1393/10/6 ۰۹:۱۰
مردم معتقد، خراج و مالیات را از روی کراهت به مأموران خلیفه میدادند، و خمس و زکات را با طیب خاطر به محضر امام میفرستادند؛ ولی دستگاه خلافت یا نمیفهمید یا نمیخواست بفهمد که حساب خمس و زکات، از حساب مالیات و خراج جداست.
دیدارهای اجباری حضرت با هارون زمینهساز رفع سوءتفاهم بود؛ ولی هارون نمیخواست این را بفهمد و انتظار داشت در خانه امام بسته، و مراجعات مردم به آن خانه امید قطع شود. آخرین اقدام خلیفه، بستن در آن خانه از طریق زندانی کردن حضرت بود. در یکی از همان دیدارهای اجباری هارون به امام گفت: «مردم در حال حاضر به دو خلیفه خراج میدهند!» حضرت فرمود: «مبادا که گناه من و خودت را به گردن بگیری، و سخنان باطل دشمنان را درباره ما قبول کنی. تو میدانی که از زمان رحلت پیامبر(ص) تا به امروز دروغهای بسیاری به ما بستهاند…»۸۵
آیا هارون فهمید که امام مظلومان با خواندن بخشی از یکی از آیات قرآن خود را به عنوان هابیل زمان، و او را به عنوان قابیل زمان معرفی کرده است؟ هابیل برای کشتن قابیل اقدامی نکرد، تا هم گناه قتل برادر به گردن او بیفتد، و هم گناههای دیگرش. شاید هابیل میتوانست برای کشتن قابیل اقدام کند، ولی چنین نکرد. امام هفتم هم میتوانست به وسیله عواملی که در دربار خلافت و در جاهای دیگر داشت، برای قتل هارون اقدام کند، با اینکه میدانست سرانجام به دست هارون شهید خواهد شد. هنگامی که عبید زیاد به دیدن هانی آمد و به سلامت بیرون رفت، از مسلمبن عقیل پرسیدند: «چرا او را نکشتی؟» پاسخ داد: «ایمان، مانع فتک و ترور است، و مؤمن مرتکب فتک نمیشود.»۸۶ هانی گفت: «اگر او را میکشتی، یک فاسق فاجر کافر را کشته بودی.»۸۷
آری، دستپروردههای مکتب ایمان و پیشقراولان مکتب احسان، و الگوهای پرورش انسان، از اعمال مشمئزکنندهای چون ترور و غافلگیر کردن رقیب میپرهیزند، و اجازه رواج یافتن چنین اخلاقهای زشتی را نمیدهند. هر یک از امامان(ع) هابیل بودند برای زمان خویش، با قابیل یا قابیلهایی مواجه و معاصر بودند. هابیل زمان ما امام غایب است، و اگر ظاهر بود، به دست قابیلهای مستکبر به شهادت میرسید.
قابیلها در اعصار و قرون متمادی توانستهاند حداکثر به حیات ظاهری هابیلهای زمان خود خاتمه بخشند؛ ولی هرگز نتوانستهاند به حیات معنوی آنها لطمه و صدمهای وارد کنند، مگر سلاحهای گرم و سرد میتوانند نور خدا را خاموش کنند؟!
آنچه حکومت زوالناپذیر سلسله جلیله هابیلها را بر دلها ثبات و دوام و استقرار بخشیده، و سلسله خبیثه قابیلها را نابود و ذلیل و متحیر ساخته، اخلاق کریمه و علوم الهیه و سادهزیستی خالصانه است. امام هفتم(ع) را «صابر» و «کاظم» لقب دادهاند. او کوه صبر و کظم غیظ و حلم و بردباری بود، و توانست سالها در برابر چهار خلیفه جبار و خشن و ستمکار مقاومت کند و برنامههای خود را پیش ببرد، و تشیع علوی را رونق ببخشد و خطرها را از آنها دور سازد.
در سادهزیستی او همین بس که هنگامی که در مزرعه خویش مشغول بیل زدن بود و عرق میریخت، علیبنابو حمزه ثمالی عرض کرد: «مردان شما کجایند که این کارها را انجام دهند و زحمتتان را کم کنند؟» فرمود: «کسانی که بهتر از من بودند، همین کارها را انجام میدادند.» پرسید: «آنها چه کسانی هستند؟» فرمود: «رسولالله و امیرالمؤمنین و آبائی، کلهم کانوا قد عملو بایدیهم، و هو من عمل النبیین و المرسلین و الاوصیاء و الصالحین:۸۸ پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین و پدرانم. همه آنها با دست و بازوی خود کار میکردند. کار با دست و بازو شیوه پیامبران و فرستادگان خدا و اوصیاء آنها و بندگان صالح است.»
مردم رهبری میخواهند و میپسندند که خوی استکباری نداشته باشد و با کارگران و زحمتکشان و افراد متوسطالحال، بلکه با فقیرترین آنها سنخیت داشته باشد. ائمه اطهار(ع) چنین بودند. مردم ایمان داشتند که این رهبران به آنچه میگویند، پیش از همگان و بهتر از دیگران عمل میکنند. مردم به صفای معنوی و روحانی آنها پی برده بودند و خلفا را به عنوان افرادی ستمکار و مال مردمخور، و دور از انصاف و عدالت و حسن رفتار میشناختند، و خود را از آنها و آنها را از خود بیگانه میشمردند؛ ولی امامان را از خود، و خود را از آنها میدانستند.
بسیار مشکل و بلکه محال بود که خلفای جور بتوانند جای خود را با پیشوایان راستین و یادگاران سیدالمرسلین و اوصیاء خاتمالنبیین عوض کنند. بنابراین همواره نسبت به آنها عقده حقارت داشته و از هر راهی که میرفتند، به بنبست میرسیدند. مقام والا و شخصیت علمی و اخلاقی امام هفتم(ع) به گونهای بود که حتی مأمون عباسی به تشیع افتخار میکرد و میگفت: «تشیع را از پدرم آموختهام!»۸۹
در حقیقت با گسترش محامد امام کاظم(ع) و مکارم آن یادگار اوصیا و اولیا، مأمون هم به این نتیجه رسید که برای ادامه حیات سیاسی خود، باید در سنگر تشیع پناه بگیرد که این از دو حالت خارج نبود: یا راست میگفت ولی نمکنشناسی و بیوفایی میکرد، یا دروغ میگفت و لاف منافقانه میزد. در هر دو صورت، آنچه به دست میآمد، چیزی جز نفوذ گسترده تشیع علوی و فراگیری محبوبیت امام هفتم و سایر امامان نبود. به مأمون گفتند: «چگونه از پدرت که با امامان شیعه دشمن و به خون آنها تشنه بود، تشیع آموختی؟» پاسخ داد:
ـ سلطنت عقیم است. دشمنی او به خاطر سلطنت بود؛ ولی من مشاهده کردم در سفر حج، وقتی امام هفتم به دیدارش آمد، فوقالعاده تواضع کرد، و آنچنان احترامی برای او قائل شد که برای هیچ کس قائل نشده بود. او به تمام توصیههای امام توجه کرد و قول داد به آنها عمل کند. آنگاه به ما فرزندانش دستور داد که تا منزل، در رکاب آن حضرت باشیم و او را بدرقه کنیم.من از پدرم علت آن همه تواضع و تکریم را پرسیدم. پاسخ داد: «او امام واقعی مردم و حجت خداست که بر دلها حکومت میکند، و من با قهر و غلبه خود را بر مردم تحمیل کردهام. او امام حق است، و من امام باطل. او نسبت به مقام پیامبر، از من و همه مردم سزاوارتر است. بدان که اگر تو هم به مقام من طمع کنی، چشمانت را از حدقه بیرون میآورم؛ زیرا مُلک عقیم است.» در اینجا بود که من حقیقت را یافتم و دل به آن بستم.۹۰
مأمون با پدرش چه فرقی داشت؟ پدرش هم حقیقت را یافته بود، ولی هوای نفس او را به بیراهه کشانیده بود. اگر پدرش با آن همه اعترافات و به بهانه عقیم بودن ملک، تن به بزرگترین جنایت داد، او هم دست کمی از پدر نداشت و با اینکه حضرت به او فرموده بود که به خلافت میرسد و باید با اهل بیت(ع) بدرفتاری نکند، جنایات بسیاری کرد و خود را همچون پدر رو سیاه دنیا و آخرت ساخت!
محبوبیت اهل بیت(ع) و فشار و اختناق، روز به روز بیشتر میشد. اگر برخی از عباسیان تنها با زندهها دشمنی میکردند، برخی دیگری به دشمنی با قبور اهل بیت(ع) نیز پرداختند؛ چرا که میدیدند گرایش مردم به قبور شهدای کربلا نیز بسیار است؛ از این رو متوکل به تخریب آنها پرداخت و زوار را از زیارت منع کرد؛ ولی بهرهای جز رسوایی برای او نداشت.
حضرت نورالنور و مدبرالامور افزوده نمیشد!!!
هیچ فرقی نمیکند که سیاست و حکومت طاغوتی اموی باشد یا عباسی یا وهابی یا پهلوی یا هر نام دیگری، همه اینها سروته یک پارچهاند، و همه دارای یک قوارهاند! همه اینها اولیاء شیاطینند.
«ان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم» ینها از شیاطین جن و انس، و از ابلیسهای کوچک و بزرگ الهام میگیرند، و انسانهای مؤمن و متعهد نباید از حیلهها و نیرنگهای گوناگون آنها ـ که از پیچیدگی و آرایش ظاهری و فریبندگی بیحساب و کتاب برخوردارند ـ غافل بمانند، و باید هوشیاری و بیداری و توجه به خدا و راه و رسم اولیای مظلوم و مسموم و مسجون و مقتول او، و پنهانکاری مدبرانه، و تقیة ولایتمدارانه را به طور جدی رعایت کنند، تا مبادا از یک سوراخ، دوبار یا چندبار گزیده شوند!
دولت ناپایدار رضا خانی مسجد گوهرشاد را که سایهبانش گنبد مطهر رضوی است، به توپ بست، و جمعی از مخلصان را به خاک و خون کشید یا آوارة کشورهای دیگر کرد؛ غافل از اینکه خود و اخلافش نیز آوارة دیار بیگانگان میشوند، و با ذلت و حقارت و ندامتی وصفناپذیر سرنگون، و ساکن دوزخ و نار میشوند؟!
پِینویس:
۸۵ـ بحارالانوار ج ۴۸ ص ۱۲۵ و ۱۲۶ ح ۲
۸۶ـ لایفتک مؤمن (همان، ج ۴۴ ص ۳۴۴ ح۱) عبارت مزبور، حدیث نبوی است.
۸۷ـ همان.
۸۸ ـ همان، ج ۴۸ ص ۱۱۵ ح ۲۷٫
۸۹ـ همان، ص ۱۲۹، ح۴٫
۹۰ـ همان، ص ۱۳۰ و ۱۳۱ ح۵٫
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید