امام خميني فقيه، فيلسوف، عارف، سياستمدار و... كدام يك؟ / دكتر عبدالله ناصري

1393/3/13 ۱۲:۱۶

امام خميني فقيه، فيلسوف، عارف، سياستمدار و... كدام يك؟ /  دكتر عبدالله ناصري

شخصيت امام خميني آنقدر در عصر خود بزرگ است كه هر كس از يك منظر به او مي نگرد: يكي با تامل در نگره هاي فقهي او فقيه مي داندش. ديگري از منظر فلسفه او را فيلسوف مي نامد. سيمي كه تفسير حمدش را شنيده معتقد است او عارف برجسته از مدرسه «عرفان ابن عربي» است. سياست ورزان هم كه با كارستان انقلابي او روبه رو شدند سياستمداري برجسته قلمدادش كردند. هر نگاهي به ايشان بيندازيم بي ترديد چتر سياسي او پهن تر بود و ابعاد ديگري از انديشه او مثل فقاهت، فلسفه، عرفان، نو انديشي و... همه زير سايه سياست او قرار گرفت. با طرح يك سوال مي توان ورود ديگري كرد. اين سياستمدار يا مصلح اجتماعي به چه قصدي برخاست و قيام كرد؟ گام اول، عميق انديشي در اين باره است.

 

    شخصيت امام خميني آنقدر در عصر خود بزرگ است كه هر كس از يك منظر به او مي نگرد: يكي با تامل در نگره هاي فقهي او فقيه مي داندش. ديگري از منظر فلسفه او را فيلسوف مي نامد. سيمي كه تفسير حمدش را شنيده معتقد است او عارف برجسته از مدرسه «عرفان ابن عربي» است. سياست ورزان هم كه با كارستان انقلابي او روبه رو شدند سياستمداري برجسته قلمدادش كردند. هر نگاهي به ايشان بيندازيم بي ترديد چتر سياسي او پهن تر بود و ابعاد ديگري از انديشه او مثل فقاهت، فلسفه، عرفان، نو انديشي و... همه زير سايه سياست او قرار گرفت. با طرح يك سوال مي توان ورود ديگري كرد. اين سياستمدار يا مصلح اجتماعي به چه قصدي برخاست و قيام كرد؟ گام اول، عميق انديشي در اين باره است. سطحي نگري در اين سوال افت بزرگ «امام شناسي» است. مثلااگر كسي با طرح يك نمونه از رفتار سياسي بخواهد ساحت فكري امام را طي و تحليل كند به خطا رفته است. نگارنده معتقد است او بيش از هرچيز يك عالم انسانگرا و به تعبير امروز يك اومانيست موحد بود. از اين تعبير تعجب نكنيم و نسبت به آن حساسيت به خرج ندهيم. متاسفانه ما مسلمانان و ايراني ها در چارچوب انديشه كلاسيك و تفكر سنتي مان و نيز به علت خودباختگي در برابرتوسعه علمي غرب خصوصا در حوزه «علوم انساني» از هر مشابه سازي مي هراسيم. مثل همين واژه «اومانيسم» يا اصالت انسان كه از آن با توجه به تعريف غربي اش هراس داريم. در صورتي كه در متن و بطن انديشه ديني و آموزه هاي وحياني ما همين نكته نهفته است: «اصالت انسان». اگر انسان اصل نيست پيامبران براي چه مبعوث شدند؟ عدالتي كه وعده الهي آنان بود براي كه كاركرد داشت؟ جز براي انسان. كتاب و بينات را براي چه حمل كردند؟ جز براي توجيه و هدايت انسان؟ اين نگاه سطحي به «اصالت انسان» يا همان اومانيسم اسلامي ناشي از دين انديشي يا خدا انديشي «ناعقل محور» ما است. در عقل گرايي ديني كه از ويژگي هاي بارز امام خميني بود انسان در برابر خدا قرار نمي گيرد. تفاوت عمده امام با بسياري از تئولوگ هاي ديني و عالمان معاصر خودش در اين نكته نهفته است كه نگاه به انسان را در «اسلام معيار» يا همان «اسلام قرآني» نه اسلام تاريخي جست وجو مي كردواز همين روي بود كه سه عنصر «عقل»، «واقعيت اجتماعي» و «مصلحت عمومي» را پايه نگاه ديني خود قرار داده بود و سعادت فرد وكرامت انسان را مقدم بر هر چيز مي شمرد. ما شك نداريم كه روند گسترش اسلام در سرزمين هاي مختلف ونيازها و شرايط ومقتضيات مسلمانان در ادوار مختلف تاريخي، اقتضاي توليد و تفسير «دانش ديني» داشته و به همين جهت حجم عظيمي از ادبيات ثانوي (ادبيات اوليه همان قرآن و احاديث صحيح و محدود است) توليد و مبناي صدور احكام براي رفتار اجتماعي و فردي مسلمانان شده است. سرگرداني انسان مسلمان در برابر اين حجم بزرگ ادبيات ديني توليد شده كه بعضا به مثابه «نصوص مقدس» تلقي شده بيان سازگاري دين با مقتضيات و مستحدثات از جمله مدرنيته را سخت كرده است. بي ترديد در قاب انديشه فلسفي و عرفاني امام خميني يك نوع «انسان مركزي» يا همان اگو سنتريسم ديده مي شود. همان انساني كه با ناتواني طبيعت از پذيرش امانت اين مسووليت را پذيرفت (حمله الانسان) اين انسان كه فطرتا موحد وخداجوست به خواست خداوند راه تعامل خود با خدا را متنوع، متكثرو فراخ مي بيند. خداوند به او اختيار داده، عقل داده لذا مجاز است هر باوري را برگزيند. اگر بپذيريم كه حقيقت نهفته در وحي وكلام خدا تاويل پذير است مي توان برداشتي متفاوت از انديشه تاريخي تئولوگ هاي ديني داشت. دقت كنيم همان جمله معروف امام كه گفته اند: «زمان ومكان دو عنصر موثر در اجتهاد است» برگرفته از همين نگرش است كه براي همراهي انسان مسلمان با مقتضاي عصر نبايد از متن ونصي كه ذاتا چند وجهي است فقط يك وجه را مطالبه كرد. او با همين نگرش فقه را باز خواني مي كرد. (نمونه فتاوي ايشان در موردموسيقي، شطرنج، ماهي فلس دار و...) و با اتكا به همين نگاه «اصل انساني» بود كه بعضا رفتار متفاوت با عموم سياستمداران تاريخ وجهان اسلام از خود نشان مي داد. مثل دستور بركناري يا استعفاي اجباري يك مقام ارشد قضايي كه يك مكالمه تلفني را شنود كرده بود. اينها همه در اهميت و والايي انسان در نگاه او بود. در هندسه تفكر او يك انسان محوري ديده مي شد. لذا شايسته است بيش از هر عنوان ولقبي امام را يك «اومانيست موحد» ناميد.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: