1394/3/25 ۰۹:۵۳
در بحث آفرینش در کتاب «سرانجام» نخستین آفریده، «پیر خرد» است که سرسپردن به او از واجبات شمرده میشود و ذره او در هر زمان در سیمایی متجلی میگردد که در آیین مزدیسنا «فرشته خرد» گفته میشود. در بینش علویان (یارسان) خرد (پیر خرد) در آفرینش جهان مؤثر و عامل اصلی و منشأ ایجاد موجودات است؛ به ویژه زمانی که «خرد» موجب حرکت اجرام فلکی و ایجاد زمان (زروان) میشود و هفت ستاره (امشاسپندان = هفتن) بر دوازده صور فلکی منطقهالبروج مسلط و چیرهاند و سرنوشت آدمیان را بر طبق خرَد او رهنمون میآیند و قلم میزنند و به وی پاداش میرسانند که علویان (یارسان) عدالت و آزادی را نتیجه این حرکت و نظارت میدانند و در پاسخ چرایی آن، بر اینند که عدالت را باید از دقایق فلکی و اجرام سماوی و ژرفای طبیعت کهنسال جهان دریافت که هیچ تبعیضی در نور و طلوع و غروب و فصول و طراوت و موجودات آن نیست.
در بحث آفرینش در کتاب «سرانجام» نخستین آفریده، «پیر خرد» است که سرسپردن به او از واجبات شمرده میشود و ذره او در هر زمان در سیمایی متجلی میگردد که در آیین مزدیسنا «فرشته خرد» گفته میشود. در بینش علویان (یارسان) خرد (پیر خرد) در آفرینش جهان مؤثر و عامل اصلی و منشأ ایجاد موجودات است؛ به ویژه زمانی که «خرد» موجب حرکت اجرام فلکی و ایجاد زمان (زروان) میشود و هفت ستاره (امشاسپندان = هفتن) بر دوازده صور فلکی منطقهالبروج مسلط و چیرهاند و سرنوشت آدمیان را بر طبق خرَد او رهنمون میآیند و قلم میزنند و به وی پاداش میرسانند که علویان (یارسان) عدالت و آزادی را نتیجه این حرکت و نظارت میدانند و در پاسخ چرایی آن، بر اینند که عدالت را باید از دقایق فلکی و اجرام سماوی و ژرفای طبیعت کهنسال جهان دریافت که هیچ تبعیضی در نور و طلوع و غروب و فصول و طراوت و موجودات آن نیست. ثانیه و آنیهای در طلوع و غروب بیش و کم ندارد و بُعد زمان و مکان در دریافتن مواهب آن مؤثر نیست؛ خورشید و ماه یکسان و همانند بر همگان میتابند و درختان بهار و تابستان و پاییز و زمستان دارند و خاک میخوابد و بیدار میشود و هر جانداری به اقتضای طبیعت خود، در لانه و جایگاه مناسبش قرار دارد و این در آیین یارسان، معنی عدل است؛ یعنی هر چیز در جای خود قرار دارد که اساس آزادی است و آزادی به دنبال عدالت میآید؛ یعنی آزادی مولود طبیعی عدالت است. حکیم طوس درباره این نظم فرماید:
چو این چارگوهر به جای آمدند ز بهر سپنجی سرای آمدند
گهرها یک اندر دگر ساخته ز هر گونه گردن برافراخته
پدید آمـد این گنبد تیزرو شگفتی نماینـدة نو به نو
اَبَر ده و دو، هفت شد کدخدای گرفتند هر یک سزاوار جای
درِ بخشش و دادن آمد پدید ببخشید دانا چنان چون سزید۴۶
چون به بحث مکتب و مذهب (آلعلی(ع)) میرسیم که ماحصل و نتیجه و خلاصه عقاید علویان یارسان را شامل میشود، در «سرانجام» این موارد با ذات مقدس ائمه هدی تطبیق میشود؛ چنان که امام حسین(ع) در مقام خورشید و امام حسن(ع) در مقام ماه و…قرار میگیرند، و عدالت و آزادی از کردار و گفتار و پندار آنان سرچشمه میگیرد.۴۷ سخن در این عرصه چنان گسترده است که در حوصله کتابهاست و در اینجا به اشارهای مختصر بسنده باید کرد و تنها برای آشنایان به نماد و نمودها در اینجا تطبیق سروده حکیم طوس و آنچه در «سرانجام» به عنوان خورشید و ماه با شخصیت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) درهم آمیخته است، ما را به پیوستگی فکری و زیربنایی شاهنامه به عنوان بخشی از عقاید در سرانجام هر چه بیشتر رهنمون میآید:
گفتار اندر آفرینش آفتاب:
ز یاقوت سرخ است چرخ کبود نه از آب و گردونه از باد و دود
به چندین فروغ و به چندین چراغ بیاراسته چون به نـوروز، باغ
روان اندر او گوهـر دلفروز کز او روشنایی گرفتهست روز
ز خاور برآید سـوی باختر نباشد ازین یک روش راستتر
آیا آن که تـو آفتـابی همـی چه بودت که بر من نتابی همی؟۴۸
«یاقوت سرخ» بیرون از عناصر چهارگانه، روان = نور محض، حضور دائم (غروب و طلوع)، و آیا خطاب حکیم طوس در بیت آخر کیست؟
در آفرینش ماه:
چراغ است مر تیره شب را بسیج به بد تا توانی، تـو هرگز مپیچ
چــو سی روز گـردش بپیمایدا شود تیـرهگیتـی بـدو روشنـا
پدیـد آید آنگاه بـاریک و زرد چو پشت کسی او غم عشق خورد
چـو بیننده دیدارش از دور دید هم اندر زمـان او شود نـاپدید
دگــر شب نمایش کند بـیشتر تــو را روشنــایی دهد بیشتر
بـدو هفته گردد تمام و درست بـدان بازگردد که بود از نخست
بــود هــر شبانگاه باریــکتر به خـورشید تابنــده نـزدیکتـر
بدین سان نهــادش خـداوند داد بـود تا بود هم بدین یک نهاد۴۹
نباید در پی توجیه بود، بلکه تفسیر با خواننده دانا و داننده است که ویژگیهایی که آمده در سروده حکیم طوس تا چه حد با زمان، کردار و اوضاع و شخصیت مورد نظر کتاب سرانجام (امام حسن(ع)) تطبیق دارد و میتواند نماد او باشد. بیان این نکته ضروری است که در عقاید علویان (یارسان) به نص سرانجام، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) هیچ گاه از همدیگر جدا نیستند. به تصریح سرانجام آن دو بزرگوار حتی در صحرای کربلا با هم بودند! و اما در بخش اساطیری و پهلوانی شاهنامه حکیم طوس که موضوع اصلی سخن ماست، علویان اهل حق شخصیتهای اساطیری و پهلوانی شاهنامه را بنا بر نکاتی که یادآوری گردید، دارای فرّ و ذره ذات میدانند و به همین سبب بخشی از کتاب سرانجام (به نام: بارگه بارگه) به تجلیات شخصیتهای شاهنامه اختصاص یافته است، «بارگه بارگه» را میتوان «شکوه در شکوه» معنی کرد.۵۰ بارگهبارگه به طور کامل آینه دریافت شاهنامه حکیم طوس است. پیر رحمت بمبئی درباره «بارگاه غزنین» دوره ذاتی و تجلی در متن بارگهبارگه گوید:
ئهو شـار غـه زنهیـن
بـارگه شام وستن ئهو شار غــهزنهین
ئهز و فدات بـام سولتان کــهونین
هیچ کس نهشناسان زات تو وهعهین
غولامان ههرگیز نهلان و ژیردهین
ئیقــرار و شهرتشان بــاران و مـابین
بــاران و مابین اقرار و جای ویش
سلطان محمود بیخواجای بیاندیش
نــهشار غــزنه رنگی دانــه ژیش
هفت تنش چوگا آوردش و پیش…۵۱
ترجمه: در شهر غزنین، بارگاه و کشوه شاهم به شهر غزنین برپا شد. من فدای تو ای سلطان کونین که هیچ کس سیما و ذات تو را به چشم ندید. غلامان به زیر دین نروند اقرار و شرط ازلی خود را به یاد بیاورند، در دوره غزنین اقرار و شرط ازلی خود را به یاد بیاورند، در دوره غزنین اقرار و شرط به جا بیاورند و سلطان محمود را متجلی از ذره خداوند بیترس و بیم بدانند که در شهر غزنین به رنگی دیگر درآمد و هفتتنان را در آنجا پیش آورد…
پیر قابیل درباره هوشنگ و مار و پیدایش آتش میگوید:
ئهویـانهی هوشهنگ، ئهویانهی هوشهنگ
بارگـهی شام لـوا ئهو یانـهی هوشهنـگ
داود ئــهو مـار بیشام ئاوهرد وه تهنگ
دوودش بهر ئامـا چـه دلی ئهو سهنـگ
وه فهرمــان شام، میــردان یهکــرهنگ
پهی شادی دهوران دان نه دهف و چهنگ
مهولام رهنگ بـازهن ئهو دارو سهد رهنگ
رهنگش مهورو نه زیـل کین و ژهنگ۵۲
ترجمه: در خانه [جسم و وجود] هوشنگ شکوه پادشاهی وارد شد [ذره ذات در وجود هوشنگ جا گرفت]ر آن مار [اژدهایی] که هوشنگ را آن روز به تنگ آورد، نمود داوود (یکی از هفتتنان مقدس) بود، که دود آتش آن از دل آن سنگ شعلهور شدر و به فرمان پادشاهم مردان با اخلاص و یکرنگ (کامل) برای توفیق این به شادی به دف و چنگ نواختندر زیرا مولای من رنگهای گوناگون دارد و هر لحظه به رنگی درمیآید.
«رنگباز»، یعنی آن که در تغییر و تعویض رنگها زبردست است، همه رنگ است. اینکه در بعضی متون چون زبدهالتواریخ کاشانی از قول پارسیان (علویان اهل حق، یارسان) نقل شده است: «محمد(ص) و علی(ع) و سلمان هر سه اَلَهاند؛ آن نور گاه در یک شخص ظهور کند و وقتی در دو و گاهی در سه…» این اَلَه به معنی «الله» و نعوذبالله خداوند نیست، بلکه به همین معنی اصطلاحی (رنگباز) است که در متن سرانجام بسیار به کار رفته است. ادامه دارد
۴۶ـ شاهنامه فردوسی، (چاپ مسکو)، مجلد اول، ج۱ و ۲ و ۳، ص۱۵٫
۴۷ـ سلطانی، محمدعلی، درونمایههای مشترک در سرانجام، ولایتنامه، بویوروق، نشر سُها، تهران، ۱۳۹۳، ص۵۷ ـ ۵۸٫
۴۸ـ شاهنامه، همان، ص۱۷ـ ۱۸٫
۴۹ـ همان، ص۱۸٫
۵۰ ـ بعضی از صاحبنظران «بارگه بارگه» را «کوچ در کوچ» معنی میکنند که خالی از لطف متنی و سرانجام است، هرچند به ظاهر دارای این معنی باشد؛ اما کردها حتی در دوران متأخر این واژه را درقدرت نیمبند شادروان ملامصطفی بارزانی به عنوان شکوه و دستیابی به خواسته درباره ستاد و دفتر فرماندهی او به کار میبردند و «بارگه بهرزانی» میگفتند. از بارگه همان بارگاه را باید تلقی کرد و مخفف آن دانست. بارزانیها در سیر تحول اعتقادی و اجتماعی در آغاز از لحاظ فکری با نحله علویان (یارسان) پیوند داشتهاند.
۵۱ ـ [سرانجام] پردیور (۱)، (دورههای هفتوانه، بارگه بارگه، چهلتن و گلیم و کول)، ترجمه و شرح اختصاری سیدامراله شاه ابراهیمی، جمخانه صحنه، ۱۳۸۹، ص۱۰۷٫
۵۲ ـ سرانجام، دوره شاه خوشین تا شاه ابراهیم، به اهتمام طیب طاهری، ئهنستیتوی کهلهپوری کوردی، سلیمانی، ۲۰۰۸، ص۳۶۷ ـ ۳۶۸ (این متن فاقد شرح و ترجمه است)
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید