خواجه نظامالملک در «سیاستنامه» بارها و بارها در باب عدل سخن گفته است؛ زیرا در زمان وی با آمدن ترکان به ایرانزمین، نابسامانیهای بسیار پدید آمده بود که خواجه میکوشید با بهرهگیری از داستانهای مربوط به دوران باستان و با پیشکشیدن بحث عدالت، به این اوضاع سر و سامانی دهد.
در سدۀ بیستم، در اندیشه غربی قدرت بیش از هر زمان دیگر به نقد کشیده شده است. برتراند راسل ضمن برشمردن گونههای قدرت بهویژه قدرت برهنه، از خطرات قدرت دولتی سخن به میان میآورد که یکی از آنها جداشدن فرد قدرتپرست از اخلاق است: «مردمان خواه ناخواه به خاطر عشق به قدرت معیارهای اخلاقی خود را نقض میکنند.»
گفته میشود در دربار سلطان محمود چهارصد شاعر حضور داشتند، اما لقب ملکالشعرایی این دربار شعرآگین از آن عنصری بلخی بود. وی نزد سلطان محمود بسیار مقرب و سخنانش تأثیرگذار بود. هدایای عنصری از سلطان به قدری زیاد شد که برخی تا چهارصد غلام و چهارصد شتر را برای حمل وسایل او برشمردهاند. خاقانی نیز شاید به کنایه گفته است:۲۰شنیدم که از نقره زد دیگدانر ز زر ساخت آلات خوان عنصری!
یکی را از ملوک عجم حکایت کنند که دست تطاول۱۵ به مال رعیت دراز کرده بود و جور و اذیت آغاز کرده تا به جایی که خلق از مکاید فعلش به جهان برفتند و از کربت۱۶ جورش راه غربت گرفتند چون رعیت کم شد، ارتفاع ولایت۱۷ نقصان پذیرفت و خزانه تهی ماند و دشمنان زور آوردند.
عبید زاکانی، محمود غزنوی را به تخته مشق تبدیل کرده و همه نفرت و دشمنی ایرانیان نسبت به حکومت جابر بیگانگان را تازیانهوار بر سر محمود فرود آورده است (مقدمه اتابکی در زاکانی، ۵۷:۱۳۸۴). اگر فردوسی در قالب حماسه نبرد ایرانیان و تورانیان، به کنایه به سلطه محمود بر ایران اعتراض میکند، عبید زاکانی این اعتراض را جامه طنز و هزل پوشانده است:
نوک پیکان نقدِ حافظ متوجه ریا و تزویر در جامعهای است که عنوان دینی را یدک میکشد. از همینرو دعوت او به ترک ریا و تزویر است (غزل ۲۷۴): به دور لاله قدح گیر و بیریا می باشر به بوی گل، نفسی همدم صبا می باش
در ادامه ماجرای انتخاب لهراسب به جانشینی، کیخسرو در پاسخ به اعتراض زال که میگوید لهراسب از نژاد ایرانیان نیست، تأکید میکند که لهراسب (فردوسی، ج۴: ۱ـ ۳۶۰): «نبیرهی جهاندار هوشنگ هستر همان راد و بینادل و پاکدست» و با پایان گرفتن توصیفات کیخسرو از لهراسب، زال و دیگر بزرگان ایرانزمین سخنان کیخسرو را قبول میکنند و لهراسب را به شاهی میپذیرند:
در میان دستهبندیهای گوناگون از اندیشههای سیاسی در اسلام و ایران، بیشتر به حوزههای فقه سیاسی، فلسفه سیاسی، کلام سیاسی و سیاستنامه نویسی توجه میشود، درحالی که ایرانیترین حوزه اندیشهورزی در ایران را باید حوزه شعر دانست؛ چنانکه سپهر اندیشه ایرانی، شعر است و بیشتر فقیهان و فیلسوفان و سخنوران و عارفان ایرانی، زمانی که خواستهاند نهانشدههای دل خویش را آزاد و بیتقید بیان کنند، به دامن شعر پناه بردهاند؛ اما ادب سیاسی به گونهای شایسته مورد توجه اندیشمندان سیاسی و پژوهشهای دانشگاهی قرار نگرفته است. این نوشتار که پیشتر در فصلنامه «اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی» به چاپ رسیده، با دعوت اندیشمندان به توجه نظاممند به حوزه شعر براساس کارکرد سیاسی آن، به نوعی گونهشناسی پرداخته و حوزه ادب سیاسی اعم از نظم و نثر مسجع و موزون، به ادب حماسی و میهنی، ادب انتقادی، ادب اصلاحی، ادب تمجیدی و درباری، ادب مقاومت و طنز سیاسی ـ اجتماعی تقسیم و فردوسی، حافظ و ناصرخسرو، سعدی، عنصری بلخی، سیف فرغانی و عبید زاکانی را به عنوان نمایندههای اینگونههای ادبی معرفی کرده است.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید