طریقت صفویه ترکیب‌بند محتشم / دکتر محمدعلی سلطانی - بخش چهاردم

1395/9/17 ۰۷:۳۵

طریقت صفویه ترکیب‌بند محتشم / دکتر محمدعلی سلطانی - بخش چهاردم

توضیح این نکته ضروری است که مولانا محتشم باید در اینجا نیز مشبه ‌به را به گونه‌ای انتخاب کند که همانند «نخل» در بند چهارم، از لحاظ صفات و مشخصات و ویژگی‌ها شایستگی اشتراک در شباهت با امام را داشته باشد و این موجود نمی‌تواند موجودی عادی و ناشایسته باشد. بنابراین شباهت امام و ماهی در این بیت تنها به خاطر فلس‌هایش با زخمهای تن امام نیست؛ همچنین تنها به خاطر افتادن در دریای خون نیست.

 

توضیح این نکته ضروری است که مولانا محتشم باید در اینجا نیز مشبه ‌به را به گونه‌ای انتخاب کند که همانند «نخل» در بند چهارم، از لحاظ صفات و مشخصات و ویژگی‌ها شایستگی اشتراک در شباهت با امام را داشته باشد و این موجود نمی‌تواند موجودی عادی و ناشایسته باشد. بنابراین شباهت امام و ماهی در این بیت تنها به خاطر فلس‌هایش با زخمهای تن امام نیست؛ همچنین تنها به خاطر افتادن در دریای خون نیست. «ماهی» اصطلاحی رازآلود در طریقت صفویه و طرایق همسو با او و نیز نمادی ژرف در اعتقاد آیینی مسیحیت است. سخن کوتاه که «ماهی» نماد عیسی مسیح(ع) است، و این نماد در بسیاری از آثار هنری معماری، فرشبافی، نساجی و… ایرانی اسلامی مشهود است، بویژه در قلمرو طریقت صفویه و در منابع مربوط به آن و طرایق همسویش نیز «ماهی» جایگاهی خاص دارد. استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب حماسه حسینی تشابه حضرت عیسی مسیح(ع) و حضرت امام حسین(ع) را به صورت مستند و منطقی با استناد به قرآن و حدیث به شرح زیر آورده‌اند که:

 

۱ ـ عیسی(ع) فرمود: «انّی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیّا. و جعلنی مُبارکًا أین ما کُنتُ و أوصانی بالصّلاه و الزّکاه ما دُمتُ حیّا. و برًّا بوالدتی و لم یجعلنی جبّارًا شقیّا. والسّلامُ علیّ یوم وُلدتُّ و یوم أمُوتُ و یوم أُبعثُ حیّا: من بند? خدایم. به من کتاب داده و پیامبرم ساخته است. و مرا هر جا که باشم، مبارک گردانده، و مرا تا زنده‏ام به نماز و زکات سفارش فرموده است. و مرا نیکوکار به مادرم قرار داده و جبار و شقی نساخته است. و درود بر من روزى که به دنیا آمدم و روزى که مى‏میرم و روزى که زنده برانگیخته مى‏شوم». (مریم، ۳۰ـ ۳۳)

۲ـ بین حضرت عیسی در امت مسیح و حضرت امام حسین در امت اسلام وجه شباهت‌هایی هست؛ از آن جمله از حیث مادر که مریم(س) «سیده النساء» است و همچنین حضرت زهرا(س). درباره حضرت مریم قرآن می‌فرماید: «و اذ قالت الملائکه یا مریمُ إنّ الله اصطفیک و طهّرک وا صطفیک على نساء العالمین: [یاد کن] که فرشتگان گفتند: ای مریم خداوند تو را برگزیده و پاکیزه ساخته و بر تمام زنان جهان (زمان خودت) برتری داده است.» (آل‌عمران، ۴۲)

در احادیث نیز وارد شده که نظیر این خطاب برای حضرت زهرا واقع شده. شاعر می‌گوید:

فانّ مریم احصنت فرجها و جاءت بعیسی کبدر الّدُجی

فقد احصنت فاطمُ وجهها و جاءت بسبطی نبیّ الهُدی

ترجمه: مریم دامن خویش از آلودگی نگه‌ داشت و عیسی را که ماه تابان‏ شبهای تار است، به دنیا آورد. فاطمه نیز روی خود را (از غیر خدا) بازداشت و دو نواده پیامبر(ص) را به دنیا آورد.

حضرت مریم(س) صدیقه آن امت است: «ما المسیحُ ابنُ مریم الاّ رسولٌ قد خلت من‏ قبله الرّسُلُ و اُمّـُهُ صدّیقهٌ کانا یأکُلان الطّعام: مسیح پسر مریم جز پیامبر نیست که پیش از او نیز پیامبرانی بوده‌اند و مادر او صدّیقه (راستین) است که هر دو غذا می‏خوردند.» (مائده ۷۵) حضرت زهرا(س) نیز صدیق? این امت است. درباره هر دو «بتول عذرا» گفته شده است.

۳ـ شباهت دیگر، در مدت حمل است. در حدیث است (نفس المهموم، ص۶، و بحار، ج۱۰، باب ۱۱) که مدت حمل سیدالشهدا شش ماه طول‏ کشید و هیچ کس شش ماهه متولد نشد که در عین حال بماند، مگر حسین و عیسی‏ علیهما‌السلام. در حدیث است که آیه «و وصّینا الإنسان بوالدیه إحسانًا حملتهُ أُمُّهُ کُرهًا و وضعتهُ کُرهًا و حملُهُ و فصالُهُ ثلاثُون شهرًا حتّى إذا بلغ أشُدّهُ و بلغ أربعین سنه قال ربّ أوزعنی أن أشکُر نعمتک الّتی أنعمت علیّ و على والدیّ و أن أعمل صالحًا ترضیهُ و أصلح لی فی ذُرّیّتی انّی تُبتُ إلیک و انّی من المُسلمین» (احقاف، ۱۵) [به انسان سفارش کردیم به پدر و مادرش‏ نیکی کند که مادرش با زحمت، دوران بارداری و وضع حمل او را گذراند، و دوران‏ بارداری و شیرخوارگی وی سی ماه به طول انجامید تا اینکه به حد بلوغ و رشد خود رسید و چهل ساله شد. گفت: پروردگار من! مرا الهام ده تا نعمتی را که بر من و پدر و مادرم ارزانی داشته‏ای، سپاس گزارم و عملی شایسته کنم که‏ مورد پسند تو باشد، و فرزندانم را صالح گردان. همانا من به درگاهت توبه می‏کنم و من از مسلمانان هستم] اشاره است به سیدالشهدا. عیسی‏ برّا «بوالدتی» بود و حسین «وصّینا الانسان بوالدیه احسانا»؛ عیسی گفت: «انّی عبدُالله»، درباره حسین نازل شد: «انّی من المُسلمین».

عمرو بن سعید بن عاص اشدق ـ حاکم مکه ـ‌ نامه‏ای نوشت به سیدالشهدا «و حذّرهُ من النّفاق و الشّقاق» [و او را از نفاق و درگیری پرهیز داد]! حضرت در جواب نامه‏اش نوشت: «لم‏ یُشاقق الله و رسولهُ من دعا الی الله و عمل صالحاً و قال انّی من المُسلمین» [کسی که به سوی خدا می‏خواند و عمل شایسته می‏کند و می‌گوید من از مسلمانانم، با خدا و رسول نزاع نکرده است.] اشاره است به آیه کریمه: «و من أحسنُ قولًا مّمّن دعا إلى اللّه و عمل صالحًا و قال إنّنی من المُسلمین» (فصلت، ۳۳) چه کسی خوش‌گفتارتر است از آن‌کس که به‏ سوی خدا می‏خواند و عمل شایسته می‏کند و گوید که من از مسلمانانم؟

در باب حمل عیسی، نُه ساعت و نُه روز هم گفته شده، ضمناً شباهتی هم در نحوه حمل و وضع هست که هر دو «کُرهاً» بوده، اما مریم به خاطر اینکه فرشته بر او ظاهر شد و مریم گفت: «انّی اعوذُ بالرّحمن ‏منک ان کُنت تقیّا» و گفت: «یا لیتنی متُّ قبل هذا» و حضرت زهرا به واسطه اینکه پیغمبر خبر داده بود که [فرزند او] کشته خواهد شد، و چون به حضرت گفته شد که ائمه و اوصیا از ذریه او خواهند بود، راضی شد.

در باب حمل حضرت سیدالشهدا اگر تولد آن حضرت در سوم شعبان و تولد حضرت مجتبی در نیمه رمضان باشد، ممکن نیست آنچه در بعضی روایات رسیده که فاصله آنها شش ماه و ده روز است، درست بیاید. شش ماه و ده روز، با روایاتی منطبق است که تولد حضرت را در آخر ربیع‌ الاوّل ذکر کرده. (رجوع شود به نفس‌المهموم).

۴ـ شباهت دیگر آنها در عقیده‌ای است که مردم در مسأله «تفدیه» پیدا کردند. المنجد می‌گوید: «الفادی، لقب سیدنا یسوع المسیح الذی افتدانا بدمه الکریم.» و خیال کردند که آنها کشته شدند که گناه دیگران را به گردن بگیرند و دیگران آزاد باشند و تکلیف ساقط شد! درباره عیسی اصل کشته شدن دروغ است و درباره سیدالشهدا(ع) فلسفه کشته شدن این نبود. به قول مولوی: «زانکه از قرآن بسی گمره شدند»

شباهت دیگر در «زکیّ» و «مبارک بودن» است؛ یعنی هر دو وجود برکت‌خیز فوق‌العاده شدند. در تحف العقول(ص، ۴۹۶) ضمن مناجات‌های خداوند به عیسی می‌نویسد: «یا عیسی، اُوصیک وصیّه المُتحنّن علیم بالرّحمه حتی حقّت لک الولایه بتحرّیک منّی المسره، فبورکت کبیراً و بورکت صغیراً حیثُ ما کُنت. "ای عیسی، به تو سفارش کنم سفارش آن که مهربان و دلسوز توست، تا به جهت اینکه شادی مرا بجویی سزاوار پیوست با من شوی، تو در بزرگی و کودکی برکت داده شده هر جا که بودی".)

«برکت» عبارت از نموّ در خیر، چنان که از تفسیر مجمع‌البیان و صافی و غیره برمی‌آید. مفردات راغب می‌گوید: «و لمّا کان الخیرُ الالهیُّ یصدُرُ من حیثُ لا یُحسُّ و علی وجه لا یُحصی و لا یُحصرُ قیل لکُلّ ما یُشاهدُ منهُ زیاده غیرُ محسوسه هُو مبارکٌ و فیه برکه. [چون خیر الهی از جایی که محسوس نیست و به صورتی که به شمار و حصر درنمی‌آید صادر می‌شود، از این رو به هر افزونی غیرمحسوسی که مشاهده شود، گفته می‌شود مبارک است و در آن برکت است.] همان طور که یک زمین مبارک است مثل زمین فلسطین(و بارکنا حولهُ…) (این سالها مدعی هستند که اسرائیل به اندازه نفت ایران از مرکبات بهره برده است)، همان طور که بعضی آبها پربرکتند مثل آب باران (و نزّلنا من السّماء ماءً مُبارکا (ق، ۹) [ از آسمان، آبی پربرکت فرو فرستادیم] همان طور که بعضی حیوان‌ها مبارک و پربرکتند مثل گوسفند؛ همان طور هم بعضی انسان‌ها واقعاً «وجود مبارک» می‌باشند و درباره آنها تعارف نیست، زمینی هستند که همه ساله محصول می‌دهند، بارانی هستند دائم.

داستان فُطرُس ملک، رمزی است از برکت وجود سیدالشهدا که بال‌شکسته‌ها با تماس به او صاحب بال و پر می‌شوند. همچنین جمله «جعل الشّفاء فی تُربته و الاجابه تحت قُبّته و الأئمّه من ذُرّیّته» نشانه دیگر از مبارک بودن آن حضرت است…. افراد و ملتها اگر به راستی خود را به گهواره حسین بمالند، از جزایر دورافتاده رهایی می‌یابند و آزاد می‌شوند.

 

امروز همه روی زمین رشک برین شد

تا از صدف پاک خدا دُرّ ثمین شد

فرمان خداوند به جبریل امین شد

با خیل ملک از عرش تازان به زمین شد

تا عرضه دهد تهنیت حضرت خاتم

صبح ازل از غیب برآورد تنفس

انوار هدی تافت بر آفاق و بر انفس

تا چند دلا، رانده‌ای از صُقع تقدس؟

برخیز و فراگیر پر و بال چو فُطرُس

بر تهنیت مقدم مولود مکرّم

 

بدون شک مکتب حسینی راه نجات این امت است؛ زیرا کرسی حسین کرسی امر به معروف و نهی از منکر است. آنچنان که از سوره الشعراء برمی‌آید، ظهور پیغمبران در فترت‌ها به علت شیوع مفاسد بوده است؛ ولی ما می‌بینیم مکتب زندة حسین، ظهور حسین است؛ در همة اعصار، یعنی در هر سال و هر محرم امام حسین به صورت یک مصلح عالی ظهور می‌کند و این فریاد را به گوش می‌رساند: «الا ترون انّ الحقّ لا یُعملُ به… »یا این که: «الموتُ اولی من رُکوب العار…» به امام حسین منسوب است:

سبقتُ العالمین الی المعالی بحُسن خلیقهٍ و عُلُوّ همّـه

و لاح بحکمتی نورُ الهُدی فی دیاجی من لیالی مُدلهمّـه

یُـرید ُ الجـاحدون لیُطفئوهُ و یأبی اللهُ الاّ ان یُتـمّه

ترجمه: با خوش‌خلقی و بلندهمتی از همه جهانیان به مقامات بلند پیشی گرفتم. و نور هدایت در شبهای تیره با حکمت من درخشید. منکران می‌خواهند این نور را خاموش کنند و خداوند نخواسته جز اینکه آن را تمام و کامل کند.

۵ ـ یک شباهت دیگر این است که مسیحیان و مسلمانان، ولادت و رفتن این دو را بزرگ می‌شمارند… و اما در وفات ما می‌گرییم، و آنها در روز عروج یعنی سه روز بعد از کشته شدن، شادی می‌کنند. (رجوع شود به شماره ۷ و ۸)

شاید شباهت بین عیسی و سیدالشهدا در یک امر دیگر هم باشد و آن عدم سابقه اسمی است، و شاید این جهت مربوط به «یحیی» باشد نه عیسی، و در این صورت شباهت بین حسین علیه‌السلام و یحیی است، کما اینکه این دو در شهادت به خاطر یک مرد بسیار فاسد با هم شبیهند و هر دو شهید امر به معروف و نهی از منکرند: «و انّ من هو ان الدُّنیا انّ رأس یحیی اُهدی الی بغیٍّ من بغایا بنی‌اسرائیل».

۶ ـ شباهت دیگر بین آنها در انصار و حواریین است: «کما قال عیسی بنُ مریم للحواریّین من انصاری الی الله…» [چنان‌که عیسی بن مریم به حواریان گفت: چه کسانی یاور من به سوی خدا خواهند بود؟](صف، ۱۴)

سیدالشهدا نیز در شب عاشورا حواریین خود را انتخاب کرد. در الانوار البهیه، (صفحه ۴۵) از موسی بن جعفر علیه‌السلام نقل می‌کند، می‌گوید: «و فی وصیّه موسی بن جعفرٍ علیهما السلام لـهشام قال: و قال الحُسینُ بنُ علیٍّ علیهما السلام: انّ جمیع ما طلعت علیه الشّمسُ فی مشارق الارض و مغاربها بحرها و برّها و سهلـها و جبلـها عند ولیٍّ من اولیاء الله و اهل المعرفه بحقّ الله کفیء الظّلال. ثُمّ قال علیه‌السلام: الا حُرٌّ یدعُ هذه اللُّماظـه لاهلـها؟ لیس لانفُسکُم ثمنٌ الاّ الجنّه فلا تبیعوها بغیرها فانّهُ من رضی من الله بالـّدُنیا فقد رضی بالخسیس٫ [در سفارش موسی بن جعفر علیهماالسلام به هشام آمده که حضرت فرمود: حسین بن علی علیهماالسلام فرمود: تمامی چیزهایی که خورشید بر آن می‌تابد در مشرق و مغرب زمین و دریا و خشکی و زمین هموار و کوهها، همه و همه نزد ولی خدا و اهل معرفت به حق خداوند چون سایه‌ای بیش نیست. آیا آزادمردی پیدا نمی‌شود که دست از این لقمة جویده‌شده بردارد؟ برای شما جز بهشت بهایی نیست، پس خود را به غیر بهشت مفروشید، که هر کس از خدا به دنیا راضی شود، به چیز پستی راضی گشته است.] مولوی در جلد سوم مثنوی داستان ظهور روح‌القدس را بر مریم به نحو عالی ذکر کرده است.

مجموع شباهت‌ها با عیسی علیه‌السلام: در مادر از نظر سیده النساء بودن، صدّیقه بودن، بتول عذرا بودن، مخاطب ملائکه بودن، در مدت حمل، در کراهت حمل، در «برّ» به والده و والدین، و در «انّی عبدالله» و«انّی من المُسلمین»، در اعتقاد تفدیه، در مبارک بودن، در بزرگداشت ولادت و وفات، در عدم سابقه اسمی، و در انصار و حواریین، و با یحیی در شهادت. (استاد مطهری، حماسه حسینی، ج۲، ص۱۴۵ـ۱۵۰(

به دنبال این مستندات، استاد شهید توضیحاتی را که از مطالعات مجلات روزنامه از جمله نوشته‌های محمد مسعود و روزنامه کیهان و شنیده‌های خود مرقوم داشته‌اند و در نهایت به چهار شباهت واقعی نتیجه گرفته‌اند که:

پس در اینجا یک سلسله شباهت‌هایی واقعی از نظر شخصیت واقعی این دو وجود مقدس است که عبارت است از:

الف)مادر: سیده‌النساء، صدیقه، مخاطب ملائکه، بتول عذرا.

ب) مدت حمل، ج) کراهت حمل، د) مبارک بودن: [عیسی علیه‌السلام:] و «جعلنی مبارکا» امام حسین علیه‌السلام؛ «و جعل الشفاء فی تربته و الاجابه تحت قبّته و الائمه فی ذریّته. لولا صوار مهم و قطع نبالهم، لم تسمع الاذان صوت مکبّر».[۱ـ خداوند شفا را در تربت او و اجابت دعا را زیر بارگاه او و امامان را از نسل وی قرار داده است. ۲ـ اگر شمشیرها و قطعات تیرهای آنان نبود، هیچ گوشی صدای اذان مکبری را نمی‌شنید.] (شهید مطهری، همان، ج۲، ص۱۵۵)

پس از سخنان متقن و مستند استاد شهید مرتضی مطهری، بررسی تطبیقی و جامع آنتوان بارا، درباره این جلوه آینه در آینه را از نظر می‌گذرانیم که آورده است:

درخت فکر انسانی چگونه به حماسه شهادت‌طلبانه و فداکارانه حسین(ع) نگاه می‌کند؛ اندیشه‌ای که بر پایه دو رکن شهادت‌طلبی و فداکاری آن هم به گستره انسانیت، استوار است؟ عیسی بن مریم(ع) شهادت‌طلبانه و فداکارانه به سوی مردم آمد تا حق را به آنان بشارت دهد. (یوحنا ۱۴ر۶) قیام فداکارانه و شهادت‌طلبانه عیسی و حسین(ع) تشابه و نزدیکی بسیاری با هم دارند. اگرچه تفاوت‌های آشکاری در علل و کیفیت آن وجود دارد، ولیکن جوهره و اهداف آنها با هم تفاوتی ندارند. شباهت بین عیسی و حسین(ع) در تولد و سیرة زندگی آن دو تجلی نموده است.

گفته می‌شود «هیچ مولودی شش‌ماهه به دنیا نیامده که زنده مانده باشد مگر حسین و عیسی»؛ فاطمه هنگامی که حسین را به دنیا آورد، مریض شد و شیرش خشک گردید. رسول خدا به دنبال دایه‌ای گشت، ولی نیافت. نزد او می‌آمد و انگشت ابهامش را در دهان او(ع) می‌گذاشت تا آن را بمکد و خداوند انگشت ابهام رسول خدا را غذای این کودک تازه به دنیا آمده قرار داد. این کار چهل شبانه روز طول کشید. خداوند گوشت او را از گوشت رسول خدا قرار داد.(ابوالشهدا، عقاد، ص۵۴) و این، سخن رسول بزرگوار را تفسیر می‌کند که: «حسین از من است و من از حسینم» و بدین ترتیب اگر حسین شیرخواره، غذای نبوت را خورد، عیسی مولود نفحه آسمانی به مریم(ع)، از قدرت الهی تغذیه شد.

کشیشی مسیحی گفته است: «اگر حسین از ما بود، در هر سرزمین پرچمی به نام او برافراشته بودیم و در هر روستایی برایش منبری برپا کرده، تا مردم را به نام حسین به مسیحیت دعوت نماییم.» چنین سخنی به گزافه گفته نشده است، بلکه منظور این است که «فداکاری» و «شهادت‌طلبی» که دو رکن اساسی دین مسیحیت است، به بهترین شکل به وسیله حسین(ع) در هنگام شهادتش ترسیم شده است؛ شهادتی که جز بشارت‌دهندگان به ادیان آسمانی و کسانی که در مقابل انحراف و ستم ایستادگی می‌کنند کسی اقدام به آن نمی‌نماید و حسین یکی از آنان بود.

اگر به نقاط تشابه و اختلاف بین دو شهید بزرگ اسلام و مسیحیت بازگردیم، می‌یابیم که این دو حتی در تفاوت‌هایشان نقاط مشابه غیرمستقیمی دارند که آن ما را به هم نزدیک نموده است: به عیسی(ع) قدرت سخن گفتن با مردم در گهواره داده شد و به حسین توان نیکو سخن گفتن، و زیبایی بیان و صوت آهنگین و اشاره نیکو عطا کرد. به عیسی ستم شد، مورد اهانت قرار گرفته و پیشانی‌اش را با چنگ زخمی کردند. محاکمه گردید و کشته شد. به او طعنه زدند و آب دهان بر چهره‌اش انداختند، لباس‌هایش را از تنش بیرون آوردند و حسین آواره گردید و محاصره شد و تشنه‌لب به او توهین شد و به قتل رسید و خانواده‌اش به اسیری رفت و لباس‌هایش را از تنش بیرون آوردند و زینت‌هایش را دزدیدند.

عیسی فرمود: «روح پروردگار بر من است. خداوند مرا برگزید تا مژدة رحمت او را به بینوایان برسانم و مرا فرستاد تا رنجدیدگان را تسلی بخشم و رهایی را به اسیران و بینایی را به نابینایان اعلام نمایم و مظلومان را آزاد سازم.»(لوقا ۴ر۱۸؛ اشعیا ۶۱ر ۱ـ۲؛ متی ۲ر۱۶) و حسین فرمود: «من از سر فساد و تباهی و ستم قیام نکرده‌ام و فقط به خاطر سامان دادن به امت جدم شوریده‌ام و می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به شیوه جدم و پدرم علی بن ابیطالب رفتار نمایم.»

عیسی به شاگردانش گفت: «اگر مرا اذیت کردند، شما را نیز اذیت خواهند کرد؛ لکن به جهت اسم من جمیع این کارها را به شما خواهند کرد. اگر نیز من به دنیا نمی‌آمدم و با مردم سخن نمی‌گفتم، تقصیری نمی‌داشتند.» (یوحنا ۱۵ر ۲۱ـ۲۲) و حسین(ع) قبل از آغاز درگیری در شبانگاه نهم محرم به یارانش گفت: «من یارانی شایسته‌تر و برتر از یارانم ندیده‌ام و کسانی نیکوکارتر و باوفاتر از اهل‌بیتم نشناخته‌ام. خداوند به همگی شما سزای نیک دهد. بدانید که یقین دارم فردا کار من با این قوم پایان می‌یابد. و شب پوششی خوب است تا شما آن را مرکب خود قرار دهید و…» (آنتوان بارا، حسین در اندیشه مسیحیت، ترجمه فرامرز میرزایی، علی باقر طاهری‌نیا، ۱۳۸۱، ص۵۸ـ ۵۹)

یهودیان عیسی(ع) را بازداشت کردند و مورد شکنجه و اهانت قرار دادند. خوارش نمودند و بر او آب دهان انداختند و موی سرش را به خار و تیغ بستند، شلاقش زدند(لوقا ۷ر۳۱ـ ۳۵)، او را ریشختند نمودند. در راه جُلجله در فلسطین به خاطر حمل صلیبش او را مسخره کردند و بالاخره او را کشتند. قبل از اینکه روح از بدنش خارج شود، به پهلویش خنجر زدند و خواستند که پایش را بشکنند؛ ولی او را مرده یافتند. از این کار منصرف شدند تا این آیه تحقق یابد: «هیچ یک از استخوان‌های او شکسته نخواهد شد.» (یوحنار ۱۹ـ۳۶)

حسین(ع) در زمانی آمد که دین جدش نوپا بود و فتوحات بزرگی کسب کرده و با تعالیم و اخلاق‌های بزرگ اجتماعی‌اش بر شرق و غرب چیره شده بود. وقتی که بزرگ شد، انحطاط و توجه به مطامع دنیوی را در امت جدش به‌خوبی احساس کرد و این همان چیزی بود که فلسفه بعثت را نقض می‌کرد؛ لذا باید در مقابل این انحراف بزرگ می‌ایستاد. پس مأموریتش بسیار عمیق‌تر و بس پیچیده‌تر از رسالت عیسی(ع) بود، به‌ویژه اگر نوع امکاناتی را که در دست داشت، مدنظر قرار دهیم؛ زیرا همان گونه که قبلاً ذکر شد، حسین پیامبر نبود و امتیاز پیامبری را نداشت، بلکه او می‌بایست به همین امکانات و وسایل بشری که قدرت الهی آنها را اداره می‌کرد، پناه ببرد و این کار را فقط به خاطر اینکه رسالتش به هدف مطلوب برسد، انجام داد. اگر رسالت او همانند عیسی انجام می‌گرفت، این وضعیت دردناک برایش رخ نمی‌داد و اگر همانند عیسی به‌تنهایی کشته می‌شد، قتل او این همه سرزنش و گناه و احساس کوتاهی در انجام وظیفه نزد مسلمانان ایجاد نمی‌کرد.

به نظر من [آنتوان بارا] شرایط امت اسلام در آن زمان به گونه‌ای بود که به یک فداکاری فوق‌العاده و شبیه هلاکت دسته‌جمعی نیاز داشت تا بتواند در مقابل انحطاط امت که آن را از درون می‌پوساند، ایستادگی کند؛ بدین ترتیب شرایط آمدن عیسی با حسین(ع) متفاوت بود. همچنین بین عنایات الهی و شیوه‌ها و امکانات مختلفی که در اختیار هر دو قرار داشت، چه قبل از شهادت و چه بعد از شهادت، تفاوت وجود دارد.

حسین(ع) برخلاف عیسی استخوانش هم در امان نماند، بلکه آنچه بر روی خاک مقدس کربلا بر سر حسین آمد، بیش از طاقت و توان بشر بود، بلکه به نوعی بود که سیدالشهدا را در کنار پیامبران و فرستادگان الهی قرار می‌داد. کدامین پیامبر بیش از صد تیر، نیزه و شمشیر بر بدنش فرود آمد؟… و کدامین پیامبر همچون حسین، تشنه به قتل رسید؟ و این امیر و سرور شهیدان است که تیری به پیشانی‌اش زده شده و سنگی به آن خورده و سینه‌اش آماج تیر سه‌شعبه گشته و بر گلو، گردن، سینه و پیشانی‌اش دهها نیزه زده شده است. به خاطر انگشتری، انگشتش قطع می‌گردد. دست راست و آنگاه دست چپش به خاطر لباس‌هایش قطع می‌گردد. سر شریفش را از بدن جدا می‌کنند و با ده اسب بدن را لگدمال می‌کنند. آنگاه سرش را بر نیزه به دمشق می‌برند و خوارگونه در مقابل یزید تبهکار قرار می‌دهند تا با چوبدستی به لبهایش ضربه بزند و در بازار صراف‌ها آویزان گردد و در پیرامون آن باده‌گساری شود و کفرگویی گردد.

آیا کسی که شهادت دردناک حسین را با تمامی شهادت‌های تاریخ مقایسه کند، ذره‌ای تردید دارد که شهادت حسین را در مقام اول قرار دهد؟ اگر ارزش شهادت به اندازه اذیت و آزاری است که شهید تحمل می‌کند، بی‌تردید شهادتی که در صحرای کربلا رخ داد، بالاترین ارزش و قیمت را داراست و هیچ شهادت دیگری، چه در گذشته و چه در آینده، به مرتبه آن نخواهد رسید. این شهادتی است که اگرچه از لحاظ نتیجه و دستاورد با شهادت عیسی برابری می‌کند، ولی از نظر میزان درد و رنج از آن برتر است… (آنتوان بارا، ۹۴ر ۹۵)

عیسی رسول صلح و محبت دقیقاً همانند حسین با چنین وضعیتی در مقابل یهودیان، قرار گرفت. خطاب به روحانیون و بزرگان و فرماندهان سپاه گفت: «مگر من دزد فراری هستم که برای گرفتنم، با چماق و شمشیر آمده‌اید؟ من هر روز در خانه خدا بودم، چرا آنجا مرا نگرفتید؟ آن موقع نمی‌توانستید کاری بکنید؛ اما اکنون زمان شماست، زمانی که قدرت شیطان حکمفرماست.» ( لوقا ۲۲ر۵۲ ـ ۵۴) و اضافه کرد: «مگر موسی شریعتی برای شما نیاورد؟ حتی یک نفر هم از شما به آن عمل نکرد… پس چرا می‌خواهید مرا بکشید؟» (یوحنا ۷ر۱۹) همه، همان گونه که شمر به حسین پاسخ داد، گفتند: «تو دیوانه‌ای!» (یوحنا ۷ر۲۰) و مسیح پاسخ داد: «من فقط یک کار انجام دادم و همگی شما شگفت‌زده شدید.» عیسی گفت: «شما نمی‌توانید سخنان مرا بفهمید؛ زیرا تاب تحمل شنیدن آن را ندارید. شما فرزندان واقعی شیطان هستید که بر حق استوار نبود و از حقیقت نفرت داشت؛ زیرا ذاتاً دروغگو و پدر تمام دروغگوهاست؛ اما شما مرا تصدیق نخواهید کرد. چون حق را می‌گویم و می‌دانم که شما از ذریه ابراهیم هستید، ولیکن می‌خواهید مرا بکشید.»

این هزینه حق‌گویی است قبل از آنکه به آن عمل گردد. رسول محبت و سیدالشهدا هر دو در میان دلهای سنگ‌شده و در هنگامة مرگ حتمی، به صورت یکسان فریاد زدند. هر دو شهید می‌توانستند از این وضعیت دوری گزینند؛ اما وظیفة حق‌گویی را قبل از وظیفه شهادت انجام دادند و در دلها بذر نیکی کاشتند و بر آنها تأثیر گذاشتند و فضا را پر از بوی خوش کردند تا دلها در سایه حق بیارامد و همان ذره‌ای باشد که اخلاق فاسد و جان‌های تباه شده را نابود سازد و اکسیری باشد که دلهای مسموم و روحهای اسیر را شفا دهد.

حکمت الهی، افکار را بر مغز نیکان برگزیده الهام می‌کند، تا بر زبانشان سخن غیب را جاری سازد و در هنگامه خطر و در نقطه پایانی، جایی که محکم‌ترین عقلها پریشان و قوی‌ترین دلها لرزان است، دل این شهدا سرزنده و خروشان، پاک و تابناک می‌باشد. در بحبوحه خطر، حسین(ع) با قاتلانش سخن گفت و آنان را از آنچه برایشان می‌آید، آگاه ساخت و سرنوشت وخیم‌شان را در صورتی که او را بکشند، ترسیم نمود. روزگار هم آن را ثابت کرد، تا سخنش پند و هشداری باشد قبل از آنکه به ورطه هلاکت بیفتند، آن را درک کنند و به خود و پروردگارشان بازگردند و اما دریغ و افسوس از دلهایی که خوابیده و جان‌هایی که فرسوده‌تر از آن است که پند مقدس را دریابند. اگر درک می‌کردند، هرگز نمونه بارزی از تباهی اخلاق و مرگ دلها را مرتکب نمی‌شدند و سخن فرزند پیامبر را می‌فهمیدند که فرمود: «به خدا سوگند بعد از این واقعه جز به اندازة سوار شدن بر اسبی، مهلت نخواهید داشت، تا اینکه آسیای حوادث بر شما بچرخد و زندگی‌تان را دگرگون سازد. این را پدرم به نقل از جدم رسول خدا(ص) گفته است. با شرکایتان همداستان شوید، ولیکن کار بر شما آسان نگردد. به من حمله‌ور شوید و مهلت مدهید که من بر پروردگار توکل کرده‌ام. هیچ جنبنده‌ای نیست، مگر اینکه مهارش به دست خداست و پروردگارم به راه راست. «(تاریخ ابن عساکر، ج۴، ص۳۴۳؛ مقتل خوارزمی، ج۲، ص۷ و لهوف، ص۵۴)

سپس دستهایش را به آسمان بلند کرد و گفت: «بارالها، آب آسمان را از آنان دریغ بدار و سالیانی چون سالهای یوسف بر آنان بفرست و مردی از ثقیف بر آنان چیره گردان تا جام تلخ مرگ را به آنان بنوشاند؛ زیرا ما را نپذیرفتند و خوارمان ساختند. تویی پروردگار ما و بازگشت‌مان به سوی توست. و خداوند کسی از آنان را رها نکند مگر اینکه انتقام مرا از هر کشته‌ای با یک کشته و از هر ضربه‌ای با یک ضربه بگیرد که او یاور من و کسان و یارانم می‌باشم. (لهوف، ص۵۶ چاپ صیدا؛ مقتل خوارزمی، ج۲، ص۷؛ مقتل عوالم، ص۸۴)

شبیه این مطلب، سخنی است که قرنها پیش، از زبان شهید مسیحیت جاری شده است. وقتی که علمای یهود حکم مرگش را صادر کردند، خطاب به آنان گفت:«وای بر شما کاهنان یهود! شما بار تکالیف دینی بسیار سنگینی بر دوش مردم می‌گذارید. در حالی که خود به این بارها حتی انگشت هم نمی‌زنید. وای بر شما! چون درست مانند اجدادتان هستید که در گذشته پیامبران خدا را کشتند. و شما کارهای شرم‌آور پدرانتان را تصدیق می‌کنید و اگر خودتان هم بودید، همان کارها را می‌کردید. از همین روست که خدا دربارة شما فرموده است: پیامبران و رسولان نزد شما خواهم فرستاد، اما شما برخی را کشته، و برخی دیگر را آزار خواهید رساند؛ بنابراین خدا انتقام خون همة انبیا را که از ابتدای پیدایش جهان تا به حال ریخته شده است، از شما خواهد گرفت. از خون ‌هابیل گرفته تا خون زکریا که در خانة خدا بین قربانگاه و جایگاه مقدس کشته شد، بلی خون همه آنها به گردن شماست!»(لوقا: ۱۱ر۴۶ ـ ۵۱(

چنین تشابهاتی در سخن، موضع گیری و سرنوشت این دو شهید (عیسی و حسین(ع)) می‌طلبد که ابعاد عنصر شهادت این دو را آشکار سازیم. به‌‌رغم اینکه در دو دوره مختلف آمدند، اما رسالت‌ها و هدف‌های یکسانی داشتند.

عیسی بن مریم به سوی قوم یهود آمد تا رسالت جدیدش را بشارت دهد که همان اتمام رسالت عهد قدیم بود و یهودیان آن را تحریف کردند و به جایش شریعتی به نام شریعت پدران قرار داده بودند. به او ستم کردند، و چنان اتهاماتی به او زدند که به هیچ پیامبری نزده بودند. سپس او را روانه میدان مرگ کردند و عیسی نیز به سوی آن، به عنوان هدفی که باید به دست آورد، شتافت و جان خودش را فدا کرد تا رمزی برای مسیحیان باشد که هر وقت عقیده‌شان ضعیف گردید و احساس ضعف کردند، معنی جانفشانی را به آنان یادآوری نماید و عید فصح(فصح عید قیام مسیح است ـ مترجمان) مناسبی برای اندوه یا زمانی برای تجدیدنظر و از بین بردن سستی دلها و انحراف عقیده‌ها باشد.

براساس جانفشانی برای حفظ عقیده و زنده نمودن آن، پیامبرانی مانند موسی و عیسی و محمد[ص] و شهدایی مانند زکریا، یحیی، علی، حسن، حسین، عباس و دیگران… رسالت کامل خود را آن گونه که خداوند راضی باشد و برایشان ترسیم کرده بود، انجام دادند و جان‌ پاکشان به عنوان قربانی در قربانگاه شهادت تقدیم نمودند.

اگر ادیان آسمانی که نازل شده‌اند و پیامبران جانشان را فدای آن می‌کنند، فراگیر شود و مبلغان در راه آن کشته می‌شوند تا دین ماندگار بماند… پس کدامین مقیاس و معیار، ما و نسلهای مؤمن بعد از ما می‌تواند انقلاب حسین(ع) را بسنجد و اندازه‌گیری نماید که در آن خاندان پیامبر و یاران برگزیده‌اش را قربانی نمود و هزینه دفاع از دین در مقابل انحراف عقیده، به بهای شهادت هفتاد و دو نفر از خویشاوندان و خاندان پیامبر تمام شد. دشمنان رسالت به اسم رسالت با فرزندان رسالت جنگیدند… فرزندی که درباره او فرمود: «حسین از من است و من از حسینم»….(این سخن را امامیه از ابن قولویه در کامل الزیارات، ص ۵۲ نقل کرده و اهل سنت نیز از ترمذی در جامعه مناقب حسین؛ حاکم در مستدرک، ج ۳ ،ص ۱۷۷ ؛ابن عساکر در تهذیب تاریخ شام، ج ۴، ص ۳۱۴؛ ابن‌حجر در صحیح الزواید، ج ۹، ص ۱۸۱ و الصواعق المحرقه، ص ۱۱۵، حدیث ۲۲؛ بخاری در ادب مفرد و متقی هندی در کنزالعمال، ج ۷، ص ۱۰۷ ؛صفوری در نزهةالمجالس، ص، ۴۷۸ و امالی سید مرتضی، ج ۱، ص ۱۵۷، مجلس ۱۵، به نقل از مقرم آورده‌اند.) آیا می‌توان این قیام را با مقیاس و معیار آنچه که تقدیم کرده و همچنان تقدیم می‌نماید سنجید؟

اگر با هر دو معیار آن را بسنجیم، که چاره‌ای جز این نداریم، می‌یابیم انقلاب ریحانة پیامبر از همه انقلاب‌ها بزرگتر است و شهادتش تکمیل‌کننده همه شهادت‌های قبلی است؛ زیرا این انقلاب، مرد، زن، کودک و شیرخواره تقدیم کرده است و در یک میدان، همگی آنان شاهد کشتار و متحمل پیامدهای آن بوده‌اند. او انقلابی بود که مشعل فروزانش، وارث آدم برگزیدة خدا و وارث نوح پیامبر خدا وارث ابراهیم و وارث عیسی روح الله و وارث محمّد حبیب الله بود.(آنتوان بارا، ۶۵ ـ ۶۳)

آنتوان بارا در نهایت به حضور و سفر عیسی مسیح(ع) به کربلا اذعان دارد و از پیشگویی وی دربارة شهادت امام حسین(ع) در آن سرزمین سخن می‌گوید و می‌نویسد:«… آنان که قیام حسین را حرکتی یکباره دانسته‌اند، در حقیقت نسبت به تقدیر الهی در به شهادت رسیدن او کفر ورزیده، پیشگویی‌های پیامبران و فرستادگان الهی را درباره شهادت او با لب تشنه در صحرای کربلا و زیرِ سُم اسب ماندن پیکر آن حضرت، مورد ریشخند قرار داده، سخنان اولیا و بزرگانی را که تنها برای تقویت اعتقادات بشر و پاسداری از شریعت‌های آسمانی آمده‌اند، سفیهانه تلقی کرده‌اند. شهید عالم مسیحیت حضرت عیسی(ع) وقتی از سرزمین کربلا عبور کرد، از کشته شدن حسین خبر داد و بر قاتلین آن حضرت لعنت فرستاده، سرزمین کربلا را «سرزمینی پرخیر و برکت» توصیف نمود.(الکمال الدین، شیخ صدوق، ص ۲۹۵) برخی از تشکیک‌کنندگان، نکته مذکور را دستاویزی برای تقویت کینه‌توزی خود قرار داده‌اند و گفته‌اند حضرت عیسی(ع) در طول زندگی‌اش هرگز از فلسطین بیرون نرفته است؛ از این رو عاقلانه نیست که به کربلا رفته باشد! در پاسخ باید گفت دورة مبهم زندگی حضرت عیسی یعنی از نوجوانی تا بیست سالگی آن حضرت دوران کودکی و بخشی از سال‌های نخستین دوران جوانی‌اش را کجا سپری کرده است؟ اخباری وجود دارد که می‌گوید آن حضرت برای کسب حکمت و تحصیل طب روح(روان‌درمانی) به«تبت» سفر کرده و خبری دیگر بیانگر این است که آن حضرت برای ابلاغ و تبلیغ رسالت خود در پی یافتن اماکن مناسب جای جای زمین را پشت سر گذاشته است.»(آنتوان بارا، امام حسین در اندیشة مسیحیت، ترجمة میرزایی و طاهری‌نیا، ص ۷۳)

علویان یارسان که یکی از ارکان مهم آیین‌شان گرفتن انتقام خون حضرت امام حسین(ع) است و نیز پشت صحنة اعتقادات پادشاهان صفوی و طریقت صفویه را تشکیل می‌دهند، در آیین آنها «ماهی» موجودی مقدس و رازآلود و نماد «خورشید»(شمس) است که نماد کیهانی روچیار(= حسین(ع)) می‌باشد و در کتاب‌های مقدس آنان (سرانجام‌ها) «ماهی» و «کشتی» مساوی امام حسین (ع) و دریاست که نقشی ژرف دارد. (رک. محمدعلی سلطانی، درونمایه‌های مشترک در سرانجام، ولایت‌نامه، بویوروق، ص ۵۷ به بعد) و هسته اصلی خواستة طریقت صفویه یعنی پیوند بنیادین آرای اسلامی اهل بیت(ع) با اساطیر ملی ایران را در عقاید خود دارند و در این مسیر داستان «سیاوش» وارد خطّ سِیر از آدم تا خاتم می‌شود؛ نخستین شخصیت محقق و روشنگر که در این راه گام نهاد و همذات‌پنداری امام حسین(ع) را با سیاوش در اندیشه ایرانی با شیوه‌ای شایسته ارائه نمود و جایگزینی سوگ سیاوش در بخارا را با سوگواری حسین بن علی مطرح کرد، شادروان استاد شاهرخ مسکوب بود. وی در شرح تطبیقی این دگردیسی می‌نویسد:«هرچند پس از سقوط ساسانیان شالودة اجتماع، روابط طبقات و استنباط از طبیعت و مابعد طبیعت دگرگون شد و نظام فکری دیگری فرمانروا گشت، اما بیداد روزگار و ستم اجتماع همچنان بر آدمی مسلط بود. پس نه تنها از برکت شاهنامه سرگذشت سیاوش تا امروز به زندگی خود زیست می‌کند، بلکه در ادب فارسی همیشه «مظلمه خون سیاوش دامن شاه ترکان» را گرفته است؛ زیرا خاک ضمیر ما هرگز خون سیاوش را نخواست و ننوشید.

اهل بخارا را بر کشتن سیاوش سرودهای عجیب است و مطربان آن سرودها را کین سیاوش گویند… مردمان بخارا را در کشتن سیاوش نوحه‌هاست؛ چنان‌که در همه ولایت‌ها معروف است و مطربان آن را سرود ساخته‌اند و می‌گویند و قوالان آن را گریستن مغان خوانند و این سخن زیادت از سه هزار سال است…»(تاریخ بخارا، تصحیح مدرس رضوی، ص ۲۵ و ۲۸)

حتی هنوز در پاره‌ای از گوشه‌های دور، سیاوش شهید کامل و سرنوشت او نشان ظلمی است که انسان عرصه آن است: «در مراسم سوگواری نیز در کهگیلویه زنهایی هستند که تصنیف‌های خیلی قدیمی را با آهنگ غمناکی به مناسبت مجلس عزا می‌خوانند و ندبه و مویه می‌کنند. این عمل را سوسیوش(سوگ سیاوش) می‌نامند.»(صادق هداقت، ترانه‌های عامیانه)

اندوه مرگ هجوم می‌آورد و دل خود را با سرود مرگ سیاوش تسکین می‌دهیم که ناسزاوارترین مرگی است از آن مردی سزاوارتر به زیستن. جایی که بر چنان آزاده‌ای چنین ستمی رود، چه جای زاری من و توست؟

 

جهان چون من و چون تو بسیار دید

نخـــواهد همـــی بـــا کسی آرمید

(ج ۵، ص ۲۵۳)

ادامه دارد

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: