صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / جغرافیا / ترک /

فهرست مطالب

ترک


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 7 مهر 1398 تاریخچه مقاله

قتل قتیبة بن مسلم (96ق/ 715م) فرصتی برای سغدیان فراهم آورد تا بتوانند به یاری چین استقلال از دست رفته را بازیابند. پس از قتل قتیبه سردار چینی، «چانگ هیائوسونگ» فرمانروای مخلوع سغد را که از 712م به «کوچا» تبعید شده بود، به قدرت بازگرداند و امیر دست‌نشاندۀ عربها را از فرغانه بیرون راند (گروسه، 166-167). همین مؤلف مدعی است که طغشاده امیر بخارا (بخارخدات) با اینکه از سوی قتیبه به امارت خراسان منصوب شده بود، در سالهای 99-100ق/ 718-719م از امپراتور چین تقاضای کمک کرد و برادر خود را به دربار امپراتور فرستاد (همانجا). گروسه (ص 167) از غورک، فرمانروای سغد و نیز امیر ترک نژاد تخارستان یاد کرده است که از امپراتور چین یاری خواستند. در تاریخ بخارا از طغشاده، امیر بخارا و قتل وی در روزگار نصربن سیار یاد شده، ولی از تظلم این امیر بخارا از امپراتور چین و نیز از غورک فرمانروای سغد سخنی به میان نیامده است (نرشخی، 83-85). طبری (6/ 463)، ابن‌اثیر (4/ 544) و خواندمیر (2/ 161) از غورک به عنوان فرمانروای سغد یاد کرده‌اند. کائو ـ سین ـ چه، عامل امپراتور چین که در کوچا مستقر بود، به تاشکند هجوم برد و به جرم نافرمانی، «تودون» فرمانروای آن ناحیه را گردن زد. این اقدام او آتش شورش را در 132ق/ 750م برافروخت. فرزند امیر مقتول از ترکانی که در حد شرقی دریاچۀ بالخاش و کرانۀ رود ایرتیش مستقر بودند، کمک خواست. وی در ضمن از عربها نیز یاری خواست. زیاد بن صالح، سردار عرب و نمایندۀ نصر بن سیار به یاری او شتافت. در همین سال قارلوقها از شمال حمله‌ور شدند. در 133ق/ 751م کائو ـ سین ـ چه در کنار رود تلاس نزدیک اولیا آتای کنونی از مؤتلفین شکست یافت. در نتیجه قارلوقها بر سراسر ناحیۀ ایلی مسلط شدند. جنوب دریاچۀ بالخاش تا شمال ایسیغ کول به تصرف آنها درآمد. چندی بعد چین دچار جنگهای داخلی شد که 8 سال ادامه یافت. 
یک قرن پس از پیکار تلاس که با حوادث بسیار، از جمله سقوط امویان، خلافت عباسیان و اختلافهای داخلی همراه بود، ماجرا به سود عنصر ایرانی ادامه یافت. در بخارا و سمرقند قدرت از دست فاتحان عرب خارج شد و به دست ایرانیان، از بازماندگان بزرگان سغد افتاد و دودمان ایرانی سامانیان در 261ق/ 875م شکل گرفت (گروسه، 171-172, 195). نخستین موفقیتهای اسلام در میان ترکها مربوط به عصر سامانی است که امیران آن فرمانروایان بلامنازع ترکستان (آسیای میانه) بودند که شمال آمودریا را در بر می‌گیرد. عربها این سرزمین را ماوراءالنهر می‌نامیدند که پارسی آن فرارود بوده است (بارتولد، V/ 59). اقوام ترکی که در سدۀ 2ق/ 8م در آسیای مرکزی می‌زیستند، از دیدگاه فرهنگ و تمدن در یک سطح نبودند. در میان آنها از قبایلی یاد شده است که تیرهایشان پیکان پولادین نداشت. آنها پیکانها را از استخوان می‌ساختند. کوچندگان برای داد و ستد با اقوام متمدن به انتظار ورود بازرگانان نمی‌نشستند، بلکه رمه‌های خود را به حاشیۀ اراضی جوامع متمدن می‌بردند تا کالاهای دامی خود را بفروشند و کالاهای صنعتی از جمله منسوجات تدارک کنند. همین امر سبب شد که ترکان با کالاهای صنعتی و شیوۀ زندگی مسلمانان آشنا شوند و با جهان اسلام روابط نزدیک تری برقرار نمایند (همو، V/ 67, 68). 
پس از بلغارهای اطراف ولگا، قراخانیان (ه‍ م) نخستین دولت مسلمان ترک را در آسیای مرکزی تأسیس کردند. ساتوق بغراخان (عبدالکریم) که در پایان سدۀ 4ق/ 10م دولت سامانیان را برانداخت، نخستین دولت ترک مسلمان را در ماوراءالنهر بنیاد نهاد. متأسفانه روایت پذیرش اسلام از سوی بغراخان در «تذکرۀ بغراخان»، با افسانه آمیخته است. معلوم نیست که دولت بغراخان به چه قبیله‌ای تعلق داشته است. این سلسله را به استناد عنوان بغراخان که قراخان بوده است، قراخانیان نامیده‌اند (همو، V/ 70). خانهای این دودمان خود را ایلک می‌نامیدند، لذا به ایلک‌خانیان نیز شهرت داشتند (همانجا). نام این دودمان را آل افراسیاب، آل خاقان، خاقانیان و خانیه نیز نوشته‌اند. این سلسله از نژاد ترک چگلی بوده، و یک چند در کاشغر، بلاساغون، ختن و ماوراءالنهر حکومت کرده‌اند. قبیلۀ آنها نخست در کاشغر و بلاساغون مستقر بودند و از حدود سال 315ق/ 927م آغاز حکومت کردند و حدود سال 349ق/ 960م مسلمان شدند (زامباور، 312؛ معین، ذیل ایلک خانیان). ارسلان ایلک یکی از فرمانروایان این دودمان در 10 ذیقعدۀ 389ق/ 23 اکتبر 999م بخارا را فتح کرد و ماوراءالنهر را به متصرفات خود افزود (گروسه، 200). مقر سران این دودمان شهرهای کاشغر و بلاساغون بوده که در آثار مؤلفان مسلمان به ندرت از بلاساغون یاد شده است. مقدسی (ص 264) تنها کسی است که نام این شهر را ولاسکون و بلاسکون آورده است. 
کاشغری (3/ 27) گروهی از ترکان را «یباقو» نامیده است و زبان آنان را با عنوان «یباقو تلی» (یباغو دیلی = زبان یباغو) معرفی کرده است. اینان در شمال با قراخانیان و در شرق با اویغورها و سپس در نیمۀ نخست سدۀ 5ق/ 11م با ختاییان (کیتان = کیـدان) به پیکار دست زدنـد (بارتولد، V/ 103؛ ؛ گروسه،180, 219-220). روسها تا کنون چین را کیتای می‌نامند. مغولها نیز چین را به همین نام خوانده‌اند. در متون اسلامی چین با نام «ختای» آمده است (BSE3, XII/ 204). کاشغری (3/ 180) نیز چین علیا را «خِتای» نامیده است. ختاییان پس از سلطه بر چین دولت خود را «لیائو» نامیدند، زیرا این گروه از نژاد مغول بودند و خاستگاهشان در کرانۀ غربی رود لیائو ـ هو بود (گروسه، 219؛ بارتولد، همانجا). منابع اسلامی بعدها برای بخشی از ختاییان که به غرب روی آوردند و نیز برای بخشی که در چین باقی ماندند و به اطاعت چینیان درآمدند، عنوان «قراختاییان» را به کار گرفتند (همو، V/ 104). در متون اسلامی بنا بر معمول، چینیهایی را که دارای منشأ تونگوزی (و به نظر بعضی مغولی) بودند، از سدۀ 2ق/ 8م قراختای نامیدند. از سدۀ 6 تا 12م این گروه قومی شناخته شده بوده‌اند. در سنگ‌نوشتۀ اورخون («کتیبۀ بزرگ») چند بار از ختای به عنوان دشمن ترکان در انتهای مشرق نام برده شده است. بنا بر مآخذ چینی، اینان در جنوب منچوری می‌زیستند. از اوایل سدۀ 4ق/ 10م برای دست‌یابی به سرزمینهای دیگر، طریق تهاجم در پیش گرفتند و بخش شمالی چین را تصرف کردند. در 519ق/ 1125م جورچانها که قوم دیگری از تونگوزها بودند، قراختاییان را از چین و شرق آسیا بیرون راندند. ختاییان در جریان تصرف چین، فرهنگ و تمدن مردم اراضی متصرفی را بیش از دیگر اقوام کوچنده پذیرفتند (بارتولد، IV377, V/ 542). در همین سال ختاییان به غرب و اراضی مسلمان‌نشین روی آوردند. این گروه در متون اسلامی قراختای نامیده شد (همو، V/ 543). 
در حدود سال 522ق/ 1128م ختاییان به کاشغر روی آوردند، ولی ارسلان‌خان، فرمانروای کاشغر آنها را بیرون راند (همانجا). گروهی از مهاجران ختایی توانستند در ناحیۀ «تار ماگاتای» مستقر شوند. پادشاه قراخانی حاکم بلاساغون که از سوی ترکان قارلوق و قنقلی از دو سو گرفتار شده بود، از امیر ختاییان یاری خواست. او به سوی اراضی زیر فرمان وی لشکر کشید و پس از پیروزی، فرمانروای قراخانی را برکنار کرد و خود در بلاساغون با عنوان ترکی «گورخان» بر تخت نشست. سپس کاشغر و ختن را نیز تصرف کرد و رو به سوی ماوراءالنهر و خوارزم نهاد و اتسز، فرمانروای آن سرزمین را وادار به پرداخت سالانه 30 هزار دینار خراج کرد (همو، I/ 389-390, V/ 544؛ نیز نک‍ : ابن اثیر، 11/ 81-86؛ بنداری، 253-254؛ راوندی، 171-174). 
این دولت جدید غیرمسلمان که برابر قراخانیان مسلمان در ترکستان شرقی تأسیس یافت، در تاریخ اسلام به نام قراختاییان شهرت یافته است. اینان با آنکه میان اقوام ترک مسلمان می‌زیستند، تمایلی به اسلام و فرهنگ ایرانی و عرب ابراز نمی‌داشتند. توجه عمدۀ قراختاییان به تمدن چینی بودایی یا کنفوسیوسی معطوف بود که مسلمانان آن را کفر می‌دانستند. محتمل است که دولت قراختاییان واکنشی در برابر تلاش قراخانیان برای مسلمان کردن مردم بوده باشد (گروسه، 220-221).
قراختاییان در ماوراءالنهر نخست با قراخانیان و سپس با سلجوقیان و دولت خوارزم پیکار کردند (همانجا). پس از انقراض دولت سامانی، بخشی از سرزمین زیر فرمانشان مدتی در اختیار قراخانیان بود (بارتولد، II(1)/ 569). از غزنویان که در خدمت سامانیان بودند، به نام غلامان قپچاق یاد شده است. نام قپچاق که گروهی از ترکان بودند، به صورتهای قفجاق و خفچاق نیز آمده است. رشیدالدین فضل‌الله(1/ 144)و ابوالغازی بهادرخان (ص 19) این قوم را از گروه ترکان نوشته‌اند. گردیزی در بخش کیماک از این گروه یاد کرده است(ص 258). ابن‌خردادبه(ص31) و ابن فقیه (ص 634) نیز از قپچاق در کنار قوم کیماک یاد کرده‌اند. بیهقی (ص 933) جایگاه خفچاقها را در همسایگی خوارزم نوشته است. سبکتگین داماد البتگین که از غلامان قپچاق بود، در روزگار سامانیان فرمانروای غزنه شد و هنگام شورش آل سیمجور وفایق در خراسان از سامانیان حمایت کرد و سپهسالاری آن خطه را برای فرزند خود محمود گرفت. در حدود سال 389ق/ 999م امیران قراخانیان حکومت سامانی را در ماوراءالنهر برانداختند. محمود غزنوی در همین سال از اطاعت امیران سامانی سرباز زد. وی در پیکار برای تصرف خوارزم با غزان روبه‌رو شد و ارسلان فرزند سلجوق را به اسارت گرفت و چندی بعد بخشی از سرزمین غزان را تصرف کرد و گروهی از آنان را در خراسان جای داد. از این زمان غزان به درون خراسان راه یافتند و خرگاههای خود را در سرخس، ابیورد و فاریاب برپا کردند (بارتولد، II(1)/ 569-570). این گروه از غزان که شمار آنان را حدود 50 هزار نفر دانسته‌اند، نخستین دسته‌ای بودند که به آذربایجان و از آنجا به ارمنستان و اران راه یافتند (کسروی، 328). 
توغوذ اوغوذ که در سنگ‌نبشتۀ اورخون سدۀ 2ق/ 8م («کتیبۀ بزرگ») از آن یاد شده، به معنای «19 اوغوذ» است. در همین «کتیبه» به قوم «اوغوذ» (غُز) نیز اشاره شده است. بعضی مؤلفان اسلامی از غُز (اوغوذ) و تُغُز غُز (توغوذ اوغوذ) جدا نام برده‌اند (اصطخری، 9). غز نامی است که مؤلفان اسلامی به قوم ترک اوغوذ داده‌اند (ابن فضلان، 91؛ مقدسی، 260؛ اصطخری، 9، 10؛ ابن حوقل، 2/ 459؛ ابن فقیه، همانجا). غزان گروه بزرگی بودند که در سدۀ 6م همۀ قبیله‌های ترک از چین تا کرانۀ دریای سیاه را در یک امپراتوری کوچنده متحد کردند. دربارۀ زبان و رابطۀ قومی غزان با دیگر اقوام ترک نظر واحدی وجود ندارد. گروهی از دیدگاه زبانی غزان را با اویراتها (از قبایل مغول) نزدیک دانسته‌اند، ولی این نظر تاکنون به اثبات نرسیده است (بارتولد، V/ 524). جغرافی‌نگاران از وجود غزان در مرزهای سرزمینهای اسلامی (دارالسلام) یاد کرده‌اند که شامل جرجانیه در کرانۀ دریای خزر، فاراب، اسپیجاب در محدودۀ سیحون (سیر دریا)، سرزمین خزران و بلغارهای اطراف رود ولگا زیستگاه قارلوقها و کیماکها بوده است (نک‍ : همانجا). گروهی از مؤلفان قوم غز را بخشی از تغزغز (توغوذ اوغوذ) دانسته‌اند. ابن اثیر (1/ 178) مدعی است که غزان در روزگار خلافت مهدی عباسی (158-169ق/ 775-785م) از تغز غزها جدا و مسلمان شدند. اما بارتولد (V/ 524) معتقد است که گسترش اسلام درمیان غزان، از سدۀ 4ق/ 10م بوده است. 
به نوشتۀ زکریای قزوینی (ص 587- 588)، بخشی از غزان پیش از پذیرش اسلام پیرو آیین مسیح بودند. غزانِ مسلمان را ترکمان می‌نامیدند. نام ترکمان نخستین‌بار در نوشتۀ مقدسی (ص 275) و سپس گردیزی (ص 199-200) آمده است. از اواخر سدۀ 4ق/ 10م کوچ غزان به سرزمینهای اسلامی آغاز شد. آنها نخست به منطقۀ بخارا کوچ کردند. شاخۀ دیگری از غزان رهسپار غرب شدند و تا آن سوی رود ولگا پیش رفتند. در سدۀ 5ق/ 11م بسیاری از غزان در هردو مسیر پیش رفتند و به آسیای مقدم رسیدند. در 457ق/ 1065م از رود دانوب گذشتند و تا شبه‌جزیرۀ بالکان پیش تاختند، ولی با حملۀ پچناکها و بلغارها (ه‍ م‌م) روبه‌رو شدند. غزان برای رهایی از چنگ پچناکها و بلغارها به آسیای صغیر رفتند و به خدمت دولت بیزانس درآمدند و سپس با دیگر اقوام مخلوط شدند. سلجوقیان که گروه بزرگی از غزان بودند، توانستند سرزمین وسیعی از ترکستان چین تا حدود مصر و امپراتوری بیزانس را تابع خود کنند. چنین به نظر می‌رسد که سلجوقیان ترجیح دادند که غزان ناآرام را در محدودۀ امپراتوری خویش مستقر سازند. بدین‌سان، ترکانِ هم‌قبیلۀ سلجوقیان، در ایالات شمال غربی ایران و نیز آسیای صغیر، اران و ارمنستان سکنا گزیدند (بارتولد، V/ 525). 
اصطلاح «ترک» در تسمیۀ ترکان گروه قارلوق که در مناطق شرقی‌تر می‌زیستند، به‌کار رفته است. در منابع غزنوی و سلجوقی بارها غزهایی را که وارد قلمرو غزنویان شده بودند، «ترکمان» می‌خواندند (بیهقی، 77؛ نظام‌الملک، 127؛ نیز نک‍ : بازورث، 2).
غزها در سدۀ 6ق/ 12م یکی از بزرگ‌ترین امپراتوریهای صحراگرد را تأسیس کردند. بعضی از گروههای غز به صورتی جدا از یکدیگر زمینهای وسیعی را متصرف شدند، اما این نقل و انتقال و مهاجرتها شامل مجموع گروههای قوم غز نشد. شگفت آنکه همین قوم غز که هیچ‌گاه نتوانست به اتحاد سیاسی دست یابد، نیرومندترین و بادوام‌ترین امپراتوری ترک را از درون خود پدید آورد (بارتولد، V/ 90-91). محمود کاشغری غزان را از ترکان دانسته، و آنان را «ترکمان» نامیده است. وی می‌نویسد که غزان از 22 بطن تشکیل یافته‌اند که هر بطن دارای نشانه و مُهر یا داغ ویژه‌ای است که بر چارپایانشان نقش بسته است و دیگران آنان را بدین نشانه‌ها می‌شناسند. کاشغری این 22 بطن را با نشانه‌های آنان مشخص کرده است که عبارت‌اند از: 

*شمار افراد این بطن اندک است و نشان ویژۀ آن شناخته نیست.
(1/ 56-57). 
 

صفحه 1 از8

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: