مروری بر اندیشه سیاسی و اخلاقی امام کاظم(ع) / آیت‌الله دکتر احمد بهشتی - بخش هفتم

1393/9/24 ۰۸:۱۳

مروری بر اندیشه سیاسی و اخلاقی امام کاظم(ع) / آیت‌الله دکتر احمد بهشتی - بخش هفتم

حسین بن علی رهبر یک قیام شیعی است که همراه یارانش در فخ به شهادت رسیدند. نشانه قیام ولایی او این بود که به هنگام اذان صبح یکی از انقلابیون بر مأذنه مسجدالنبی رفت و مؤذن را وادار کرد که «حی علی خیر العمل» بگوید. حاکم مدینه با شنیدن «حی علی خیرالعمل» از وقوع انقلاب آگاه شد و فرار کرد.۶۲

 

حسین بن علی رهبر یک قیام شیعی است که همراه یارانش در فخ به شهادت رسیدند. نشانه قیام ولایی او این بود که به هنگام اذان صبح یکی از انقلابیون بر مأذنه مسجدالنبی رفت و مؤذن را وادار کرد که «حی علی خیر العمل» بگوید. حاکم مدینه با شنیدن «حی علی خیرالعمل» از وقوع انقلاب آگاه شد و فرار کرد.۶۲

پس از آنکه حسین بن علی ـ شهید فخ ـ بر مدینه مستولی شد، به محضر امام هفتم(ع) آمد و تقاضای بیعت کرد. حضرت فرمود: مرا به چیزی که پسرعمویت، عمویت را تکلیف کرد، تکلیف مکن. حسین پوزش خواست و از تقاضای خود صرفنظر کرد. در زمان خداحافظی و وداع، به او فرمود: تو کشته می‌شوی. مردم فاسقند، به ظاهر ادعای ایمان می‌کنند، و در باطن مشرکند. بازگشت همه ما به سوی خداست. به پاداش الهی برای شما امیدوارم.۶۳

منشأ خشم و قیام انقلاب حسین بن علی و دیگر علویانی که با او قیام کردند، رفتار زشت حاکم دست‌نشانده‌ای بود که از نواده‌های خلیفه دوم به شمار می‌آمد.۶۴ هنگامی که پس از شهادت حسین، از امام هفتم(ع) درباره ایمان و عقیده او سؤال شد، فرمود: «إنّا للّه و إنّا إلیه راجعُون، تضی و الله مُسلماً صالحاً صوّاماً آمراً بالمعُروف ناهیاً عن المُنکر، ما کان فی أهل بیته مثلُهُ: ۶۵ بازگشت همه ما به سوی خداست. او مسلمانی صالح و روزه‌دار و امرکننده به معروف و نهی کننده از منکر بود، و در میان خاندانش همتایی نداشت.»

در آن شرایط سخت، امام(ع) در میان سه جبهه، باید از ناموس دین و کتاب خدا و سنت سیدالمرسلین پاسداری می‌کرد، تا اصول محفوظ بماند. یک جبهه، جبهه انقلابیون است. آنها باید تعدیل شوند، تا به دست جبهه جور و استکبار، سرکوب و تار و مار نشوند. در عین حال، اگر این جبهه به هیجان می‌آمد و قیام می‌کرد، باید او را بر عاقبت کارش واقف می‌کرد، و بر قیامش صحه می‌گذاشت، و بر کشته شدنش مهر شهادت می‌زد. جبهه دیگر، جبهه اکثریت بی‌درد است که باید بدو آگاهی بخشید و راه و رسم دردمندی را نشانش داد. … این جبهه را نمی‌توان کنار زد، زیرا کمتر به دامن جبهه استکبار سقوط می‌کند، و بذر محبت آن جبهه را در دل نمی‌افشاند. جبهه سوم، جبهه جور و استکبار است که خلافت اسلامی را قبضه کرده، و برای حفظ موقعیت خود، از هیچ جنایت و خیانتی چشم‌پوشی نمی‌کند.

امام هفتم(ع) ناخدای کشتی‌ای الهی است که باید از این امواج شکننده بگذرد، و به ساحل برسد. الحق که او کشتیبان لایقی بود، و به وظیفه الهی خود، آن‌گونه که باید و شاید عمل می‌کرد.

چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان

چه باک از بیم موج آن را که باشد نوح کشتیبان

او از یک سو باید میراث اسلاف صالح و معصوم خود را حفظ کند و کتاب و سنت را از دستبرد خائنان تحریف‌گر و فرصت‌طلب ـ که هم تحریف لفظی می‌کنند و هم تحریف معنوی ـ حفظ کند، و از سوی دیگر باید زمینه‌ساز امامت امامان معصوم دیگری باشد که طی قرون متمادی خدمتگزار امت و محافظ نبوت و زمینه‌ساز حکومت جهانی اسلام هستند. او با روش تقیه، همه وظایف خود را به خوبی انجام داد. هارون عباسی به خیال خام خود، حضرت را به زندان افکند، تا شعله‌ای که به دست او برافروخته شده و همه جا را فرا گرفته بود، خاموش کند؛ ولی هیهات! امام هفتم نه تنها در دوران قبل از زندان، مسئولیت خود را به نحو شایسته‌ای ایفا می‌کرد، و عدم مشروعیت حکام زمان را برملا می‌ساخت. بلکه از درون زندان هم در حد توان ایده ستم‌ستیزی را تبلیغ می‌کرد. علی‌بن سوید سائی می‌گوید: هنگامی که امام هفتم (ع) در زندان بود، در نامه‌ای در پاسخ سؤال من نوشت: «لا تأخذنّ معالم دینک عن غیر شیعتنا:۶۶ معارف دینت را از غیر شیعه ما اخذ مکن.»

آری، تنها شیعیان خالص می‌توانند فرهنگ ناب اسلامی را گسترش دهند، و مسلمانان را به راه راست هدایت کنند. دیگران هرچند که قصد خدمت داشته باشند، و به‌طور مستقیم ضرر نرسانند، به‌طور غیرمستقیم، نتیجه کارشان زیان خواهد رساند. ما به تجربه صحت این مدّعا را دریافته‌ایم.

نتیجه کار حوزه‌های علمی شیعی، علمای صالحی است که مسلمانان را از افراط و تفریط برحذر داشته، و راه عزت و سربلندی و استقلال را به آنها نشان داده است. بزرگترین حوزه‌های علمی شیعی، حوزه قم و نجف است که میرزای شیرازی و آخوند خراسانی و میرزای نائینی و امام خمینی و شهید مطهری را پرورانیده‌اند که پرچمدار مبارزه با استعمار و استبداد و استکبار و افراط و تفریط بودند.

بزرگترین حوزه علمی سنی دانشگاه الازهرا است که نخواست یا نتوانست بیداری اسلامی مصر را به ثمر برساند؛ بلکه تماشاگر کودتای نظامیان و بازگشت دیکتاتوری به مصر بود.

ثمره نهایی این حوزه کهن علمی و دیگر حوزه‌های اهل سنت، صدور فتاوای تکفیری و حلال شمردن خون و مال و ناموس هر مسلمانی است که حاضر نباشد کورکورانه تابع اسلام طالبانی و القاعده‌ای و غیره باشد. قطعاً اکثریت علمای اهل سنت با تکفیری‌های خونخوار و فتاوای تکفیری مخالفند؛ ولی باید بدانند که خروج از صراط مستقیم علوی، منجر به افراط و تفریط می‌شود.

اکنون در حوزه‌های اهل سنت، افراط و تفریط حاکم است. گروهی طرفدار حملات انتحاری و نکاح جهادی و کافر شمردن هر مسلمانی هستند که تسلیم بی‌قید و شرط آنها نباشد. این، همان افراطی است که در گذشته، دامنگیر خوارج نهروان هم شد. آنها طرفدار معاویه نبودند؛ ولی امام علی(ع) را هم قبول نداشتند، و شهیدش کردند. خوارج تکفیری امروز هم آرمانی جز کشتن دوستان امیرالمؤمنین ندارند.

گروهی دیگر، گرفتار تفریط شده، و خود را از مبارزه با انحراف بزرگی که توسط افراطی‌ها پدید آمده، کنار کشیده‌اند. اینان حداکثر واکنشی که نشان می‌دهند، اظهار تأسف است و بس! غافل از اینکه این فتنه بزرگ و این بی‌بصیرتی سترگ، سرانجام دامن خودشان را هم خواهد گرفت.

 

۵ـ توبه کنیز و عصبانیت هارون

ترور شخص و شخصیت، راه و رسم همه ستمگران و دستگاه‌های جور و استبداد است. هارون عباسی هر دو راه را پیمود؛ ولی به نتیجه مطلوب و مورد نظرش نینجامید؛ زیرا علی‌رغم همه تلاش‌های شبانه‌روزی او و عمالش، شعاع وجودی امام هفتم و دیگر اولیای معصوم(ع)، روز به روز گسترده‌تر و فراگیرتر می‌شد. او تصمیم گرفت با فرستادن کنیزی زیبا به زندان، به بهانه خدمتگزاری، نقطه ضعفی از امام هفتم(ع) به دست آورد، و او را در نگاه دوستان و شیعیان خوار و خفیف گرداند، و موج گرایش مردم به آن حضرت را فرو نشاند.

مأمور مزدور هارون، کنیز را به زندان آورد، و بر حضرتش به عنوان هدیه‌ای از هارون عرضه داشت. حضرت فرمود به هارون بگو: «بل أنتم بهدیّتکم تفرحُون»۶۷

حضرت با خواندن این آیه قرآن خود را در جایگاه حضرت سلیمان قرار می‌دهد که وقتی از سوی دستگاه حکومت مشرک بلقیس، هدایایی به محضرش تقدیم شد، گفت: آیا مرا به مال دنیا مدد می‌کنید تا در برابر شما تسلیم شوم. آنچه خدا به من داده، از هدایای شما به مراتب بهتر است؛ ولی شمایید که به این هدایای خویش دل خوش کرده‌اید.

در حقیقت، او حکومت هارون را با خواندن آیه فوق، حکومت شرک معرفی می‌کند؛ هرچند که هارون و عمالش کوردلانی بودند که هرگز به راه نیامدند؛ ولی مردم مستعد و سلیم النفس متوجه عدم مشروعیت حکومت هارون و همه عباسیان و اسلاف و اخلاف آنها شدند.

هنگامی که خبر بی‌اعتنایی آن امام همام و مناعت طبع و روحیه محکم و شکست‌ناپذیرش را به هارون می‌رسانند، سخت خشمگین می‌شود؛ چرا که می‌بیند به شدت تحقیر شده، و مهر عدم مشروعیت بر حکومت و دولتش خورده است؛ از این‌رو به مأمور خود دستور می‌دهد که کنیز را به زندان بازگرداند، و به محضر امام(ع) ابلاغ کند که دستگیری و زندانی شدن، به اختیار و رضای حضرتش نبوده، و حضور کنیز در زندان نیز خارج از اختیار اوست.

بازگشت اجباری کنیز به زندان نتیجه‌ای جز شکست و رسوایی هارون نداشت. دستگاه جور و غصب و خفقان می‌خواست نور خدا را خاموش کند، غافل از اینکه نور خدا خاموش شدنی نیست، و مظاهر انوار او ـ حتی اگر در زندان باشد ـ تجلی می‌کند، و دل‌های مستعد را نورانیت می‌بخشد. «یریدون لیطفئوا نور الله بأفواههم والله متمّ نوره ولوکره الکافرون:۶۸ می‌خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند؛ ولی خدای متعال تمام کننده نور خویش است؛ هرچند برای کافران ناخوشایند باشد.»

 

پی‌نوشتها:

۶۲ـ همان، ج۴۸،ص۱۶۱،ح۶

۶۳ـ همان

۶۴ـ همان

۶۵ـ همان

۶۶ـ همان، ج۲، ص۸۲

۶۷ـ نمل: ۳۶

۶۸ـ صف: ۸

روزنامه اطلاعات

سایر تصاویر

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: