اتحاد شوروی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 7 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/225197/اتحاد-شوروی
دوشنبه 22 اردیبهشت 1404
چاپ شده
6
مسلمانان شوروی را میتوان به سه گروه تقسیم كرد: 1. مسلمانان بخش اروپایی اتحاد شوروی و سیبری، 2. مسلمانان قفقاز و قفقاز شمالی، 3. مسلمانان آسیای مركزی و قزاقستان. تاتارها عمدتاً از گروه مسلمانان بخش اروپایی اتحاد شوروی و سیبری هستند كه در آسیای مركزی و سایر مناطق كشور نیز سكنى دارند. شمار تارتارها را در 1979 م بالغ بر 468‘317‘6 نفر نوشتهاند كه از این عده 607‘641‘1 نفر در جمهوری خود مختار تاتارستان، 446‘940 نفر در جمهوری خود مختار باشقیرستان، 573‘37 نفر در جمهوری خودمختار چوواش، 018‘72 نفر در جمهوری قرقزیستان، 764‘648 نفر در ازبكستان و 432‘40 نفر در تركمنستان زندگی میكنند. شمار تاتارهای ساكن جمهوری فدراتیو روسیه را در 1979 م به استثنای جمهوریهای خودمختار تاتارستان، باشقیرستان، چوواش، كریمه، قزاقستان و نواحی آسیای مركزی 296‘391‘2 نفر نوشتهاند (آكینر، 72-73)، ولی شمار دقیق تاتارهای شبه جزیرۀ كریمه به سبب كوچ دادن و تبعید جمعی آنان از سرزمین خویش مشخص نیست. از دیگر اقوام مسلمان ساكن این منطقه چوواشها هستند كه شمار آنها در 1979 م حدود 366‘751‘1 نفر بوده است. از این شمار 738‘887 نفر در جمهوری خودمختار چوواش، 088‘147 نفر در جمهوری خودمختار تاتارستان، 344‘122 نفر در باشقیرستان، 677‘532 نفر در روسیه و 519‘61 نفر در سایر مناطق اتحاد شوروی سكنى داشتهاند. باشقیرها در 1979 م بالغ بر 452‘371‘1 نفر بودند كه از این عده 880‘935 نفر در باشقیرستان، 114‘355 نفر در روسیه و 458‘80 نفر در سایر نواحی اتحاد شوروی ساكن بودهاند (همو، 73، 87- 88، 98). مسلمانان قفقاز و قفقاز شمالی عمدهترین گروه مسلمانان ساكن جمهوری آذربایجان هستند كه شمار كل جمعیت آن را صرف نظر از مسلمان و غیرمسلمان در 1985 م حدود 000‘614‘6 نفر نوشتهاند («فرهنگ»، 25).در 1979 م شمار تركیزبانانی كه خود را آذربایجانی میخوانند 832‘708‘4 نفر بوده است. در سرشماری 1926 م مردم این جمهوری را نه با نام آذربایجانی، بلكه با نام ترك سرشماری كردهاند (آكینر، 159). ازاین گروه 678‘255 نفر در گرجستان، 841‘160 نفر در ارمنستان، 514‘64 نفر در داغستان، 345‘ 73 نفر در قزاقستان، 779‘59 نفر در ازبكستان، 907‘87 نفر در روسیه و 434‘66 نفر در دیگر نواحی اتحاد شوروی زندگی میكردند (همو، 141). شمار افراد كرد و طالش ساكن جمهوری آذربایجان مشخص نیست، زیرا كردها و طالشهای ساكن لنكران را به عنوان گروه مجزا سرشماری نكردهاند، ولی شمارۀ لزگیها 057‘158، آوارها 991‘35، تساخورها 546‘8 و تاتها 848‘8 نفر بوده است (همو، 143). طبق آمار 1985 م جمعیت جمهوری خودمختار داغستان 000‘737‘1 نفر بوده كه شامل آوارها، دارگینها، كومیكها، لزگیها، روسها و غیره بوده است («فرهنگ»، 355). شمار آوارها را در 1979 م حدود 844‘482 نفر نوشتهاند (همان، 12؛ آكینر، 168).شمار لزگیهای ساكن اتحاد شوروی حدود 383 هزار نفر بوده است كه از این عده 804‘188 نفر در داغستان و 057‘158 نفر در جمهوری آذربایجان سكنى دارند (همو، 173-174). طبق آمار 1979 م شمار دارگینها 282‘287 نفر بوده كه از این عده حدود 854‘246 نفر در داغستان و بقیه در روسیه، جمهوری خودمختار قالموق و سایر نواحی اتحاد شوروی سكنى دارند (همو، 179). كومیكها طبق آمار همان سال 418‘228 نفر بودهاند كه از این عده 297‘202 نفر در داغستان و بقیه در جمهوریهای روسیه، چچن ـ اینگوش، اُستی شمالی و دیگر نواحی اتحاد شوروی زندگی میكنند (همو، 184). لَكْها در همان سال 148‘100 نفر بودهاند كه از این عده 457‘ 83 نفر در داغستان و بقیه در دیگر نواحی اتحاد شوروی سكنى دارند (همو، 189-190). طباسرانیها جمعاً 239‘75 نفر بودهاند كه 722‘71 نفر در داغستان و بقیه در روسیه و دیگر نقاط اتحاد شوروی زندگی میكنند. نام سرزمین این مردم به زبان محلی طباسران است كه مورخان اسلامی در ادوار متقدم آن را به صورت «طبرستان» نوشتهاند (همو، 194، 195). نوگایها از مسلمانانی هستند كه در منطقۀ استاوْرُپُل، داغستان و چچن ـ اینگوش سكنى دارند («فرهنگ»، 899). 977‘24 نفر از نوگایها در داغستان و 827‘11 نفر در ایالت خودمختار چركس سكنى داشتهاند. این قوم در سدۀ 14 م كه ازبك خان (حك 1312-1342 م) پذیرش اسلام را برای مردم تابع خود اجباری كرد، مسلمان شدند (آكینر، 199، 200). روتولهای ساكن داغستان كه شمار آنها در 1979 م حدود 15 هزار نفر بوده است («فرهنگ»، 1152)، به خلاف نوگایها در سدۀ 8 م (2 ق) به دست اعراب اسلام آوردند. حدود 288‘14 نفر از این قوم در داغستان و بقیه در دیگر نقاط اتحاد شوروی سكنى دارند (آكینر، 204، 205). تساخورها از اقوام بومی جنوب داغستان هستند كه در سراسر مرز مجاور جمهوری آذربایجان زندگی میكنند. اینان در سدههای 7 و 8 م (1 و 2 ق) به دست اعراب مسلمان شدند. شمار آنها در 1979 م حدود 14 هزار نفر بوده است («فرهنگ»، 1407). از این عده 600‘4 نفر در داغستان و 500‘8 نفر در جمهوری آذربایجان سكنى دارند (همانجا). آگولها نیز از گروه مسلمانان جنوب داغستان هستند كه شمارشان در 1979 م حدود 12 هزار نفر بود. از این عده 459‘11 نفر در داغستان و بقیه در دیگر نقاط اتحاد شوروی سكنى دارند (آكینر، 213، 214). چچنها كه خود را ناخچو مینامند، از اقوامی هستند كه در ایالت خودمختار چچن ـ اینگوش سكنى گزیدهاند. اینان در سدۀ 8 م (2 ق) پیرو آیین مسیح بودند، ولی در سدۀ 16 م (10 ق) آوارها و كومیكها دین اسلام را در میان چچنها رایج كردند. چچنها در سدۀ 19 م از قیام «مریدان» به رهبری شیخ شامل (1834- 1859 م) حمایت كردند و تنها پس از شكست شیخ شامل بود كه دولت روسیه توانست چچنها را به اطاعت وادارد. كل جمعیت ایالت خودمختار چچن ـ اینگوش در 1985 م حدود 000‘123‘1 نفر بوده است كه چچنها حدود 42٪ جمعیت این جمهوری را تشكیل میدادهاند («فرهنگ»، 1494). شمار این قوم در 1979 م حدود 528‘755 نفر بوده است. 405‘611 نفر از چچنها در ایالت خودمختار یاد شده، 227‘49 نفر در داغستان و بقیه در سایر نقاط اتحاد شوروی سكن٪ دارند (آكینر، 219، 220). اُستها یا اُستینها كه خود را ایر (ایرُن)می نامند، از اقوام ایرانیزبان و بنا به نوشتۀ آكینر، از ایرانیهای قفقاز هستند (ص 225). شماری از استها تحتتأثیر كاباردینها یا كابارداها اسلام آوردند، ولی اكثر آنها مسیحی هستند. سرزمین استها که استی یا اُستیا نامیده میشود، شامل دو بخش شمالی و جنوبی ا ست كه بخش شمالی آن به صورت جمهوری خودمختار تابع جمهوری فدراتیو روسیه و بخش جنوبی آن تابع گرجستان است. شمار استها در 1979 م حدود 893‘541 نفر بوده است. از این عده 022‘299 نفر در استی شمالی و 077‘65 نفر در استی جنوبی و بقیه در گرجستان و دیگر نواحی اتحاد شوروی زندگی میكنند (همو، 225، 228). كاباردینها خود را كِبِردی مینامند و از سدۀ 16 م (10 ق) اسلام در میان این قوم پذیرفته شد. شمار كاباردینها در 1979 م حدود 719‘321 نفر بوده كه از این عده 604‘ 303 نفر در جمهوری كاباردینو ـ بالكار و 115‘18 نفر در دیگر نواحی اتحاد شوروی سكنى دارند (همو، 235، 238). اینگوشها كه خود را به نام اصلی بزرگترین قبیلۀ خویش گالگای میخوانند، تحتتأثیر چچنها مسلمان شدند. شمار آنان در 1979 م حدود 186 هزار نفر بود كه 744‘134 نفر در ایالت خودمختار اینگوش و بقیه در سایر نقاط اتحاد شوروی سكنى داشتند (همو، 244، 246). بلغارها كه خویشتن را مالْكار و تائولو مینامند، به طور عمده در جنوب و جنوب غرب جمهوری كاباردین ـ بالكار سكنى دارند. وضع نژادی این قوم هنوز چنانكه باید مشخص نشده است. گفته میشود كه اینان از اختلاط اقوام بومی شمال قفقاز با قبایل ایرانی و تركی زبانانی كه به قفقاز روی میآوردند، پدید آمدهاند (BSE3, II / 578). بلغارهای شمال قفقاز مسلمان و سنی مذهبند، شمار آنها در 1979 م حدود 334‘66 نفر بوده است كه از این عده حدود 710‘59 نفر در ایالت خودمختار كاباردین ـ بالكار و بقیه در سایر نقاط اتحاد شوروی مسكن گزیدهاند (همانجا؛ آكینز، 283). دیگر اقوام مسلمان ساكن قفقاز و ماوراء قفقاز عبارتند از: قراچاییها، كردها، آدیگهها، ابخازها، چركسها، نوگایها، تاتها، آجارها، آبازها، بودوخها، قرهپاپاخها، خینالوگها، كریزها، قوبهچیها، لازها، تركهای مسختی، شاهسونها، طالشها، ایرانیان مقیم قفقاز و گروههای دیگر (نک : همو، 250 به بعد). در آسیای مركزی شوروی عمدهترین اقوام مسلمان ازبكها، قزاقها، تاجیكها، تركمانها، قرقیزها، قراقالپاقها و دونگنها هستند.جمعیت كل ازبكستان در 1985 م جمعاً 000‘974‘17 نفر بوده است. شمار ازبكها در جمهوری ازبكستان را طبق آمار 1979 م حدود 000‘569‘10 نفر نوشتهاند («فرهنگ»، 1379). كل جمعیت قزاقستان در 1985 م حدود 000‘842‘15 نفر بوده است (همان، 522). در 1979 م شمار كل قزاقهای این جمهوری 442‘556‘6 نفر یاده شده است (آكینر، 368). جمعیت تاجیكستان در 1985 م حدود 000‘499‘4 نفر بوده است («فرهنگ»، 1301)، ولی شمار تاجیكهای مقیم جمهوری تاجیكستان را 000‘900‘2 تخمین زدهاند (بنیگسن، 12). حدود 627‘594 تاجیك نیز در ازبكستان اقامت دارند (آكینر، 350) كه عمدتاً از مردم سمرقند و بخارا هستند. در تاجیكستان ادعا بر آن است كه حدود 2 میلیون تاجیك در ازبكستان زندگی میكنند، ولی چون دولت جمهوری ازبكستان اغلب نام آن را با ملیت ازبك در شناسنامهها ثبت كرده است، بنابراین نمیتوان شمار دقیق تاجیكان را مشخص نمود.جمعیت تركمنستان را در 1985 م حدود 000‘185‘ 3 نفر نوشتهاند («فرهنگ»، 1368)، ولی در مورد شمار تركمانهای مقیم این جمهوری تفاوتهایی وجود دارد. بعضی شمار تركمانهای جمهوری تركمنستان را طبق آمار 1979 م حدود 000‘892‘1 (همانجا)، برخی 913‘027‘2 (آكینر، 399) و بعضی دیگر 000‘030‘2 نفر نوشتهاند (بنیگسن، همانجا).كل جمعیت جمهوری قرقزیستان در 1985 م حدود 000‘967‘ 3 نفر بوده است («فرهنگ»، 578). جمعیت جمهوری قراقالپاق را در 1985 م حدود 000‘075‘1 نفر نوشدهاند (همان، 543). در 1979 م شمار قراقالپاقها 324‘ 303 نفر بوده است كه از این عده 809‘281 نفر در این جمهوری و بقیه در جمهوری ازبكستان و سایر نقاط اتحاد شوروی سكنى دارند (آكینر، 428).شمار اویغورهای ساكن اتحاد شوروی 000‘210 نفر و نسبت به اویغورهای مقیم چین بسیار اندك است. زیرا در جمهوری خلق چین بیش از 5 میلیون اویغور زندگی میكنند (بنیگسن، همانجا). اویغورهای مقیم اتحاد شوروی اغلب در جمهوریهای قزاقستان، قرقیزستان و ازبكستان سكنى دارند (آكینر، 436). دونگنها از مسلمانان چین هستند. گروهی از آنان پس از قیام مسلمانان چین بر ضد منچو در سالهای 1862-1877 م به قلمرو امپراتوری روسیه مهاجرت كردند و اغلب در قزاقستان و قرقیزستان و درۀ رود چو سكنى گزیدند (همو، 441-442). شمار دونگنها در اتحاد شوروی 469‘51 نفر است (همو، 443). از دیگر اقوام و گروههای مسلمان ساكن منطقۀ آسیای مركزی در اتحاد شوروی افغانها، چالاها، جمشیدیها، هزارهها و بربرها، كاشغریها، قپچاقها، قرماها، پامیریها (غلجاییها، تاجیكهای كوهستان)، تارانچیها و یغنابیها را میتوان یاد كرد (نک : همو، 456 به بعد). تاریخ: اتحاد شوروی زاییدۀ انقلاب بلشویكی 1917 م است. بیگمان در بروز این انقلاب و ظهور اتحاد شوروی عواملی وجود داشته كه اشاره بدانها ضروری است. در تاریخ روسیه 5 دروه را میتوان مشاهده كرد: 1. عهد دولت كیف، 2. عصر حاكمیت تاتارها، 3. عهد دولت مسكو (1147 تا سدۀ 17 م)، 4. عصر امپراتوری، 5. عصر شوروی (بردیایف، 7).پس از سقوط امپراتوری روم شرقی (بیزانس) كه در تاریخ با نام روم دوم شهرت داشت و نیز با پایان گرفتن فرمانروایی تاتارها در روسیه، دولت مسكو به تنها دولت مسیحی ارتدكس بدل شد و خود را روم سوم نامید. كلیسا به خدمت دولتی خودكامه درآمد كه مظهر آن ایوان مخوف بود. مسیحیت و شركت در این سرزمین با هم درآمیختند. اصلاحات پتر كه گونهای غربگرایی بهشمار میرفت، بعدها در جهتگیریهای سیاسی سدۀ 19 م اثری عمیق بر جا نهاد. روشنفكران روسیه به دو گروه اسلاوگرایان و غربگرایان منشعب شدند. انقلاب كبیر فرانسه و متعاقب آن حملۀ ناپلئون به روسیه در 1812 م در روشنفكران این كشور مؤثر افتاد. بیش از این تاریخ قیامها بیشتر جنبۀ روستایی داشت، ولی در دسامبر 1825 م قیام دِكابْریستها روی داد كه اغلب از افسران ارتش و روشنفكران بودند. در این قرن تضاد میان اسلاوگرایان و غربگرایان شدت گرفت. اندك اندك در نظام استبدادی سرواژ روسیه اندیشههای سوسیالیسم و آنارشیسم پدید آمد و شورشهایی بر ضد امپراتوری روسیه روی داد. از درون اسلاوگرایان گروهی به نام نارُدنیكها (مردمگرایان) پدید آمدند. اینان كه روستاییان را نیروی اصلی انقلاب روسیه میدانستند، در 1876 م سازمان مخفی« زمین و آزادی» را بنیاد نهادند. این گروه در 1879 م به دو دستۀ «نوسازی گذشته» و «ارادۀ خلق» منقسم شدند. گروه اخیر مبلغان سوسیالیسم ناردنیكی بودند. اندیشۀ سوسیالیسم در روسیه را میتوان به سه مرحله بخش كرد: 1. سوسیالیسم پندارگرایانه، 2. سوسیالیسم ناردنیكی، 3. سوسیالیسم ماركسیستی.در 1861 م اصلاحات ارضی روسیه آغاز شد و هماهنگیهایی میان دولت و قشر روشنفكر پدید آمد، ولی این پدیدهای زودگذر بود. با گذشت زمان ناخرسندی از دولت روسیه اوج گرفت. تكاچف كه نظریهپرداز ناردنیكهای انقلابی بود، بر اصل حاكمیت اقلیت بر اكثریت تكیه داشت. در سالهای 80 سدۀ 19 م گئورگی پلِخانف بنیادگذار نهضت ماركسیستی و سوسیال دموكراسی در روسیه با نظریات تكاچف به مقابله برخاست و اندیشههای خویش را در بعضی آثار خود ازجمله «اختلافهای ما» منعكس كرد. از آن پس نهضت انقلابی روسیه نتوانست زیر پرچم ناردنیكی ادامه یابد. حزب ارادۀ خلق با ترور الكساندر دوم امپراتور روسیه (در 1881 م) پایگاه اجتماعی خود را از دست داد (برای آگاهی بیشتر، نک : همو، 7 به بعد؛ BSE3, I / 406). پس از ترور الكساندر دوم جمعی از مهاجران در خارج از روسیه «گروه آزادی كار» را بنیاد نهادند كه پلخانف و یارانش در آن فعالیت داشتند. تأسیس این گروه سرآغاز و مقدمهای برای جنبش سوسیال دموكراسی و تأسیس حزب سوسیال دموكرات كارگری روسیه بود. این نخستین نسل ماركسیستهای روسیه، آزادی را منوط به پیشرفت صنعت در روسیه، و پرولتاریا را نیروی اجتماعی قابل اتكا میدانستند. از میان ماركسیستهای سوسیال دموكرات، لنین شخصیتی بود كه اعلام داشت به رغم رشد ناكافی سرمایهداری و قلت كارگران صنعتی، سوسیالیسم در روسیه قابل تحقق است. لنین قصد داشت دو انقلاب بورژوایی و سوسیالیستی را در یكدیگر ادغام كند، ولی پلخانف مخالف ادغام دو انقلاب بود (بردیایف، 85-86). از همین نطقۀ عزیمت بعدها دو جناح بلشویك (= اكثریت) و مِنْشویك (= اقلیت) در جنبش سوسیال دموكراسی روسیه پدید آمد و شكل گرفت (همانجا).در 1904 م جنگ روس و ژاپن آغاز شد. منشویكها طرفدار دفاع از میهن و بلشویكها خواستار شكست دولت تزاری بودند و آن را برای انقلاب سودمند میدانستند («تاریخ حزب ... »، 72-73). در آوریل 1905 سومین كنگرۀ حزب سوسیال دموكرات روسیه تشكیل شد كه منشویكها در آن شركت نكردند و كنفرانس خاص خود را تشكیل دادند. لنین و بلشویكها پرولتاریا را رهبر انقلاب آیندۀ روسیه دانستند. این نظر هستۀ اصلی اندیشه و سیاست بلشویسم در انقلاب روسیه و مسألۀ حاكمیت بود. لنین میگفت: انقلاب در صورتی پیروز میشود كه پرولتاریا بر رأس آن قرار گیرد و به عنوان پیشتاز انقلاب بتواند اتفاق خود را با كشاورزان تأمین نماید و بورژوازی لیبرال را منفرد سازد. پرولتاریا باید به دگرگونی سوسیالیستی دست یازد و در این راه عناصر نیمه پرولتر را با خود همراه كند؛ نیروی مقاومت بورژوازی را در هم شكند و روستاییان و خرده بورژوازی نااستوار را فلج نماید (همان، 83-84). ولی پلخانف مخالف منفرد ساختن بورژوازی لیبرال در انقلاب بورژوایی بود. منشویكها در كنفرانس جداگانۀ خود اعلام كردند كه چون انقلاب بورژوایی است، بورژوازی لیبرال میتواند پیشتاز آن باشد. ازاینرو وظیفۀ پرولتاریا پشتیبانی از انقلاب بورژوایی است و نباید موجبات رویگردانی بورژوازی را از انقلاب فراهم آورد (همان، 78). ذكر این نكته ضرور است كه شمار كل كارگران صنعتی و غیر صنعتی روسیه از حدود 000‘207‘2 تجاوز نمیكرد و این رقم كمتر از 5 / 1٪ جمعیت آن روز روسیه بود (نك : همان، 9-19؛ «دائرةالمعارف مختصر»، III / 550). روسیه در جنگ با ژاپن مغلوب شد و پایگاههایی را از دست داد. شكست روسیۀ شورشها و اعتصابهایی رادر پی داشت. گرچه شورشها و اعتصابها با توفیق همراه نبود، بااینهمه سبب شد تا دولت به اقداماتی در زمینۀ بهبود وضع اجتماعی دست زند. این زمان در روسیه گروهها و احزاب سیاسی تازهای پدید آمدند كه از آن جملهاند: «اتحادیۀ 17 اكتبر» (اكتیابریستها) كه تاریخ تأسیس آن 17 اكتبر 1905 بود (BSE3, XVIII / 360)؛ حزب كادِتها یا حزب دموكراتیك طرفدار قانون اساسی كه در جریان انقلاب سالهای 1905-1907 م شكل گرفت (همان، XI / 127)؛ سازمان كارگری به نام «ترودُویكها» كه تأسیس آن در 1906م بود (همان، XXVI / 268)؛ حزب سوسیالیستهای انقلابی (اِس اِرها). حزب سوسیالیستهای انقلابی در اواخر سال 1901 و اوایل سال 1902 م تأسیس شد و در واقع جانشین ناردنیكها بود و به كشاورزان تكیه داشت. این حزب از اتحاد چند سازمان وگروه سیاسی ازجمله «حزب سوسیالیستهای انقلابی جنوب»، «اتحاد شمالی سوسیالیستهای انقلابی»، «گروه سوسیالیستهای طرفدار اصلاحات كشاورزی» و «انجمن سوسیالیستهای انقلابی مقیم خارج» و دیگر سازمانها و گروهها پدید آمد. كنگرۀ اول این حزب در دسامبر 1905 ـ ژانویۀ 1906 برگذار شد و خواستههای خود را چنین اعلام كرد: ایجاد جمهوری دموكراتیك، آزادیهای دموكراتیك، انتخابات آزاد و تأسیس مجلس مؤسسان در روسیه (همان، XXX / 246-247). در 26 آوریل 1906 پتر استلیپین به وزارت كشور و از 8 ژوئیۀ همان سال به ریاست شورای وزیران روسیه منصوب شد. وی به اقداماتی در زمینۀ اصلاحات ارضی دست زد كه در تاریخ به نام او شهرت یافته است. استلیپین از سوی گروه سوسیالیستهای انقلابی ترور شد و در نتیجه در 18 سپتامبر 1911 درگذشت. این ترور ضربۀ سختی بر فعالیت حزب سوسیالیستهای انقلابی وارد آورد، چنانكه ناگزیر راه اختفا در پیش گرفتند.از 1910 م بار دیگر جنبشهای انقلابی در روسیه اوج گرفت. طی سالهای 1908-1913 م در سراسر امپراتوری روسیه 792‘21 فقره شورش روستاییان به ثبت رسید («دائرةالمعارف تاریخی»، XIII / 574). در فاصلۀ سالهای 1911-1914 م با گسترش صنایع در روسیه، احزاب و سازمانهای اجتماعی با آزادی بیشتری به فعالیت پرداختند. در اول اوت 1914 با اعلان جنگ آلمان به روسیه، جنگ جهانی اول آغاز شد («تاریخ حزب»، 161).در 31 اوت 1907 (22 رجب 1325)، پیمانی میان دو دولت روسیه و انگلستان منعقد گردید كه طبق آن ایران به سه منطقه بخش میشد: 1. منطقۀ نفوذ روسیه كه از قصر شیرین و اصفهان و یزد و خواف تا مرز ایران و افغانستان امتداد داشت؛ 2. منطقۀ نفوذ بریتانیا كه شامل اراضی جنوب شرقی ایران، خط واصل میان بندرعباس، كرمان و بیرجند تا مرز افغانستان بود؛ 3. منطقۀ بیطرف یا منطقۀ سوم كه بقیۀ خاك ایران را شامل میشد (منشور گرگانی، 1 / 1-3)، ولی در دوران جنگ جهانی اول به سال 1915 م روسیه و انگلستان به منطقۀ بیطرف نیز تجاوز كردند و نیروهای نظامی خود را در آن مستقر ساختند ( دایرةالمعارف فارسی، 2 / 2023). جنگ جهانی اول تا 1918 م ادامه یافت. در این جنگ روسیه به همراه انگلستان و فرانسه بر ضد امپراتوریهای آلمان، اتریش ـ هنگری و عثمانی پیكار كرد. در 1915 م ارتش روسیه در گالیسی و لهستان شكست سختی را متحمل گردید. شكست در جنگ اوضاع داخلی روسیه را آشفتهتر كرد. وام روسیه به دولتهای خارجی كه در 1913 م حدود 4 میلیارد روبل بود، به قریب 7 میلیارد روبل رسید. در 1916 م موج افكار انقلابی در روسیه گسترش یافت («دائرةالمعارف تاریخی»، XI / 894). حضور گریگوری یفیمُویچ راسپوتین در دربار نیكلای دوم امپراتور روسیه موجبات ناخشنودی درباریان را نیز فراهم آورد. سرانجام تنی چند از درباریان به نامهای پرنس فلیكس یوسف اف، پوریشكویچ و شاهزادۀ بزرگ دمیتری پاولُویچ در 17 دسامبر 1916 راسپوتین را به قتل رسانیدند. پس از این واقعه شاهزادۀ بزرگ دمیتری پاولویچ به ایران تبعید شد و با احمد شاه قاچار دیدار و ملاقات داشت (همانجا، یوسف اف، 283-284، جم ؛ بردیایف، 109-111؛ سنپیر، 2 / 115، جم ).در جریان جنگ جهانی اول میان احزاب سوسیال دموكرات اروپا ازجمله حزب سوسیال دموكرات روسیه و نیروهای مخالف تزاریسم اختلافهایی بروز كرد. گروهی ازجمله فراكسیون منشویك كه در دومای دولتی (پارلمان) روسیه راه یافته بودند، به اعتبارات جنگی رأی ندادند و مسألۀ «صلح داخلی» را عنوان كردند. در حزب سوسیالیستهای انقلابی پیرامون جنگ اختلاف بروز كرد. گروهی از آنان خواستار دفاع از سرزمین روسیه بودند. جناح چپ این حزب در آغاز با جنگ به مخالفت برخاست و در كنفرانسهای بینالمللی سیوسیالیستی ضد جنگ شركت ورزید. ذكر این نكته ضرور است كه دولت امپراتوری آلمان در تاریخ 19 ژوئیه به تاریخ قدیم ارتدكس (مطابق اول اوت 1914) به دولت روسیه اعلان جنگ داده بود. بنابراین برای روسیه مسألۀ دفاع از كشور مطرح بود. حزب بلشویك و در رأس آن لنین خلاف جریان عمل كرد و مردم كشور را به مبارزه با جنگ فراخواند و از آنان خواست كه جنگ امپریالیستی را به جنگ داخلی بدل كنند. لنین و حزب بلشویك مردم را به مبارزه در راه ساقط كردن دولت و نظام سرمایهداری داخلی فرا خواند («تاریخ حزب»، 161-165).بلشكویها معتقد بودند كه باید در ارتش سازمانهای انقلابی مخفی پدید آورد و جنبشهای انقلابی كارگران و دهقانان را بر ضد جنگ متشكل نمود و آنها را به قیام و مبارزه با دولت واداشت. آنان بر این باور بودند كه شكست دولت تزاری در جنگ كمترین زیان را در بر دارد (همان، 165-174). بردیایف ضمن شرح سیر و حركت انقلابی در روسیه نوشت كه در امپراتوری روسیه حتی یك نمونۀ فرهنگی كامل وجود نداشت. میان مردم و قشر با فرهنگ جامعه شكافی عظیم مشهود گردید. نظام كهن از تكیهگاههای معنوی بیبهره شد. همۀ پدیدهها در جهت انقلاب سیر و حركت داشتند (ص 77). به نظر او سراسر تاریخ روشنفكری در روسیه عامل تدارك و ظهور كمونیزم بوده است (ص 100).بلشویكها برای تدارك انقلاب در ارتش و نیروی دریایی، در جبهه و پشت جبهه سازمانی پدید آورده، اوراقی مبنی بر دعوت بر ضد جنگ انتشار میدادند. در كرونشتاد بلشویكها مجمع كل سازمان نظامی را تأسیس كردند كه با كمیتۀ حزب مزبور در پتروگراد مرتبط بود. برای کار میان سربازان جنب کمیتۀ پتروگراد تشكیلات نظامی برپا شد. بلشویكها بهویژه در ارتشهای جبهۀ شمالی و كرانۀ بالتیك به فعالیت وسیعی دست زدند. شكستهای پیدرپی ارتش روسیه خشم مردم را نسبت به حكومت افزونتر میكرد. این شكستها و نیز وضع آشفتۀ دربار خشم روشنفكران و دولتمداران را نیز برانگیخت. ازاینرو كسانی در دستگاه حاكمۀ روسیه، ازجمله گروهی از سران كشور چارۀ كار را در بركناری نیكلای دوم امپراتور روسیه دانستند («تاریخ حزب»، همانجا). در 1916 م روسیه دچار قحطی شد (همان، 181).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید