طریقت صفویه ترکیب‌بند محتشم / دکتر محمدعلی سلطانی - بخش یازدهم

1395/8/25 ۰۷:۱۹

طریقت صفویه ترکیب‌بند محتشم / دکتر محمدعلی سلطانی - بخش یازدهم

مولانا محتشم کاشانی در بیت نخست، تصویر کلی و کاملی از روضه‌الشهدای کاشفی را مجسم کرده است؛ زیرا در هر گزارش زیبای ادیبانه از صحنه و سفرة غم در کربلا، پیش‌درآمدی از رنج و مشقت انبیای سلف را به استادانه‌ترین وجه ممکن ترتیب داده و به اصطلاح علویان عارف در عاشورا، تمامی پیامبران بر امام حسین(ع) تجلی کردند.

 

بر خوانِ غم چو عالمیان را صلا زدند

اوّل صلا به سلسله انبیا زدند

نوبت به اولیا چو رسید، آسمان تپید

زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند

 

مولانا محتشم کاشانی در بیت نخست، تصویر کلی و کاملی از روضه‌الشهدای کاشفی را مجسم کرده است؛ زیرا در هر گزارش زیبای ادیبانه از صحنه و سفرة غم در کربلا، پیش‌درآمدی از رنج و مشقت انبیای سلف را به استادانه‌ترین وجه ممکن ترتیب داده و به اصطلاح علویان عارف در عاشورا، تمامی پیامبران بر امام حسین(ع) تجلی کردند. عمان سامانی گوید:

 

اوّل آدم ساز مستی ساز کرد

بی‌خودی در بزم خُلد آغاز کرد

برق عصیان صفوتش را خانه سوخت

شمع سوزان شد، پرِ پروانه سوخت

نوح تا گردید با مستی قرین

شد به غرقاب بلا، کشتی‌نشین

مست شد ایوب ز آن جام بلا

گشت از آن بر رنج کرمان مبتلا

بیم آن بُد کز بلیات و علل

ره کند در خانه صبرش، خلل

در خلیل آن شعله تا شد، شعله‌زن

کرد اندر آتش سوزان، وطن

زد چو یونس از سر مستی قدم

ماهی اندر دم کشید او را به دم

تا فلک می‌رفت او را از زمین

ذکر «انّی کنت من الظالمین»

یوسف از مستی چو دل‌آگه شدش

جا ز دامان پدر در چَهْ شدش

تا سر یعقوب از آن پرشور شد

از غم یوسف دو چشمش کور شد

مست از آن جام بلا شد تا کلیم

سالها در تیْهِ محنت شد مقیم

عیسی از مستی قدم بردار شد

لاجرم سرمنزلش بر، دار شد

احمد از آن باده تا شد سر گران

کرد بر وی، رو بلا، از هر کران

شور آن صهبا در آن قدسی دهن

گشت سنگی عاقبت دندان‌شکن

مرتضی زآن باده تا گردید مست

لاجرم در آستین بنمود، دست

پشّگان را دستخوش‌شد زنده‌پیل

شیر غرّان گشت موران را ذلیل

مجتبی زآن باده تا سرمست گشت

شد دلش خون و فرود آمد به‌ تشت

‏ (گنجینه‌الاسرار، همان، ص۲۳ـ۲۲)

مولانا کاشفی در همین مضمون ابیاتی چند را در روضه‌الشهدا در دو نوبت ذکر کرده است:‏

 

آدم درین عزا به غم و غصه مبتلاست

کشتی نوح غرقة طوفان ابتلاست

هان ای خلیل، آتش نمرود دیده‌ای

این شعله بین که در جگر شاه اولیاست

رنگین چراست پیرهن موسوی ز نیل؟

وز دست غصه جبّه عیسی چرا قباست؟

گویا برای ماتم سلطان دین حسین

چندین خروش و ولوله در خیل انبیاست

اینها غم از برای دل مصطفی خورند

آن‌ خود چه ‌حسرت است‌ که در جان ‌مصطفاست؟

گر مرتضی بگرید ازین غصه درخور است

ور فاطمه بنالد از این حالها، رواست

سوزش نه بر زمین بود و بس که بر سپهر

«در هرکه بنگری، به همین داغ مبتلاست»

(کاشفی، ۲۴۳ر ۳۹۶، ۳۹۷)

 

چنان می‌نماید که این ابیات از خود کاشفی باشد؛ زیرا در شعر شاعران مرثیه‌گوی پیش از وی تا آنجا که جستجو گردید دیده نشد، جز مصرع آخر که امثال سائره و از سروده‌های ظهیرالدین فاریابی است که در قصیده‌ای در ذَم دنیا با مطلع:‏

 

گیتی که اوّلش عدم و آخرش فناست

در حق او گمان ثبات و بقا خطاست

 

تا آنجا که گوید:

نی نی ازین میانه تو مخصوص نیستی

در هر که بنگری به همین درد مبتلاست

 

(دیوان ظهیر فاریابی، به سعی و اهتمام حاجی شیخ احمد شیرازی، انتشارات فروغی، تهران، ۱۳۶۱، ص۲۰)

و فلسفه برداشت و تأثیر مولانا محتشم از «صلای انبیا بر خوان غم» در روضه کاشفی بدین شرح آمده است: ‏

 

و از حضرت خواجة کائنات سؤال کردند که: «ایّ الناس اشدّ ابتلاء: کدام طایفه از آدمیان سخت‌ترند از روی بلا؟» یعنی بلای کدام گروه از آدمیان سخت‌تر و دل و جانسوزتر است و محنت کدام زمره از اصناف صعب‌تر و غم‌اندوزتر؟ گفت: الانبیاء: پیغمبران که محرم حرم جلالتند، ابتلای ایشان سخت‌تر از بلای جمله بشر است و محنتی که متوجه روزگار ایشان باشد، از همه محنت‌ها بیشتر. ثم الامثل فالامثل: پس از ایشان بلای جمعی که ماننده‌تر باشند بدیشان در سلوکِ سبیلِ محبت و وقوف بر سرایر معرفت نیز صعب باشد. پس آنها که اشبه بودند بدین جماعت و بر همین قیاس هر که به درگاه قرب، اقرب بُوَد بلا و عنای او اَشد و اَصعب بُوَد.

 

هر که درین بزم مقرب‌تر است

جام بلا بیشترش می‌دهند

وآن‌که ز دلبر نظر خاص یافت

داغ عنا بر جگرش می‌نهند

 

بلا نه شربت شیرین است که اطفال طریقت را دهند، بلکه قدح زهر هلاهل است که بر دست بالغان راه نهند. یکی از مشایخ می‌فرمود.

 

دُردی خوردن به میکده عادت ماست

رطلی که گران‌تر است، آن شربت ماست

و از اینجاست که هر بلایی که گران‌تر است، بر دلهای مبارک انبیاء نهاده‌اند و هر تحفه محنتی که قوی‌تر است، برای اولیا و اصفیا فرستاده‌اند. در روح الارواح آورده که هر که را جاه صدیقان و قدمگاه محبان می‌باید، یک قدم به مراد خود برنباید گرفت و یک دم به آرزوی دل برنباید آورد.

 

عاشق باشی، تو را زبون باید بود

ورنه ز ره عشق برون باید بود

 

در راه ابتلای او هزار هزار دل کباب است و از کشاکش محنت و بلای او هزار هزار دیده پر آب. در هر بادیه او را کشته‌ای است به حسرت افتاده، و در هر زاویه سوخته‌ای است از سطوت کبریای او جان داده. تن کدام ولی است که نه گداختة زبانه آتش کبریای اوست؟ و دل کدام نبی است که نه پرداختة نشانه تیر بلای اوست؟ آخر نظری کن به حسرت آدم صفی و نوحة نوح نجی، و در آتش انداختن ابراهیم خلیل، و قربان کردن اسماعیل نبیل، و کُربت یعقوب در بیت‌الاحزان، و بلیّت یوسف در چاه و زندان، و شبانی و سرگردانی موسی کلیم، و بیماری و بی‌تیماری ایوب سقیم، و ارّة شکافنده بر فرق زکریای مظلوم، و تیغ زهر آبداده بر حلق یحیی معصوم، و الم لب و دندان سرورِ انبیا، و جگر پاره پارة حمزة سیدالشهدا، و محنت اهل بیت رسالت، و مصیبت خانواده عصمت و طهارت، و سرشک دردآلود بتول عذرا، و فرق خون‌آلودة علی مرتضی، و لب زهر چشیدة نور دیده زهرا، و رخ به خون آغشتة شهیدِ کربلا و دیگر احوال بلاکشان این امت و محنت‌رسیدگان عالی‌همت؛ همه با جان غم اندوخته در کانون غم و اِلَم سر تا پای سوخته.‏

 

عالم ز بلای دوست محنت‌کده‌ای است

وین محنت و غم نصیب هر دل شده‌ای است

هر جا که نگاه می‌کنم در ره تو

دل‌خون شده، سوخته غمزده‌ای ‌است ‏

(کاشفی، ۱۱ـ۱۰ و ۶۸)

و عصاره این اندیشه در پوسته سخت بیضه مقدس شریعت در زیارت ارجمند «وارث» که حضرت آدم را در مسیر انبیا با قید نام پیامبران یکی بعد از دیگری به امام حسین(ع) می‌رساند.

السلام علیک یا وارث آدم صفوه‌الله، ‏

السلام علیک یا وارث نوح نبی‌الله، ‏

السلام علیک یا وارث ابراهیم خلیل‌الله، ‏

السلام علیک یا وارث موسی کلیم‌الله، ‏

السلام علیک یا وارث عیسی روح‌الله، ‏

السلام علیک یا وارث محمد حبیب‌الله، ‏

السلام علیک یا وارث امیرالمؤمنین علیه‌السلام… ‏

(مفاتیح‌الجنان، حاج شیخ عباس قمی، انتشارات قدیانی، تهران، ۱۳۷۵، ص۷۰۴)

 

آنتوان بارا سخن زیبایی دارد: «چون به وراثت محمد(ص) از جمیع جهات در شخصیت امام حسین(ع) می‌نگریم، در فرموده رسول اکرم(ص) که «من از حسینم و حسین از من است»، انسانیت حسین(ع) تا نبوت جدش اوج گرفت و نبوت جدش تا انسانیت حسین فرود آمد.» (آنتوان بارا، ص۲۵۴)

و شادروان دکتر علی شریعتی که رساله‌ مستقلی در این باره دارد، در پایان سخن می‌گوید: ‏آموزگار بزرگ «شهادت» اکنون برخاسته است، تا به همه آنها که جهاد را تنها در «توانستن» می‌فهمند، و به همه آنها که پیروزی بر خصم را تنها در «غلبه»، بیاموزد که «شهادت»، نه یک «باختن»، که یک «انتخاب» است. انتخابی که در آن، مجاهد، با قربانی شدن خویش، در آستانه معبد آزادی و محراب عشق، پیروز می‌شود. و حسین، وارث آدم که به بنی‌آدم زیستن داد، و وارث پیامبران بزرگ که به انسان «چگونه باید زیست» را آموختند، اکنون آمده است تا در این روزگار، به فرزندان آدم، «چگونه باید مُرد» را بیاموزد! حسین آموخت که «مرگ سیاه»، سرنوشت شوم مردم زبونی است که به هر ننگی تن می‌دهند تا «زنده بمانند»؛ چه، کسانی که گستاخی آن را ندارند که «شهادت» را انتخاب کنند، «مرگ» آنان را انتخاب خواهد کرد! (شریعتی، شهادت، ص۶۳)

پس از پیامبر اکرم(ص) مسئولیت نبوت با خاتمیّت ایشان، خاتمه یافت. از آنجا که جهان به بلوغ تاریخی رسیده بود، در رهنمونی امتها، «امامت و ولایت»، جانشین «نبوت» شد و اولیا که سیزده معصوم پاک هستند، حاملان همه رنجها و دردهای تاریخ انبیا شدند. از این روی: «نوبت به اولیا چو رسید، آسمان تپید!»‏

نسفی می‌گوید: پیامبر(ص) فرمود: «بعد از من پیغمبر نخواهد آمد. بعد از من کسانی که پیرو من باشند و مقرب حضرت خدا باشند، نام ایشان اولیاست. این اولیا خلق را به دین من دعوت کنند.» اسم ولیّ در دینِ محمد(ص) پیدا آمد. (انسان کامل، ۳۱۹)

شرح این بیت را از شرح مقدمه قیصری می‌آوریم:‏ «لکلّ وجهه هو موَلّیها… الآیه». و العبد مُبدء لأفعاله و صفاته قبل الاتصاف بمقام الولایه من حیث البشرّیه، و بعد اتصافه بها هو مبدئها من حیث الجهه الربانیه، کما قال: «فاذا أحببتهُ کنتُ سمعه و بصره… الخ»، و ذلک الانصاف لایحصل إلاّ بالتوجه التّام الی جناب الحق المطلق سبحانه، اذ به یقوی جهه حقیته، فتغلب جهه خلقیته الی ان یقهرها و یفنیها بالاصاله، کالقطعه من الفحم المجاوره للنار، فانّها بسبب المجاوره و الاستعداد لقبول الناریه و القابلیه المختفیه فیها یشتعل قلیلاً قلیلا، الی ان یصیر ناراً، فیحصل منها ما یحصل من النار مِن الاحراق و الانضاج «و الایضاح ـ خ ـ ل» و الاضائه و غیرها و قبل الاشتغال کانت مظلمه کدره بارده، و ذلک التوجه لایمکن الا بالمحبه الذاتیه الکامنه فی العبد، و ظهورها لایکون الا بالاجتناب عما یضادها و یناقضها و هو التقوی عما عداها، فالمحبه هی المرکب و الزاد التقوی، و هذا الفناء موجب لان یتعین العبد بتعیّنات حقانیه و صفات ربانیه مرّه اُخری، و هو البقاء بالحق، فلا یرتفع التعیّن منه مطلقا. و هذا المقام دائرته اتمّ و اکبر من دائره النبوه، و لذلک انختمت النبوه، و الولایه دائمه و جعل الولیّ اسماً من اسماءالله دون النبی علیه‌السلام.

فناء در توحید، موجب تعیّن عبد به تعینات حقانیه و تبدیل صفات بشری و خلقی به صفات حقی می‌گردد، تا به مقام بقای بعد از فنا و صحو بعد از محو برسد. سالک بعد از رسیدن به مقام صحو بعد از محو، تعین امکانی و عین ثابت او محو نمی‌شود. نتیجه بقای بعد از فنا، رجوع به کثرت است. این مقام، مقام ولایت کلیّه است و عارف در این موطن به جهت سیر فی الله به وجود حقانی متصف گردیده است و سیر او در اسما و صفات یکی بعد از دیگری سیر بالحق است. دایره آن تمام‌تر و کاملتر از دایره نبوت است؛ لذا نبوت به اعتبار آنکه جهت خلقی است، ختم می‌شود و دولت آن به سر می‌آید و دوره حکومت اسم حاکم بر ولی، به اعتبار جهت نبوت منقضی می‌شود؛ ولی ولایت دائمی است، چون ولیّ اسمی از اسمای حق است و نبی از اسمای حق نیست. به همین مناسبات، جهات خلقی، موقت و جهات حقی، دائمی است. و به همین معنی قدوه ارباب معرفت و حکمت اشاره کرده است:

 

پس به هر عصری ولیی قائم است ‏

آزمایش تا قیامـت دائم است

 

چون دایرة ولایت به حسب حیطه و شمول، بزرگتر و تمام‌تر از نبوت است، و نبوت به جهت ظاهر ولایت، و ولایت جهت باطن نبوت است، انبیا در حیطه مقام ولایت واقع شده‌اند و محکوم به حکم جهت ولایت می‌باشند. به همین لحاظ، ولایت اعمّ از نبوت است، و از زوالِ نبوت و رسالت تشریعی که از صفات کوْنیّه و زمانیه و به انقطاع زمان رسالت و نبوت قطع می‌شود، انقطاع ولایت لازم نمی‌آید.

انبیا و اولیا علیهم‌السلام به واسطه جهت ولایت به حضرت الهیه راه پیدا می‌نمایند و حقایق را در آن مشهد شهود نموده و آنچه لازم تکمیل بنی‌نوع انسان است، از جهات دنیوی و اخروی بیان می‌نمایند. و نیز آنان حقایق را از «ملیک مقتدر» اخذ نموده، به حسب وجود مادیِ ظاهرِ در خلق، و متوطن در بلدة خراب‌آباد ماده‌اند، ولی به حسب روح کلی در فوق بلاد تجرد آبادِ عالم عقول، اقامت گزیده‌اند.

نبوت تعریفیه که إنباء از حقایق و اظهار ما کمن فی غیب الوجود باشد، دائمی است. مادامی که دنیا باقی است، نبوت تعریفیه هم ثابت است. انبای حقایق و تعلیم معارف، مراتبی دارد که مرتبه اول آن انباء و ابراز، اظهار حقایق مکنون در احدیّت وجود به مقام واحدیت و اسماء و صفات است. مرتبه نازلة انبای معارف و حقایق در موطن خلق و حدوث، ماده است. بعد از انقطاع نبوت، تعریفی که لازم لاینفک ولایت است، منتقل به آخرت می‌شود.

انبیا در واقع اولیای فانی در حق و باقی به حق‌اند، که از مقام غیب وجود و اسرار آن خبر می‌دهند. منشأ اطلاع آنها بر حقایق موجود و مکنون در غیب وجود، فنای اولیا در احدیت وجود است. به این اعتبار، به معارف الهیه علم حاصل می‌نمایند و به اعتبار بقای بعد از فنا و صحو بعد از محو، از این حقایق خبر می‌دهند. انبیا به اعتبار جهت ولایت، فانی در حق و متصل به علم ربّ مطلق می‌باشند و به مصالح و مفاسد اجتماع آگاهی پیدا می‌نمایند و به اعتبار مقام بقای بعد از فنا و بعث بر امت خود، از برای تکمیل نظام اجتماع از حقایق موجود در احدیت وجود اطلاع می‌دهند. منشأ إنبای حقایق، جهت حقی و ولایت آنهاست. این مقام مانند مقام نبوت اکتسابی نیست، بلکه اختصاص الهی لازم عین ثابت ممکن است، که بلا مجعولیه اسما و صفات و ذات مقدسه حق غیرمجعول است. بلکه به یک اعتبار، جمیع مقامات اختصاصی و لازم لاینفک عین ثابت ممکن است، که از فیض اقدس در مقام واحدیت حاصل شده است؛ ولی ظهور آن در عالم خلق و موطن ماده تدریجی و متوقف بر حصول شرایط و رفع موانع می‌باشد. حصول تدریجی این مقامات، منشأ اشتباه اهل اوهام و ظاهر شده است و گمان کرده‌اند: مقامات نبوت و ولایت از ناحیه تعمل و زحمت و کسب حاصل می‌شود؛ در حالتی که نفوس مستکفی بالذات، در کسب معارف محتاج به معلم خارجی و تعلیم‌دهنده بشری نیستند. مشاهده آفاق و انفس و تفکر در باطن وجود خود، اتیان به اعمال حسنه و ترک قبایح که لازمه فطرت آنهاست، در اندک مدتی آنها را به موطن اصلی خود می‌رساند.

 

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

بازجـوید روزگـار وصـل خویـش

 

ابتدای ولایت، انتهای سفر اول سُلاک الی الله و مسافران به مقام ملأ اعلی یقدم شهود و معرفت می‌باشد.

ادامه دارد

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: