حوزه فراموش‌شده اندیشه سیاسی / دکتر علی اکبر امینی - بخش پنجم

1394/2/29 ۰۸:۵۶

حوزه فراموش‌شده اندیشه سیاسی / دکتر علی اکبر امینی - بخش پنجم

یکی را از ملوک عجم حکایت کنند که دست تطاول۱۵ به مال رعیت دراز کرده بود و جور و اذیت آغاز کرده تا به جایی که خلق از مکاید فعلش به جهان برفتند و از کربت۱۶ جورش راه غربت گرفتند چون رعیت کم شد، ارتفاع ولایت۱۷ نقصان پذیرفت و خزانه تهی ماند و دشمنان زور آوردند.

 

توجه پادشاه به قدرت رعیت (سعدی، گلستان، باب اول، ۱۹ـ ۱۸):

یکی را از ملوک عجم حکایت کنند که دست تطاول۱۵ به مال رعیت دراز کرده بود و جور و اذیت آغاز کرده تا به جایی که خلق از مکاید فعلش به جهان برفتند و از کربت۱۶ جورش راه غربت گرفتند چون رعیت کم شد، ارتفاع ولایت۱۷ نقصان پذیرفت و خزانه تهی ماند و دشمنان زور آوردند.

… باری به مجلس او در کتاب شاهنامه همی خواندند در زوال مملکت ضحاک و عهد فریدون. وزیر، ملک را پرسید: «هیچ توان دانستن که فریدون که گنج و ملک و حشَم نداشت، چگونه بر او مملکت مقرر شد؟» گفت: «آن‌چنان که شنیدی، خلقی بر او به تعصب گرد آمدند و تقویت کردند و پادشاهی یافت.» گفت: «ای ملک، چو گرد آمدن خلقی موجب پادشاهی ا‌ست، تو مر خلق را پریشان برای چه می‌کنی؟ مگر سر پادشاهی کردن نداری؟»… ملک گفت: «موجب گرد آمدن سپاه و رعیت چه باشد؟» گفت: «پادشه را کرم باید تا بر او گرد آیند و رحمت، تا در پناه دولتش ایمن نشینند و تو را این هر دو نیست.

نکند جـورپیشه سلطانی

که نیاید ز گرگ چوپانی

پادشاهی که طرح ظلم افکند

پای دیوار ملک خویش بکند»

پند وزیر موافق طبع ملک نبود. روی از این سخن در هم کشید و وزیر را به زندان فرستاد. بسی برنیامد که بنی‌عمّ سلطان به منازعت خاستند و ملک پدر خواستند. قومی که از دست تطاول او به جان آمده و پریشان شده بودند، بر ایشان گرد آمدند و از آنان پشتیبانی کردند تا ملک از تصرف این به در رفت و بر آنان مقرر شد.

پادشاهی کو روا دارد ستم بر زیردست

دوستدارش روز سختی، دشمن زورآور است

با رعیت صلح کن، وز جنگ خصم ایمن نشین

زانکه شاهنشاه عادل را رعیت لشکر است

 

ادب یا شعر مقاومت:

نخستین نشانه‌های ـ هرچند کمرنگ ـ از ایستادگی و ستیز در برابر هجوم خارجی را می‌توان هنگام فتح ایران به دست اعراب دانست. فردوسی مانند بسیاری از فرهیختگان، دین اسلام را جدا از رفتار و کردار اعراب در ایران دانسته و با ستایش اسلام، به نقد رفتار و کردار فرستادگان خلیفه پرداخته است. نقد رفتار اعراب در ایران و نقل ستمها و فاجعه‌هایی که روا داشتند، به‌معنای رویگردانی از اسلام نیست؛ چنان‌که ملک‌الشعرای بهار می‌سراید:

گرچه عرب زد چو حرامی به ما

داد یکی دین گرامی به ما

گرچه ز جور خلفا سوختیم

ز آل علی معرفت آموختیم

در زمانه‌ای که هر کس در برابر جفای تازیان نفس برمی‌آورد، در شمار کافران و زندیقان بود و خونش ریخته می‌شد، اگر صدایی برمی‌آمد، فریاد دردناک اما ضعیف شاعری بود که بر ویرانی شهر و دیار خویش نوحه می‌کرد و مانند ابوالینیغی ـ امیرزاده بدفرجام ـ اندوه و شکایت خود را این‌گونه فریاد می‌زد:

سمرقند کندمند ر پذینت کی اوفکند؟

از شاش تـا بهی ر همیـشه تـه خهی

یعنی: ای سمرقندِ ویران، چه کسی تو را به این روز افکند؟ تو از چاچ (شهری در ماوراءالنهر) بهتری، همیشه بهتر، آفرین!۱۸ همین‌طور است ناله جانسوز آن ایران دوستی که زیر فشار رنجها و شکنجه‌ها آرزو می‌کرد دستی از آستین غیب برآید و کشور را برهاند. او به انتظار ظهور این منجی به زبان پهلوی چنین سروده است:

کـی باشـد که پیکی آید از جانب هنـدوستان؟ر کـه آمـد آن شـاه بـهـرام از دوده کیان + کش پیل هست هزار و بر سراسر هست پیلبانر که آراسته درفش دارد به آیین خسروان + …که روَد و بگوید به هندوانر که ما چه دیدیم از دست تازیان! (زرین‌کوب،۲:۱۳۹۰ـ۱۲۱)

 

سیف‌الدین محمد فرغانی

دانسته‌های ما درباره زندگی و آثار سیف‌الدین فَرغانی محدود به دیوان خود اوست که جسته و گریخته نکاتی را آشکار کرده است. مهمترین علت گمنامی او، این است که سیف فرغانی پس از مهاجرت از ایران و اقامت در روم، دیگر به میهن بازنگشت و درست در روزهایی درگذشت که آسیای صغیر زیر سیطره ایلخانان و بیداد مغولان، جولانگاه فقر و پریشانی و بی‌سامانی شده و ارتباط آن شهر با ایران به ضعف گراییده بود؛ به‌ویژه آنکه سیف در شهر کوچکی چون آقسرا در ترکیه امروزی سکونت داشت که اعتبار و مرکزیتی نداشت. او در فرغانه، ناحیه‌ای در منطقه فرارود (ماوراءالنهر)، متولد شد. از آن‌رو نشانه‌های زبان فارسی فرارودی و فرغانی در شعرش زیاد است، که دست‌کم تا جوانی در این منطقه زیسته است. با توجه به توصیفات سیف از پریشانی و نابسامانی نظام ایران در پی حمله مغول، می‌توان گفت تولد او در نیمه اول سده هفتم هجری بوده است.

او نامه‌نگاریهایی با سعدی شیرازی داشته است که با توجه به وفات سعدی در ۶۹۰ق، این گمانه تقویت می‌شود شاعر در دوران میانسالی در شهر تبریز به سر برده و سرانجام به شهر آقسرا رفته و در همانجا نیز وفات یافته است. براساس محاسبات ذبیح‌الله صفا و با استناد به دیوان سیف، تاریخ وفات او بین سالهای ۷۰۵ تا ۷۴۹ق بوده است.

سراسر دیوان سیف حکایت از صوفی و عارفی وارسته می‌کند که دوران ریاضت و مجاهدت را گذرانده و در زمره مشایخ زمان درآمده است. تنها اثر بازمانده از سیف‌الدین محمد فرغانی، دیوان اوست که مجموعه‌ای از قصیده و غزل و رباعی با بیش از یازده‌هزار بیت است. شیوه سخن و شعرسرایی سیف، سخت تحت تأثیر سبک سخنوران خراسان در سده ششم هجری است و این بزرگترین دلیلی است که نشان می‌دهد سیف از همان دیار بوده است. نفوذ لهجه‌های مرکزی و غربی فلات ایران در شعر او بسیار اندک است. او مانند همه شاعران آزاد از بند مدح و وابستگی به دستگاههای حکومت و قدرت، بیشتر به غزل‌سرایی گرایش داشته و قصیده‌های خود را بیشتر وقف ستایش باری تعالی و پیامبر اسلام(ص)، موعظه و نصیحت، بیان حقایق تصوف و عرفان، انتقادهای اجتماعی و گاه وصف حال خویش کرده است.۱۹

سیف فرغانی از سرودن شعر برای دربار سلاطین روی‌گردان است و دربار را به اصطبل ثناخوانی تشبیه می‌کند (قصیده ۴۵،ص۱۰۳):

اسب همت سر کشید و بهر جو جایز نداشت ر خوار همچون خر در اصطبل ثناخوانی مرا

و از همین رو از خداوند می‌خواهد که او را بی‌نیاز از درگاه سلاطین سازد (قصیده ۷۸، ص۱۷۴):

ایا سلطان تو را بنده، ز سـلطان بـی نیـازم کن ر ز خسرو فارغم گردان و از خان بی‌نیازم کن

ز سلطان بی‌نیازی نیسـت در دنیـا تـوانـگر را ر به من ده ملک درویـشی، ز سلطان بی‌نیازم کن

…امیران همچو گرگان و رعیت گوسپندان‌شانر سگ درگاه خویشم خوان ز گرگان بی‌نیازم کن

…نگفتم همچو خـاقانی ثـنای هیـچ خـاقـانیر تو از گنـج عطـای خود ز خاقان بی‌نیازم کن

دل دنیاطلب کور است، هان ای سـیـف فـرغانیر بگو در راه دین یارب، ز کوران بی‌نیازم کن

سیف تنها یک بار برای محمود غازان‌خان قصیده‌ای می‌فرستد که با این مطلع آغاز می‌گردد (قصیده ۸۱، صص۱۸۴-۱۷۹):

ای صبا گر سـوی تـبریـز افتدت روزی گـذرر سـوی درگـاه شـه عـادل رسـان از مـا خبر

سیف همچنین راه پند دادن به خان و پرهیز دادن او از ستم را در پیش می‌گیرد:

نـام ظـالم بـد بـود امـروز و فـردا حــال اور آن نکرده نیک با کس جایش از حالش بتر

…با شما بودند چـندیـن ملک‌جویان همنشین ر وز شـما بـودنـد چنـدین پادشاهان پیشتر

…هر یکی مردند و جز حسرت نبردند از جهانر هست عقبی منزل و دنیا ره و ما رهگذر

… سیف فرغانی نصیحت کرد و حالی بازگـفتر بـاد پـند و شعر او در طبع پاکت کارگر

با وجود این برای آنکه راه خود را از شعرای تمجیدگوی مدیحه‌سرا جدا کند، می‌گوید:

من نی‌ام شاعر که مـدح کـس کنـم، مـر شاه رار از بـرای حـق نعـمت پند دادم این قدر

خیر و شر کس نگفتم از هوای طبع و نفسر مدح و ذم کس نکردم از برای سیم و زر

او به دیگر شاعران نیز اندرز می‌دهد که راه مدیحه‌سرایان قدرت را نپیمایند و آنها را «سیم پرستان گدا» لقب می‌دهد (قصیده ۹۶، صص۳-۲۱۱):

گـرت از سـیم زبـان‌ست و سخن زرگوییر از زر و سیـم بهْ آنست که کمتر گویی

شعـر در دولـت ایـن سیـم‌پـرستـان گـدار کمتر از خـاک بوَد گر ز پی زر گویی

…جهد کن تا ز سحاب غم جانان چو صدفر قطره‌ای در دهنت افتد و گوهر گویی

…سیف فرغانی، دم در کــش و او را مـستایر مشک را مدح نباشد که معـطر گویی

او در این قصیده آشکارا آداب شعرسرایی غیر درباری را تشریح می‌کند (قصیده ۱۲، ص۲۴):

از ثـنـای امـرا نـیـک نـگـه ـدار زبـان ر گـرچـه رنگین سخنی، نقش مکن دیواری

مـدح ایـن قـوم، دل روشـن تو تیره کندر همـچو رو را کـلف و آینـه را زنـگاری

… شاعر از خرمن این قوم به کاهی نرسد ر گر ازین نقد به یک جو بدهد خرواری

شاعری چیست که آزاده از آن گیـرد نام؟ ر ننـگ خلـقی گـر ازین نام نداری عاری

گـربه زاهـدی و حیـله کنـی چـون روباه ر تا سگ نفس تو زهـری بخورد یا ماری

… ظـالمی را که همه ساله بود کارش فسق ر بـه طـمـع نـام مـنه عـادل نیـکوکاری

…شکر منعم به دعای سحری کن نه به مدح ر کاندرین عهد تو را نیست جز او دلداری

صورتـنـد این امرا جـمـله ز مـعنی خـالی ر اوست چون درنگری صورت معنی داری

…به سخن گفتن بیهوده به پایان شـد عـمر ر صـرف کـن بـاقـی ایـام بـه استـغفاری.

 

پی‌نوشتها:

۱۵٫ تطاول: غارت و درازدستی

۱۶٫ کربت: اندوه و غم

۱۷٫ ارتفاع ولایت: عایدات مملکت، درآمد

۱۸٫ ترجمه این شعر از کتاب ارزشمند و خواندنی «چالش میان فارسی و عربی در سده‌های نخستین» آورده شده است. البته دکتر آذرتاش آذرنوش در اینکه این شعر از آنِ ابوالینبغی باشد، تردید کرده و بر این گمان است که این ترانه غم‌انگیز از پیش از ابوالینبغی در میان مردم سمرقند رواج داشته است. (آذرنوش، ۲:۱۳۸۵ـ۱۱۱)

۱۹٫ شرح حال سیف در اینجا، چکیده‌ای از مقدمه استاد ذبیح‌الله صفا در مقدمه چاپ دوم دیوان سیف فرغانی است.

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: