1399/7/16 ۱۱:۴۶
نوشتن درباره ایرج افشار، به معنای واقعی كلمه هم سهل است و هم ممتنع. آسان است، از آن جهت كه هر كسی میتواند با یك جستوجوی ساده اینترنتی به كارنامه به راستی پربار و حسرتبرانگیز او رجوع كند و فهرستی خلاصه شده از بیش از 300 كتاب و سه هزار مقاله تهیه كند و تنها به بخش كوچكی از بیشمار اقدامات و فعالیتهای ماندگار او اشاره كند، مثل مشاركت در تاسیس كتابخانه مركزی دانشگاه و راهاندازی و مدیریت دهها مجله و همكاری یا اشراف در چاپ و نشر صدها كتاب و مجموعه و... اما همزمان پرداختن به ایرج افشار دشوار است
محسن آزموده: نوشتن درباره ایرج افشار، به معنای واقعی كلمه هم سهل است و هم ممتنع. آسان است، از آن جهت كه هر كسی میتواند با یك جستوجوی ساده اینترنتی به كارنامه به راستی پربار و حسرتبرانگیز او رجوع كند و فهرستی خلاصه شده از بیش از 300 كتاب و سه هزار مقاله تهیه كند و تنها به بخش كوچكی از بیشمار اقدامات و فعالیتهای ماندگار او اشاره كند، مثل مشاركت در تاسیس كتابخانه مركزی دانشگاه و راهاندازی و مدیریت دهها مجله و همكاری یا اشراف در چاپ و نشر صدها كتاب و مجموعه و... اما همزمان پرداختن به ایرج افشار دشوار است، زیرا كسی كه میخواهد درباره او، ولو در تقدیر و ارجگذاری بنویسد، باید دستكم به همه دستاوردها و تلاشهای او احاطه داشته باشد و در زمانه ما قطعا انگشتشمارند (اگر باشند) كسانی كه بتوانند ادعا كنند كه همه آثار ایرج افشار را خواندهاند و با زوایای همه فعالیتهای فرهنگی او آشنا هستند. اهمیت ایرج افشار بودن، زمانی آشكار میشود كه مجموعه غنی اقدامات و تلاشهای او را با دیگران مقایسه كنیم كه شاید به راستی هم به لحاظ كیفی و هم از نظر كمی، از بسیاری از گروهها و موسسات ایرانشناسی یا آنها كه مدعی مطالعات ایرانی هستند، ارزندهتر و قابل توجهتر است. تنوع و گستردگی آثار و اقدامات افشار در زمینه ایرانشناسی، اعم از تالیف، ترجمه، تصحیح متون، پژوهش، نسخهشناسی و ... به راستی حیرتانگیز است و نشان از عزم و ارادهای پولادین و همت و پشتكاری عظیم دارد، دو گوهر متاسفانه بسیار كمیاب (اگر نگوییم نایاب) در جامعه فرهنگی ما كه عادت به تنبلی و كاهلی داریم و خیلی زود، از مواجهه با مصائب زمانه، مایوس و دلزده میشویم و عطای كار فرهنگی را به لقای آن میبخشیم و سر در كار خود و خانواده و قوم و خویش خود میكنیم و به دیگران هم توصیه میكنیم كه «فكر نان باش كه خربزه آب است»! این در حالی است كه به تعبیر آن نویسنده رند، وقتی از ایران سخن به میان میآید، «فرد به محض شنیدن كلمه وطن شروع به فریاد كشیدن و زدن حرفهای بیربط میكند، در همان حال كه آمادگی دارد وطن را نقدا معامله كند، چون یقین دارد همه همین كار را میكنند» (محمد قائد).
ایرج افشار (1389-1304) متعلق به نسلی از پژوهشگران و فرهنگدوستان ایرانی بود كه خدمت به میراث عظیم و كهن فرهنگ ایرانی را وجهه همت خود قرار داده بودند و گویی در این زمینه، برای خود وظیفه و مسوولیتی از جنس «امر مطلق» كانتی، احساس میكردند. او شاگرد و میراثدار بزرگانی محمد قزوینی، عباس اقبالآشتیانی، ابراهیم پورداود، علیاكبر دهخدا، بدیعالزمان فروزانفر، سعید نفیسی، مجتبی مینوی و ... بود و به نسل نامهای سترگی همچون محمد معین، محمدتقی دانشپژوه، عبدالحسین زرینكوب، عباس زریابخویی، منوچهر ستوده، پرویز ناتل خانلری و جعفر شهیدی تعلق داشت، دانشورانی با خصایص و خصائل ممتاز و تكرار نشدنی، از جمله همت و پشتكار مثال زدنی، وطندوستی شدید و غلیظ و عشق و علاقهای قلبی به ایران، آگاهی و شناخت عمیق از میراث غنی سنتی، اطلاع از تحقیقات و پژوهشهای روز، تواضع و فروتنی قابل توجه، صبر و تحمل فراوان در رویارویی با مصائب و دشواریها، كمتوقعی و بیچشمداشتی. سخن گفتن از این فضایل اخلاقی، در زمانه ما كه همه چیز را قیمت روزانه (و ساعتی) ارز و دلار ارزشگذاری میكند و همه به فكر حفظ ارزش پولشان یا در تلاش برای تامین آینده فرزندانشان در سرزمینهایی دیگر هستند، بیشتر به شوخی و توصیهها و نصیحتهای پوچ و وهمانگیز شبیه است و كسی كه به بازگشت به این فضیلتهای فراموش شده فراخواند یا سادهاندیش و هالو خطاب میشود یا عافیتاندیشی كه از سر شكم سیری و بیخیالی، سخنسرایی میكند. اما مگر واقعیت جز این است كه صلاح و اصلاح جامعه، جز از طریق تحقق فضایل و تخلق به خلقیاتی چنین نیكو حاصل نمیشود. البته نگارنده، مثل همگان به اهمیت ساختارهای كلان، نظام سیاسی و اجتماعی و شرایط اقتصادی و فرهنگی آگاه است و میداند كه منتقدان در پاسخ به آنچه آمد آن را صورتی از اصالت فرد و در نظر نگرفتن شرایط عمومی معرفی میكنند و میگویند، این گفتارهای پندآمیز، راه چاره نیست و تا زمانی كه وضعیت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی تغییر نكند، نمیتوان از پژوهشگران و محققان جوان انتظار داشت كه مثل افشار و زریاب و زرینكوب و شهیدی باشند، آن هم در غیاب اساتیدی كه این بزرگان در محضرشان تلمذ كردند. اما این نكته هم برای صاحب این قلم مثل روز روشن است كه اگر نزد هر كدام از این صاحبنامان میرفتیم و آنچه به عنوان انتقاد مطرح شد، بیان میكردیم، بدون شك، اولین و اصلیترین واكنش ایشان آن خواهد بود كه اینها همه بهانهجویی و شانه خالی كردن از زیر بار مسوولیت است. به خصوص كه بسیاری از این بزرگان، اتفاقا در شرایط و روزگاری سخت و پر محنت پرورش یافته بودند و در زمانههایی ناهموار و ناملایم به كار و تلاش میپرداختند. به خصوص كه با تاكید بیش از اندازه بر ساختارهای كلان، عملا خواسته یا ناخواسته در مسیر جبرگرایی (دترمینیسم) و سلب مسوولیت از افراد و نادیده انگاشتن فاعلیت افراد گام برداشتهایم. كوتاه سخن آنكه ایرج افشار بودن، اگرچه بسیار سخت و دشوار است، اما قطعا ممتنع نیست و درسی كه از بزرگانی چون او میتوان گرفت، در كنار یادگیری از آن همه كتاب و تحقیق و مقاله و...، الگو گرفتن از آن فضایل و خصائل روحی و كوشش در جهت تحقق آنها در خویشتن خویش است كه اگر این كار غیرممكن باشد، پس نه فقط اختیار آدمی بیمعناست كه هر گونه آموزش و یادگیری لغو و بیمعنا میشود.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید