پارسی سره از جلال تا جلال / محمدعلی سلطانی – بخش ششم

1395/11/12 ۰۹:۰۲

پارسی سره از جلال تا جلال /  محمدعلی سلطانی – بخش ششم

سیدعلی آل‌داوود در مجموعه ارزشمند آثار یغمای جندقی که به‌خوبی تمام و مردانه و محققانه فراهم آورده است، در بخش نامه‌ها یادآور شده است که: «… از او نامه‌ها و منشآت فراوانی در دست است.

سیدعلی آل‌داوود در مجموعه ارزشمند آثار یغمای جندقی که به‌خوبی تمام و مردانه و محققانه فراهم آورده است، در بخش نامه‌ها یادآور شده است که: «… از او نامه‌ها و منشآت فراوانی در دست است.۵۴ این نامه‌ها را وی به فرزندان، دوستان، دانشمندان هم‌روزگار خود و برخی شاهزادگان دانشمند قاجاری نوشته است. کوشش او در نگارش این نامه‌ها بر این بود که حتی‌المقدور از لغات و واژه‌ها و اصطلاحات عربی که در زبان فارسی داخل شده، استفاده نکند؛ از این حیث نامه‌های یغما در دو دسته جای می‌گیرد: بخش نخست، مکاتیبی است که در آنها مطلقا کلمه و اصطلاح عربی به کار نرفته و به گفته او پارسی سره است. بخش دوم نامه‌هایی است که تعداد اندکی از واژه‌های دخیل عربی در فارسی در آنها به کار رفته است، اما همه آنها نثر پاکیزه و روشنی دارند.»۵۵ احوال یغمای جندقی را چون سایر پرچمداران سره‌نویسی و سره‌گویی در پی‌نوشت آورده‌ایم۵۶ و در اینجا به ارائه نمونه نامه‌های پارسی سره از یغما می‌پردازیم.

 

نمونه‌هایی از نامه‌های پارسی سره، نوشته یغمای جندقی در مورد شیوه و روش پارسی‌نگاری

بازگشت و نگاهی سرسری در این نگارش پارسی گزارش کردم. چندان ناهموار و پیچیده و سبکسار و نسنجیده نیست. زنهار هنگام نگارندگی پاس هوش‌‌آور و سراپا چشم و گوش زی، تا آنجا که پیوسته سزاست، گسسته نیفتد و جایی که گسسته روا، پیوسته نگردد. دیدة خوانندگان بیشتر بدین تازه روش نودیدار است و آسان‌نگران کم‌کار را دانست و دید چیزهای نادیده و ندانسته بر دیده و دل بند و باز اگر هنگام نگارش انداز گزارش بر این هنجار نخیزد، ناگزیر آغاز و انجام دو لخته‌ها را که اندازه و شماری بساز است، با هم برکنند و دریابند زیبایی گوهر و شیوایی دیدار سخن بر خواننده و نیوشنده هر دو دشوار افتد. درهای خرده‌گیری و درشت‌درایی از هر در بازآرند و بی‌کوتاهی زبان نکوهش بر آفریننده و نگارشگر دراز، مصرع: که هر که بی‌هنر افتد نظر به عیب کند.

اگرت چشم هوش بیدار است و پند دانش پسند من استوار، همی نه خود این راه و روش که نگارندگی و گزارندگی بر هر مایه و منش باشد، این همایون‌کیش را پاس‌اندیش باش و از بیغارة دوست و دشمن تیاق‌آرای خویش. نامه دیگر نیز بر فرهنگ دری در دست است. چنانچه خوب‌خیز و خوش‌نشست افتاد و به خواست پاک یزدان بنوره بنیادش به درستی بی‌شکست آمد. دیگر بارم که به آرام‌جای سرکاری یاری خاست، چشم‌افکن و گوش‌گزار خواهم داشت. دل زودسیر و روان‌ دیرپذیرت اگر مهر گیرایی و تلواس پذیرایی رست، از جان و سر نیاز سپار خواهم بود و جاویدان نیز از ننگ نوا پوزش‌آور و سپاسگزار خواهم زیست. توانگر نهاد از پاس هست و بودت سیر و سرد و با همه درویشی از دسترنج خویشت نیازی به گنج باد آورد مباد.۵۷

 

به میرزا محمدعلی خطر نگاشته

روزت خجسته باد و اختر بختت به فرّهی پیوسته. گویا فرمان آبشخوردم باز امسال بر آن درگشته رخت بازگشت کشد و به دستور گذشته روزی چند سرگشته دارد. ندانم در کار تبت و توحید آن مایه کاربند فزایش و آرایش شده که نشان آبادی از بند کاوش و گرفت راه آزادی نماید، یا سردی‌ها که از بی‌دردی‌هاست مایه رنگت زردی خواهد شد. اگر «تخته جهود» را بدان هنجار که نوشتم، انباشته و کاشته و جوی و بند گود و بلند افراشته نباشد، کاری که یهود با پیغمبر کردند و سوکی که برادرهای یوسف بر آن پیر گم‌کرده‌پسر تراشیدند، بر تو خواهد ریخت.

سنگ‌بند پایان «تبت» باید تا راه چشمه بدان روش که خود چیده‌ام و افراخته، ساخته باشد و زمینی که جوی یزدان‌بخش بر آن همی گذرد، تا بوم آب نیم‌ارش بالا از خاک پرداخته و در سنگت بند انداخته‌اید. چند کرته از نو یونجه کاشته باشی و هزار درخت گز و هسته و انار و پسته افراشته و همچنین کارهای دیگر که پیرایة کشت و راغ است و سرمایه دشت و باغ اگر سر مویی لنگت افتاده و جوی و کرته از آنچه سزاست، فراخ یا تنگت آمده کاری کنم و شماری اندیشم که مرگ را به بهای هستی خریدار آیی و دخمه گور را چون خانه سور ستایش‌گزار. مردی که در کاری چنین سست فرو ماند و از باری چنان کم کمر دزدد، مصرع: کشتنی سوختنی باشد و گردن‌زدنی. گاه گویی در آن یزدان گز افراشته‌ام و در این انباشته انار کاشته. انار بی‌پسته شاخ بی‌بار است و گز بی‌هسته کاخ بی‌یار، شعر:

ای ریش سفید مرز تبت کاندر پی گز دماغ سوزی،

سوگند بدان بروت شبرنگ کان گزها کز تو رُسته روزی

گر هسته ارش ارش نروید دور از تو هزار گز بگو…

دل در کار پسته و هسته بند و اندیشه جز انار از کشت و کار هر درختی اگر همه شاخش مرجان و بارش گوهر باشد، جسته و رسته‌دار. بس که گفتم زبان من فرسود.۵۸

 

پاسخ نامه‌ای است که به دوستی نگاشته

برخی تن و جانت گردم. نامه روان‌‌پرور که آوردة جان و دل است نه پرورده آب و گل، تارک بختیاری را کلاه کیانی شکست و کام امیدواری را چشمه زندگانی گشود. چندان دیده بر آن سودم که از دوده سیاهی نماند و رخنه از کاوش مژگان سر در تباهی نهاد. سپاس تندرستی و آرامش سرکاری را بوسه‌اندیش آستان نیاز و به رامش و درنگی درخور دلخواه دمساز آمدم. پاک یزدان کارهای یزد را به دستی که خواهش دوستان است و کاهش دشمنان، بی آنکه درنگ خداوندی دراز افتد و کمند تاب و نیروی بندگان به کوتاهی انباز ساخته و پرداخته بازآیند و در آن کنج دنج که دام و دد را بار و نیک و بد را راه گفت و گزارش نیست، پیوند و آمیز درویشانه ساز گردد. امروز به یاد بوی گل از گلاب جستن شادی اندوز خجسته دیدار سرور مهربان مولازاده شدم تا مگر گرد گسستگی بدین بستگی پرداخته و کار رستن بدین پیوستن ساخته‌اید. درد آرزومندی را بهبودی نخاست و سودای تاسه و تلواس را سودی نرست. شعر:

شب نگردد روشن از نام چراغ

باد فروردین نیارد گل به باغ

تشنه آب از سراب کام نگیرد و پسته شیرین از شاپور آرام نپذیرد. شعر:

من نیستم ار کسی دگر هست از دوست به یاد دوست خرسند

بازآی که درهای بسته را گشایش و دلهای خسته را آسایش جز پدیدار سرکاری باد به چنبر پیمودن است و آب به هاون سودن. امید‌گاهان میرزا ابوالقاسم و شیخ‌الاسلام و دو سرور مهربان ملاحسن و آقا احمد و هر کرادانی به هر زبان که توانی از این خاکسار سیاه‌نامه درودی درویشانه برسرای، و پیوند مرا پیدا و پنهان که نهفته آشکار و نگفته فریادخوان است، باز نموده، جداگانه نامه را درخواه بخشایش و هر گونه کاری که بازوی ماش نیروی انجام باشد، فرمایش کن، زندگانی دراز و سامان کامرانی با برکت و ساز باد.۵۹

با نهضت مشروطه‌ای که نشد و نبود اوضاع تهران را که قلب ادب پارسی سره در آن می‌تپید و از هر سو اهل اندیشه و نوشته از گستره ایران به امواج آن می‌پیوستند، به سیل خون و گل، آلوده گردید و جنگ جهانگیر یکم نیز شعله برکشید و این سرزمین ستم‌کشیده را تا سالیانی از این خواسته درونی دور داشت تا کار قاجار به پایان رسید و در دور دیگر، کشور را به بازگشت به ادب باستان نیازمند ساخت. آن کس که پس از خاموشی چند دهه، گام در بازگردانی سره‌گویی و سره‌نویسی نهاد، سید احمد کسروی تبریزی بود که در نشریه پرچم زیر عنوان «در پیرامون زبان»، پیشینه سره‌نویسی پیش از خود را چنین گزارش و کالبدشکافی کرده است:

گردانیدن زبان فارسی و به نیکی آوردن آن یکی از خواست‌های ماست که از سال ۱۳۱۲ که به کوشش برخاسته‌ایم، یکی هم این را دنبال کرده‌ایم… گذشته از اینکه زبان یک توده، آیینه فهم و اندیشه ایشان است و یک زبان نارسا، اندیشه‌ها را نیز نارسا گرداند و ایرانیان اگر می‌خواهند از توده‌های بافهم و دانش جهان به شمار روند، باید دارای زبان درستی باشند… فارسی یکی از زبا ن‌های روان‌ و آسان و ساده جهان است؛ ولی با حالی که می‌بود، آکهای بسیار می‌داشت که گذشته از نابسامانی‌ها و به‌هم‌خوردگی‌ها، آلودگی‌ها، از تنگی بفهمانیدن بسیاری از معنی‌ها توانا نمی‌بود. از این رو می‌بایست آن را به سامان آوریم و راست و درست گردانیم و به فهمانیدن معنی‌ها توانایش بسازیم…

پیش از زمان مشروطه کسانی پی به آکمندی این زبان برده، آرزوی کوشش در راه آن را می‌داشته‌اند. پس از مشروطه که روزنامه در ایران بسیار گردید و نویسندگانی در این کشور پدید آمدند، گاهی کسانی از آنان در این زمینه نیز به گفتارهایی می‌پرداختند و در هر چند سال یک بار گفتگو از این باره در روزنامه‌ها پدیدار می‌گردید و گفتارهایی نوشته می‌شد. تا در بیست و اند سال پیش آقای ابوالقاسم آزاد مراغه‌ای از هندوستان به ایران آمد و در تهران در این زمینه به گفتگو پرداخت و گفتارهای پیاپی نوشت و خود مهنامه‌ای بنیاد گذاشت و چون با گرمی و پافشاری این زمینه را دنبال می‌کرد، تکانی در میان جوانان پدید آورد.

چیزی که هست، این کسان چه پیش از مشروطه و چه پس از آن، تنها آمیختگی با کلمه‌های بیگانه را به دیده گرفته، یگانه آک زبان فارسی این را می‌شناختند و از آکهای دیگر آن ناآگاه می‌بودند. از این رو تنها به بیرون کردن کلمه‌های بیگانه کوشیده و راهی که برای این کار می‌شناختند، آن می‌بود که در فرهنگ‌های فارسی بگردند و برخی کلمه‌های کهن را (همچون اشو، دهناد، فرارون، شوه، آمیغ، سات، و مانند اینها که کسی معنایش نمی‌دانست و بسیار آنها غلط و بی‌معنی است)، گرد آورده در نوشته‌های خود به جای کلمه‌های تازی بیاورند و این نتیجه آن را می‌داد که نوشته‌هاشان نافهمیده درمی‌آمد و کسی به خواندن آنها نمی‌گرایید. آقای ابوالقاسم آزاد نیز همین راه را می‌پیمود، و از این رو به نتیجه‌ای نتوانست رسید و پس از دیری ناچار شد از کوشش بازنشیند.

از آن سوی کسان بسیاری با این کوشش‌ها به دشمنی برخاستند و اینان نیز گاهی در روزنامه‌ها به گفتارنویسی پرداختند. یک دسته… چون درس عربی خوانده بودند، به کلمه‌های عربی دلبستگی می‌نمودند و بیرون کردن آنها را از زبان فارسی به زیان خود می‌پنداشتند. برخی نیز عامیانه این را دشمنی با اسلام می‌شماردند و کوشندگان را بی‌دین می‌خواندند. یک دسته نیز دست‌زدن به زبان را سزا نشمارده، این کار را مایه تباهی زبان می‌پنداشتند… چنین می‌گفتند: «سعدی و حافظ با همین زبان همه مقاصد خود را فهمانیده‌اند… زبان‌های اروپایی نیز با کلمه‌های لاتین درآمیخته است»…

در چنین حالی بودکه من در سال ۱۲۹۹از تبریز به تهران آمدم و… چند تا از نیم‌زبان‌های شهرستان‌ها را از مازندرانی و دماوندی و شوشتری و سمنانی و سرخه‌ای و کردی و مانند اینها در سفرهای خود یاد گرفتم و یا آگاهی از آنها یافتم و زبان پهلوی را نیک آموختم و به زبان‌های اوستایی و هخامنشی درآمدم و زبان‌های کهن و نو و ارمنی را درس خواندم. اینها مرا درباره فارسی بینا گردانید و چون درنگریستم، این زبان را پریشان و نابسامان و نادرست و نارسا یافتم… ولی در همان حال این زبان را یکی از روان‌‌ترین و آسان‌ترین زبان‌ها دیده و آن را برای درستی و آراستگی، شاینده شناختم و اینها مرا واداشت که به کوشش‌هایی در پیرامون آن بپردازم…

در سال ۱۳۱۲ که مهنامه پیمان را آغاز کردیم، نخست آن را با زبان پیراسته‌ای (که کلمه‌های تازی را بسیار کم می‌داشت) نوشتیم و این زبان چون فهمیده می‌بود، کسی از آن رو برنمی‌گردانید… این نخستین بار بود که داستان زبان از راه شاینده‌ای دنبال می‌شد و از این رو کسان بسیاری هواداری از آن نمودند و… چون جنبش تا به اینجا رسید، فروغی که نخست‌وزیر می‌بود، به شاه پیشنهاد کرد که انجمنی در وزارت فرهنگ بنیاد گزارده، کار به آن سپارد و با دستور او فرهنگستان را بنیاد نهاد… سه سال بیشتر، چهل و پنجاه تن نشست‌ها کردند و به گفتگوها پرداختند و به این و آن آزارها دادند؛ ولی بیش از این کاری نتوانستند که یک رشته از کلمه‌های عربی و ترکی و اروپایی را بردارند و کلمه‌های فارسی را به جای آنها گذارند. و در این باره نیز خامی بسیار از خود نشان دادند… باری اگر بخواهیم لغزش‌های فرهنگستان را بشماریم، سخن به درازی انجامد.۶۰

احمد کسروی تبریزی، از اندیشوران ایران‌گرا بود که جایگاه علمی او در «تاریخ» انکارناپذیر است. گرچه با تأسف به اندیشه خام نوآیینی افتاد و همین نیز موجب مرگش گردید؛ اما موقعیت دانش و بینش او را حضرت امام رحمت‌الله علیه این گونه در تفسیر سوره حمد تقریر فرموده‌اند که: «کسروی یک آدمی بود تاریخ‌نویس، اطلاعات تاریخی‌اش هم خوب بود، قلمش هم خوب بود، اما غرور پیدا کرد. رسید به آنجایی که گفت من هم پیغمبرم! ادعیه را هم، همه را کنار گذاشت؛ اما قرآن را قبول داشت، پیغمبری را پایین آورده بود تا حد خودش، نمی‌توانست برسد به بالا، آن را آورده بود پایین!»۶۱

بدین ترتیب آنچه در عهد صفویه درباره زبان پارسی سره و نوآیینی چنان که درآغاز این نوشتار اشاره شد به وقوع پیوسته بود، کسروی در دوران پهلوی به تکرار کرد. ناسیونالیسم ایرانی در اندیشه او صدرنشین بود که بی‌تأثیر از افکار نازیسم که در آن بُرهه رواجی تمام داشت، نبود. همچنین از ترشحات وهابیت نیز متأثر بود و…۶۲ طرفداران بسیاری در زمان خود در سراسر ایران داشت۶۳ که خود را «پاک‌دین» می‌خواندند.

در برخورد با ادبیات سلیقه خاص خود را داشت و شاعران عارف و عرفای شاعر را رد می‌کرد. در اینجا از ارائه نمونه نثر پارسی سره او چشم می‌پوشیم؛ زیرا تقریبا تمامی آثارش به پارسی سره و روان‌ نوشته شده است.

 

میرجلال‌الدین کزازی

کودکان اهل سواد و بیاض و کتاب در کرمانشاه، با نام کزازی از گذشته تا حال انیس و آشنا هستند. نام یکی از بزرگترین و کهن‌ترین دبیرستان‌های شهر «کزازی» بود. نمی‌دانم این مدرسه و عنوان هنوز باقی است یا نه، اما به هر حال آشنایی عمیق و دوستی من به این خاندان از ایام کندوکاو برای بنیاد نهادن تاریخ کرمانشاهان آغاز شد و آشکار است که یکی از خاندان‌هایی که می‌بایست برای اهل پژوهش و آیندگانِ خواستار و خوانندگان جویا ثبت و ضبط و درج می‌شد، خاندان کزازی و چند و چون و تحرکات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آنان بود.۶۴

ادامه دارد

 

پی‌نوشت‌ها:

۵۴ ـ یحیی آرین‌پور، از صبا تا نیما، ج۱، ص۱۱۴ـ ۱۱۵٫

۵۵ ـ سیدعلی آل‌داوود، مجموعه آثار یغمای جندقی، ج۲ (نامه‌ها)، انتشارات توس، تهران، ۱۳۶۲٫

۵۶ ـ یغمای جندقی در جوانی «مجنون» تخلص می‌کرده و بعد تغییر داده به یغما، اسمش ابوالحسن است و از اساتید فن… در قواعد و رسوم شاعری و وضع و وزن شعر خیلی باخبر و از لغات قدیمه و غیرمصطلحه فرس بی‌نهایت مستحضر، چنانچه رسایل و مکاتیب چند که ملتزما به فارسی باستان نوشته و هیچ کلمه خارج از آن زبان در آن نیاورده در دیوانش مسطور است، عربیتش قدری کم، اما توان طبعش در سراییدن اشعار لطیف زیاد بود… (حدیقه‌الشعرا، دیوان بیگی شیرازی، ج۳، صص۲۱۲۱، ۲۱۲۶). یغما خلف حاجی ابراهیم من جمله اعیان جندق… (تذکره اختر، احمدبیگ افشار گرجی، ص۲۴۵ ـ ۲۴۸)؛ رک ایضا: انجمن خاقان (انجمن چهارم)، نگارستان دارا (ص۲۷۸)، مجمع‌الفصحا (ج۶، ص۱۲۰۴)، مراه‌‌البلدان اعتمادالسلطنه ذیل کلمه «جندق»،‌ ریحانه‌الادب (ج۴، ص۳۳۹ـ ۳۴۰) مقاله حبیب یغمایی تحت عنوان «شرح حال مرحوم یغما» (مجله ارمغان، سال ۵، ص۴۸۵ ـ۵۰۱ و ۶۲۶ ـ ۴۶۲) و مقدمه خوب سیدعلی آل‌داوود بر «مجموعه آثار یغمایی جندقی» و… از مجموع این مآخذ برمی‌آید که یغما در ۱۱۹۶ق در ناحیه خور مرکز جندق و بیابانک متولد شده، نامش در ابتدا میرزارحیم و تخلصش «مجنون» بوده، ولی پس از رهایی از زجر محضر و رنج خدمت ذوالفقارخان سردار که مردی تندخو و بددهان بود، نام ابوالحسن و تلخص یغما را برگزیده و در هشتاد سالگی پس از زندگی پرنشیب و فراز، در روز شنبه شانزدهم ربیع‌الثانی در همان قریه خود درگذشت و در بقعه سیدداود مدفون شد… (استاد دکتر عبدالحسین نوایی، حواشی و تعلیقات حدیقه‌الشعراء، ج۳، ص۲۱۲۵ـ ۲۱۲۶)

۵۷ ـ سیدعلی آل داود، منشأت یغما، انتشارات طوس، تهران ۱۳۸۴، ص۷۴٫

۵۸ ـ همان، ص۱۳۰٫

۵۹ ـ همان، ص۶۰ـ۶۱ .

۶۰ ـ احمد کسروی، نشریه پرچم، ص۲۳ـ ۲۸؛ نوشته‌های کسروی در زمینه زبان فارسی، به کوشش حسین یزدانیان، نشر سپهر، ۱۳۵۷، صص۴۶۳ ـ ۴۶۹٫

۶۱ ـ امام خمینی، تفسیر سوره حمد، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، تهران، ۱۳۸۳، ص۱۹۲٫

۶۲‌ـ دکتر یوسف فضایی، «شیخی‌گری، بابی‌گری، بهایی‌گری و کسروی‌گرایی»، نشر آشیانه کتاب، تهران ۱۳۸۷، ص۲۵۶ به بعد.

۶۳ ـ ترویج اندیشه‌های کسروی در آن زمان، علما و مؤمنان متعهد را به تکاپو واداشت. در شهر ما کرمانشاه، شادروان علامه حیدرقلی‌خان سردار کابلی برای خنثی‌سازی این گسترش که به وسیله کتاب و روزنامه در شهرها پخش می‌شد، سلسله درسهایی را برگزار می‌کرد که بخشهایی از تقریر علامه در نهایت با عنوان «کجروی‌گری» از سوی شادروان حاج آقا مرتضی مهدوی چاپ و منتشر شد؛ زیرا مرحوم علامه، کسروی را در حد پاسخ خود نمی‌دانست.

۶۴ ـ برای آگاهی بیشتر از پیشه و پیشینه و تحرکات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی خاندان کزازی، رک. محمدعلی سلطانی، تاریخ تشیع در کرمانشاهان، ج ۶ و ۷، ص۴۷۹٫

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: