صفحه اصلی / مقالات / عزاداری /

فهرست مطالب

عزاداری


آخرین بروز رسانی : دوشنبه 8 اردیبهشت 1399 تاریخچه مقاله

اهالی کوهدشت لرستان، مراسمی به نام رقص مرگ دارند که معمولاً با موسیقی رارا اجرا می‌شود. در این مراسم، مردان روی دوششان گِل می‌مالند و در کنار تابوت آتشی روشن می‌کنند و می‌رقصند. سرخوان (جلودار رقص) نوای سرخونی‌وش می‌نوازد و در بزرگداشت متوفا اشعاری می‌خواند. دیگران ترجیع‌بند این مرثیه را می‌خوانند و می‌رقصند (چنگایی، 82؛ حنیف، 105).
این گونه‌های سوگ‌سرود در لرستان بسیار متنوع است و برخی از آنها بدین قرارند: لاوَنه، سرمو (در لکی: هور)، اشعار هی‌را، دُنگِ دال، سحری، پاکتلی یا بوواباو (برای آگاهی از انواع این سوگ‌سرودها و اشعار آنها، نک‍ : چنگایی، 82-94؛ امان‌اللٰهی، 117- 119؛ حنیف، 110-126). 
مراسم چمر یا چمری نیز آیینی در سوگ است که در مناطق کرد و لرنشین رواج دارد. برخی پژوهشگران به بررسی وجوه اشتراک این آیین با سوگ سیاوش پرداخته‌اند (مزداپور، سراسر مقاله). در لرستان، اگر مرده جوان باشد، آهنگ چمری به آهنگی شاد و مناسب عروسیها تبدیل می‌شود که غم حاضران را دوچندان می‌کند؛ زنان کل می‌زنند و شیون‌وزاری می‌کنند (شادابی، 113-114). در روستای چنار سفلا نیز اگر کسی فوت می‌کرد، عده‌ای صبح زود، نوایی غمگین به نام چُیری یا چمری می‌نواختند تا همدردی اهالی روستا با خانوادۀ داغ‌دار را ابراز کنند (فیضی، 209).
در میان بختیاریها، نوعی شعرخوانی زنانه رایج است که به آن دنگِ دال می‌گویند. دنگ دال اشعاری است همراه موسیقی که براساس جایگاه متوفا اجرا می‌شود. البته موضوع این اشعار تنها متوفا نیست و زن سوگوار احساسات خود نسبت به مرگ عزیزش را نیز نشان می‌دهد (بهمنی، 184؛ چنگایی، 80، 84-85). زمانی که زنان سوگوار خواندن را آغاز می‌کنند، دیگران نیز به نشانۀ همدردی با آنها همراه می‌شوند. اگر کسی با خانوادۀ سوگوار همراه نشود، نشان می‌دهد که با آنها همدرد نیست. زنان به‌محض واردشدن به مجلس، شروع به شیون و سیلی‌زدن به صورت می‌کنند و پس‌ازآن با زنان سوگوار دنگ دال می‌خوانند (بهمنی، 192). برخی از اشعار دنگ دال از نگاه متوفا ست و بنیانهای فلسفی زندگی را نشانه می‌گیرد (همو، 193).
سوگ‌سرودهای بختیاری اغلب در قالب مثنوی و در یادکرد رشادتها و وصایای تلخ‌و‌شیرین متوفا ست. اوضاع اجتماعی، اقتصادی و هنر شکار و رزم درگذشته در اشعار سوگینه بسیار مؤثر است و اگر تناسبی بین سوگ‌سرودها و درگذشته وجود نداشته باشد، مورد تمسخر قرار می‌گیرد (قنبری، فولکلور، 86).
در این منطقه، توشمالها ساز چپ می‌نوازند که نوایی حزن‌انگیز دارد؛ حتى برخی از مردان بختیاری در سوگ جوانانشان تن‌پوش خود را برمی‌گردانند و به‌قولی چپی می‌پوشند. برخلاف رقص عروسی (که خلاف عقربه‌های ساعت است)، در مراسم سوگ موافق عقربه‌های ساعت و با حالتی حزن‌انگیز می‌رقصند و زنان نزدیک متوفا آن را اجرا می‌کنند. هدف این رقص نشان‌دادن برپانشدن عروسی جوان‌مرگ است (همان، 82). در ایل بختیاری، اگر متوفا جوان باشد، خواهر و مادرش کل می‌کشند و آواز یا رقصی غم‌انگیز اجرا می‌کنند (کیانی، 259). گاگِریو، خون‌‌گریو (خون‌گریستن) یا دامُرده (مادرمرده) نیز از دیگر سوگ‌سرودهای بختیاری است (قنبری، همان، 83).
در میان زنان عرب خوزستان، سوگ‌سرودهایی به نام نَعاوی با آدابی خاص رایج است. دستۀ زنان عزادار زمانی که به خانۀ متوفا می‌رسند، به صورت خود ضربه می‌زنند و نعاوی می‌خوانند. خانوادۀ متوفا نیز به پیشواز آنها می‌روند و با نعاوی پاسخ می‌دهند. برخی زنان در میان خانه یزله (نک‍ : دنبالۀ مقاله) می‌کنند و سوگ‌سرودهایی می‌خوانند. زنان به‌صورت نشسته نعاوی می‌خوانند و با دست به بازوی مخالف می‌کوبند و هم‌زمان بدنشان را به جلو و عقب حرکت می‌دهند. به این نوع سوگواری و دراصطلاح خودزنی، لطمیه یا لطم‌زنی می‌گویند (سلیمانی، 91-92). در این مراسم، ملایه (زن نوحه‌خوان) نوحه‌خوانی می‌کند و زنان دیگر مصرعی از نوحه را تکرار می‌کنند و اَحا اَحا (صوتی مخصوص سوگواری) می‌گویند و بر سینه می‌زنند. سپس همۀ حاضران برمی‌خیزند، دو‌به‌دو در برابر هم می‌ایستند، نوحۀ دیگری می‌خوانند، به سمت چپ و راست برمی‌گردند و بر پیشانی و سر می‌زنند. این بخش از لطم‌زنی را «فزاعیه» می‌نامند که بیشتر زنان مسن با سرهای برهنه آن را اجرا می‌کنند. در مرحلۀ «ثکیله»، زنان و دختران جوان دایره‌ای تشکیل می‌دهند؛ با نوای نوحه به سمت راست می‌چرخند؛ با هر قدم سر و نیم‌تنه را خم می‌کنند و با ضرب‌آهنگی موهایشان را داخل دایره پریشان می‌کنند. هنگام بالاآمدن، صوت احا احا سرمی‌دهند و با دو دست بر صورت می‌زنند. در مرحلۀ «مربعه»، دو تن رودررو وارد دایره می‌شوند و بر پیشانی می‌زنند، دو بار به طرف راست و دو بار به چپ می‌روند و سوگواری می‌کنند. مرحلۀ آخر به نام «هوسه»، ریتمی تند دارد که در آن، ملایه 4 بیت مصیبت می‌خواند و زنان با او همراهی می‌کنند (قجابلگی، سراسر مقاله).
شروه‌خوانی نیز گونه‌ای دیگر از سوگ‌سرودها و آواهای سوگ در مناطق جنوبی کشور، استان فارس، بویراحمد و کرمان است. زنان در مجالس سوگواری، شروع به خواندن آوازهایی غمگین و حزن‌انگیز دربارۀ متوفا می‌کنند و این بیشتر به‌صورت «دنباله‌خوانی» است؛ یعنی شروه‌خوانان با یکدیگر مشاعره می‌کنند و در پایان هر بیتی، واژه‌ها و مصراعهای اضافی را به آن می‌افزایند (درویشی، 73؛ شریفیان، 218- 219). در ماهشهر، به این مراسم «شربۀ مورون» می‌گفتند که ابتدا در رثای متوفا خوانده می‌شد و سپس زنان در وصف رفتگان دیگر، به‌ویژه جوانان و تازه‌درگذشتگان، فی‌البداهه می‌خواندند (قیصری، 174-175؛ نیز نک‍ : ه‍ د، شروه).
در کردستان، زنان در سوگ، «مور» یا «پایه‌موری» یا «بالوره» می‌خوانند (پرنیان، 158) و زنان دیگر بالوره‌ها را تکرار می‌کنند (شمس، 124). 
در کرمانشاه، «بِویژها» (شاعران بدیهه‌گوی محلی) در میدان سوگواری، با موضوع شجاعتها و خاطرات درگذشته شعرخوانی می‌کنند و مردانی که اطراف کتل جمع شده‌اند، جملۀ «آقام رو هی رو هی رو» را تکرار می‌کنند. در مجلس سوگواری زنانه، زنی با صوتی خوش در رثای درگذشته، نوایی غمگین به نام «مور» می‌خواند که اشعارش اغلب دربارۀ خاطرات و شرح رشادتهای متوفا ست (سلطانی، 1 / 205؛ سالمیان، 90-91). 
در سیستان، زنی مسن و خوش‌صدا سردستۀ مویه‌خوانی را بر عهده دارد که اشعار آن را دراصطلاح رباعی یا اَردَه می‌گویند. هنگام روضه‌خوانی، زنان صورت خود را می‌پوشانند و پس‌ازآن دراصطلاح روباز می‌شوند (یعنی چادر را کنار می‌زنند). به هم‌نوایی با رباعی‌خوان، کور یا خور می‌گویند. سیستانیها پَخور نیز دارند که پیشوند «پَ» نشان‌دهندۀ شدت و تأکید است و به گریۀ بسیار شدید و دردناک اشاره دارد (گلستانه، 254). از سوگ‌سرودهای مردم بلوچستان نیز می‌توان به موتْک یا موتْق اشاره کرد (مسعودیه، 8).
در منطقۀ فامور فارس، اگر درگذشته جوان باشد، در مراسم سوگ نقاره می‌زنند و به آن دنبک (تنبک) وارونه می‌گویند، زیرا حالت عزا دارد و با موسیقی عروسی متفاوت است (ثواقب، 346). زنـان در مجن، از تـوابع شاهرود، در سوگواریهایشان دراصطلاح «اُنگاره» می‌کردند (مرثیه می‌خواندند) (نصیری، 115)؛ مردم بیرجند نواخوانی و نواآوری (رضایی، 504) می‌کنند و در آذربایجان، آغچیها اشعار آغی می‌خوانند (روشن، 18- 19).

باورها

دربارۀ مراسم و آیینهای عزاداری، باورهایی بسیار در شهرها و مناطق مختلف وجود دارد که گاهی مشترک‌اند. نمونه‌هایی از این باورها اینها ست:
در سیرجان شب تحویل سال و شب اول محرم، لباس مشکی را درمی‌آورند و لباس رنگی می‌پوشند و معتقدند که قبل از عزای امام حسین (ع) نباید عزادار باشند؛ زیرا ارزش عزاداری امام حسین (ع) کم می‌شود. بعد از ماه صفر نیز لباس مشکی را درمی‌آورند و صبح روز بعد دوباره می‌پوشند، زیرا باور دارند عزای امام حسین (ع) نباید با عزای یک فرد عادی مختلط باشد (مؤیدمحسنی، 224). رسم بود که اگر مدتی کوتاه از مرگ پدر کودکی می‌گذشت، به هنگام تحویل سال، سیاه را از تن او درمی‌آوردند و پس‌ازآن، دوباره تنش می‌کردند و اعتقاد داشتند سیاه بر تن کودک یتیم در هنگام تحویل سال بدشگون است (کتیرایی، 289).
در تهران، عرف بر این بود که زن در سوگ شوهرش بیش از ‌دیگران باید مویه می‌کرد و اگر این‌گونه نبود، ناسزایش می‌گفتند؛ به‌همین‌سبب اگر اشکش هم درنمی‌آمد، به این کار تظاهر می‌کرد (همو، 271). ازآنجا‌که زنان بیشتر از مردان بی‌تابی می‌کردند، گاهی اوقات، زنان نزدیک مرده را بر سر خاک نمی‌بردند. اما برخی نیز باور داشتند تا سرد نشوند، از غمشان نمی‌کاهد؛ ازاین‌رو، زنان را بر سر مزار می‌بردند و کمی از خاک گور را روی چادرشان می‌ریختند تا دراصطلاح سرد شوند (همو، 271).
در شاهرود رسم بود که زنان به‌جز روز ختم زنانه، تا 15 روز بر سر خاک نمی‌رفتند؛ زیرا شگون نداشت. عصر روز چهاردهم به خانۀ متوفا، و از آنجا بر سر خاک می‌رفتند (شریعت‌زاده، 279). در این شهر در غروب 3 روز اول، شربت میت (دو حبه قند در استکانی) را از پشت‌بام پرت می‌کردند (همو، 278).
در سیرجان در 3 روز ختم، زنان صاحب‌عزا نباید از جایشان بلند می‌شدند؛ زیرا بدشگون بود و اصطلاحاً سبکی در خانواده می‌افتاد. از آن شب به بعد نیز عقیده داشتند که نباید گریه کرد؛ زیرا در آن دنیا به‌جای آب، آب‌نمک به میت می‌دهند. آنها گریه‌کردن در شب را سبب عذاب روح میت می‌دانستند. در گذشته، دختران را به مجلس پرسه نمی‌بردند؛ زیرا ممکن بود این تصور پیش بیاید که مادر می‌خواهد برای دخترش شوهر پیدا کند (مؤیدمحسنی، 216-217).
در خراسان در مجلس ترحیم، هرکس شال و سفرۀ عزا را پهن می‌کند، همو باید آن را جمع کند و هرکس اتاق میت را جارو می‌کند، تا 3 روز باید اتاق را جارو کند، وگرنه یکی از خویشان او خواهد مرد (شکورزاده، 223)؛ همچنین در مجلس ترحیم هنگام جاروکردن خانه، اگر جارو به کسی بخورد، مرگ دامن‌گیر او خواهد شد و برای دفع آن، باید یکی از چوبهای جارو را بشکنند (مشایخی، 198). در لرستان از روز دفن تا مدتی پس‌ازآن، فرشهای خانۀ صاحب‌عزا را پشت‌ورو می‌انداختند و رواندازی را وارونه روی یک جفت گاو می‌بستند (چنگایی، 78).
در آمل در 7 روز عزاداری، شبها به مجلس نمی‌روند و می‌گویند برای صاحب‌عزا شگون ندارد و مرگی دیگر را سبب می‌شود (مهجوریان، 35). در بسیاری از شهرها، در روز شنبه عزاداری نمی‌کنند و می‌گویند شنبه بازگشت دارد (قیصری، 181؛ جهانی، 64؛ طباطبایی، 367؛ مختارپور، 612). در فریدن اصفهان، مراسم چهلم و سال را جمعه برگزار نمی‌کنند؛ چون معتقدند جمعه مشرف به شنبه است و مرگ را بازمی‌گرداند (عسکری، 260). در خراسان، اگر روز سوم سوگواری به جمعه بیفتد، همسایۀ سمت راست باید مقداری باقالی بپزد و از پشت‌بام به هریک از بازماندگان بدهد، وگرنه یکی دیگر از افراد خانواده خواهد مرد (شکورزاده، 224) و در قزوین، همسایۀ متوفا باید آش بپزد و از پشت‌بام به خانۀ او بیاورد (ورجاوند، 2 / 931).
در مجلس ترحیم، کفشهای میهمانان را مرتب نمی‌کنند و باور دارند کسی که کفشهایش مرتب شده است، به دنبال مرده می‌رود یا مرگ در خانواده تکرار می‌شود (ملک‌جاری، 164؛ مهجوریان، 36). در آمل نیز به بدرقۀ میهمان نمی‌روند و باور دارند سبب فوت یکی از افراد خانوادۀ او می‌شود (همانجا).
مردم باور دارند هرکس از حلوای عزای آدم پیر بخورد، عمرش زیاد می‌شود؛ اما از حلوای آدم جوان نباید خورد (هدایت، 66). زردشتیان پس از مراسم دخمه‌گذاری، تا 4 روز گوشت نمی‌خورند و باور دارند در صورت خوردن گوشت، مرگ دیگری اتفاق خواهد افتاد (رمضان‌خانی، 246).
در گیلان، زنان وقتی از مجلس عزا برمی‌گشتند، چادرشان را در حیاط آویزان می‌کردند (شهاب، 192)، در سیرجان، آن را 3 مرتبه تکان می‌دادند و برعکس سرمی‌کردند (مؤیدمحسنی، 215) و در اردکان زنان به مسجد می‌رفتند و چادرشان را می‌تکاندند تا غم و عزا را به خانه نبرند (طباطبایی، 448). در داریون به هنگام بازگشت، نشانه‌ای از سبزی، چون برگ درخت را به خانه می‌بردند تا پس‌ازآن، کسی نمیرد (بذرافکن، 160). در شیراز، هرکس برای فاتحه‌خوانی به خانۀ متوفا می‌رود، پیش از غروب باید برگردد (همایونی، 156). در بسیاری از شهرها، وقتی از مجلس ختم برمی‌گشتند، به مسجد یا امامزاده‌ای می‌رفتند، کفشها را این‌پا آن‌پا می‌کردند و سپس به خانه می‌رفتند (نظری، 574؛ ورجاوند، همانجا؛ ماسه، 1 / 183-184). در شیراز باور دارند که بعد از بازگشت از مراسم چله، نباید اول به خانۀ خودشان بروند (همایونی، همانجا).
در باور مردم بسیاری از شهرها، رفتن به مراسم سوگواری در خواب نشانه‌ای از شادمانی و رفتن به عروسی و مراسم شادی است (قیصری، 208؛ حاتمی، 145؛ اسدیان و دیگران، 185).

ادبیات

بازتاب آیینهای سوگواری در آثار ادبی، برجستگی این رفتارها در میان مردم هر دورۀ تاریخی را نشان می‌دهد. پیش‌تر به نمونه‌هایی از این آداب در شاهنامه اشاره شد. نمونه‌هایی دیگر بدین قرارند: فرخی سیستانی در سدۀ 4-5 ق، در رثای سلطان محمود قصیده‌ای دارد که مملو از آداب سوگواری است: خانه‌ها بینم پرنوحه و پربانگ و خروش / نوحه و بانگ و خروشی که کند روح فکار / / ... / / رسته‌ها بینم بی‌مردم و درهای دکان / همه بربسته و بر در زده هریک مسمار / / ... / / حاجبان بینم خسته‌دل و پوشیده سیه / کله افکنده یکی از سر و دیگر دستار (ص 84-87). ایرانشاه بن ابی‌الخیر (سدۀ 5-6 ق) سوگواری پادشاه برای نیواسب را چنین وصف می‌کند: به‌بر جامۀ خسروی چاک زد / ز سر تاج بگرفت و بـر خـاک زد / / بگستـرد خاکستـر و برنشست / همی‌زد ز دردش به سر بر دو دست (ص 217). در آثار سنایی نیز به برخی از آیینهای سوگ چون جامۀ سوگواری (حدیقة ... ، 591)، خیرات (همان، 180) و مراسم چله (دیوان، 594) اشاره شده است. خاقانی (سدۀ 6 ق) در سوگ فرزندش می‌سراید: موی‌بند به‌زر از موی زره‌ور ببرید / عقرب از سنبلۀ ماه سپر بگشایید / / پس به مویی که ببرید ز بیداد فلک / همه زنار ببندید و کمر بگشایید. در این قصیده، به بسیاری از آداب سوگواری اشاره شده است (ص 158-162). عطار (سدۀ 6-7 ق) در سوگ مادری برای فرزندنش می‌سراید: پیرزن آمد، به ضعف، از موی کم / سر برهنه، موی‌کنده، روی هم / / کرده خون‌آلود روی و جامه را / گرد خویش آورده صد هنگامه را (ص 362-363).
رسم بریدن گیسوان موضوعی است که در رمان سووشون دانشور نیز بازتاب داشته است. او از درخت گیسو نام می‌برد و می‌نویسد زنانی که شوهر، برادر یا پسرشان جوان‌مرگ شده باشد، گیسوانشان را می‌برند و بر این درخت می‌آویزند (ص 273-274).

مآخذ

آزادبخت، محمدحسین، «بیان بحران عاطفی زنان ایل در ابیات مور»، فرهنگ‌نامۀ موسیقی لرستان، به کوشش رضا اقبالی، خرم‌آباد، 1392 ش، ج 1؛ آل‌احمد، جلال، اورازان، تهران، 1357 ش؛ ابن‌بطوطه، سفرنامه، ترجمۀ محمدعلی موحد، تهران، 1337 ش؛ ابن‌جوزی، عبدالرحمان، تلبیس ابلیس، به کوشش خیرالدین علی، بیروت، دار الوعی العربی؛ همو، المنتظم، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، 1412 ق / 1992 م؛ ابن‌خلکان، وفیات؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب‌ورسوم مردم سمنان، تهران، 1374 ش؛ ارجانی، فرامرز، سمک عیار، به کوشش پرویز خانلری، تهران، 1363 ش؛ ارداویراف‌نامه، به کوشش فیلیپ ژینیو، ترجمۀ ژاله آموزگار، تهران، 1372 ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد، «اسطوره‌ها و افسانه‌ها: عناصر کهن اساطیری در باورهای مردم لرستان»، فرهنگ مردم، تهران، 1381 ش، شم‍ 2؛ همـو و دیگـران، باورها و دانستـه‌ها در لرستـان و ایلام، تهـران، 1358 ش؛ اسکندربیک منشی، عالم‌آرای عباسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1382 ش؛ امان‌اللٰهی بهاروند، سکندر، موسیقی در فرهنگ لرستان، تهران، 1384 ش؛ اوستا، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، 1385 ش؛ ایرانشاه بن ابی‌الخیر، کوش‌نامه، به کوشش جلال متینی، تهران، 1377 ش؛ ایوبی، محمد، مضمار الحقائق و سر الخلائق، به کوشش حسن حبشی، قاهره، 1968 م؛ بذرافکن، جلال، فرهنگ مردم داریون، شیراز، 1389 ش؛ بشرا، محمد و طاهر طاهری، آیینهای گذر در گیلان، رشت، 1389 ش؛ بلوکباشی، علی، در فرهنگ خود زیستن و به فرهنگهای دیگر نگریستن، تهران، 1388 ش؛ بهمنی، کبرى، «نشانه‌شناسی مرگ در سوگواریهای زنان ایل بختیاری (دنگ دال)»، مرگ، آیین و اسطوره، به کوشش مریم دارا، تهران، 1394 ش؛ بهنیـا، علاء‌الدین، بـررسی مـردم‌شنـاسی طایفـۀ ارشلـو از ایـل بچاقچـی، کرمـان، [1373 ش]؛ بیژن، اسدالله، سیر تمدن و تربیت در ایران باستان، تهران، ابن‌سینا؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش علی‌اکبر فیاض، تهران، 1374 ش؛ پرنیان، عیسى، فرهنگ عامۀ کرد، کرمانشاه، 1380 ش؛ تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه، ترجمۀ ابوتراب نوری، به کوشش حمید شیرانی، اصفهان، 1336 ش؛ تونجی، محمد، یزیدیان یا شیطان‌پرستان، ترجمۀ احسان مقدس، تهران، 1380 ش؛ ثواقب، جهانبخش، دریاچۀ پریشان و فرهنگ منطقۀ فامور، شیراز، 1386 ش؛ جانب‌اللٰهی، محمدسعید، چهل گفتار در مردم‌شناسی میبد، تهران، 1385-1394 ش؛ جعفری (قنواتی)، محمد (ویراستار علمی دانشنامۀ فرهنگ مردم ایران)، گفت‌وگو با مؤلف؛ جنتی عطایی، ابوالقاسم، بنیاد نمایش در ایران، تهران، 1333 ش؛ جهانی برزکی، زهرا، برزک، نگین کوهستان، کاشان، 1385 ش؛ چنگایی، عزت‌الله و محمد حنیف، فرهنگ قوم لر، تهران، 1374 ش؛ چیت‌ساز، محمدرضا، تاریخ پوشاک ایرانیان، تهران، 1379 ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، بی‌جا، 1385 ش؛ حسین طهرانی، ندا و بهمن رحیمی، «سوگواری در ایل بختیاری»، مردم‌شناسی مرگ، به کوشش علیرضا حسن‌زاده و دیگران، تهران، 1394 ش؛ حکیمیان، ابوالفتح، علویان طبرستان، تهران، 1368 ش؛ حنیف، محمد، سوروسوگ در فرهنگ عامۀ لرستان و بختیاری، تهران، 1386 ش؛ حیدری، مهدی، «پیوندهای میان آیینهای مرگ و ساختار سیاسی در جوامع کوچ‌رو»، مردم‌شناسی ... (نک‍ : هم‍ ، حسین طهرانی)؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش ضیاء‌الدین سجادی، تهران، 1368 ش؛ خالقی مطلق، جلال، یادداشتهای شاهنامه، تهران، 1389 ش؛ خامنایی، مهسا و محمد خزایی، «تحلیل ساختار بصری در 3 اثر منتخب با موضوع مشترک سوگ در دوره‌های ایلخانی، تیموری و اوایل صفوی»، فصلنامۀ علمی ـ پژوهشی نگره، تهران، 1389 ش، شم‍ 15؛ خزاعی، رضا و کبرى خلیلی، «بررسی آیین تدفین و عزاداری در عصر ایلخانی»، مرگ و زندگی از منظر زبان، اسطوره و تاریخ، به کوشش فریبا شریفیان و خدیجه امامی، تهران، 1394 ش؛ خوانساری ابیانه، زین‌العابدین، ابیانه و فرهنگ مردم آن، تهران، 1378 ش؛ دانای علمی، جهانگیر، فرهنگ عامۀ مردم تنکابن، تهران، 1389 ش؛ دانشور، سیمین، سووشون، تهران، 1349 ش؛ درویشی، محمدرضا، مقدمه‌ای بر شناخت موسیقی نواحی ایران، تهران، 1373 ش؛ دریانورد، غلامحسین، سیمای بندرگناوه، تهران، 1377 ش؛ دوستی، کرم، «سیمای زن در مویه‌های لکی»، فرهنگ‌نامه ... (نک‍ : هم‍ ، آزادبخت)؛ رایس، ت. ت.، سکاها، ترجمۀ رقیه بهزادی، تهران، 1370 ش؛ رحیمی، حبیب و سهیلا هاشمی، جام ارسنجان‌نما، قم، 1388 ش؛ رشیدالدین فضل‌الله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران، 1373 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ رمضان‌خانی، صدیقه، فرهنگ زرتشتیان یزد، تهران، 1387 ش؛ رنجبر، محمود، باورها و آیینهای مردم بروجرد، تهران، 1393 ش؛ روشن، حسن، ادبیات شفاهی مردم آذربایجان، تهران، 1358 ش؛ رئیس‌السادات، تهمینه، «تأملی در آداب سوگواری ایرانیان در قرون نخستین اسلامی (قرن اول تا چهارم هجری)»، فصلنامۀ علمی ـ تخصصی کارنامۀ تاریخ، تهران، 1394 ش، س 1، شم‍ 4؛ ساعدی، غلامحسین، خیاو یا مشکین‌شهر، تهران، 1354 ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، 1379 ش؛ سالمیان، غلامرضا و خلیل کهریزی، «مقایسۀ برخی آیینهای سوگواری مردم کرمانشاه با آیینهای سوگواری در شاهنامه»، فصلنامۀ ادبیات و زبانهای محلی ایران‌زمین، تهران، 1391 ش، شم‍ 1؛ سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیة، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحی، قاهره، دار احیاء الکتب العربیه؛ سردار اسعد، علیقلی و عبدالحسین سپهر، تاریخ بختیاری، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، 1386 ش؛ سردار ظفر بختیاری، خسرو، یادداشتها و خاطرات، به کوشش سیف‌الله وحیدنیا، تهران، 1362 ش؛ سرلک، رضا، آداب‌ورسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، 1385 ش؛ سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386 ش؛ سگوند، اردشیر، «آیینهای سوگواری در لرستان و ریشه‌های آن»، کیهان فرهنگی، تهران، 1377 ش، شم‍ 149؛ سلطانی، محمدعلی، جغرافیای تاریخی و تاریخ مفصل کرمانشاهان، تهران، 1370 ش؛ سلیمانی اصفهانی، مهتاب، «بررسی مردم‌شناختی مراسم سوگواری اعراب خوزستان»، مردم‌شناسی (نک‍ : هم‍ ، حسین طهرانی)؛ سلیمی، مینو، «مـرگ در آیین اهل حـق»، همان؛ سنایی، حدیقة الحقیقة، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1359 ش؛ همو، دیوان، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1388 ش؛ سیف‌زاده، محمد، پیشینۀ تاریخی موسیقی لرستان، خرم‌آباد، 1377 ش؛ شادابی، سعید، فرهنگ مردم لرستان، خرم‌آباد، 1377 ش؛ شاطری، میترا، «تأملی بر کارکردشناسی درفشهای دورۀ صفوی»، پژوهشهای باستان‌شناسی ایران، تهران، 1395 ش، س 6، شم‍ 11؛ شاهمرادی، بیژن، «بریدن گیسوان در سوگواریهای بختیاری»، ایران‌نامه، نیویورک، 1384 ش، شم‍ 87- 88؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شریفیان، محسن، اهل ماتم (آواها و آیینهای سوگواری در بوشهر)، تهران، 1383 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شمس، اسماعیل، فولکلور و تاریخ کرد، قم، 1393 ش؛ شهاب کومله‌ای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛ صد در نثر و صد در بندهش، به کوشش دابار، بمبئی، 1909 م؛ صفدی، خلیل، نکت الهمیان، به کوشش مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، 2007 م؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1381 ش؛ عسکری خانقاه، اصغر، فرهنگ و زیست، تهران، 1380 ش؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، مصیبت‌نامه، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، 1386 ش؛ فرخی سیستانی، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1355 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، 1386 ش؛ فریدالملک همدانی، محمدعلی، خاطرات، به کوشش مسعود فرید، تهران، 1354 ش؛ فطوره‌چی، مینو، سیمای جامعه در آثار سنایی، تهران، 1384 ش؛ فقیهی، علی‌اصغر، آل‌بویه و اوضاع زمان ایشان، تهران، 1357 ش؛ فلوتن، خ.، السیادة العربیة، ترجمۀ حسن ابراهیم حسن و محمد زکی ابراهیم، قاهره، 1965 م؛ فیضی، پرویز، «مطالعۀ مردم‌شناختی آیین و مراسم مرگ در روستای چنار سفلا (شیخ)»، مردم‌شناسی (نک‍ : هم‍ ، حسین طهرانی)؛ قجابلگی، فروغ، «مراسم سوگواری زنان عرب (لطم‌زنی)»، کتاب ماه هنر، تهران، 1380 ش، شم‍ 39-40؛ قرآن کریم؛ قنبری عدیوی، عباس، فولکلور مردم بختیاری، شهرکرد، 1391 ش؛ همو، گفت و لفت، شهرکرد، 1385 ش؛ قیصری، عیسى، فرهنگ عامیانۀ ماهشهر، تهران، 1391 ش؛ کاشغری، محمود، دیوان لغات الترک، ترجمۀ محمد دبیرسیاقی، تهران، 1375 ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1378 ش؛ کرباسیان، ملیحه، «تداوم برخی آیینهای کهن سوگواری در ایران امروز»، نامۀ انجمن، تهران، 1384 ش، شم‍ 19؛ کیانی، منوچهر، سیاه‌چادرها، تهران، 1371 ش؛ گشتاسب، فرزانه، «آیینهای پس از مرگ نزد زرتشتیان ایران»، مرگ ... (نک‍ : هم‍ ، خزاعی)؛ گلستانه، مزار، سور و سوگ در سیستان، مشهد، 1388 ش؛ گیرشمن، رمان، هنر ایران (در دوران ماد و هخامنشی)، ترجمۀ عیسى بهنام، تهران، 1346 ش؛ لایارد، ا. ه‍ .، سفرنامه، ترجمۀ مهراب امیری، تهران، 1367 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشن‌ضمیر، تبریز، 1355 ش؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، به کوشش محمدباقر محمودی و دیگران، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ مختارپور، رجبعلی، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش، تهران، 1387 ش؛ مرعشی، نصیرالدین، تاریخ گیلان و دیلمستان، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1347 ش؛ مزداپور، کتایون و موهبت پیرغیبی، «بررسی وجوه اشتراک آیین سوگ سیاوش با مراسم آیینی چمر»، مردم‌شناسی (نک‍ : هم‍ ، حسین طهرانی)؛ مسعودیه، محمدتقی، موسیقی بلوچستان، تهران، 1364 ش؛ مشایخی، محمدجواد، فرهنگ مردم تایباد و باخرز، مشهد، 1388 ش؛ مشهدی نوش‌آبادی، محمد، نوش‌آباد در آینۀ تاریخ، آثار تاریخی و فرهنگ، کاشان، 1378 ش؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1382 ش؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، ترجمۀ علینقی منزوی، تهران، 1361 ش؛ ملک‌جاری، رضا، اندبیل خاطرۀ سرزمین من، تبریز، 1390 ش؛ موزر، هنری، سفرنامۀ ترکستان و ایران، ترجمۀ علی مترجم، به کوشش محمد گلبن، تهران، 1356 ش؛ موسوی اسدزاده، سیامک، سوگ‌سرایی و سوگ‌خوانی در لرستان، خرم‌آباد، 1380 ش؛ مهجوریان نماری، علی‌اکبر، باورها و بازیهای مردم آمل، ساری، 1374 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ نامۀ سرانجام، به کوشش طیب طاهری، سلیمانیه، 2007 م؛ نجفی آشتیانی، ابوالقاسم، نیم‌نگاهی به آشتیـان، تهران، 1385 ش؛ نرشخی، محمد، تـاریخ بخارا، ترجمۀ احمد ابن‌محمد قباوی، تلخیص محمد بن زفر، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1363 ش؛ نصیری، معصومه و مریم اسماعیلی، مجن، بهشت پنهان، تهران، 1389 ش؛ نظامی گنجوی، اقبا‌‌ل‌نامه، به کوشش حسن وحید دستگردی، تهران، 1317 ش؛ نظری داشلی‌برون، زلیخا و دیگران، مردم‌شناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ واعظ بلخی، عبدالله، فضائل بلخ، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1350 ش؛ واله، محمدیوسف، ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم (گزیدۀ خلد برین)، به کوشش محمدرضا نصیری، تهران، 1382 ش؛ وجدانی، بهروز، «سوگ‌آواها و هویت فرهنگی اقوام ایرانی»، مردم‌شناسی (نک‍ : هم‍ ، حسین طهرانی)؛ ورجاوند، پرویز، سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین، تهران، 1377 ش؛ وصاف، تاریخ، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، 1346 ش؛ ویدن‌گرن، گئو، دینهای ایران، ترجمۀ منوچهر فرهنگ، تهران، 1377 ش؛ هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1381 ش؛ هرودت، تاریخ، ترجمۀ مرتضى ثاقب‌فر، تهران، 1389 ش؛ همایونی، صادق، گوشه‌هایی از آداب‌ورسوم مردم شیراز، شیراز، 1353 ش؛ یادگار زریران، به کوشش یحیى ماهیار نوابی، تهران، 1374 ش؛ یاقوت، بلدان.

مریم سامعی

 

 

صفحه 1 از14

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: