1395/8/16 ۰۷:۲۰
درباره امیر علیشیر نوایی آمده است: «در وقفنامه امیرعلیشیر نوایی از جمله مصارف رقبات وقفشده، یکی هم آن است که روز عاشورا چهل من گوشت با مصالح دیگر به قدر ضرورت آش پخته، با پنجاه من نان قسمت کنند.» (تذکرهالمجالس، ص کج) [در توضیح آن به نحو سؤالی آمده است:] «آیا ممکن است این مسأله مربوط به مبارکی روز عاشورا نزد سنیان بوده و ربطی به امام حسین علیهالسلام و شهادت آن حضرت نداشته باشد؟» (تأملی در…، ص۴۳۰) این سؤال در حالی است که از امیرعلیشیر نوایی به عنوان وابسته و مرید طریقت نقشبندی صراحتاً نام برده شده است! (تأملی در…، ص۴۱۹)
ششم: درباره امیر علیشیر نوایی آمده است: «در وقفنامه امیرعلیشیر نوایی از جمله مصارف رقبات وقفشده، یکی هم آن است که روز عاشورا چهل من گوشت با مصالح دیگر به قدر ضرورت آش پخته، با پنجاه من نان قسمت کنند.» (تذکرهالمجالس، ص کج) [در توضیح آن به نحو سؤالی آمده است:] «آیا ممکن است این مسأله مربوط به مبارکی روز عاشورا نزد سنیان بوده و ربطی به امام حسین علیهالسلام و شهادت آن حضرت نداشته باشد؟» (تأملی در…، ص۴۳۰) این سؤال در حالی است که از امیرعلیشیر نوایی به عنوان وابسته و مرید طریقت نقشبندی صراحتاً نام برده شده است! (تأملی در…، ص۴۱۹)
ای کاش به جای این پرسش، سخن صاحب «النقض» را که عیناً در کتاب «تأملی بر نهضت عاشورا» نقل شده است و در این نوشتار از همان مأخذ آوردهایم، سند قرار میدادند و به آن ارجاع داده میشد؛ زیرا فلسفه «آش نذری» که در طرایق صوفیه، بهویژه طریقت نقشبندیه در خانقاهها غذای اصلی است، برای آنان که با این سلاسل ایرانی آشنایی دارند، واضح است که نقش هر نغمه آنان راه به جایی دارد. آش نذری به غذای «اُسرای شام» در خرابه دمشق برمیگردد که بنا به نقل پیران شائق بن سهل بن سعد ساعدی آن را پس از گرسنگیهای راه، برای اسرا تهیه کرد و این غذای محبوب سالکان طریق در اکثر خانقاهها و تکایا شد و در محرم مرسوم گردید و فرسنگها به دور از پسند آل ابوسفیان است؛ هنوز هم در کرمان که مرکز تصوف نعمتاللهی است و نوع نذری عاشورا تغییری نکرده است، «آبگوشت متنجنه»اش ویژه عاشوراست.
شادروان دکتر علی شریعتی از جمله دغدغههایش همین تداخل عنوانی است که میگوید: «از دیرباز ناصبیها و امروز وهابیها را که اقلیتی بداندیشاند و با خانواده علی(ع) دشمن، به جای اهل تسنن [نام برده میشوند] و این است که وقتی ایرانیها مثلاً به مصر میروند و آن همه کتاب در شرح حال اهلبیت میبینند که یکیاش را هم در ایران نمییابند و بهخصوص میبینند که ضریح زینب را ـ که احتمال میدهند زینب بزرگ، خواهر امام حسین باشد ـ مصریها مطاف خود کردهاند و تالاری به آن بزرگی از جمعیت نمازگزار و زائر موج میزند و حتی مردم مردههایشان را در حرم زینب طواف میدهند، تعجب میکنند که یعنی چه!…» (تشیع علوی و…، ۲۰۵ـ۲۰۴) چنانکه میدانیم مصریها نیز عرب نیستند و به قول منسوب به حسنین هیکل: «چون فردوسی نداشتند، زبان قبطی را به عربی تبدیل کردند» و…
سخن کوتاه که نگارنده توضیح این موارد جزئی از کتاب «تأملی در نهضت عاشورا» را به ضرورت لازم دانست، وگرنه در یک کلام امروز کتابی که بهدقت و توجه و تأمل و علم و عمل با پیوستن دو نگاه ماندگار استاد شهیدمرتضی مطهری و دکتر علی شریعتی، به گونهای جامع و مانع بتواند جوابگوی امروز و امروزیان و حتی بنیادی برای فردا در حوزه پژوهش تاریخی و اعتقادی کربلا و عاشورا باشد، این تألیف منیف، یعنی «تأملی در نهضت عاشورا» و از نوعی دیگر «پیامآور عاشورا» اثر دکتر سیدعطاءالله مهاجرانی است.
نتیجة بخش یکم:
۱ـ ضرورت بازشناسی طریقت صفویه و طرائق همسو در تمامی ابعاد اعتقادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی.
۲ـ از آنجا که به عللی پژوهشهای مرتبط با آداب و رسوم و عادات ایرانی، بدون شناخت طریقت صفویه و تأثیرات و رسوبات آن بر مسائل اجتماعی و فرهنگی ایران انجام گرفته است، به سبب عدم توجه به مبنای اصلی، جز معدودی غالباًً به بیراهه رفتهاند.
۳ـ در این نوشتار برای نخستین بار، عملیات شگفتانگیز «زخمزنی» پیروان طرائق و مراسم رمزی آنان در سوگواری واقعة کربلا بر اساس کندوکاوهای میدانی تحلیل شده است.
۴ـ برای نخستین بار برپایه بازشناسی طریقت صفویه، بحث «چهلتن»، «چهلچراغ»، «چهل کلید» و رسوبات نمایشی آن در مراسم «قمهزنی»، «تیغزنی»، «شام غریبان» و… ارتباط مستقیمشان با طریقت صفویه بیان شده است.
۵ـ روشنگری تاریخی مراسم تعزیه و… شمایل و ارتباط بطنی و عاطفی و تاریخی پیران طریقت صفویه (مرشد کامل) با مسیحیت.
۶ـ بازبینی دیدگاه علمای اهل سنت و جماعت دربارة واقعة کربلا و برگزاری سوگواری خامس آلعبا(ع) از سوی آنان و تأثیر نقشبندیان در احیای مراسم عزای حسینی. همچنین برای نخستین بار علل انتخاب سلسلة متفاوت آنان به عنوان تاکتیک تصوف در قلمرو جهان اسلام، بررسی گردید.
۷ـ ارائه دیدگاه استاد علامه ابوالحسن شعرانی درخصوص ملاحسین واعظ کاشفی و نگاهی منصفانه به متن روضـهالشهدا. برای نخستین بار بررسی منشأ عروسی حضرت قاسم براساس پژوهشهای میدانی و ارائه نشان روشن مراسم اجتماعی و اساطیری آن در کردستان امروز، و بازنمایی دیدهها و نادیدههای این کتاب ارزشمند در نوشتار حاضر صورت گرفت.
۸ـ مقابلة تطبیقی روضـهالشهدای کاشفی و ترکیببند محتشم کاشانی برای نخستین بار و نگاهی به مرتبة محتشم در طریقت صفویه.
۹ـ نقدگونه و نگاهی به منابع عاشورایی معاصر (مطهری، شریعتی، جعفریان) با محوریت روضـهالشهدای کاشفی.
۱۰ـ نگاه به عاشورا به عنوان واسطة پیوستگی مذاهب اسلامی و ادیان ابراهیمی.
۱۱ـ ضرورت نگرش همهجانبة درونی، برونی و تاریخی و اعتقادی به حادثة عاشورا
۱۲ـ مراسم عاشورا بخشی از هویت ملی ایرانی است به طور اعم، فارغ از مذهب، زبان، جغرافیا و…
شرح و تفسیر ترکیببند مولانا محتشم کاشانی
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بینفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
پرسشگری و تجاهلالعارف از شیوههای مرسوم «علویانِ صفوی» و طرائق همسو در طول تاریخ بوده است. این خصیصه در بند اوّل کربلانامة محتشم روی مینماید و شاعر که خود گزارشگر این فاجعه وحشتناک است، جزئی از تراژدی میشود و همچون خبرنگاری در صحنه عمل میکند.
باز؛ قید تکرار است. در این تکرار مقصود دوباره، یا سهباره و… نیست، بلکه منظور استمرار است. باز= تکرار = دوْر = استمرار اصطلاح علوی است از هابیل(ع) تا ابراهیم(ع) تا نوح(ع) تا یحیی(ع) تا زکریا(ع) تا عیسی(ع) تا محمد(ص) تا اوج آن که حسین(ع) است و حسین(ع) متمایز است، چیز دیگری است، چرا؟ زیرا حسین(ع) پیامبر نبود، اما بار تجدید و احیای آرا و اعتقاد تمامی پیامبران از آدم تا خاتم بر دوشش بود. وجه دیگر آنکه اکثر قریب به اتفاق پیامبران را نزدیکان و وابستگان آنها به عرصه عذاب و آزار و شکنجه و رنج و مشقت کشانیدند و بر آنها ستم روا داشتند: یوسف(ع) را برادرانش به چاه انداختند، عیسی(ع) را همخونانش آزردند (و به روایت مسیحی، به صلیب کشیدند)، ابراهیم(ع) را کسانش در منجنیق نهادند، نوح(ع) را فرزندش ترک کرد و محمد(ص) در چنگال قریش از نزدیکان خود گرفتار بود و… اما حسین(ع) را برادران و خواهران و برادرزادگان و همسر و فرزندانش برای احقاق کلمة حق تا آخرین قطرة خون یاری کردند.
خلق؛ مقصود تنها انسان نیست، بلکه کُل هستی (جماد و نبات و حیوان و انسان) را میگوید و پیوستگی تمامی این عناصر با حسین(ع) در طی این سروده جاودانه را در نظر دارد.
نوحه: مویه کردن؛ عزا: صبوری و شکیبایی؛ ماتم: سوگواری، مولانا محتشم کاشانی واژگان مصرع دوم را مترادف یکدیگر نیاورده است، بلکه همچون ضرباهنگی با توجه به معانی کلمات فضایی غمانگیز و متصل از مویه و شکیبایی و سوگواری پدید آورده و با سیمای صبحگاهی مقابله در نینوا منطبق ساخته است.
این بیت را به کرّات و تواتر به حضرت مولیالموحدین علی(ع) نسبت دادهاند که در عالم رؤیا به محتشم انشاء فرموده است! و این را نیز نمونهای از مقام معنوی و سیر و سلوک محتشم باید دانست که وی را مهبط الهام و در حد عنایت مولای خاص و عام دانستهاند. (مدرس تبریزی، ریحانـهالادب، ج۵، ص۲۲۶ـ ۲۲۷)
بیت دوم:
بینفخ صور، خاسته تا عرش اعظم است
در اندیشه علوی با استمرار، در هر تکراری، دوْر دیگر آغاز میشود. هر رستاخیزی پایان دوره پیشین و سرآغاز دوره جدید است. در این رستاخیزها از ذره تا تمام کهکشانها دگرگون میشوند؛ اما به سبب جریانِ زندگی موجودات، اسرافیل در صور نمیدمد، زیرا پایان جهان نیامده است؛ اما ژرفای واقعه دگرگونی گستردهای را در سراسر حیات جهانی خبر میدهد، به همین سبب گروههایی از علویان تندرو در واقع عاشورا را قیامت دنیا پنداشته و احکام را ساقط دانستهاند.
الهامبخش محتشم در این بند، این سخنان حضرت یعقوب(ع) در فقدان یوسف(ع) به روایت از روضـهالشهدا کاشفی؛ است که همانند بند اوّل ترکیببند، با سؤال آغاز میشود و از دخترش «دینا» که ذرة زینب(ع) دارد، میپرسد: «… ای دختر، این چه فریاد است که میآید؟ و این چه ضجه است که رگ خون از دیده گشاید؟ این چه شور است که از تأثیر آن آتش هجرت در کانون سینه میافروزد؟ و این چه خروش است که از هیبت استماع آن، آب حسرت از فوارة دیدة غمدیده میریزد؟» (کاشفی، روضـهالشهدا، ص۴۸)
در بیان چگونگی ارتباط «عاشورا» و «بیتالاحزان»، شرح و تفسیر واژگان چاه، یوسف و انبیا ضرورت دارد؛ اینکه «چاه» در آرای اهلِ دل، مَحرم راز و فلسفهای رمزی است از چاه زمزم تا چاه یوسف(ع) تا چاهی که علی(ع) با او درد دل میگفت و تا چاه آخرین که چاه صاحبالزمان(ع) نام گرفته و دردهای ناشنیدة معتقدان را به گوش امام عصر(عج) میرساند و در اکثر شهرها بهویژه شهر ما (کرمانشاه) بر سر راه عتبات، زیارتگاه خلق بود و… در عرف توده تشیع، «یوسفِ فاطمه»، کنایه از «صاحبالزمان» است؛ برای همین اگر فرصتی نباشد، به جای تفسیر تمام آیات قرآن، علمای مفسر حداقل اقدام به «تفسیر سوره یوسف» در حد توان میکردند. در کربلا حضرت امام سجاد(ع) تجلی حضرت یعقوب(ع) است؛ چه، تمامی پیامبران به تجلی در کربلا جمع هستند، چنانکه در شرح مصرع نخست بیت اوّل اشاره شد و خُمار انتظار از یعقوب آغاز میشود و در حضرت سجاد(ع) تجلی مییابد و در عالم و عارف و عامی شیعی پرتو میافکند که محتشم گفت: «اوّل صلا به سلسله انبیا زدند» و واعظ کاشفی تجلی حضرت یعقوب(ع) در جمال حضرت سجاد(ع) را که همان درد و شرح اشتیاق و انتظار را که فلسفه تشیع و جهان مهجور منتظر است، به زیبایی تمام آورده است:
«القصه، یعقوب در فراق یوسف چندان آه کرد که فرشتگان به فریاد آمدند. گفتند: الهی، یوسف را بدو بازده و یا یعقوب را خاموش گردان، یا ما را اجازت ده تا به دنیا رویم و با یعقوب در آه و ناله موافقت کنیم.» هر بامداد یعقوب به صحرا آمدی و بر حوالی کنعان گردیدی و میگفتی: «یا بُنیّ: ای فرزند دلبند من، یا قرّه عینی: ای نور دیدة من، یا ثمره فؤادی: ای میوة باغ دل پر داغ من، یا فلده کبدی: ای جگرگوشه جگرخون شدة من، فی ای بئر طرحوک: آیا تو را در کدام چاه انداختهاند؟ بأی سیفٍ قتلوک: آیا تو را به کدام تیغ هلاک ساختهاند؟ بأی بحر غرَقوک: آیا تو را در کدام دریا به غرقاب فنا افکندند؟ بأی ارض دَفنوک: در کدام بقعه از زمین برای دفن تو قبر کندهاند؟» سرگشته در آن وادیها میگشت و آب حسرت از دیده میبارید و به سوزی که آتش در گنبد افلاک زدی، میزارید.
جبرئیل دررسید که: ای یعقوب، ابکیت ببُکائک الملائکه: فرشتگان آسمان را به گریه خود بگریانیدی و مقدسان ملأ اعلی را به ناله درآوردی! یعقوب جواب داد که: ای جبرئیل، چه کنم که نگریم؟
جان غم فرسوده دارم، چون نگریم زار زار؟
آه دردآلوده دارم، چون ننالم آه آه؟
القصه، یعقوب در فراق یوسف چندان بگریست که چشمش سفید شد، چنانچه حق سبحانه فرمود: وابیضّت عیناهُ من الحُزن. در اخبار آمده که امام زینالعابدین علی بن الحسین بعد از واقعه کربلا بسیار میگریست، گفتند: «یابن رسولالله، بسیار میگریی و ما از بسیاری گریه بر تلف تو میترسیم.» گفت: «ای یاران، مرا معذور دارید. یعقوب پیغمبرِ خدای بوده و دوازده پسر داشت؛ یکی از آنها از نظر او غایب شد، چندان بگریست که چشم او خللپذیر شد. مرا که در پیش نظرم، پدر بزرگوارم را با برادرانم و اعمام و بنیاعمام و خویشان و دوستان و متعلقانم را شهید کرده باشند، چگونه نگریم؟ در فراق یک کس آن مقدار گریه واقع است، در مفارقت هفتاد و دو تن شهدا، حال چگونه خواهد بود؟
بیدرد فراق در جهان کیست؟ بگو
بدتر ز فـراق در جهان، چیست؟ بگو
ما را گویند: در فراقش مگری
آن کیست که در فراق نگریست؟ بگو
(کاشفی، همان، ۴۹ـ ۴۸)
کاشفی و محتشم آگاهانه و با ترسیم خط سیر نور و ظلمت از آغاز آفرینش تا روز عاشورا، اجتماع تمامی نبردهای حق و باطل را در زوایایی کامل در کربلا حاضر کردهاند و هر دو با هنر کمنظیر نظم و نثر تا اعماق تاریخِ پیش و پس از خود، در این عرصه رشته ابریشم اندیشه را در مسیری به درازای ازل تا ابد کشیدهاند. سبک قصهای ـ تاریخی در روضة کاشفی برای بیان رخدادها که در قالب نقل تاریخ محدود نمیشود و فراتر از تاریخنگاری عالمانة مستند است، سبکی است که برای توده مردم در میزانی باورنکردنی قابل پذیرش و مورد قبول و استقبال است. این گونه عبارتپردازی نه تنها عقل، که روان آدمی را تحریک میکند و تمام وجود شنونده و خواننده را به همراه میکشاند و… (جعفریان، همان، ۴۵۱(
این صبح تیره باز دمید از کجا؟ کز او
کار جهان و خلق جهان جمله درهم است
گویا طلوع میکند از مغرب، آفتاب
کاشوب در تمامی ذرّات عالم است
صبح تیره: صبح اول؛ یا صبح کاذب؛ که سیمای خورشید چون صبح صادق مشخص نیست. وجود صبح وابسته به طلوع خورشید است و خورشید در اندیشه علوی مترادف امام حسین(ع) است و به همین سبب شمسه (خورشید طلایی) به زیرکی و ذرهبینی هنرمندان علویمشرب در نهایت زیبایی در سرآغاز کتابآرایی قرآن مجید قرار گرفت و چون خورشید در پرده بمانَد، سراسر اساس و ارکان جهان و موجودات و کائنات درهم خواهد بود و این را یکی از نشانههای قیامت و پایان جهان شمردهاند. تحول این برهه چنان است که «زمان» در آن گم میشود؛ زیرا «خورشید» اساس ترتیب و تنظیم زمان است و چون مسیر طلوع خورشید صد و هشتاد درجه تغییر میکند، زمان، مکان، انسان و جهان نیز دگرگون میشوند و حدیث طلوع خورشید از مغرب را از شرح مقدمه قیصری بر فصوصالحکم ابنعربی بخوانیم؛ زیرا همان طور که اشاره شد، طریقت صفویه و پیروانش در عرفان اسلامی همانند سایر سلاسل متأثر از اندیشه ابنعربی هستند:
سبب تحقیق قیامت و علت وقوع ساعت، طلوع شمس هویت حق، اول از مغرب مظاهر خلقیه است، حقیقتِ حق در تجلی به اسم آخر و قهّار و انکشاف احدیتِ وجود و ظهور وحدت اطلاق، به ظهور خاص و انقهار حقایق وجودی و کثرات امکانی از ظهور دولت اسم قهار و ظهور حق به صفت «لمنالملکالیوم؟ لله الواحد القهار»، سبب تحقق قیامت کبری و ظهور ما بطن و استتار مظاهر خلقی و انکشاف ما فیالضمائر و حکومت حقایق مستور در باطن نفس میگردد، همان طوری که باید باشد.
مکرر بیان شد عارفان از اَبرار، قیامت را در همین عالم و در حال توطن در کثرات مشاهده مینمایند و به ضمائر و سرائر خلایق آگاهند و شاهدند. میبینند آنچه را که اهل حجب در قیامت کبری شهود مینمایند. در خبر صحیح است که ابوبصیر در صحرای منی به حضرت باقر گفت: «یا ابن رسولالله، ما اکثر الحجیج؟» حضرت فرمود: «یا ابابصیر، ما اکثر الضجیج و اقلّ الحَجیج!» پرده از چشم ابوبصیر به قوّت برداشت، ابوبصیر خلق را به صورت اصلی و باطنی آنها شهود نمود و اغلب را به صورت قرده و خنازیر و سایر حیوانات مناسب با اعمال و اخلاق آنها شهود نمود.
دِه بوَد آن، نه دل که اندر وی گاو و خر باشد و ضیاع و عقار
ادامه دارد
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید