سعدی؛ سنت و نوآوری / دکتر ‌اصغر ‌دادبه - بخش‌اول

1394/7/5 ۰۹:۵۵

سعدی؛ سنت و نوآوری /  دکتر ‌اصغر ‌دادبه - بخش‌اول

اشاره: سعدی سنت‌گرایی است نوآور. او با تکیه بر سنتهای ادبی پیش از خود، یعنی میراث ادبی خراسان و با اصلاح و تکمیل آن‌ها، چنانکه خود می‌خواست و می‌اندیشید، مکتب ادبی فارس یا مکتب ادبی شیراز را بنیاد نهاد. در نثر، گلستان را پدید آورد که هم به لحاظ چگونه گفتن شاهکار است، هم به لحاظ چه گفتن، کتابی که قرنها کتاب درسی بود. در حوزه شعر هم، بوستان را سرود که در آن به طرح آرمانشهر پرداخت، هم به سرودن غزل‌ها و قصایدی پرداخت که هر دو در نوع خود بدیع است، سرودهایی که آن‌ها را به صفت «سهل‌ ممتنع» موصوف ساخته‌اند. سروده‌های او جمله سخن عشق است که از عشق حسی مجازی تا عشق حقیقی عرفانی را در برمی‌گیرد و آنچه در این حرکت تازگی دارد اولاً، تأکید بر عشق مجازی است به عنوان درآمدی بر فهم عشق؛ ثانیاً، تأکید بر عشق به انسان و گونه‌ای انسان‌گرایی که در تمام نوشته‌ها و سروده‌ها هدف نهایی سعدی است. این نوشتار پیشتر در دفتر هجدهم سعدی‌شناسی به چاپ رسیده است و از استاد دادبه سپاسگزاریم که آن را در اختیار ما نهادند.

 

اشاره: سعدی سنت‌گرایی است نوآور. او با تکیه بر سنتهای ادبی پیش از خود، یعنی میراث ادبی خراسان و با اصلاح و تکمیل آن‌ها، چنانکه خود می‌خواست و می‌اندیشید، مکتب ادبی فارس یا مکتب ادبی شیراز را بنیاد نهاد. در نثر، گلستان را پدید آورد که هم به لحاظ چگونه گفتن شاهکار است، هم به لحاظ چه گفتن، کتابی که قرنها کتاب درسی بود. در حوزه شعر هم، بوستان را سرود که در آن به طرح آرمانشهر پرداخت، هم به سرودن غزل‌ها و قصایدی پرداخت که هر دو در نوع خود بدیع است، سرودهایی که آن‌ها را به صفت «سهل‌ ممتنع» موصوف ساخته‌اند. سروده‌های او جمله سخن عشق است که از عشق حسی مجازی تا عشق حقیقی عرفانی را در برمی‌گیرد و آنچه در این حرکت تازگی دارد اولاً، تأکید بر عشق مجازی است به عنوان درآمدی بر فهم عشق؛ ثانیاً، تأکید بر عشق به انسان و گونه‌ای انسان‌گرایی که در تمام نوشته‌ها و سروده‌ها هدف نهایی سعدی است. این نوشتار پیشتر در دفتر هجدهم سعدی‌شناسی به چاپ رسیده است و از استاد دادبه سپاسگزاریم که آن را در اختیار ما نهادند.

 

۱٫ درآمد

سنت، واژه‌ای است عربی به معنی طریقه و روش، عادت، روش پسندیده و غیرپسندیده و در اصطلاح شریعت، روشی به کار گرفته شده در دین است که به کارگیری آن نیک است، اما واجب نیست. به همین سبب کسی که بدان عمل نکند، به کیفر نمی‌رسد مثل اذان و اقامه و همانندان آن‌ها که از آن‌ها به سنت هدایت یا مؤکد تعبیر می‌شود و ترک کردن آن مکروه است و نیز مثل مسواک کردن و اذان منفرد (این که شخص خودش هنگام نماز اذان بگوید) که از آن به سنت زاید (جمع سنن زواید) تعبیر می‌شود و ترک کردن آن مکروه نیست. (جرجانی، ۱۳۰۶ ق.: مدخل «السنه»).

بر این اساس و بر این قیاس از روش‌های به کار گرفته شده از سوی بزرگان علم و ادب نیز به سنت علمی و سنت ادبی تعبیر توان کرد. بنابراین سنت ادبی عبارت از میراث ادبی گذشتگان است که شاعر و نویسنده می‌تواند در اثر منظوم یا منثور خود از آن بهره گیرد (Cuddon, 1981: 102).

بدیهی است که یک سلسله آثار ادبی، پیش از روزگار هر نویسنده و هر شاعر هست که نویسنده و شاعر، کار خود را با آن‌ها و به پیروی از آن‌ها آغاز می‌کند و بر حسب میزان تأثیری که می‌تواند در تحول آنچه پیش از او بوده، داشته باشد، به گونه‌ای و به میزانی سنت را تعدیل، اصلاح و حتی دگرگون می‌سازد. بنابراین شاعران بزرگ سبک‌آفرین، در مسیر تکاملی هنر خود دو مرحله طی می‌کنند:

الف. مرحله تقلید که همان عمل کردن بر اساس سنت ادبی است، سنتی که پیش از شاعر و نیز در روزگار ظهور او حاکمیت دارد و شاعر باید برای آغاز کار، نه تنها از آن آگاه باشد که باید با آن و بر بنیاد آن، آغاز کند. نظامی عروضی بر همین اساس و از همین منظر توصیه می‌کند که اگر شاعر بخواهد شاعر واقعی شود و شعر او و نام او بماند باید که:

«در عنفوان شباب و در روزگار جوانی بیست هزار بیت از اشعار متقدمان یاد گیرد و ده هزار کلمه از آثار متأخران پیش چشم کند و پیوسته دواوین استادان همی خواند و یاد همی گیرد» (نظامی عروضی، ۱۳۶۸: ۳۰).

این توصیه، در واقع توصیه به توجه شاعر نسبت به سنت ادبی و سرمشق گرفتن از آن است و در عین حال زمینه‌ساز رسیدن شاعر به مرحله‌ای که می‌‌توان از آن به مرحله خلاقیت و ابتکار تعبیر کرد.

ب. مرحله خلاقیت یا ابتکار، مرحله‌ای است که شاعر با پشت سر نهادن مرحله تقلید یا پیروی کردن محض از سنت‌ها، بدان نائل می‌آید و به تعدیل و اصلاح سنت دست می‌زند و اگر شاعری بزرگ و درجه اول باشد، ضمن توجه به سنت و استفاده از آن، سنت را دگرگون می‌سازد و شیوه‌ای نوآیین بنیاد می‌نهد که آیندگان از آن به سنت تعبیر می‌کنند. از این دیدگاه است که ابن خلدون، شاعری را مشروط به دو شرط می‌داند: شرط نخست، گلچین کردن اشعار اصیل و به خاطر سپردن آنهاست تا سرمشق قرار گیرد؛ شرط دوم، که بر آن تأکیدی خاص می‌ورزد «فراموش کردن آن محفوظات» (= اشعار به خاطر سپرده شده) است تا شاعر از زیر نفوذ سنت بیرون آید و به مرحله خلاقیت گام نهد (ابن خلدون، ۱۳۶۶: ج۲، ۱۲۱۷ـ۱۲۱۶). مراد ابن خلدون از فراموش کردن محفوظات، به نوعی رهایی از سلطه آنهاست که اگر این رهایی صورت نپذیرد، شاعر همچنان مقلد باقی می‌ماند و کاری جز تکرار سنت نمی‌تواند کرد.

این نکته نیز در خور توجه است که نه تنها تعدیل و اصلاح سنت که حتی دگرگون‌سازی آن، که لازمه نوآوری است، نیز به نوعی ریشه در سنت دارد که به قول بهار:

گذشته پایه و بنیان حال و آینده است

سوابق است که هر شغل را نظام دهد

(بهار، ۱۳۸۸: ۴۴۵)

مجموعه آثار ادبی که زیر نفوذ سبک خراسانی پدید آمده است نسبت به آثار پدید آمده در سبک عراقی، سنت محسوب می‌شود و مجموعه آثار پدید آمده در سبک عراقی نیز نسبت به آثار پدید آمده در سبک هندی، سنت به شمار می‌آید و به همین صورت و سان هر جریان ادبی جدید، مجموع آثاری تحت عنوان سنت یا آثار سنتی پشت سر دارد، اما همان آثار زمینه‌ساز ظهور سبک‌های نو و جریان‌های جدید محسوب می‌شوند و چنین است که آثار ادبی یک کشور، در عین تحول و نو شدن، گونه پیوستگی نیز دارند و بر روی هم به آن کشور و فرهنگ آن کشور تعلق دارند. بنابراین نه یکسره در سنت ماندن مطلوب است نه یکسره از سنت گسستن که آن ماندن، سکون و در جا زدن و بیگانه شدن با خلاقیت و نوآوری است و این گسستن، دور ماندن از اصل و بیگانه شدن با بنیادهاست؛ یعنی که اصالت در اعتدال است.

 

۲٫ سنت‌های ادبی پیش از سعدی

سعدی در سده هفتم می‌زیست و دست کم چهار سده، سنت‌های ادبی را پشت سر داشت و به ناگزیر از آن‌ها متأثر بود. کمال، خلق‌الساعه نیست، تدریجی است. شاعران نیز چونان فیلسوفان از گذشتگان تأثیر می‌پذیرند و بر آیندگان تأثیر می‌گذارند. تأثیرپذیری اگر منفعلانه باشد، حاصل کار تکرار است و بهره‌ای از ابداع و ابتکار و تازگی ندارد و متفکر و شاعر بزرگ به بار نمی‌آورد، اما اگر فعالانه باشد، برآیندی (= سن‌تزی) تازه و مبتکرانه در پی خواهد داشت. بدین معنا که سنت‌ها چونان برنهاد (=تز)، ذهن فعال و خلاق شاعر و متفکر چونان «برابر نهاد (= آنتی سنتز)» زمینه‌ساز ظهور «برآیندی (=سن‌تزی)» می‌گردند که تازگی دارد و از خلاقیت و ابتکار خبر می‌دهد.

۲ـ۱٫ سنت‌ها: سلسله سنت‌های ادبی پشت سر سعدی را می‌توان به دو جریان تقسیم کرد: جریان ظاهرگرا و جریان باطن‌گرا:

الف. جریان ظاهرگرا یا طبیعت‌گرا: مجموعه سنت‌های ادبی است که از آن به ادبیات خراسان یا سبک خراسانی تعبیر می‌شود. در این جریان توصیف‌ها، ظاهری و عشق، یعنی عامل خلق شعر و ادب، نیز ظاهری و مجازی است. به مسمط خزانیه منوچهری بنگرید، به مطلع:

خیزید و خز آرید که هنگام خزان است

باد خنک از جانب خوارزم وزان است

آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزان است

گویی به مثل پیرهن رنگرزان است

دهقان به تعجب سرانگشت گزان است

کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار

(حمیدی، ۱۳۴۱: ج۱، ۱۲۰)

که سراسر توصیف‌های طبیعت‌گرایانه است از برگ‌های زرد شده تاک تا توصیف‌های میوه‌های به بار آمده در فصل خزان. نیز، به عنوان نمونه در قصیدة معروف او به مطلع:

الا یا خیمگی خیمه فروهل

که پیشاهنگ بیرون شد ز منزل

تأمل کنید، قصیده‌ای که در آن از حرکت کاروان و درنگ آن در منزل‌گاه‌ها سخن در میان است و نیز از دیدار عاشقانة شاعر با یکی از معشوقان خود در یکی از همین منزل‌گاه‌ها و توصیف خداحافظی با این معشوق:

ندانستم من ای سیمین صنوبر

که گردد روز چونین زود زایل…

نگارین منا برگرد و مگری

که کار عاشقان را نیست حاصل

نگار من چو حال من چنین دید

ببارید از مژه باران و ابل

بیامد اوفتان خیزان بر من

چنان مرغی که باشد نیم بسمل

دو ساعد را حمایل کرد بر من

فرو آویخت از من چون حمایل…

چه دانم من که بازآیی تو یا نه

بدانگاهی که باز آید قوافل

تو را کامل همی دیدم به هر کار

و لیکن نیستی در عشق کامل

(همان: ۱۰۸)

و چنین است وصف جلوه‌های زیبایی معشوق زمینی در سخن رودکی:

زلف تو را جیم که کرد؟ آن که او

خال تو را نقطة آن جیم کرد

وان دهن تنگ تو گویی کسی

دانگکی نار به دو نیم کرد

(همان، ۲۴)

و چنین است جمله اشعار شاعران طبیعت‌گرای این عصر که مجال یافتند تا زندگی را تجربه کنند، هرچند آن دوران و آن تجربه نیز «دولت مستعجل» بود و تو گویی که حافظ سرنوشت ایران و مردم ایران را در ادوار مختلف، در این مصرع بیان کرده است:

«خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود» (حافظ، ۱۳۶۹: ۳۳۴). دوره‌ای که شماری از شاعران وابسته به حوزة سبک خراسانی می‌زیستند: دورة سامانی بود، سده چهارم هجری قمری؛ دورانی که مردم ایران حاصل تلاش‌های چهارصد سالة خود را در جهت بازیابی هویت ملی به دست می‌آوردند و ایران، به لحاظ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در وضعی مناسب بود و مردم از رفاهی نسبی بهره‌مند بودند و عصر طلایی دوران ایران اسلامی را تجربه می‌کردند، شاد و سرخوش می‌زیستند و از شادی و سرخوشی سخن می‌گفتند. برون‌گرا بودند و امیدوار و در زندگی از رفاهی نسبی برخوردار و در چنین حال و هوایی تجربه‌ها و زندگی شادخوارانه خود را به زبان شعر باز می‌گفتند و می‌سرودند:

رز را خدای از قبل شادی آفرید

شادی و خرمی ز رز آمد همه پدید

(حمیدی، ۱۳۴۱: ج۱، ۳۵ـ۳۴)

یا:

مادر می را بکرد باید قربان

بچة او را گرفت و کرد به زندان

(همان)

و از عشق و مستی و بوس و کنار حکایت داشتند (حمیدی، ۱۳۴۱: ج۱، ۶۹، ۷۲، ۸۶، ۸۹) در همین دوران، که «عصر زرین فرهنگ در ایران اسلامی» عنوان گرفته است، حماسة ملی مردم ایران، یعنی شاهنامه که نامه خرد و خردمندی است، از سوی یکی از بزرگ‌ترین ایران‌دوستان که نماینده فکر و فرهنگ مردم ایران به شمار می‌آمد (و به شمار می‌آید) منظوم شد و بدین‌سان زبان و ادب ملی، تاریخ و اساطیر ملی و سرانجام حکمت و فلسفة ملی، که بنیادهای هویت ملی محسوب می‌شوند، زنده گشت (دادبه، ۱۳۹۱: ۴۸).

ب. جریان باطن‌گرا، یا عرفان‌گرا: مجموعة سنت‌های ادبی است که اگر از منظر سبک‌شناسی بدان بنگریم زیر عنوان سبک عراقی قرار می‌گیرد که از ویژگی‌های سبک عراقی، باطن‌گرایی، درون‌گرایی و عرفان‌گرایی است. توجه به اندیشه‌های عرفانی و جهان‌بینی اشراقی از خصایص فکر ایرانی ـ آریایی است و مردم ایران در جریان بازگشت به هویت ملی خود، در سده چهارم، پس از چهار سده تلاش فرهنگی، به حکمت ملی خود که همانا حکمت اشراقی و عرفانی است، بازگشتند و چنان‌که در جای دیگر نیز گفته‌ام، توجه ابن‌سینا، قهرمان عقل و استدلال در اواخر زندگی به حکمت مشرقی به سبب بازگشت به حکمت ملی در جریان بازیابی و بازسازی هویت ملی بود. از آن زمان متفکران ایران‌زمین گزارشگر حکمت ملی (= حکمت اشراقی) گشتند و این حکت در دو جریان استمرار یافت. یکی، در جریان فلسفی که با سهروردی به کمال رسید و با صدرالمتالهین ادامه پیدا کرد. دوم، در جریان موسوم به عرفان عشق، در آثار منثور عارفان مثل آثار عین‌القضاه و آثار احمد غزالی و در آثار منظوم شاعران عارف‌مشرب مثل سنایی و عطار و مولوی. سبک خراسانی یعنی سبک برون‌گرای طبیعت‌گرا تا پایان سده ششم بر ادبیات حاکم بود و سبک درون‌گرای عرفان‌گرا از سده هفتم بر ادبیات چیره شد. پیداست که این تحول، مانند هر تحول دیگر رفته رفته صورت گرفت و برون‌گرایی، رفته‌رفته، جای خود را به درون‌گرایی داد. عشق مجازی، در توصیفات شاعرانه، جای خود را به عشق حقیقی بخشید و معشوق زمینی جای خود را به معشوق آسمانی داد.

در این دوران شاعر به جای توصیف بیرون (= طبیعت) به توصیف درون پرداخت و فی‌المثل به جای گفتن سخنی از این دست که:

برآمد پیلگون ابری ز روی نیلگون دریا

چو رأی عاشقان گردان چو طبع بیدلان شیدا

(فرخی سیستانی، ۱۳۸۵: ۱)

چنین سرود:

مکن در جسم و جان منزل که این دون است و آن والا

قدم زین هر دو بیرون نه. نه این جا باش و نه آن‌جا

(سنایی: ۱۳۸۵: ۵۱)

اگر در آن روزگار که روزگار شادی و شادخواری بود، عاشق بدان شرط با معشوق آشتی می‌کرد که دیگر ناز نکند و می‌سرود:

آشتی کردم با دوست پس از جنگ دراز

هم بدان شرط که دیگر نکند با من ناز

(حمیدی: ۱۳۴۱: ج۱، ۸۶)

در این روزگار که روزگار اندوه بود و «غم نگار مایة سرور» (حافظ، ۱۳۶۹: ۳۶۵)

معشوق که «همه ناز» بوداز عاشق می‌خواست که «همه نیاز» باشد تا به مقصود برسد:

پریر عشق مرا گفت من همه نازم

همه نیاز شو آن لحظه‌ای که ناز کنم

چو ناز را بگذاری، همه نیاز شوی

من از برای تو خود را همه نیاز کنم

(مولوی، ۱۳۶۲: ۶۵۰)

 

۳٫ سعدی نوآوری

سعدی سنت‌گرای نوآور یا نوآور سنت‌گراست و از این بابت مظهر اعتدال به شمار می‌آید. او نه یکسره از سنت برید که ممکن نبود، نه یکسره تسلیم سنت شد که اگر می‌شد دیگر سعدی نبود! حکایت چنان است که سعدی نخست، تمام آنچه را که باید، به تعبیر نظامی عروضی و به قول ابن‌خلدون، به خاطر بسپارد و محفوظ دارد، به خاطر سپرد و محفوظ داشت و آنگاه چنان‌که ابن‌خلدون می‌گفت و آن‌گونه که باید، فراموشی را بر محفوظات منشأ تقلید، حاکمیت بخشید و با اصلاح سنت و ایجادگونه‌ای تحول در آن،‌ به نوآوری معتدلانه پرداخت و خداوند حکمت و ادب و صاحب و مالک زبان فارسی شد. او از میراث ادبی خراسان به مثابه برنهاد سود جست و با ذهن خلاق خود که نقش برابر نهاد داشت با همنهاد یا برایندی تازه پدید آورد:

۳ـ۱٫ برنهاد: در شکل‌گیری هنر و جهان‌بینی سعدی، میراث ادبی و حکمی خراسان برنهاد و پشتوانه به شمار می‌آید. خراسان در دوران اسلامی تاریخ و تاریخ فرهنگ و تمدن، نخستین گاهوارة تمدن ایران‌زمین بود. زبان و ادب فارسی، نخست در بخارا، مرکز سامانیان، در ورارود، سر برآورد و بالید و سپس به سراسر خراسان بزرگ (شامل خراسان امروزی و ناحیه شرقی و شمالی آن تا وراورد یا ماوراءالنهر)، راه یافت و در پی آن به آذربایجان، شروان، اران، سیستان، ری و عراق عجم (نواحی مرکزی ایران) رسید و ادبیاتی گسترده و سترگ با عنوان ادبیات خراسان، یعنی ادبیاتی که زیر نفوذ سبک خراسانی قرار داشت، پدید آمد. از سده پنجم علوم مختلف و نیز عرفان و تصوف، با ویژگی‌های شعر مانندش وارد ادبیات شد و برون‌گرایی و طبیعت‌گرایی را به درون‌گرایی و آرمان‌طلبی متحول ساخت. شعر نخست به شعر شرعی (به تعبیر نظامی) بدل شد، سپس به شعر صوفیانه، حاصل سبک خراسانی شاعرانی بزرگ بودند چون رودکی و فردوسی، فرخی و منوچهری و عنصری تا انوری و ظهیر فاریابی و نویسندگانی چون بونصر مشکان و بیهقی تا خواجه نظام‌الملک و صاحب قابوسنامه و نتیجه شریعت‌گرایی و سپس عرفان‌گرایی و تصوف‌گرایی تا روزگار سعدی ظهور شاعرانی بود چون نظامی، سنایی، عطار و نویسندگانی چون خواجه عبدالله انصاری، قاضی‌حمید‌الدین بلخی.

۳ ـ ۲٫ برابر نهاد: ذهن انسان فعّال است، به ویژه انسان متفکّر مبتکر چون سعدی. ذهن فعّال مبتکر، به مثابه برابر نهاد (= آنتی تز) بر نهاد یعنی برابر نهاد اطلاعاتی که بدو عرضه می‌شود، عمل می‌کند. برخورد منفعلانة ذهن، چنان‌که پیشتر گفته آمد، حاصلی جز تقلید نخواهد داشت و عملکرد فعالانه و خلاقانه ذهن موجب ظهور باهم نهادی (= سن تزی) تازه می‌گردد و خبر از ظهور متفکر یا شاعری پیشرو و خلاق می‌دهد که بی‌گمان سعدی نه فقط از جمله آنان و در زمره آنان محسوب می‌شود که از معدود شاعران اندیشمند، نوآور و مبتکر در ادب پارسی به شمار می‌آید.

۳ ـ ۳٫ با هم نهاد (= سن‌تز): ذهن خلّاق سعدی در برخورد با میراث ادبی خراسان بزرگ، که شامل دو سلسله سنّت ادبی بود، سنّت برون‌گرایی ادبی (= طبیعت‌گرایی = سبک خراسانی) و سنّت درون‌گرایی ادبی (= ادب صوفیانه) که پیشتر بدان پرداختیم، برآیند یا با هم نهادی پدید آورد که تازگی داشت و مکتبی بنیاد نهاد که از آن به مکتب ادبی فارس یا شیراز تعبیر توان کرد. سعدی بنیانگذار و پیشوای این مکتب است، مکتبی که پس از سعدی زمینه‌های شکل‌گیری مکتب تلفیق را فراهم آورد و سرانجام شاعری بی‌مانند، یعنی حافظ را به جهان ادب عرضه کرد، شاعری بی‌مانند، که بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم، با همه بی‌مانندی وامدار سعدی است که اگر سعدی نبود، حافظ هم نبود. باری میراث ادبی و حکمت سعدی، گرچه برآمده از سنّت‌های ادب ـ حکمی پیش از اوست، امّا تازگی دارد و سعدی با خلاقیّت خود «حکایتی دیگر»، آن هم به «گونه‌ای دیگر» سرکرده است. یعنی هم در «چگونه» سخن او تازگی می‌بینیم، هم در «چه» گفتنش.

۳ ـ ۳ نوآوری در چگونه گفتن: چگونه گفتن و چه گفتن، یا به تعبیر قدما مسئله لفظ و معنا از جمله مسایل مهمّی است که از دیرباز مورد توجّه محقّقان و ناقدان شعر و ادب قرار داشته است. صرف‌نظر از دیدگاه‌های مختلف که بر طبق برخی از آنها اصل، لفظ (= چگونه گفتن) است و بر بنیاد برخی دیگر اصل، معنا (= چه گفتن)، همگان بر اهمیّت چگونه گفتن تأکید کرده‌اند و در آن تردید روا نداشته‌اند. سعدی خداوندگار چگونه گفتن است و مفاخره او در این باب به هیچ روی مبالغه ‌آمیز نیست (سعدی، ۷۱۸:۱۳۷۶):

همه گویند و سخن گفتن سعدی دگر است

همه دانند مزامیر نه همچون داوود

کمال زبان به بلوغ شاعر می‌ماند. بلوغ یک شاعر در کار شاعری در زمانی خاص از زندگی او اتفاق می‌افتد که الزاماً در دوره پیری و کهنسالی نیست، بسا که در دوره جوانی و میانسالی، شاعر به بلوغ هنری برسد. یک زبان نیز در دوره‌ای خاص از دوره‌های کاربرد آن ممکن است به کمال برسد و یک شاعر یا یک نویسنده می‌تواند در رساندن یک زبان به مرحله کمال نقشی ویژه ایفا کند.

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: