق و همسان ببینند؛ یعنی می‌خواهند فردوسی محمود را مدح نگفته، بلکه او را هجو کرده باشد و در همین حال از او متوقع تشویق و پاداش نبوده باشد.

 

شادروان استاد دکتر منوچهر مرتضوی می‌گوید: «فراموش نکنیم که مسلم بودن عظمت فردوسی و اثر بی‌نظیرش به هیچ وجه مستلزم اعتقاد به اهمیت و اشتهار اجتماعی فردوسی در روزگار خویش و توقع غیرمنطقی بی‌نیازی آرمانی وی نیست. دوستداران فردوسی می‌خواهند سیمای واقعی شاعر بزرگ ایران را با سیمای آرمانی خود و شخصیت اساطیری و ملی او منطبق و همسان ببینند؛ یعنی می‌خواهند فردوسی محمود را مدح نگفته، بلکه او را هجو کرده باشد و در همین حال از او متوقع تشویق و پاداش نبوده باشد. این دوستداران فردوسی متوجه تناقض آرمانهای خود نبوده‌اند و ندانسته‌اند که فردوسی صریحاً محمود را ستوده و از او امید تشویق داشته و اگر محمود را هجو کرده، این هجو نیز به علت برآورده نشدن این توقع و امید بوده است. این را هم بگوییم که محمود در نظر فردوسی مردی حقیر نبوده، بلکه سلطانی بوده است شایسته ابیات زیر:

چو کودک لب از شیر مادر بشست

به گهواره محمود گوید نخست

جهاندار محمود شاه بزرگ

به آبشخور آرد همی میش و گرگ

اگر هم محمود چنان که نویسندگان متعصب و آرمان‌گرای متأخر تصور و ثابت کرده‌اند، صرفاً یک جبار و بی‌بهره از دانش بود، باید در نظر داشته باشیم که می‌توانیم سیمای تاریخی سلطان محمود را چنین بپنداریم؛ ولی نمی‌توانیم سیمای محبوب و متشخص محمود را در فرهنگ ایران و افسانه‌ها و داستانها تغییر بدهیم. از مدح و هجو فردوسی که عکس‌العمل امید و یأس شاعر است، بگذریم و ببینیم ناصرخسرو که محمود و هیچ کس را مدح نگفته (البته غیر از المستنصربالله که در مدحش گفته است: داغ مستنصربالله نهادستمر بر بر و سینه و بر پهنه پیشانی) در اشاره‌ای سرشار از عبرت و اعتبار و انتباه چگونه از محمود یاد می‌کند:

به مُلک ترک چرا غرّه‌اید؟ یاد کنید

جلال دولت محمودِ زاولستان را

کجاست آن که فریغونیان ز هیبت او

ز دست خـویش بدادند گـوزگانان را؟

شما فریفتگان پیش او همی گفتید:

هزار سال فزون باد عمر سلطان را!

پریر قبله احرار، زاولستان بود

چنان‌که کعبه‌ست امروز اهل ایمان را

ابیات بالا مدح نیست؛ ولی چون مدح نیست، بیش از هر مدحی عظمت و جلال محمود را در نظر ناصرخسرو نشان می‌دهد… حافظ از «رخسارة محمود و کف پای ایاز» سخن گفته و مولانا در مثنوی لااقل در چهار مورد از محمود در قالب داستان و تمثیل یاد کرده است. نخست، داستان دلاویز محمود و ایاز، دوم، تمثیل بُختی حمّال کوس، سوم، تمثیل کودک هندو و محمود، و چهارم، تمثیل محمود و عیاران و ریش جنبانیدن محمود. اگر نظر ما و واقعیت تاریخی با تصور و نظر فردوسی و ناصرخسرو و مولانا و حافظ و دیگر بزرگان ادب فارسی متخالف و متعارض باشد، چاره‌ای جز قبول اختلاف نظر در این مورد نداریم؛ زیرا نمی‌توانیم آن بزرگان، مثلاً مولانا را طبق خواهش و نظر خودمان به حقیقت رهنمون بشویم و از او بخواهیم نام محمود را از جریده تمثیلات خود محو و حذف کند.

نُلدکه که اساسی‌ترین و دقیق‌ترین تحقیقات را درباره فردوسی و شاهنامه کرده، توقعات فردوسی را از محمود کاملاً طبیعی می‌داند و می‌گوید وی برای انجام دادن این کار بزرگ (نظم شاهنامه) احتیاج به زندگی و وسایل معیشت داشته است… نیت و هدف فردوسی که نشأت آن به سالها پیش از محمود مربوط است، همان نیت و هدفی است که در ضمیر ناآگاه جامعه ایران وجود داشت و همان راهی است که پیش از فردوسی، امثال مسعودی مروزی و ابوالمؤیّد و ابوعلی بلخی دقیقی، هر یک به نوعی پیموده بودند.

آری، خاصان در این ره فرَس رانده و از تک فرومانده بودند و مقدر چنین بود که این مهم به همت فردوسی به انجام برسد. اگرچه فردوسی گردآورنده تاریخ و داستانهای کهن ایران نبود و حصول این مقصود را مدیون عشق و علاقه و اهتمام ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی و دانندگان و گویندگان و راویانی هستیم که به فرمان او در تألیف شاهنامه منثور مشارکت داشته‌اند، ولی تنها فردوسی بود که با پی افکندن کاخی بلند از نظم و سرودن شاهنامه به پارسی، این مجموعه عظیم اساطیر و داستان و تاریخ را از سرنوشتی که خداینامه‌ها و شاهنامه‌های پیش از فردوسی دچارش شدند، نجات داد. مسلماً انتشار شاهنامه علت اصلی منسی و متروک شدن شاهنامه‌های دیگر بوده است. به قول علامه قزوینی، پس از سرودن شاهنامه طولی نکشیده که شاهنامه فردوسی به مضمون «ألْقِ عَصاکَ فَاذا هیَ تَلْقَفُ مایَأفِکُون»، سایر شاهنامه‌ها را به کلی از میان برده است.

ظاهراً خود فردوسی از همه جهات به اهمیت کار و هنر و کوشش خود واقف بوده و می‌دانسته است که با سرودن این حماسه بزرگ، نه تنها تاریخ و داستانهای کهن و ملی ایران را از خطر محو و نسیان و اندراس و فقدان دور می‌سازد، بلکه با نظم بلند و باشکوه خود به پارسی، عمده‌ترین سهم را در تثبیت زبان ملی ایران و قرار دادن آن در مسیری از ثبات و تکامل که ظرفیت ایجاد و توانایی انتقال یکی از پهناورترین و باشکوه‌ترین مواریث ذوق و اندیشه بشری، یعنی فرهنگ ایرانی و ادبیات فارسی را داشته است، به خود تخصیص می‌دهد.بزرگترین امید و انتظاری که فردوسی در برابر این خدمت بزرگ و صرف عمر گرانمایه در این راه داشته، جاودانگی نام و سرافرازی و افتخار و اشتهار بوده است:

از این پس نمیرم که من زنده‌ام که تخم سخن را پراکنده‌ام»۴۴

 

از شاهنامه تا سرانجام

پیش از آنکه شاهنامه‌شناسان و مستشرقان به دنبال شخصیت‌های واقعی و حقیقت شاهنامه فردوسی به تکاپو بیفتند، پیشدادیان و پیروان اهل حق (یارسان) آن اسمها را براساس نقش آنها در سروده‌های حکیم طوس به واقعیت و حقیقت به سبب تأثیر در نگاهداری سرزمین و فرهنگ و رسوم ایرانی پذیرفته بودند؛ زیرا اسما نیز مانند اعداد در اندیشه علویان ظاهر و باطنی دارند و هر اسم به خود خود و نقشی که دارد، دارای مرتبه است و متجلی می‌شود.

یگانه چهره اساطیری شاهنامه که در اندیشه یارسان مذموم است، «بهمن» است که در دوره زلال‌زلال به او اشاره شده (سرانجام، ص۹۵۳) که چرایی آن برای شاهنامه‌دانان آشکار است و نیازی به توضیح نیست. «فرّ» که در آیین علویان یارسان باید آن را مترادف «ذره ذات» که اصطلاح آیینی است، تلقی کنیم، از «شاهنامه» حکیم طوس به متن «سرانجام» راه یافته است که هر روز را به روز آغازین ازلی پیوند می‌دهد و هر شخصیتی که به سرزمین «ایران»، آیین، ملیت، خرد انسانی، عدالت و آزادی، مکتب و مذهب «آل‌علی» که اساس اندیشه علویان است، خادم و خدمتگزار باشد، به نسبت از آن «ذره» یا «فرّ» بهره‌مند خواهد بود.

محیط‌زیست یا طبیعت قُدسی یکی دیگر از نکات مورد دقت و احترام و توجه آیین علویان است. آنها از آب و خاک و باد و آتش و آنچه در طبیعت به انسان طراوت و شادمانی می‌بخشد، تبرک و شفا می‌جویند و سلامت انسان را در سلامت جهان طبیعت جستجو می‌کنند. جهان به معنای یک طبیعت کل که جابه‌جایی هر ذره‌ای، در تمام ذرات کائنات مؤثر خواهد بود و اگر از این دیدگاه به سرزمین، آیین، ملیت، خرد انسانی، عدالت و آزادی و مکتب و مذهب که «آل‌علی» در اندیشه یارسان، مفهوم و عصاره آن بوده‌اند بنگریم، وظیفه انسان و انسانیت آن گونه که باید باشد، تا چه‌اندازه خطیر و ظریف و حساس و دشوار خواهد بود. خرد که اساس اصلی دیدگاه حکیم طوس و بنیان فکری و مرکز دایره شاهنامه است، در آرا و عقاید علویان (یارسان) به همان صورت که در شاهنامه از ارکان است، در سرانجام نیز خرد همان جایگاه والا را دارد. حکیم طوس فرماید:

نخست آفرینش خــرد را شناس نگهبان جان است وآن را سه‌پاس

سه‌پاس تو چشم است و گوش و زبان کــزین سه رسد نیک و بد بی‌گمان

خرد چشم جان است چون بنگری تو بــی‌چشم شادان جهان نسپـری…

خرد را و جان را هـمی سنجـد او در اندیشه سنجه کی گنجد او؟

خرد گر سخن برگزینــد همی همان را گزیند که بیند هــمی

[خرد زنـده جاودانـی شـناس خرد مایه زنـدگانـــی شـناس]

خرد بهتر از هر چـه ایزدت داد ستایـــش خرد را بهْ از راه داد

خرد رهنمای و خـرد دلگشـای خـرد دست گیردبه هردو سرای…۴۵

ادامه دارد

 

پی‌نوشتها:

۴۴ـ دکتر مرتضوی، منوچهر، فردوسی و شاهنامه، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، ۱۳۶۹٫

۴۵ـ شاهنامه فردوسی، (براساس چاپ مسکو)، به کوشش دکتر سعید حمیدیان، مجلد اول، ج۱ و ۲ و ۳، دفتر نشر داد، تهران، ۱۳۷۴، ص۱۳ـ ۱۲٫

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: