مروری بر اندیشه سیاسی و اخلاقی امام کاظم(ع)/ آیت‌الله دکتر احمد بهشتی - بخش نهم

1393/9/29 ۰۸:۵۷

مروری بر اندیشه سیاسی و اخلاقی امام کاظم(ع)/ آیت‌الله دکتر احمد بهشتی - بخش نهم

امام هفتم را نزد هارون ـ که سخت خشمگین بود ـ بردند. گروهی از چاپلوسان بدسگال و دنیاپرست طوماری پر از تهمت و افترا برای هارون فرستاده بودند که در آن نوشته شده بود شیعیان خراج و مالیات خود را نزد موسی می‌فرستند و او از مردم سهم امام می‌گیرد و معتقد است که هر کس از سلف پیروی کند، کافر است و زنش بر او حرام. وی متعه را حلال می‌شمارد و کسی که نماز و حج را طبق دستور آنها انجام ندهد، نماز و حجش مقبول درگاه خدا نیست.

 

 

6ـ مناظره امام با هارون

امام هفتم را نزد هارون ـ که سخت خشمگین بود ـ بردند. گروهی از چاپلوسان بدسگال و دنیاپرست طوماری پر از تهمت و افترا برای هارون فرستاده بودند که در آن نوشته شده بود شیعیان خراج و مالیات خود را نزد موسی می‌فرستند و او از مردم سهم امام می‌گیرد و معتقد است که هر کس از سلف پیروی کند، کافر است و زنش بر او حرام. وی متعه را حلال می‌شمارد و کسی که نماز و حج را طبق دستور آنها انجام ندهد، نماز و حجش مقبول درگاه خدا نیست.

پس از آنکه حضرتش طومار را مطالعه کرد، هارون از او خواست که پاسخ دهد. خلاصه پاسخ امام این بود: «هیچ کس درهم یا دیناری مالیات برای ما نمی‌آورد. آنچه به ما می‌دهند، هدیه است که می‌پذیریم. پیامبر خدا(ص)‌نیز هدایای مردم را می‌پذیرفت. ما را از خمس محروم کرده‌اند. صدقه بر ما حرام است. دشمنان ما بسیارند. ما ناگزیریم که هدایای مردم را بپذیریم و خلیفه اینها را می‌داند.» سپس فرمود: «اگر خلیفه اجازه دهد حدیثی از پیامبر اکرم(ص) بخوانم که فرمود: هرگاه خویشاوندان یکدیگر را لمس کنند، عاطفه خویشاوندی به حرکت درمی‌آید. خوب است به من دست بدهی.»

هنگامی که دست یکدیگر را فشردند، خلیفه آرامش یافت، بلکه اشکش جاری شد و دستور داد که بنشیند و به سؤالات پاسخ دهد. سؤال اولش این بود که: «چرا شیعه شما را فرزند پیامبر می‌خوانند. دخترزاده که فرزند نیست. شما فرزند دختر پیامبرید، نه فرزند پیامبر.» امام نمی‌خواست به سؤال خلیفه پاسخ دهد؛ ولی او هم تهدید می‌کرد و هم اصرار می‌ورزید. حضرت در پاسخ این آیه را خواند: «و وهبنا له اسحاق و یعقوب کلّا هدینا و نوحاً هدینا من قبل و من ذرّیّته داوود و سلیمان و ایّوب و یوسف و موسی و هارون و کذلک نجزی المحسنین، و زکریا و یحیی و عیسی:۷۷ ما به ابراهیم، اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را هدایت کردیم. قبلاً نوح را هم هدایت کرده بودیم، و از ذریه ابراهیم، داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون و زکریا و یحیی و عیسی است، و ما این گونه نیکوکاران را پادش می‌دهیم.»

در میان جمعی که از ذریّه ابراهیم شمرده شده‌اند، تنها حضرت عیسی است که از جانب مادر به وی منسوب است. او از کلام خدا و روح‌القدس آفریده شده است. همان‌طوری که عیسی از طریق مادر از ذریه ابراهیم شمرده شده، امامان اهل بیت نیز از طریق مادرشان، فاطمه زهرا از ذریه پیامبر اسلام(ص) شمرده شده‌اند.

هارون جواب منطقی امام را پسندید و آفرین گفت و تقاضا کرد که حضرت توضیح بیشتری بدهد. حضرت داستان مباهله را مطرح کرد که خدای متعال به پیامبرش دستور داد با مسیحیان نجران مباهله کند. تا حق و باطل روشن شود: «فمن حاجّک فیه من بعد ماجائک من العلم، فقل تعالوا ندعُ ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتَهل فنجعل لعنه‌ الله علی الکاذبین:۷۸ هر کس با تو درباره [حقیقت خلقت عیسی] و دانشی که بر تو نازل شده، مناظره کند، پس بگو بیایید تا پسران و زنان و خودمان را فرا بخوانیم و مباهله کنیم و بر دروغگویان لعن و نفرین بفرستیم.» در این آیه مراد از فرزندان پیامبر(ص) حسنین، و مراد از زنان، فاطمه، و مراد از خودها یا خودی‌ها، علی بود.»

هارون با شنیدن این استدلال محکم، قانع شد و حضرت را تحسین کرد. آنگاه پرسید: «چرا شما عباس را از ارث پیامبر محروم می‌کنید و می‌گویید: میراث به فرزند صلبی می‌رسد؟»۷۹ حضرت از هارون خواست از جواب این پرسش صرف نظر کند؛ ولی هارون کوتاه نیامد و حضرت امان خواست.

عباس از جمله کسانی بود که می‌توانست از مکه به مدینه هجرت کند؛ ولی هجرت نکرد و اسیر شد و با فدیه‌ای که نزد همسرش بود، از قید اسارت آزاد گردید. آیات زیر، پاسخ دندان شکنی است به هارون: «ان یعلم الله فی قلوبکم خیراً یوتکم خیراً مما اخذ منکم و یغفر لکم:۸۰ اگر خدا بداند که خیری در دل شماست، بهتر از آنچه از شما گرفته شده، به شما می‌دهد، و شما را می‌آمرزد.» «و الذین آمنوا و لم یهاجروا ما لکم من ولایتهم من شیء حتی یهاجروا:۸۱ آنان که ایمان آورده و مهاجرت نکردند، از حق دوستی و پشتیبانی و ولایت شما محرومند، مگر اینکه هجرت کنند.» «و ان استنصروکم فی‌الدین فعلیکم النصر:۸۲ اگر در راه دین از شما کمک بخواهند، بر شماست که آنها را یاری کنید.»

هارون با شنیدن این جواب غمگین شد و سوال دیگری مطرح کرد. او شنیده بود که هر کس خمس ندهد، درنطفه‌اش خللی است و فرزندش مشکل خواهد داشت؛ از این رو از حضرت خواست که در این باره توضیح دهد. حضرت گفت به این پرسش پاسخ می‌دهد، به شرطی که این جواب بازگو نشود. تا آن روز هیچ‌کس چنین سؤالی مطرح نکرده بود. هارون نیز نمی‌خواست که پاسخ حضرت منتشر شود؛ از این رو حضرت را تهدید کرد که اگر بازگو شود، امانش را پس می‌گیرد. که سپس از حضرت تقاضا کرد کلامی موجز دربارة اصول و فروع اسلام از امام صادق(ع) به نگارش درآورد تا همواره مورد استفاده قرار دهد. حضرت قبول کرد و او گفت که حوایجش را برمی‌آورد و آزادش می‌کند.

این فشارها و حساسیت‌ها به دلیل موقعیت بالایی بود که ائمه(ع) در نشر معارف ناب دینی در میان مردم پیدا کرده بودند. می‌توان گفت آیاتی که در قرآن در مورد حقوق و مقام ذوی القربای پیامبر(ص) نازل شده بود، و احادیث متواتر و غیر متواتری که در شأن ایشان، دهان به دهان منتشر می‌شد، کار خودش را کرده و تودة مسلمانان پی برده بودند که تنها کشتی نجات، عترت معصوم پیامبر است. و این، همان چیزی بود که خلفای جور را نگران کرده بود و راهی برای فرار از آن نداشتند. قتل و شکنجه و خفقان و تهدید و ارعاب و تطمیع و زندان جواب نمی‌داد و تغییر تاکتیک دوای درد دربارهای آلوده اموی و عباسی نبود.

امت اسلامی به برکت صلح و قیام حسنین(ع) و راز و نیازهای آفرینندة صحیفة سجادیّه، و فرهنگ‌سازی و عالم‌پروری صادقین(ع) و پنهان‌کاری امام کاظم(ع) راه خود را یافته، و قبلة آمال خود را شناخته، و نغمه نجات خود را شنیده، و رهبر واقعی خود را کشف کرده و بر هیمنه و سیطرة ظاهری دستگاه خلیفه لبخند تحقیرآمیز زده، و بود و نبودش را یکسان دانسته بودند.

هنگامی که بنی‌عباس با شعار «اَلرّضا مِن آلِ محمد» به میدان آمد، مردم به امید فرج، به روی آنها آغوش محبت گشودند، و چون دیدند این پدیدة نوظهور، نقاب نفاق به چهره زده و بدتر از بد شده است، خود را کنار کشید و به امید سرنگونی آنها روزشماری کردند. حکومت شیعی آل بویه خاری بود در چشم خلیفگان که چاره‌ای جز تحملش نداشتند، و هنگامی که به دست مغولها ساقط شدند، هیچ کس بر سقوطشان متأثر، و بر مرگشان ماتم‌زده نشد، «فاعتبروا یا أولِی الأبصار».

آری، امام هفتم قبول کرد که برای هارون چیزی بنویسد تا شاید آن خفتة همیشگی غفلت به خود آید و این همه در راه خاموش‌کردن نور حق تلاش نکند. حضرت در این نامه پس از ذکر نام خدا می‌فرماید: «امور دنیا بر دو قسم است: یکی امور ضروری و مسلم که موردبحث و اختلاف نیست و نیازی به استدلال و برهان ندارد؛ دیگری آنچه درخور شک و تردید است، و برهان و استدلال می‌طلبد و اگر بر آن، استدلال شود، باید پذیرفت و به آن ایمان آورد. استدلال و برهان باید متکی به عقل قطعی یا نقل غیرقابل انکار باشد. پایه و اساس توحید همین است. هر چه از این دو راه ثابت شود، باید پذیرفت و هر چه غیر از این باشد، مردود است. ولا حول و لاقوه اله بالله العظیم، و حسبنا الله و نعم الوکیل».

هارون نوشتة حضرت را قرائت کرد و گفت: سخنی است موجز و جامع٫ سپس زبان به تحسین گشود و اجازه داد که حضرت آزاد شود و به سوی خانواده‌اش که با چشم گریان بدرقه‌اش کرده بودند، و برای بازگشتش لحظه‌شماری می‌کردند، بازگردد.

هارون که سرانجام نقشة شیطانی خود را اجرا می‌کند و با نگاه داشتن حضرت در زندانهای نمور و تاریک و انفرادی به حیات پربرکتش خاتمه می‌دهد، راضی می‌شود که حضرت به وطن بازگردد.۸۳

علامه مجلسی می‌گوید: امام در اینجا دربارة فساد زنان از ناحیه منع خمس، به خاطر عهدی که با هارون داشته، مطلبی بیان نفرموده است؛ ولی پاسخ آن از روایات باب خمس به دست می‌آید.۸۴

 

پی‌نوشتها:

۷۷ـ انعام: ۸۴ و ۸۵

۷۸ـ آل‌عمران: ۶۱

۷۹ ـ مقصود میراث خلافت است، نه میراث مال و ثروت.

۸۰ ـ انفال: ۷۰

۸۱و ۸۲ ـ همان: ۷۲

۸۳ـ بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۲۴و۱۲۵، ح۱

۸۴ـ همان.

روزنامه اطلاعات

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: