1393/4/2 ۰۸:۵۶
زیباشناسی با علم الجمال، شاخهای است از فلسفه كه از «زیباییها» بحث میكند. زیبایی بر دو قسم است: زیبایی طبیعی و زیبایی هنری(هنر): 1ـ زیبایی طبیعی: آن زیبایی كه در طبیعت وجود دارد و ساخته دست انسان نیست، زیبایی طبیعی نامیده میشود. مثل زیبایی كوه و دشت و دریا، یا زیبایی مرغان سبكبال و پریرویان زیباتر از خیال؛ پریرویانی كه به گفته سعدی: «زیورها بیارایند».1
زیباشناسی با علم الجمال، شاخهای است از فلسفه كه از «زیباییها» بحث میكند. زیبایی بر دو قسم است: زیبایی طبیعی و زیبایی هنری(هنر):
1ـ زیبایی طبیعی: آن زیبایی كه در طبیعت وجود دارد و ساخته دست انسان نیست، زیبایی طبیعی نامیده میشود. مثل زیبایی كوه و دشت و دریا، یا زیبایی مرغان سبكبال و پریرویان زیباتر از خیال؛ پریرویانی كه به گفته سعدی: «زیورها بیارایند».1
2ـ زیبایی هنری: آن زیبایی كه عیناً در طبیعت وجود ندارد و ساخته دست هنرمندان و زاییده خیال آنهاست، زیبایی هنری(هنر) نام دارد. این زیبایی تحت تأثیر طبیعت و به وسیله انسان به وجود میآید؛ بدین ترتیب كه انسان از زیباییهای طبیعت لذت میبرد و گاه چنان متأثر میشود كه میكوشد تا آنها را بازآفرینی كند و سعی میكند تا بر شدت و كمال آنها بیفزاید؛ فیالمثل اگر یك تن نقاش از منظره زیبایی یك دریاچه متأثر شد و خواست آن را بر صفحهای بنگارد، سعی میكند تا تصویر آن دریاچه را بسیار زیباتر و كاملتر از آنچه هست، نقاشی كند. این سخن بدان معناست كه چون انسان زیبایی را بشناسد، صورت آن را به حافظه میسپارد؛ آنگاه بر بنیاد آگاهیهای زیباییشناسانة خود و با تكیه كردن برآرمانگرایی و كمالطلبی، زیبایی عالی و مطلوبی كه همان اثر هنری است، پدید میآورد.
طبقهبندی هنرها
هنرها به طور كلی به دو دسته تقسیم میشوند: هنرهای صنعتی، و هنرهای زیبا:
الف) هنرهای صنعتی: هنرهایی هستند كه هدف آنها باید پدیدآوردن چیزهایی زیبا و در عین حال مفید است، مثل قالیبافی و زرگری .
ب) هنرهای زیبا: هنرهایی هستند كه هدفشان نمایش زیبایی و ارضای تمایل زیبایی دوستی انسان است. با توجه به این نكته كه به نظر اكثر محققان انسان به وسیله حس بینایی و شنوایی خود، زیباییها را میشناسد؛ بنابراین هنرهای زیبا را با توجه به این دو حس، به هنرهای تجسمی، تلفظی، و تركیبی تقسیم میكنند:
1. هنرهای تجسمی یا شكلپذیر: هنرهایی هستند كه از راه بینایی(چشم) اثر میگذارند؛ یعنی انسان از طریق دیدن از آنها لذت میبرد. زیبایی این هنرها، جنبه خارجی و عینی دارد. هنرهای تجسمی عبارت است از:
ـ ساختمانسازی: هنر ایجاد ساختمانهای زیبا و تزئین آنها.
ـ پیكرتراشی(مجسمهسازی): هنر تراشیدن ماده جامد برای ایجاد اشكال زیبا.
ـ نقاشی: هنر نمایاندن اشیا و صور و تخیلات است به وسیله رنگها.
ـ رسم: هنر نمایاندن اشیا و صور است با خطوط.
2. هنرهای تلفظی یا سمعی: هنرهایی هستند كه از راه شنوایی(گوش) بر انسان اثر میگذارد و زیبایی آنها بیشتر جنبه معنوی و ذهنی دارد. هنرهای سمعی عبارت است از:
ـ موسیقی: هنر ایجاد زیبایی به وسیله صداها.
ـ ادبیات: هنر ایجاد زیبایی با واژهها(كلمات) كه خود به دو قسم شعر و نثر تقسیم میشود: «شعر»، هنر ایجاد زیبایی است به وسیله كلمات موزون؛2 «نثر»، هنر ایجاد زیبایی است به وسیله كلمات غیرموزون.3 ممكن است به نظر برسد كه چون شعر و نثر را با چشم میخوانند، تأثیر آن از راه بینایی است و باید آن را از جمله هنرهای تجسمی، یا پلاستیك محسوب داشت. جواب این است كه آثار ادبی معمولاً برای شنیدن هستند و تأثیرشان از راه شنوایی بیشتر است.
3. هنرهای تركیبی: غیر از هنرهای مذكور(تجسمی و تلفظی)، هنرهای دیگری هم هستند كه در طبقهبندی مذكور نمیگنجند. این هنرها ـ كه میتوان آنها را هنرهای تركیبی خواند ـ عبارت است از: هنرهای ژستی: هدف این هنر ایجاد زیبایی به وسیله حركات غیر موزون اندام است، مثل حركات یك هنرپیشه تئاتر یا سینما؛ سینما: هدف آن ایجاد زیبایی به وسیله توالی و تعاقب (پشت سر هم آمدن) صور بصری است كه بر روی پرده منعكس میشود و...
سابقه تاریخی زیباییشناسی
زیبایی همیشه مورد توجه انسان بوده است. پیش از آنكه فلاسفه از زیبایی بحث كنند، انسان از آنچه خود، آن را زیبا میانگاشته لذت میبرده است؛ اما گفتگو از زیبایی به صورت بحثی مستقل مربوط به عصر جدید است؛ مؤسس حقیقی علمالجمال(زیباشناسی) به معنی صحیح كلمه، كانت ـ فیلسوف آلمانی ـ در قرن هجدهم میلادی بود. وی در تحقیقات خود كوشید تا بین نظریههای مختلف پیشینیان توافقی ایجاد كند و «زیبا شناسی را به صورت دانشی مستقل درآورد»، معذلك علمالجمال (زیباییشناسی) تا سالهای 1758ـ1750 كه «الكساندر گوتلیب باومگارتن(Baumgarten، 1762 ـ 1714م) كتاب دو جلدی خود را تحت عنوان Aesthetics (زیباییشناسی) منتشر كرد، هنوز صورت علم كاملی پیدا نكرده بود. ویل دورانت میگوید: « باومگارتن نخستین صاحب نظری بود كه ماهیت زیبایی را موضوع بحث جداگانهای دانست و نام ترسآور( استتیسك Esthetics) را بر آن نهاد.»
تعریف زیبایی
تعریف زیبایی دشوار و شناخت آن بسی دشوارتر است. بسیاری از متفكران معتقدند كه: به راز زیبایی یك موجود پی بردن نه تنها دشوار است، بلكه غیر ممكن مینماید؛ مثلا آناتول فرانس(1924 ـ 1844م) نویسنده و متفكر فرانسوی میگفت: « ما هرگز به درستی نخواهیم دانست كه چرا یك شئی زیباست.» برای پی بردن به راز زیبایی متفكران تلاشهای زیادی در طول تاریخ كردهاند. در یونان باستان با آنكه زیبایی سخت گرامی بود، فیلسوفان نتوانستند پرده از راز دلانگیزی آن برگیرند. به قول ویل دورانت همه دلها به ندای زیبایی گوش فرا میدهند، ولی كمتر مغزی از علت آن میپرسد. » با این همه شاید بتوان تعریفی لفظی، و نه چندان دقیق از زیبایی به دست داد: «زیبایی صفتی است دلپسند كه ممكن است در بسیاری از موجودات جهان جلوهگر گردد، و زیبا، موجودی است كه دارای صفتی دلپسند باشد.»
به نظر علمای زیباشناسی، اگر یك یا چند صفت بهخصوص در موجودی باشد، آن موجود زیبا مینماید. صفات مذكور عبارت است از: «روشنی و صراحت، پاكی و صافی، سادگی، عظمت و شكوه، تنوع یا گوناگونی وزن، نظم و ترتیب، تناسب اجزا، هماهنگی و قرینه ( تكرار اجزای همانند)...» مثلا ما كوه و دریا را به خاطر «سادگی و پاكی» او، و یا به علت «تناسب اندامش» خوشمان میآید و به نظرمان زیبا جلوه میكند. بنابراین «عظمت و شكوه» در كوه و دریا و «سادگی و پاكی» یا، تناسب اندام در تن، همان صفات دلپسندی هستند كه موجب زیبایی كوه و دریا و تن شدهاند.
نظر فلاسفه در باب زیبایی
در طول تاریخ فلسفه، فیلسوفان نظریههای گوناگونی در باب زیبایی ابراز كردهاند. در اینجا به عنوان نمونه به اختصار به چند نظریه معروف فلسفی در باب زیبای اشاره میكنیم:
1. نظریه فیثاغورس: بحث از زیبایی با فیثاغورس آغاز شد این فیلسوف موسیقی را به روابط ریاضی برگرداند و نغمات لطیف را از افلاك دانست.4 بدین معنا كه فیثاغورس در باب موسیقی نظریهای متافیزیكی داشت و بر آن بود كه افلاك در گردش خود نغمههای خوش میسرایند و نغمههای خوش این جهانی ـ كه پرتو آن نغمههاست ـ از تركیب و تنظیم آواها به نسبتهای خاص پدید میآید.
2. نظریه فلاسفه طبیعتگرا: فیلسوفان طبیعتگرا پیش از سقراط معتقد بودند كه: موسیقی نظم اصوات است و زیبایی پیكری، نظم نسبتها؛ یعنی چون اصوات به گونهای خاص انتظام یابند، آهنگ خوش پدید میآید و چون اجزای یك پیكر نسبت به هم نظمی و تناسبی داشته باشد، آن پیكر زیباست. (این نظریه در فلسفه ارسطو به كمال میرسد)
3. نظریه افلاطون: به نظر افلاطون زیبایی در مرحله عالی آن با خیر و نیكی یكی است. هنر باید جزء اخلاق باشد. میزان زیبایی هر موجود بستگی به تام و تمام با میزان بهرهای دارد كه آن موجود از زیبایی مطلق برده است. در مدینه فاضله افلاطون بهجُز موسیقی كه به سبب تأثیر آن در امر تربیت مطلوب بود، برای هنرهای دیگر جای كوچكی باز بود. افلاطون میگفت: روح انسان از راه موسیقی، تناسب و هماهنگی میآموزد و حتی استعداد پذیرایی عدالت را نیز پیدا میكند. شخصی كه روحاً منظم است، درستكار نیز هست. موسیقی نه تنها خلق و احساسات را تلطیف میكند، بلكه در حفظ سلامت و درمان پارهای از بیماریهای روحی نیز مؤثر است. موسیقی به جسم و روح سلامت و لطافت میبخشد. این فیلسوف موسیقی را تا بدانجا مؤثر میدانست كه معتقد بود: اگر شكل و وضع موسیقی عوض شود، قوانین اساسی حكومت نیز با آن عوض خواهد شد.
افلاطون نه تنها اصل زیبایی را ملكوتی میدانست كه همانند فیثاغورس بر آن بود كه آواهای خوش نیز بر بنیادی ملكوتی و آسمانی دارند و روح انسان پیش از آنكه بدین جهان آید و اسیر تن شود، هم با زیباییهای اصیل و زیبایی مطلق، نیك، آشنا شده، هم از نغمههای خوش ملكوتی سرمست گردیده است و اینك در این جهان با دیدن زیباییها و شنیدن آواهای خوش به یاد آن زیباییها و آن نغمهها میافتد و به سوی آن پر میكشد.
4. نظریه ارسطو: به نظر ارسطو «زیبایی عبارت است از هماهنگی و تناسب و نظم آلی اجزا در كل به هم پیوسته.» بدین معنی كه یك كل یا یك چیز وقتی زیباست كه اجزای آن متناسب و هماهنگ باشد. او میكوشید تا نظریهای درباره ماهیت هنر (Art) ارائه دهد. بنابراین معتقد شد كه:
ابداع هنری نتیجه رغبت شدید به ایجاد اشكال و صور و شوق وافر به بیان تعبیر احساسات است، و نیز به این نتیجه رسید كه انسان از تقلید لذت میبرد و هنر، تقلید طبیعت و به منزله آیینهای است در مقابل آن. هدف هنر، غیر از نمایش ظاهر اشیا، بیان معانی باطنی آنها نیز است. برترین هنرها، آن است كه متكی به عقل و احساسات باشد. همچنانكه برترین لذات، لذت عقلانی است و آن لذتی است كه از ادراك یك اثر هنری (هنر) حاصل میشود.
گذشته از اینها، ارسطو اعتقاد داشت كه: هنر، احساسات زیانآور انسان را تصفیه میكند؛ مثلاً تراژدی (Tragedy) با بیداركردن احساس شفقت (دلسوزی) و ترس موجب جلا و تصفیه احساسات انسان میگردد.
5. نظریه كانت و شوپنهاور: به نظر این دو فیلسوف «زیبایی صفتی است كه موجب میشود دارندة آن قطع نظر از فواید و منافعش خوشایند گردد و در انسان سیر شهودی غیرارادی و حالتی خوش، دور از نفع و سود برانگیزد. كانت زیبایی را از چهار لحاظ مورد مطالعه قرار داده است: از لحاظ كیفیت، از لحاظ كمیت، از لحاظ نسبت (رابطه)، و از لحاظ جهت:
1) از لحاظ كیفیت: زیبا از لحاظ كیفیت، چیزی است كه موجب خرسندی انسان میگردد و هیچ نفع مادی هم در آن نیست، مثل زیبایی گل.
2) از لحاظ كمیت: از لحاظ كمیت، زیبا چیزی است كه موجب خرسندی همگان میگردد. بدین معنی كه وقتی كسی چیزی را زیبا دانست، انتظار دارد تا دیگران نیز آن را زیبا بدانند.
3) از لحاظ نسبت: از لحاظ نسبت یا رابطه، زیبا چیزی است كه در اجزای آن تناسب و هماهنگی وجود داشته باشد. (این قسمت از نظریه كانت همان نظریه ارسطو در باب زیبایی است.)
4) از لحاظ جهت: از لحاظ جهت، زیبا چیزی است كه موجب خرسندی ضروری است؛ یعنی كسی كه چیزی را زیبا دانست، دیگران را هم ملزم میداند كه آن را زیبا بدانند.
فرق زیبا با مطبوع، مفید، خیر و حقیقت
«زیبا» با آنچه مطبوع، یا مفید است و نیز با آنچه خیر است، یا حقیقت محسوب میشود، یكی نیست.
1. زیبا و مطبوع: یك چیز ممكن است مطبوع (خوشایند) باشد، ولی زیبا نباشد؛ مثلاً غذاخوردن به هنگام گرسنگی مطبوع است، ولی زیبا نیست. مطبوع آن است كه یكی از تمایلات انسان را ارضا كند، در حالی كه «زیبا» چیزی است كه چشم یا گوش را راضی مینماید.7 میتوان گفت هر چیز «زیبا» مطبوع هم هست، ولی هر شیئی مطبوع الزاماً زیبا نیست.
2. زیبا و مفید (سودمند): حس سودمندی از نفع شخصی سرچشمه میگیرد، در حالی كه حس زیبایی بیغرضانه است. معمولاً مفید (سودمند) به چیزی گفته میشود كه نگهدارندة زندگی باشد. بعضی چیزهای سودمند زیبا هم هستند، مثل قالی، یا بناهای تاریخی و امثال آنها، اما تمام اشیای زیبا سودمند نخواهند بود.
3. زیبا و خیر: به نظر بعضی از متفكران «هر چه نیك (خیر) است، بالضّروره زیباست»، یا «هر چه زیباست، به ناگزیر نیك هم هست.» افلاطون چنین عقیدهای داشت و عالیترین مثال را «خیر مطلق یا زیبایی مطلق» میدانست. حقیقت آن است كه خیر و زیبایی بسیار به هم نزدیكاند، ولی یك چیز نیستند. خیر اخلاقی را وجدان تشخیص میدهد و آن الزامی اخلاقی نهفته است، یعنی انسان اخلاقاً ملزم است كه آن را انجام دهد؛ ولی زیبایی را وجدان درنمییابد، و امری نیست كه انسان ملزم به انجامدادن آن باشد.
4. زیبا و حقیقت: زیبایی و حقیقت نیز یكی نیستند. منشأ حقیقت، عقل است و سرچشمه زیبایی و هنر، تخیل. فیالمثل 4=2×2، یا «دو چیز مساوی با یك چیز با هم مساویند»، حقیقت محسوب میشوند؛ اما «زیبا» نیستند. حس زیبایی دوستی، «هنر» میآفریند و حس حقیقتجویی، «علم» به بار میآورد. البته بعضی از حقایق ـ مثل آن دسته از آثار ادبی كه بیانگر واقعیتها هستند ـ زیبا نیز هستند.8
روشهای شناخت زیبایی
برای تحقیقهای علمی، روشهای مختلفی لازم است؛ مثلاً برای تحقیق در علوم فیزیكی از روشهای آزمایشی مدد میگیرند و در علوم انسانی از روشهای مشاهدهای بهرهمند میگردند. متفكران نیز در طول تاریخ تفكر روشهای مختلفی را برای مطالعه «زیبایی» پیشنهاد كردهاند كه عبارتند از:
1. روش مابعدالطبیعی، یا عقلی: این روش منسوب به افلاطون است. وی اولین فیلسوفی بود كه زیبایی را با دیدی مابعدالطبیعی موردبررسی قرار داد. افلاطون جهان مادی را مجازی و گذرند میدانست و عالم حقایق ثابت را همان عالم معقولات، یا مُثُل (ldeas) میشمرد. به نظر وی برترین و عالیترین مثال (ldeas)، همانا «خیر مطلق» یا «زیبایی مطلق» است. زیباییهای این جهانی، به منزله سایههای زیبایی مطلقاند و هر چه بهره آنها از آن زیبایی بیشتر باشد، زیباتر خواهند بود. روح انسان پیش از آنكه به این جهان آید و اسیر تن شود، در جهان مُثُل به سر میبرد. در آنجا روح با «زیبایی مطلق» آشنا شده و اینك كه در بدن گرفتار آمده است و همه چیز را به دست فراموشی سپرده است، یادی از آن زیبایی (زیبایی مطلق) برای وی بر جای مانده است. این «یاد»، معیاری است، برای شناخت زیباییهای این عالم. ما اشیای زیبا را با آن «یاد» میسنجیم و به مدد این سنجش میزان زیبایی آنها را تعیین میكنیم. ادامه دارد
پینوشتها:
1ـ به زیرورها بیارایند وقتی خوبرویان را/ تو سیمین تن چنان خوبی كه زیورها بیارایی
2 ـ از دیدگاه ادبی(به نظر ادبای سنتگرا) «شعر» سخنی است كه علاوه بر وزن، باید قافیه هم داشته باشد(كلام موزون و مقفّی)؛ اما از دیدگاه فلسفی، «شعر» سخن خیالانگیز و عاطفی است، سخنی كه بر شنونده تأثیر گذارد و او را به هیجان آورد. از این دیدگاه سخن موزون و مقفی اگر خیالانگیز و عاطفی نباشد، «نظم» است و شایسته آن نیست كه «شعر» نامیده شود.
3ـ مراد نثر ادبی است؛ یعنی نثر كه با تخیلات شاعرانه نوشته شود و با هنرهای بیانی و بدیعی آراسته گردد، مثل كلیه و دمنه و گلستان سعدی.
4. فیثاغورس (phythagoras، 497ـ 582 ق.م) فیلسوف یونانی، معتقد بود كه اصل همه اشیایا مادهالمواد، «عدد» است و تمام موجودات نتیجة تركیب اعداد و نسبتهای مختلف آنها هستند.
5. مدینه فاضله (Utopia) «شهری است كه ساكنانش میكوشند تا سعادت حقیقی را به دست آورند. اداره چنین شهری به دست حكیمان و فاضلان است.» مدینه فاضله تاكنون وجود خارجی پیدا نكرده است و بیشتر جنبه خیالی و آرمانی دارد. به همین جهت متفكران آن را به نامهای «ناكجاآباد» و «هیچكجا آباد» نیز نامیدهاند. آرزوی طراحان مدینه فاضله همواره آن بوده است تا در آن شهر تمام اصول سیاسی و اجتماعی به درجه كامل اجرا شود. افلاطون یكی از كسانی بود كه آرزوی ایجاد چنین حكومت و چنین مدینهای را داشت و به همین منظور، كتاب «جمهوریت» را نوشت. نظریههای سیاسی و نیز سایر نظریههای فلسفی افلاطون در كتاب جمهوریت وی آمده است.
6. تراژدی، نوعی نمایش یا نوشته است كه موضوعی غمانگیز دارد و غالباً بدبختیها، شكنجههای جسمی و روحی و خیانت را نشان میدهد؛ مثل نمایشنامه هملت اثر شكسپیر.توضیح آنكه: اروپاییان (از یونان باستان تاكنون) شعر و به طور كلی ادبیات را باتوجه به محتوای آن به انواع مختلفی بدین شرح تقسیم میكنند:
الف) نوع حماسی یا حماسه (epic): وصف پهلوانی و مردانگیها و افتخارات افسانهای و تاریخی قومی و نژادی است. شاهنامه فردوسی بزرگترین اثر حماسی در ادبیات فارسی و نیز در ادبیات جهان است.
ب) نوع غنایی (Lyriic): بیان احساسات و عواطف انسانی است. شعر غنایی به عام و خاص تقسیم میشود: غنایی عام: شامل شعرهای عاشقانه، بزمی و حتی مرثیههاست، مثل خسرو و شیرین نظامی، غزلهای سعدی و حافظ و مولانا و.../ غنایی خاص: تنها به شعر عاشقانه اطلاق میشود، مثل غزلهای عاشقانة سعدی.
ج) نوع نمایشی (Deramatic): تجسم یا نمایش حادثهای خیالی یا تاریخی و واقعی است از زندگی انسان. هنرهای دراماتیك (هنرهای نمایشی) به تراژدی، درام و كمدی تقسیم میشود.
د) نوع تعلیمی یا حكمی (Didactic): بیان هنرمندانه نیكیها و زیباییها به قصد تعلیم و آموزش آنهاست. در ادبیات فارسی بسیاری نویسندگان و شاعران كوشیدهاند تا با بیان هنرمندانه خود پند و اندرز دهند و نیكیها و زیباییها را توصیف كنند.
7. اكثر محققان برآنند كه فقط دو حس بینایی و شنوایی درككنندة زیبایی هستند.
8. متفكرانی كه زیبایی و حقیقت را یكی میدانند (مثل افلاطون و عرفا) یا موضوع، برخوردی فلسفی و الهی دارند و حقیقت (زیبایی) را امری فراتر از حس و تجربه میدانند. در حالی كه علمای زیباییشناسی با برخوردی علمی به مسئله مینگرند و میان زیبایی و حقیقت فرق مینهند.
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید