1400/11/19 ۰۹:۲۳
در سالهای اخیر، رجوع به آموزههای رواقیگری و بازخوانی و ترویج آنها رواجی بیسابقه یافته. «رواقیگری» عنوان مكتب یا نحله یا جریانی فكری است كه خاستگاهش به یونان قرون سوم و دوم پیش از میلاد باز میگردد، یعنی زمانی كه با قدرت گرفتن اسكندر، آزادی و استقلال دولتشهر یونانی از بین رفت و اندیشه امپراتوری بر نگرش دولتشهری غلبه پیدا كرد.
در سالهای اخیر، رجوع به آموزههای رواقیگری و بازخوانی و ترویج آنها رواجی بیسابقه یافته. «رواقیگری» عنوان مكتب یا نحله یا جریانی فكری است كه خاستگاهش به یونان قرون سوم و دوم پیش از میلاد باز میگردد، یعنی زمانی كه با قدرت گرفتن اسكندر، آزادی و استقلال دولتشهر یونانی از بین رفت و اندیشه امپراتوری بر نگرش دولتشهری غلبه پیدا كرد. اگر سقراط و افلاطون و ارسطو، روایتگران انحطاط تمدن یونانی بودند، در دوران رواقیان این زوال رخ داد و نظم نوینی بر زندگی مردم ظاهر شد. به نوشته فردریك كاپلستون، تاریخنگار فلسفه «آتن، اسپارت، كورنت و ... دیگر واحدهای آزاد و مستقلی نبودند كه در احساس مشترك تفوق فرهنگی نسبت به تاریكی و جهل بیگانگان پیرامون خود متحد باشند: آنها در یك كل بزرگتر (امپراتوری) مستهلك شدند و چندان دور نبود آن روزی كه یونان فقط ایالتی از امپراتوری روم میشد.»
نظم نوین سیاسی و اجتماعی بازتابی در اندیشه و تفكر داشت. هویت شهروندی در دولتشهرهای یونانی كه شادكامی فرد را در گروی سعادت كل شهر یا مدینه (پولیس) میدانست، از میان رفت و جایش را به نوعی فردگرایی و جهان وطنی داد. بیدلیل نیست كه واحد سعادتمندی و رضایت در اندیشههای رواقی، فرد است و آنها كمتر به كلیت جامعه كار دارند. همزمان افزایش ارتباطات و مراودات میان آدمهایی از جوامع و فرهنگهای مختلف در پهنه امپراتوری، نوعی نسبیگرایی و شكاكیت فلسفی را به همراه آورد. باور راسخ پیشین به نظامهای فكری مطلقگرایی چون فلسفه افلاطونی یا فلسفه ارسطویی، به عنوان واپسین كوششهای سترگ اندیشه برای بازگرداندن اعتماد شهروندان به حقیقت كلی و جهانشمول، با تردید مواجه شد و علایق عملی و اهتمام به اخلاق- آنهم اخلاقی فردگرا- جای كوششهای انتزاعی نظری را گرفت. در چنین شرایطی است كه نحلهها و مكتبهای گوناگونی با شباهتهایی جالب توجه در منش و روش اندیشیدن به منصه ظهور رسیدند: كلبیان، رواقیان، شكاكان و اپیكوریان. نحلههایی كه علایق عملی و اخلاقی در آنها بر اندیشهورزی نظری و انتزاعی غلبه دارد و عمدتا فردگرا و شكاك هستند.
عنوان «رواقیگری» (Stoicism) از نام «ستوا پویكیله» (Stoa Poikile) یا «ایوان یا رواق منقش» اخذ شده، ستونی تزیینشده با نقاشیهایی از نبردهای تاریخی و اسطورهای در ضلع شمالی آگورا در آكروپولیس آتن كه زنون اهل كیتیون (334-262 پیش از میلاد)، بنیانگذار این مكتب با هوادارانش در آنجا جمع میشدند و به بحث میپرداختند. اساس آموزههای رواقیان، هماهنگی با طبیعت است. از دید ایشان سعادت انسان از طریق پذیرش هستی امكانپذیر میشود. معنا و مفهوم ساده این آموزه قبول و كنار آمدن با خوب و بد جهان است. این سخن البته به معنای انفعال و دست روی دست گذاشتن نیست. اتفاقا توصیه رواقیان به نوعی مجاهدت و كوشش نفسانی برای خویشتنشناسی است، تا نیازهای واقعی خود را از خواستههای غیرواقعی تفكیك كنیم و تا جایی كه ممكن است، از تلاش برای تغییر ناضرور- و بعضا غیرممكن- خود و جهان دست برداریم. در روزگار ما هم نظم مدرن جهانی در حال فروپاشی است، نظام سیاسی دولت- ملتها، اگرچه كماكان و ناگزیر، كارآمدترین صورتبندی سیاسی برای تنظیم زندگی اجتماعی انسانها تلقی میشود، اما دهههاست كه به علل و عوامل گوناگونی این انتظام خدشهدار شده و مشكلات و مصائبش از گوشه و كنار به اشكال مختلف خودنمایی میكند. كلان روایتها و ایدهپردازیهای بزرگ، در آزمون عملی چندان موفق عمل نكردند و اعتماد انسانها به ایشان سخت متزلزل شده. از سوی دیگر گسترش بیسابقه ارتباطات ضمن رویارو كردن آدمها با افكار و اندیشهها و باورهای متفاوت در یك جهان وطن مجازی، موجب شیوع نوعی نسبیگرایی و نفی مطلقاندیشی شده و دیگر اتوریتههای فكری پیشین مخاطب ندارند. شیوهها و روشهای سرمایهداری متاخر نیز نوعی سبك زندگی فردگرایانه و مصرفگرا را تبلیغ و ترویج میكند، شكلی از حیات كه در آن دم غنیمتی و خوشباشی و زیستن در لحظه اكنون و حال ستایش میشود. همچنان كه رواقیگری دعوت به انفعال و تقدیرگرایی نبود، نورواقیگری یا بازگشت یا احیای آموزههای رواقی در روزگار كنونی هم، نباید به معنای فروگذاردن مسوولیتهای اجتماعی یا كنشگری سیاسی تلقی شود. رواقیان به ویژه در نسلهای دوم و سوم آنها، اتفاقا كنشگرانی جدی و فعال در عرصه سیاست و اجتماع بودند و در میان ایشان به نامهای بزرگی چون آنانیوس سنكا معلم و وزیر نرون امپراتور و ماركوس اورلیوس امپراتور روم برمیخوریم. اخلاق رواقی، مخالف مصرفگرایی و خودخواهی و زیادهطلبی است. سنكا حكیم بزرگی میگوید: «بدترین بردگیها خدمتگزاری به خویشتن است، چه آسان است تشخیص اینكه بهترین كار این است كه از این دست برداری كه چیزهای فراوان برای خود بخواهی. و از این دست بداری كه مال و منال برای خود بیندوزی و این را نصبالعین خود فراروی سرشت و سالهای عمر خود قرار دهی و از خود بپرسی كه به چه اباطیلی تن در میدهم؟» جهان وطنی رواقی نیز به معنای نفی كنشگری سیاسی و مسوولیتپذیری انسان در برابر دیگران نیست. اتفاقا رواقیان با فراتر رفتن از مرزهای دولتشهرهای یونانی، انسان به معنای عام آن را خطاب قرار میدهند و تنها بر شهروندان یك دولت- ملت تاكید نمیكنند. به تعبیر دقیق كاپلستون از دید ایشان «تقسیم بشر به كشورهای متخاصم و متنازع باطل و بیمعنی است: انسان عاقل شهروند جهان است، نه شهروند این یا آن كشور خاص. از این پایه و شالوده نتیجه میشود كه همه آدمیان خواستار حسن نیت ما هستند». اما مساله مهمی كه هم در اندیشه افلاطون و ارسطو كه به چارچوبهای دولتشهری باور داشتند و هم نزد اندیشمندان مدرن سیاست كه به چارچوبهای دولت- ملتها باور دارند روشن است، اما نزد رواقیان و سایر جهانوطنان مشخص نیست، این پرسش است كه رفاه و سعادت كلی بشر با چه سازوكارهای مشخص سیاسی و اجتماعی و با چه ضمانت اجرایی امكانپذیر خواهد شد؟
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید