صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / فقه، علوم قرآنی و حدیث / تفسیر /

فهرست مطالب

تفسیر


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 7 مهر 1398 تاریخچه مقاله

در استفاده از تفاسیر مأثور پیشین، وی از تفاسیر مورد انتقاد چون تفسیر کلبی مستقیماً نقل نمی‌کند و نقلیات او از کلبی عموماً مستند به مواردی است که به نقل از کلبی در آثار محدثان و مورخان معتبر چون سفیان ثوری، حسین بن واقد و محمد بن اسحاق آمده است (مثلاً نک‍ : 1/ 39، 335، 456، 560).
ابن‌حجر عسقلانی (د 852 ق) با تکیه بر متن الکشاف زمخشری، احادیث مورد استناد در آن تفسیر را مأخذیابی کرد و اثری با عنوان الکاف الشاف فی تخریج احادیث الکشاف را سامان داد. وی در این اثر از منابع پرتنوع تفسیری و حدیثی بهره جسته است (نک‍ : سراسر اثر).
برجسته‌ترین اثر از مجامیع تفسیر مأثور نزد اهل سنت، کتاب الدر المنثور اثر جلال‌الدین سیوطی (د 911ق) است که مؤلف در آن احادیث نبوی، اقوال صحابه و تابعین را گرد آورده است. سیوطی در عین اینکه به ذکر مأخذ نقل اکتفا و اسانید را حذف کرده، اما برخلاف ابن‌کثیر، مقید است به منابعی ارجاع دهد که در اصل مسندند و از ارجاع مجرد به نسخه‌های تفسیری منقول از صحابه و تابعین پرهیز داشته است.

1- 2. کوششهای تفسیری مقریان

طی سده‌های پیشین، از جملۀ گونه‌های تفسیری معمول نزد مقریان، گونۀ متشابه القرآن بود که طی سده‌های 5 و 6 ق دوام محدودی داشته است. کتابی کوچک با عنوان عیون المسائل فی تفسیر از ابومعشر طبری (د 478ق)، مقری ایرانی ساکن مکه را که دربارۀ برخی از آیات انتخابی و سؤال‌انگیز است (برای نسخۀ خطی، نک‍ : زرکلی، 4/ 52)، می‌توان در همین گونه جای داد. اما برجسته‌ترین یادگار این گونه در آن سده، کتاب البرهان فی متشابه القرآن از محمود ابن حمزۀ کرمانی (د ح 505 ق) معروف به تاج القراء است که با اعتقاد به اینکه تأویل آیات متشابه امکان‌پذیر است، با رویکردی ادبی به این مهم پرداخته است (نک‍ : کرمانی، «مقدمه»). در پایان سده نیز ابوالخیر احمد بن اسماعیل طالقانی (د 590ق) مقری شافعی قزوین کتاب التبیان فی مسائل القرآن (ابن‌جزری، 1/ 39) و ابوعبدالله محمد بن هارون ابن‌كال (د 597ق)، مقـری امامی ‌حله كتابـی با عنوان متشابه القرآن نوشته ‌است (حر عاملی، 2/ 311).
در سالهای انتقال از سدۀ 6 به 7 ق نیز می‌توان از متشابه القرآن، اثر ابوالبقاء عکبری (د 616 ق) از مقریان اهل ادب بغداد (داوودی، 1/ 232) و بیان مشتبه القرآن از عیسی بن عبدالعزیز شریشی (د 629ق)، مقری و ادیب اسکندریه (زرکلی، 5/ 104) نام برد. در اواسط سده نیز ابوشامه عبدالرحمان مقدسی (د665ق) البیان لما اشکل من متشابه القرآن و تتمة البیان در تکمیل آن را نوشته که صورت منظوم داشته است (نک‍ : ه‍ د، 5/ 588).
در کنار این دست آثار، باید به کتابهایی اشاره کرد که توسط مقریانی با عنوان تفسیر القرآن و به سبک معمول تفاسیر نوشته شده است. در تفاسیر مقریان، در کنار مباحث قرائی، به مباحث ادبی، به خصوص اعراب القرآن توجه ویژه‌ای مبذول شده است. در شمار این تفاسیر می‌توان به این موارد اشاره کرد: تفسیر محمد بن طیفور غزنوی سجاوندی (د 560 ق)، مقری خراسان با عنوان نور العیون (ابن‌جزری، 2/ 157؛ سیوطی، طبقات، 101)، تفسیر نصر بن علی فسوی معروف به ابن‌ابی مریم (د بعد 565ق) مقری فارس (یاقوت، 19/ 224؛ داوودی، 2/ 345)، تفسیر علی بن محمد بن عبدالصمد سخاوی (د 643ق) مقری شام (ابن‌جزری، 1/ 570؛ سیوطی، همان، 85). 

1- 3. کوششهای تفسیری ادیبان

جای گرفتن علوم ادبی در ضمن دروس مقدماتی مشترک در نظام آموزشی رشته‌های مختلف علوم اسلامی ‌و فارغ بودن مباحث ادبی از گرایشهای مذهبی کلامی ‌و فقهی، موجب اقبالی عام نسبت به دقتهای ادبی در حوزۀ تفسیر شده است. هم از این رو ست که طی سده‌های میانه و هم متأخر، همواره ریزبینیهای ادبی بخش مهمی‌ از کتب تفسیری را تشکیل می‌داده است. طی سده‌های میانه، جز تفاسیر مأثور، در بیشتر تفاسیری که جنبۀ درایی دارند، اعم از کلامی ‌و فقهی و حتى گاه عرفانی، بخش قابل ملاحظه‌ای از حجم مباحث، به مضامین ادبی اختصاص یافته است. آنچه در این بند بررسی می‌شود، تفاسیری است که تنها مباحث تخصصی مطرح شده در آن، مباحث ادبی است. 
3 گونۀ رایج تفسیرنویسی در محافل ادیبان سده‌های 2-4ق، معانی القرآن، مجاز القرآن و علوم القرآن در عناوین آثار نادری در سده‌های میانه دیده می‌شود، اما دور نیست که این عنوانها ویژگیهای گونه‌ای خود را از دست داده، و در عمل عنوانی برای کتابی از گونۀ تفسیر القرآن بوده باشند. در کاربرد تعبیر معانی القرآن، تنها نمونۀ قابل ذکر ایجاز البیان فی معانی القرآن از محمود‌بن‌ابی‌الحسن غزنوی (د ح 550 ق)، ادیب نیشابوری است (یاقوت، 19/ 124؛ سیوطی، بغیة، 2/ 277) که اثری ناشناخته است.
دربارۀ مجاز القرآن، تنها نمونۀ گزارش‌شده، تألیفی با همین عنوان از عبدالعزیز‌ابن‌عبدالسلام (د 660 ق)، عالم شافعی مصر است که بیشتر به فقه و نه ادب شهرت داشته است (نک‍ : همو، الاتقان، 1/ 34، چ لندن، 1999م).
در کاربرد تعبیر «علوم القرآن» که تنها از سوی نحویان و آن هم در سدۀ 5 ق به کار رفته است، نیز باید به این آثار اشاره کرد: البرهان فی علوم القرآن، تفسیری بزرگ از علی بن ابراهیم بن سعید حوفی (د 430ق) نحوی مصری (ابن‌خیر، 71؛ خدیویه، 1/ 132؛ GAL,S, I/ 729 GAL, I/ 523;) که به سبب همسانی آن در گونه با دیگر کتب تفسیری، عنوان آن در بسیاری از منابع به صورت البرهان فی تفسیر القرآن ضبط شده (ادرنوی، 110)، و گاه به سادگی از آن با عنوان تفسیر حوفی یاد شده است (زرکشی، 3/ 222؛ سیوطی، الاتقان، 1/ 35، طبقات، 83)؛ التفصیل الجامع لعلوم التنزیل از احمد بن عمار مهدوی (د 440ق)، نحوی و مقری مغربی (زرکلی، 1/ 184)، که گاه از آن به سادگی به تفسیر تعبیر شده است (ابن‌جزری، 1/ 92؛ سیوطی، بغیة، 1/ 351؛ داوودی، 1/ 56-57). مؤلف در این تفسیر پرحجم به خصوص به قرائات و اعراب آنها توجه دارد. بخشهایی از نسخۀ مختصر این اثر با عنوان التحصیل فی مختصر التفصیل در کتابخانه‌های مصر و مغرب یافت می‌شود (زرکلی، همانجا)؛ و البیان فی علوم القرآن را که از ابوداوود سلیمان بن نجاح قرطبی (د 496ق)، نحوی و مقری اندلسی که در 300 جزء بوده است، افزود (ذهبی، محمد، سیر، 19/ 169-170).
تعبیر علوم القرآن در سده‌های بعد معنایی متفاوت یافته است؛ گاه در عنوان برخی از تفاسیر جامع چون مجمع البیان لعلوم القرآن طبرسی یا اللباب فی علوم الکتاب ابن‌عادل به کار رفته، و گاه در البرهان فی علوم القرآن زرکشی، از علوم قرآن معنای غیر تفسیری آن، یعنی قرآن شناسی اراده شده است. تنها بازگشت به اصطلاح كهن در اللبابِ عمربن‌علی‌ابن‌عادل (د پس از 879 ق) عالم حنبلی شام است كه وجه غالب آن آشكارا ادبی است و به ندرت مضامینی بیرون از نحو و لغت و گاه بلاغت در آن دیده می‌شود (نك‍ : ابن‌عادل، سراسر كتاب).
در بازگشت به تفسیرنویسی ادیبان باید گفت طیف وسیعی از اهل ادب طی سده‌های میانه، آثاری با عنوان تفسیر القرآن فراهم آورده‌اند که از گونه‌های کهن فاصله گرفته‌اند و می‌توانند کاملاً به عنوان تفسیر به معنای غالب آن قلمداد شوند. این دست تفاسیر در سدۀ 5 ق متعددند و از نمونه‌های آن می‌توان به نوشته‌هایی چون الاکسیر فی التفسیر از علی بن فضال فرزدقی (د 479ق)، نحوی بغدادی (سیوطی، طبقات، 82؛ زرکلی، 4/ 319)، تفسیری از سلمان بن ابی طالب ابن‌فتی نهروانی (د493ق)، ادیب اصفهانی که به قرائات توجهی ویژه داشته است (سیوطی، همان، 51؛ زرکلی، 3/ 111) و تفسیری از یحیی‌بن‌علی ‌خطیب تبریزی (د 502ق)، ادیب نامدار ساکن بغداد (داوودی، 2/ 373؛ ادرنوی، 151) اشاره کرد.
در سدۀ 6 ق محمود بن عمر زمخشری (د 538 ق)، ادیب و عالم معتزلی خوارزم تحولی در تفسیر ادبی پدید آورد. كتاب الكشاف عن حقائق غوامض التنزیل كه در طول تاریخ یكی از اثرگذارترین تفاسیر است، به رغم معتزلی بودن مؤلف از سوی صاحبان مذاهب گوناگون مورد توجه قرار گرفته است. زمخشری در مقدمۀ الكشاف، به علوم مختلف درگیر در امر تفسیر از فقه، كلام، اخبار، نحو و لغت اشاره كرده، و همۀ آنها را در تفسیر فرعی دانسته است. وی سپس بر این نكته تأكید می‌ورزد كه اصلی‌ترین دانش مورد نیاز برای تفسیر قرآن، دانشهای معانی و بیان است كه امكان فهم بلاغت قرآن را فراهم می‌سازد و مفسر را به عمق معانی قرآن می‌رساند. دانشهای دیگر از نظر او لازم‌اند، اما محور تفسیر نیستند (1/ «ن»). وی در عمل نیز به این نظریۀ خود پایبند بوده، و در سراسر الكشاف، مباحث بلاغی وجه غالب تفسیر او ست، اگرچه در حاشیۀ علوم معانی و بیان، از مباحث كلامی‌با گرایش معتزلی، مباحث نحوی و لغوی و نیز نقل اخبار غفلت نداشته است.
نمونه‌ای از تفسیر ادبی قرآن کریم که مباحث کلامی ‌نیز در خلال آن پراکنده است، نوشته‌های تفسیری محمدبن‌ابی‌بکر ابن‌عبدالقادر رازی (د 666 ق)، عالم ایرانی مقیم مصر و قونیه است. کتاب چاپ‌شدۀ او اسئلة القرآن المجید و اجوبتها، برخلاف مقدمۀ متواضعانۀ آن (ص 1)، انباشته از نوآوری و حاصل تدبر شخصی مفسر است. اثر دیگر او در تفسیر با عنوان الذهب الابریز احتمالاً از ارزش ادبی بیشتری برخوردار بوده است (نک‍ : زرکلی 6/ 55؛ نیز نک‍ : رازی، همانجا).
در سدۀ 8 ق، پس از دوره‌ای از ركود علمی، تفسیر ادبی با ظهور ابوحیان وارد مرحلۀ جدیدی شده است. تفسیر البحر المحیط از ابوحیان غرناطی (د 745ق) نحوی نامدار اندلسی نقطۀ عطفی مهم در تاریخ تفسیر ادبی است. ابوحیان که خود فردی صاحب‌نظر و تحول‌ساز در دانش نحو بود، بیش از همه در این کتاب، تفسیری نحوی ارائه داده، اما در عرض مباحث نحوی به بحثهایی در باب لغت و اشتقاق و ارتباط میان آیات نیز پرداخته است. ابوحیان در این اثر کوشش داشته است تا با استفاده از شاخه‌های مختلف علوم زبانی در سطح واژه (لغت‌شناسی)، در سطح جمله (نحو) و در سطح متن (تناسب آیات) تفسیری مبتنی بر لفظ از قرآن ارائه دهد و از هر گونه تأویل و راه یافتن به فراسوی لفظ پرهیز کند (نک‍ : 1/ 3-5).
افزون بر اینها باید از تعلیقۀ انتقادی ابن‌هشام انصاری (د761ق) بر الكشاف زمخشری (ادرنوی، 290) و الذخیرة فی تفسیر القرآن از عبدالله بن عبدالرحمان ابن‌عقیل (د 769ق) نحویان مصر یاد كرد (ابن‌جزری، 1/ 428؛ سیوطی، الاتقان، 1/ 35).

1- 4. کوششهای تفسیری فقیهان

در سده‌های میانی مانند سده‌های پیشین، آنچه بتوان به طور خاص تفسیر فقهی نامید، در قالب منابعی با عنوان احکام القرآن، و نزد امامیه بیشتر آیات الاحکام نوشته شده است (نک‍ : ه‍ د، 6/ 679-680؛ داک، 1/ 723). با این همه، در میان کتابهایی که با عنوان تفسیر نوشته شده‌اند و در بر دارندۀ مباحث متنوع از علوم مختلف هستند، می‌توان تفاسیری را بازجست که در آنها توجه ویژه‌ای به مباحث فقهی صورت گرفته، و فقه وجه غالب آن است.
در شمار این منابع در سدۀ 5 ق، می‌توان النکت و العیون فی تفسیر القرآن، از ابوالحسن علی بن محمد ماوردی (د 450ق)، فقیه شافعی را نام برد (سیوطی، طبقات، 83). این تفسیر با توجه به فقاهت نویسندۀ آن، از لطایف فقهی خالی نیست، اما برجسته‌ترین ویژگی آن دسته‌بندی منظم و دقیق از اقوال سلف در تفسیر آیات، و نیز تدقیق در معنای مفردات و بیان اشتقاق آنها ست (چ بیروت، 1412ق). همچنین می‌توان به تفسیر ابوالولید سلیمان بن خلف باجی (د 474ق)، فقیه مالکی (همان، 53-54) اشاره کرد.
در سدۀ 7ق تفاسیر مهمی ‌از این دست نوشته شده‌اند. از آن جمله جا دارد از تفسیر عبدالعزیز ابن‌عبدالسلام (د 660 ق)، فقیه دگراندیش شافعی یاد شود (نک‍ : ه‍ د، 4/ 195)، که وجه غالب آن نیز اهتمام به ظرافتهای ادبی است (نشر تارنمای التفسیر).
نقطۀ اوج تفسیری با وجه غالب فقهی در این سده، الجامع لاحکام القرآن، نوشتۀ محمد بن احمد قرطبی (د 671 ق)، فقیه مالکی اندلسی است که فراتر از ارزش فقهی، در حیطه‌های دیگر دانش تفسیری نیز از جامعیت کم‌نظیری برخوردار است. آن اندازه که به تفسیر مأثور مربوط می‌شود، قرطبی گزینشی از منابع پیشین، به خصوص طبری و ثعلبی انجام داده است. در جمع میان جنبۀ درایی و روایی، وی روشی معتدل در پیش گرفته، و از میان مفسران پیشین، به خصوص از ابن‌عطیه متأثر است (نک‍ : مآخذ پایانی).
در پایان آن سده نیز باید از مدارک التنزیل و حقائق التأویل اثر ابوالبرکات عبدالله بن احمد نسفی (د 710ق)، فقیه حنفی یاد کرد که درصدد برآوردی از مضامین الکشاف و تفسیر بیضاوی و حل اشکالات و انتقادات اعتقادی از آنها ست، اما جز موضع اعتقادی و فقهی مؤلف در پایبندی به مذهب اشعری و حنفی و کوشش او در دفاع از مذهب خود، در حیطه‌های روایی و ادبی بیشتر ادامۀ روشی است که در آن دو اثر پی گرفته شده است (نک‍ : نسفی، عبدالله، 1/ 3).
از سدۀ 8 ق نیز می‌توان به تفسیر التسهیل، تألیف ابوالقاسم ابن‌جزی کلبی (د 741ق) اشاره کرد که هدفی نزدیک به نسفی را دنبال می‌کرده، اما تفسیر خود را در نهایت ایجاز نگاشته است (چ قاهره، 1355ق، 2 جلد). فراتر باید از تفسیر محمد ابن‌عرفه تونسی (د 803 ق) كه به روایت شاگردش بسیلی تدوین یافته است، یاد کرد. وی در آغاز بحث از هر آیه، نخست چکیدۀ اقوال زمخشری و ابن‌عطیه را آورده، سپس به دیدگاه خود می‌پردازد و نوآوریهای تحلیلی درخور ملاحظه‌ای دارد (نک‍ : سراسر اثر).
برخی از فقیهان سلفی و دگراندیش به عنوان اندرزگر اجتماعی و دعوت‌كننده به شیوۀ سلف در سدۀ 8 ق، آثاری را در تفسیر پدید آوردند كه لحن خطابی در آنها غلبه داشت، اگرچه گاه استدلالات و استناداتی در آنها دیده می‌شد. نقد مؤلفان این آثار نسبت به آنچه در تفاسیر قبلی به عنوان تقلید تفسیری می‌یافتند، و مطرح كردن مباحثی كه حاصل تأمل خود ایشان در آیات قرآنی بود، تفاسیر واعظان سلفی را در مقایسه با تفاسیر پیشین، دربر دارندۀ سخنانی نو و مرتبط با شرایط اجتماعی وقت ساخته بود و در آنها نوعی نگاه تهذیب‌گرانه نسبت به تفاسیر پیشین، دیده می‌شد.
به عنوان آغازگر این نوع از سلفی‌گری و نیز آغازگر این سبك از تألیف تفسیری باید احمد بن عبدالحلیم ابن‌تیمیه (د728ق) را نام برد. وی افزون بر رساله‌های تفسیری متعدد خود، به طور پراکنده متعرض تفسیر آیات بسیاری شده و مجموع اقوال تفسیری وی در 3 جلد با عنوان دقائق التفسیر گرد آمده است (چ محمد سید جلیند، دمشق، 1404ق). در ادامۀ این دست از تفاسیر، باید به نوشته‌های شاگرد وی، ابن‌قیم جوزیه (د751ق) اشاره كرد (نك‍ : بخش تفاسیر جزئی). فراتر باید از محمدبن‌علی ابن‌نقاش (د 763ق) عالم شافعی، واعظ و منتقد اجتماعی اهل شام نام برد كه در تفسیر كبیر خود بر ترك تقلید از مفسران پیشین و نوآوری در تفسیر تأكید داشت، اگرچه مسیر او با ابن‌تیمیه متفاوت بود (نك‍ : داوودی، 2/ 203؛ ه‍ د، 5/ 56).
این رویکرد اجتماعی با ماهیت سلفی، در سده‌های بعد نیز همواره زمینۀ روی آوردن شماری از فقیهان به تفسیر بوده است.

1- 5. تفسیر کلامی

در طول سده‌های میانی تفاسیر متعدد از سوی متکلمان مذاهب گوناگون هم در ادامۀ گونۀ متشابه القرآن و هم در قالب تفسیر جامع نوشته شده است.
از محدود نمونه‌های دوام سنت متشابه‌نویسی نزد متکلمان نخست باید به درة التنزیل و غرة التأویل در تأویل آیات متشابه از محمد بن عبدالله خطیب اسکافی (د 420ق)، عالم اصفهانی (یاقوت، 18/ 215؛ سیوطی، بغیة، 1/ 150) اشاره کرد که ظاهراً درصدد دفاع از مواضع معتزله بوده است (برای چاپ، نک‍ : زرکلی، 6/ 227). وی از دوستان صاحب‌بن‌عباد بود (یاقوت، همانجا) و تألیف او را باید دنبالۀ جریانی دانست كه صاحب خود با تألیف الابانة در اواخر سدۀ 4ق آغاز كرده بود (نك‍ : بخش مربوط).
در جانب اشاعره، تألیفی از این نوع، كتاب تأویل المتشابهات فی الاخبار و الآیات از عبدالقاهر بغدادی (د 429ق) است كه نسخۀ آن برجای مانده است (زركلی، 4/ 48؛ قس: سبكی، 5/ 140؛ GAL,S, I/ 667). 
نمونۀ شاخص از این گونه در سدۀ 6 ق، کتاب متشابه القرآن از ابن‌شهرآشوب سروی (د 588ق)، متکلم امامی ‌است که آیات مورد تنازع ــ بیشتر با مضمون کلامی ـ‌ـ را به صورت‌موضوعی تفسیر کرده است. وی در این تألیف، از مجموعه‌ای از تفاسیر متقدم منقول از صحابه و تابعین و نیز تفاسیر معتزلی بهره برده است (نک‍ : 1/ 2، 4، 19، جم‍ ‌). 
 

صفحه 1 از20

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: