1394/3/6 ۰۹:۳۴
گفته میشود در دربار سلطان محمود چهارصد شاعر حضور داشتند، اما لقب ملکالشعرایی این دربار شعرآگین از آن عنصری بلخی بود. وی نزد سلطان محمود بسیار مقرب و سخنانش تأثیرگذار بود. هدایای عنصری از سلطان به قدری زیاد شد که برخی تا چهارصد غلام و چهارصد شتر را برای حمل وسایل او برشمردهاند. خاقانی نیز شاید به کنایه گفته است:۲۰شنیدم که از نقره زد دیگدانر ز زر ساخت آلات خوان عنصری!
دیوان عنصری شامل سیهزار بیت بوده که در گذر روزگار از دست رفته و نزدیک به سه هزار بیتش به دست ما رسیده است. در دیوان کنونی، عنصری هشت تن از پادشاهان، امیران و بزرگان را ستایش کرده است. نزدیک به ۴۰ قصیده به ستایش سلطان محمود غزنوی اختصاص دارد که ۳۱ سال حکومت کرد. بخش چشمگیری از قصیدهها در ستایش او و بهویژه پیروزیهایش در هند است. نخستین قصیده دیوان کنونی عنصری در مدح سلطان محمود است (عنصری، قصیده اول):۲۱
یمین دولت مجد و امین ملت صدق
امیر غازی محـمـود سیدالامرا
…بزرگی و آزادگی و نیکی را
ز هر که یاد کنی مقطع است وز او مبدا
گرش بتانی دیدن همه جهان است او
بر این سخن هنر و فضل او بس است گوا
کس از خدای ندارد عجب اگر دارد
همه جهان را اندر تنی همی تنها
ستایش از سلطان فقط به پادشاه اختصاص ندارد و شامل بستگان او نیز میشود؛ چنانکه عنصری در ستایش اسب سلطان گوید:
جهندهای که همی برق از او برَد جَستنر روندهای کـه همـی باد از او برد رفتار
روَد چنان که روَد گوی روزگار از کفر جهَد چنان که جهد یوز شرزه روز شکار
به باد مانَد و کس باد دید ابرنهاد؟ر به ابر ماند و کس ابر دید آتشبار؟
دومین سلطان مورد ستایش عنصری، مسعود غزنوی پسر سلطان محمود است که توانست بر برادرش سلطان محمد غلبه و پادشاهی را آن خود کند. عنصری در ستایش او سروده است (عنصری، قصیده ۶۴، ابیات ۲۶۵۵ به بعد):
شهریار دادگستـر خسرو مالک رقاب
آن که دریـا هسـت پیـش دست احسانش سراب
یاد شمشیرت به ترکستان گذر کرد و ببرد
از دل خاقان درنگ و از دو چشم بال۲۲خواب
خسروا! شاها! ز قلب لشکر اندر ناگهان
حمله بردی سوی آن لشکر که بُد بیش از حساب
هر گروهی را شرابی دادی از تیغت کزان
هوش بـا ایشان نیاید تا به محشر زان شراب
دیگر کسانی که توسط عنصری ستایش شدهاند، عبارتند از: امیر ابوالمظفر نصر بن ناصرالدین سپهسالار خراسان و برادر کوچک سلطان محمود، امیر یعقوب برادر دیگر سلطان محمود که سلطان مسعود او را زندانی کرد، خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی وزیر سلطان محمود و سلطان مسعود، خواجه ابوالحسن برادر حسن میمندی، محمد بن ابراهیم طائی که از سرداران سلطان محمود بود و ابوجعفر محمد بن ابیالفضل که منصبش معلوم نیست. عنصری در سال ۴۳۱ق و در زمان سلطنت مسعود غزنوی از دنیا رفت.
کارکرد سیاسی شعر درباری
۱ـ جاودانی نام نیک: نظامی عروضی سمرقندی شعر شاعر را سبب پایداری نام پادشاه میداند: «پادشاه را از شاعر نیک چاره نیست که بقاء اسم او را ترتیب کند و ذکر او را در دواوین و دفاتر مُثبت گرداند؛ زیرا که چون پادشاه به امری که ناگزیر است (منظور، مرگ است) مأمور شود از لشکر و گنج و خزینه او آثار نماند و نام او به سبب شعر شاعران جاویدان بماند» (نظامی سمرقندی، ۴۵:۱۳۸۸) و نیز گوید که «ممدوح به شعر نیکِ شاعر معروف شود و شاعر به صله گران پادشاه معروف شود؛ که این دو معنی متلازمانند.» این مهمترین علت حضور شاعران در دربار پادشاهان بوده است؛ از جمله نظامی در باب عنصری سروده است:
بسا کاخا که محمودش بنا کردر که از رفعت همی با مه مراء کرد
نبینی زان همه یک خشت بر پایر مدیح عنصری ماندست برجای
۲ـ مشروعیتسازی: از قدیم گفتهاند که به سرنیزه میتوان تکیه کرد، اما بر سرنیزه نمیتوان نشست. آنچه پادشاهان را از نشستن بر سرنیزه معاف میکرده و به آنان قدرت میبخشیده، اقبال مردمان و پذیرش قلبی آنان بوده است. در این میان نقش شاعران را در گسترش و تداوم این مشروعیت نمیتوان نادیده گرفت. عنصری در ستایش سلطان محمود در قالب رباعی گوید (عنصری، بیت۳۰۳۴و۳۰۳۵):
تو آن شاهی که اندر شرق و در غربر جهود و گبر و ترسا و مسلمان
همی گویند در تسبیح و تهلیلر که: یارب عاقبت محمود گردان
۳ـ خروج از بحرانها: ساخت نظام سلطانی در ایران بیشتر میل به خودکامگی داشته است.۲۳ همه مردمان که درباریان و حتی وزرا را هم شامل میشود، باید بنده سلطان و گوش به فرمان او باشند. بسیاری از این پادشاهان در این دوره ـ برخلاف آنچه افلاطون در رساله آلکیبادس اول مینویسد که پادشاهان هخامنشی پارس بر تربیت پادشاهان تأکید داشتند و آنها را به حکمت و عدالت و شجاعت و عفت میآراستند (افلاطون، ۱۳۶۷، ج۲، ۶۵۷ـ۶۶۰)؛ رؤسای ایلات و عشایری هستند که با کمترین سطح دانش و استعداد و تنها به قوت شمشیر بر سریر پادشاهی تکیه میدادند؛ از این رو در بسیاری از موارد تصمیمات آنان آنی و ناگهانی و دور از خرد بود.
ضعف نهاد وزارت و سستی بنیان اشرافیت در ایران نیز بر آتش خودکامگی میدمید. ابوالفضل بیهقی در تاریخ ماندگار خویش به درستی تأکید میکند که: «فرمانهای ایشان (پادشاهان) چون شمشیر برّان است و هیچ کس زهره ندارد که ایشان را خلاف کند و خطایی که از ایشان رود، آن را دشوار درتوان یافت.» (بیهقی، ۱۴۶:۱۳۹۰) در این دوران حساس، یکی از مهمترین دستاویزهای وزیران و درباریان برای تغییر نظر پادشاه بدون آنکه غضب او را برانگیزد، شاعران بودهاند. آنها همچنین در شرایطی که غضب سلطان زبانه میکشید، میتوانستند به آب گوارای شعر، این غضب را پیش از آنکه درباریان را گرفتار سازد، سرد و آرام کنند.
گویند سلطان محمود شبی در حالت مستی به ایاز حکم کرد که زلف خود را ببرد و ایاز فرمان را اجرا کرد، اما چون سلطان از حالت مستی به هوشیاری آمد پشیمان و به اندازهای اندوهگین شد که مینشست و برمیخاست و کسی را یارای رفتن به نزد وی نبود. نزد عنصری آمدند و چاره کار از او خواستند. عنصری به نزد سلطان رفت و شرایط تعظیم و تکریم به جای آورد و بر بدیهه این رباعی را سرود:
کی عیب سر زلف بت از کاستن اسـت؟ر چه جای به غم نشستن و خاستن است؟
روز طرب و نشاط و می خواستن استر کاراسـتـن سـرو ز پـیـراسـتـن است
این رباعی تأثیر زیادی بر سلطان داشت و خشم و اندوهش را تسکین داد؛ بفرمود تا سه مرتبه دهان عنصری را از جواهر پر کردند.
همچنین گفته شده است پس از آنکه نصر بن احمد سامانی به همراه لشکریان به شهر هرات آمد، تا چهار سال در آنجا ماندگار شد و هرچه درباریان و لشکریان که خانه و زن و فرزند را در بخارا گذاشته بودند اصرار بر بازگشت داشتند، شاه را میل بازگشت نمیافتاد. سران لشکر و مهتران مُلک به نزدیک استاد ابوعبدالله رودکی رفتند و گفتند: پنجهزار دینار به تو میدهیم، اگر کاری کنی که پادشاه از این خاک حرکت کند؛ زیرا دلهای ما در آرزوی دیدار فرزندان و جان ما آکنده از اشتیاق بخاراست. رودکی قبول کرد، قصیدهای سرود و پس از آنکه امیر صبحانه میل کرد، درآمد و چنگ برگرفت و این قصیده آغاز کرد:
بـوی جــوی مـولیـان آیـد هـمـی ر بــوی یـار مـهربان آید همی
…آب جیحون از نشاط روی دوست ر خنگ۲۴ ما را تا میان آید همی
ای بـخـارا شـاد بــاش و دیــر زی ر مـیر زی تو شادمان آید همی
مـیر مـاه اسـت و بـخـارا آسـمـان ر مـاه سـوی آسمان آید همی
مـیر سـرو اسـت و بـخارا بـوستـان ر سرو سوی بوستان آید همی
چون رودکی بدین بیت رسید، امیر چنان منفعل گشت که از تخت فرود آمد و بی موزه (چکمه و کفش) پای در رکاب خِنگ آورد و رو به بخارا نهاد و چنان با شتاب رفت که زره و کفش امیر را دو فرسنگ جلوتر به او رساندند و عنان اسب تا بخارا هیچ بازنگرفت (نظامی سمرقندی، ۵۵:۱۳۸۸). در واقع خودکامگی سلطان چرخش امور را سخت و دشوار میکرد و شعر شاعران درباری به مثابه روغنی که چرخ دندههای قفل شده تدبیر و سیاست را به حرکت درمیآورد، در زمانِ سختی و ناگزیری، روانی و جنبش را به ارمغان میآورد.
سخن آخر:
گفتهاند: «جامعهای که شعر ندارد، گنگ میشود و جامعهای که گنگ شود، به سمت انحطاط میرود» (داوری اردکانی، ۵۶:۱۳۸۸). شگفت آنکه جامعه ما شعر داشته و رو به سوی انحطاط برده است! شاید از آنرو که به شعر با تأمل و از دریچه تدبر ننگریستهایم. باز گفتهاند که «شعر در جامعه بسیار مهم است؛ نه اینکه شعر حلاّل مشکلات باشد، شعر نان و آب مردمان نیست، بلکه به عنوان نشانه، همانند رنگ رخساره است که از سلامت و بیماری و غم و شادی خبر میدهد» (داوری اردکانی، ۴۷:۱۳۸۸). شعر میتواند دماسنج جامعه باشد و برای اندیشهورزانی که برآنند تا به فراز و فرودهای جامعه خویش با تأمل بنگرند، حکم کیمیا دارد. زندگی مدرن، آرام آرام شعر را از زندگی و شیوه زیست ایرانی به بیرون میراند. دیوار سیمانی قرن، روح میناکار، مینیاتوردوست، طربناک و طبیعتگرای سنتی ایرانی را به جدال طلبیده است. اگر شعر بر این تقدیر قرار گرفته است که از زندگی ما بیرون شود، دستکم آن را از حوزه اندیشهورزی بیرون نکنیم. تاریخ ایران بهترین گواه است بر اینکه ایرانی به شعر زنده مانده است؛ آیا در زیست ایرانیانِ آینده شعر باقی خواهد ماند؟
پینوشتها:
۲۰٫ در تدوین شرح حال عنصری از مقدمههای یحیی قریب و نیز محمد دبیر سیاقی بر دیوان عنصری استفاده شده است.
۲۱٫ در ارجاع به دیوان عنصری تصحیح دبیرسیاقی منبع استناد بوده است.
۲۲٫ بال: شاید نام یکی از امرای ترک باشد.
۲۳٫ برای توضیحات بیشتر به کتاب «تضاد دولت و ملت» مراجعه شود.
۲۴٫ خنگ: اسب سفید
*اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید