1399/12/4 ۰۹:۳۵
ترجمه متون فلسفی در ایران در بیش از 25 سال گذشته تحولی شگفتانگیز و بیسابقه را تجربه كرده است. هنوز زود است كه از تعابیری چون نهضت ترجمه برای نامگذاری این دوره یاد شود. اما همه علاقهمندان به آثار فلسفی در ایران آگاهند كه در این ربع قرن، شمار كثیری از آثار فلسفه غربی به فارسی ترجمه شده است.
تأملی بر 30 سال ترجمه آثار فلسفی
ترجمه متون فلسفی در ایران در بیش از 25 سال گذشته تحولی شگفتانگیز و بیسابقه را تجربه كرده است. هنوز زود است كه از تعابیری چون نهضت ترجمه برای نامگذاری این دوره یاد شود. اما همه علاقهمندان به آثار فلسفی در ایران آگاهند كه در این ربع قرن، شمار كثیری از آثار فلسفه غربی به فارسی ترجمه شده است. این آثار تنوعی قابل توجه و شگفتانگیز دارد یعنی از آثار كلاسیك و كتابهای خود فیلسوفان تا نوشتههایی درباره فلاسفه یا جریانها و مكاتب و نحلههای فلسفی را در بر میگیرد. كیفیت این ترجمهها نیز متفاوت است و در این زمینه بحثهای فراوانی در نشریات و كتابها از سوی منتقدان و روشنفكران و اهالی فلسفه یا سایر رشتههای علوم انسانی طرح شده است. ضمن آنكه نقد ترجمه هم كم و بیش در این سالها و از سوی مترجمان و صاحبنظران مغفول نبوده است.
آنچه در این میان كمتر بدان پرداخته شده، بررسی علل و عوامل این اقبال گسترده به ترجمه آثار فلسفی و فراوان شدن تعداد مترجمان این آثار است. البته میتوان در این باره گمانهزنیهایی كرد مثلا افزایش تعداد دانشگاهها به طوركلی و در نتیجه زیاد شدن دانشآموختگان رشتههای علوم انسانی از جمله فلسفه یا تكثیر گروههای فلسفه در سراسر كشور كه موجب زیاد شدن متخصصان فلسفه شده است. اما وقتی به خاطر آوریم كه شمار قابلتوجهی از این ترجمهها بیرون از دانشگاهها و توسط علاقهمندان و دانشآموختگان سایر رشتهها صورت گرفته، آنگاه به این نتیجه میرسیم كه تكیه بر همین یك عامل چندان دقیق نیست و باید به تحولات دیگری هم توجه كرد مثل بالا رفتن میزان ارتباطات و زیاد شدن فارغالتحصیلان فلسفه و سایر رشتههای علوم انسانی در خارج از كشور و دسترسپذیر شدن متون فلسفی و بالا رفتن شمار آشنایان به زبانهای خارجی و... .
اما این عوامل توضیح دقیقی از اینكه چرا در جامعه ما به فلسفه به طور خاص این اندازه توجه میشود، ارایه نمیكند و توضیح نمیدهد كه چرا بسیاری از دانشآموختگان رشتههای علوم اجتماعی و علوم سیاسی و روانشناسی و اقتصاد و حتی علوم پایه و فنی هم به فلسفه میپردازند؟ تفصیل این مطلب البته مجالی دیگر میطلبد اما به اختصار میتوان به تحولات اجتماعی و سیاسی جامعه ایران در نیم قرن گذشته اشاره كرد. اشتهای سیریناپذیر ایرانیان در دهه 70 خورشیدی، یعنی در سالهایی كه جامعه ایران پس از یك دهه انقلاب و جنگ به ثباتی نسبی رسیده و مجالی برای تامل در تجربیات سپری شده یافته باید به لحاظ جامعهشناختی و تاریخی مورد بررسی قرار بگیرد. این تمایل روزافزون به فلسفه قطعا ریشه در تجربه زیسته جامعه ایران دارد. باید پرسید كه در دهههای منتهی به انقلاب و در سالهای پس از آن چه اتفاقهایی افتاده و چرا وجدان جمعی ایرانیان به این نتیجه رسیدهاند كه باید به فلسفه روی آورند؟ آیا این توجه به فلسفه را میتوان مشابه دعوت هگل در مقدمه پدیدارشناسی روح تلقی كرد، آنجا كه هگل خرد را به جغدی تشبیه میكند كه در آغاز شباهنگام و پس از فرونشستن گرد و غبار حوادث به پرواز درمیآید. یعنی آیا میتوان گفت كه ایرانیان اهل اندیشه نیز در دو دهه پرتلاطم، در آرامش نسبی پدید آمده، میخواستند با ترجمه متون فلسفی و بهره گرفتن از اندیشههای فیلسوفان به آنچه به وقوع پیوسته بیندیشند؟
شاید هم بتوان گفت در شرایط پدید آمده، فلسفهورزی و اشتغال به فلسفه به عنوان كاری انتزاعی و ذهنی تنها كنش ممكن بود یا میتوان آن را عامل تسكینی برای مواجه نشدن با واقعیت و پناه بردن به عالم بحثهای مجرد و فرار از زندگی واقعی در نظر گرفت. البته در این میان برخی از مترجمان و روشنفكران با -یا بدون- استناد به آن جمله مشهور احمد فردید كه میگفت، صدر تاریخ ما، ذیل تاریخ غرب است، تنها راه تفكر را ترجمه میدانستند و معتقد بودند كه در غیاب سنتهای دیرپای تامل فلسفی به سبك و سیاق جدید و فقدان متون و زبان فلسفی غنی متناسب با شرایط زمانه، تنها كار ممكن همین ترجمه كردن است و از ایده «ترجمه - تفكر» سخن به میان میآوردند.
امروز با گذشت بیش از ربع قرن از شروع این نهضت خودجوش ترجمه و انباشت انبوهی از ترجمههای فلسفی خوب و بد باید بتوان به ارزیابی این جنبش فكری پرداخت و آن را مثلا با نهضت ترجمهای كه در سدههای آغازین تاریخ تمدن اسلامی به وقوع پیوست، مقایسه كرد.
آن نهضت ترجمه، چنانكه دربارهاش بسیار نوشتهاند، به نتایجی مهم و ظهور متفكرانی مستقل چون فارابی، ابن سینا، سهروردی و ملاصدرا انجامید و یك سنت فلسفی را شكل داد یا غنا بخشید. اما دكتر حسین معصومیهمدانی درگفتاری كه در همایش فلسفه غرب و ترجمه ارایه شد،گفت كه ما «مترجم- فیلسوف» نداریم و ما الان در برابر این حجم عظیم ترجمههای فلسفی«جریانهای تفكر فلسفی نداریم كه با این ترجمهها ارتباط داشته باشد.» امروز حتی كسانی چون مراد فرهادپور كه زمانی بر ایده ترجمه-تفكر اصرار میورزیدند به بیانهایی از نتایج دعوت خود به ترجمه و یا حتی اصل سخنشان برگشتهاند و مدعیاند كه طریق صوابی پیش ننهادهاند. با این همه به نظر نگارنده همچنان میتوان از نتایج نهضت ترجمه متون فلسفی در 30 سال گذشته، دفاع كرد و سویههای مثبت آن را برشمرد البته به شرط آنكه علل اصلی این نهضت را آشكار كنیم. پرسش آغازین در این پژوهش قطعا این خواهد بود كه آیا ما با یك نهضت ترجمه مواجهیم و آیا این نهضت به سرانجام رسیده یا هنوز در آغاز راه است؟
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید