ترک
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 7 مهر 1398
https://cgie.org.ir/Fa/article/224173/ترک
چهارشنبه 17 اردیبهشت 1404
چاپ شده
15
پیش از بیان پیشرفت ترکان در آسیای مرکزی جا دارد اندکی به سیاست امپراتوری روم شرقی در امر کمک به پیشرفت ترکان برای تضعیف دولت ساسانی در ایران اشاره شود: در روم شرقی (بیزانس) ابریشم چون طلا و سنگهای قیمتی گرانبها بود. از این رو امپراتوری روم شرقی همواره اصرار داشـت که بـیواسطه به ابریشـم چین دسـت یابد. شـریان حیاتـی امپراتوری بیزانس برای دستیابی به این کالا از شمال ایران میگذشت. دولت ساسانی با همۀ نیرو میکوشید تا نظارت و کنترل بر بازرگانی روم وچین را از دست ندهد. از اینرو، بر آن بود تا بهای کالاهای مورد نیاز بیزانس را خود تعیین کند (گومیلف، همان، 43).امپراتوری روم شرقی از وجود واسطۀ نیرومندی چون ایران ناخرسند بود و میخواست که اقوام همسایۀ شمالی و شرقی ایران را بر ضد دولت ساسانی برانگیزد و با تضعیف ایران به هدفهای بازرگانی خود دست یابد. از اینرو، تحریکات در مرزهای شمالی ایران شدت مییافت. در دوران پادشاهی بهرام پنجم (بهرام گور، حک 421- 438م) و عهد فیروز و پس از آن، نقش امپراتوری بیزانس در تحریک اقوام همسایه مشهود است. حضور ائوسبیوس، سفیر زنون، امپراتور روم شرقی به هنگام درگیری با هفتالیان (هیاطله) و دخالت وی در مذاکرات ایران با هفتالیان مؤید این نظر است (همان، 42؛ پروکوپیوس، I/ 13,15,17). پروکوپیوس هیاطله را قومی از هونها نامیده است که در همسایگی ایران سکنا داشتند و به سبب بعد مسافت آمیزش آنان با هونها قطع شده بود. وی هیاطله را هونهای سفید نامیده است که در میان قبایل «هون» پوست سفید دارند و چهرۀ آنان زشت و بدمنظر نیست (I/ 13, 15). محققان سیاست ایران ساسانی در قبال چین و ترکان را ملایم و آمیخته با نرمش دانستهاند. به عنوان نمونه در 553م دولت ساسانی به چان آن، نزد چینیان سفیری فرستاد و نمایندگانی نزد تورکیوتها روانه کرد که ایستمی خاقان در رأس آنان قرار داشت. هونها نیز کوشیدند تا روابط خود را با چین تحکیم بخشند. اما یوی ـ وین تای، امپراتور چین غربی که متحد تورکیوتها بود، به هفتالیان روی ننمود (گومیلف، «ترکان»، 40). در بهار 554م که دشتها سرسبز و برای اسبان و دامها مساعد بود،حرکت ترکان (تورکیوتها) به سوی آسیای مرکزی آغاز شد. در 555م لشکریان ترک به حدود دریاچۀ آرال رسیدند که با عنوان «دریای غربی» از آن یاد شده است (همان، 34-35). محدودۀ فرمانروایی ترکان را فردوسی (8/ 156-157) از چین تا کـرانههای آمودریا (جیحـون) و از آنجا به گلزاریون (سیردریا ـ سیحون) در آن سوی چاچ (تاشکند) نوشته است. سپس ترکان به سوی سغد و بخارا که در تصرف هونها بود، روی آوردند و با آنان درگیر شدند و در یک سال و نیم قزاقستان مرکزی، هفت رود و خوارزم را تصرف کردند (گومیلف، همان، 35). دینوری (ص 67- 68) دربارۀ نواحی متصرفی مینویسد که انوشیروان لشکری جرار به بوم هفتالیان فرستاد و تخارستان، زابلستان، کابلستان و سرزمین چغانیان را تسخیر کرد. پادشاه ترکان «سنجبو خاقان» (ایستمی خاقان) به خراسان لشکر کشید و چاچ، فرغانه، سمرقند، کش و نسف را گشود. انوشیروان همین که آگاه شد، فرزندش هرمزد را با سپاهی بزرگ برای جلوگیری از تجاوز ترکان فرستاد. شاه ترکان همین که از نزدیک شدن سپاه هرمزد آگاه شد، اراضی متصرفی را رها کرد و بازگشت. از این پس پیشرفت ترکان با دشواری مواجه شد و در کرانههای شمالی دریاچۀ آرال با مقاومت هونهای خیونی و اوگورها روبهرو گشتند. ترکان در 558م این قبایل را درهم شکستند و تا کرانههای رود ولگا پیش تاختند، ولی در این منطقه آوارها که آنان را از اعقاب ژوژانها (ژوآن ـ ژوآنها) دانستهاند، راه را بر ترکان بستند (گومیلف «ترکان»، 35، حاشیۀ 48؛ آرتامونف، 64-65).بارتولد آوارها را در اصل از مغولان و از اسلاف ترکها دانسته است که در سدۀ 5 و نیمۀ نخست سدۀ 6م فرمانروای بلامنازع نواحی خاوری آسیای مرکزی بودند، ولی بعدها متصرفات آنان از سوی ترکها مسخر شد. عنوان چینی ژو ژان یا ژوآن ـ ژوآن به معنای کوچندگان بینام و نشان است. نام «آوار» در منابع چینی دیده نشده است. حوضۀ استیلای آوارها در سدۀ 5م ناحیۀ وسیعی را شامل میشد که در غرب تا «قراشهر» در ترکستان چین امتداد داشت. هجوم این قوم، هیتالیان یا هونهای سفید را مجبور به مهاجرت به سوی غرب و بستر آمودریا کرده بود. بعدها این قوم به تابعیت ترکها درآمدند و ایل شدند (V/ 34).تولسها که گروهی از ژوژان و ظاهراً از اسلاف اغوزها و توکیوها خوانده شدهاند، نیز در ارتفاعات آلتای شمالی و حوضۀ رود سلنگا به سر میبردند (دانشنامه...، 7/ 129). در 565م بخشی از هیتالیان که در شمال غرب آسیای مرکزی و اطراف دریاچۀ آرال بیابانگردی میکردند، به سوی غرب گریختند. اینان که « آوارخونیته» و « آوار» نامیده شدند، به سوی غرب تا مجارستان پیش رفتند و در آنجا خان نشینی مغولی تأسیس کردند. در دوران بعد باز میبینیم طایفهای که یونانیان آنان را «آوار» نامیدهاند، به سوی غرب رفتند و امپراتوری روم شرقی را تا آستانۀ سقوط مورد تهدید قراردادند (گروسه، 127). ایستمی خاقان در جنگ با هیتالیان میخواست ختن را که تا آن زمان در تصرف آنان بود، مسخر کند، ولی خسرو انوشیروان بر او پیشدستی کرد و نخستین شکست را در 562م بر هیتالیان وارد آورد (رضا، ایران، 92)، اما چاچ (تاشکند) از جملۀ سرزمینهایی بود که به تصرف ترکان درآمد (فردوسی، 8/ 158). وی ایستمی خاقان را سنجه نامیده است (همانجا) که به نوشتۀ طبری و دینوری نزدیک است.
ایستمی خاقان که در آغاز از سوی برادر بزرگترش، بومین خاقان مأمور گسترش قلمرو تورکیوتها در غرب شده بود، پس از مرگ برادر، در آسیای مرکزی مستقر گردید. وی که عنوان «یبغو ـ جبغو» داشت، فرمانروای سرزمینهای جونگار ایرتیش و حوضههای ییلدوز، چوی و تلاس شد. ایستمی خاقان سیاست اتحاد اقوام قلمرو خود را در پیش گرفت که در نتیجۀ آن کوچندگان اراضی هفت رود، دشت چوی، استپهای ولگا، کوبان، ایشیم، مسیر علیای رود ایرتیش و گروههایی از اهالی تاریم و آمودریا تابع دودمان آشینا شدند. از این پس عملاً دو دولت خاقانات تورکیوت (توکیو)یکی در شرق و اراضی زیرفرمان خاقان نشین بومین و دیگری در غرب پدید آمد که به خاقانات غربی وشرقی شهرت یافتند (گومیلف، همان، 148). در رأس تورکیوتهای شرقی موغانخان قرار داشت که گروسه او را «مو ـ هان»، مؤلفان ترک «موکان» و مؤلفان روسی «موغان» نوشتهاند (گروسه، 124؛ «دائرةالمعارف جدید...»، XI/ 4365؛ گومیلف، «ترکان»، 103). گروسه (ص 127) «یبغو» را عنوانی کوشانی و هند و سکایی نوشته است که گویا بعدها ترکان آن را پذیرفتند. نرشخی دربارۀ قراچورین (ناردو خاقان)، این عنوان را به صورت «یباغو» نوشته است (ص 9، 10). بعدها ایستمی خاقان سیاست مستقلی را در پیش گرفت که نخست موجب جدایی و سرانجام اختلاف و دشمنی میان دو خاقانات تورکیوت شد. پس از موغان خان (د576م) بیلگه تاردو خاقان (تاردوش خان) در رأس تورکیوتهای شرقی قرار گرفت. وی آخرین خاقان مورد پذیرش ایستمی خاقان بود. پس از بیلگه تاردو خاقان جانشینانش به نامهای تون جبغوخاقان، بولان خاقان، ایلتریش قوتلوق خاقان، کاپگان خاقان، بیلگه تون یوک خاقان، کول تگین، یولیگ تگین، پدیدآورندۀ سنگنبشتههای معروف اورخون بر تورکیوتهای خاقانات شرقی حکومت کردند که تا حدود سال 117ق/ 735م ادامه یافت. از 711 تا 766م تورگشها نیز در شرق فرمان راندند تا نوبت به اویغورها رسید («دائرةالمعارف جدید»، XI/ 4364). دشمنی و رقابت میان دو خاقانات شرقی و غربی بزرگترین عامل سقوط و زوال تورکیوتها شد. این دو خاقانات نیمی از قارۀ آسیا، از منچوری تا کرانۀ شمالی آمودریا را در اختیار داشتند. در فاصلۀ سالهای 582-584م رابطۀ این دوخاقانات قطع شد و امپراتوری تورکیوتها رو به ضعف نهاد. فرمانروایان دودمان «سوی» در چین کوشیدند تا اتحاد ترکان را بر هم زنند و تورکیوتهای شرقی و غربی را به دشمنی با یکدیگر وا دارند. لذا زمانی که چین وحدت امپراتوری خود را سامان میبخشید، تورکیوتها وحدت خود را از دست میدادند (گروسه، 133). جنگهای داخلی سالهای 616-621م در چین به سقوط دودمان «سوی» و پیروزی سلسلۀ «تانگ» منجر شد (همو،135). چژنچو فرمانروای ترکان که «جبغوـ یبغو» نامیده میشد، عنوان پر طمطراق «سیبیرتاردوش ـ شاد» را برگزید و از امپراتور چین خواست تا او را مورد تأیید و پشتیبانی قرار دهد، ولی سرداران چینی طی نامهای به امپراتور، او را از توجه به این خاقان بازداشتند (گومیلف، «ترکان»، 242). در زمان فرمانروایی «تایتسونگ» امپراتور چین (627-649م) که به عنوان بنیادگذار عظمت چین در آسیای علیا شناختـه شده است (گروسه، 138)، سرداری به نام سودین ـ فان به همراهی سواران اویغور در 35ق/ 656م بر سپاه تورکیوت حمله برد. لشکریان تبت نیز در این پیکار با چینیان همراه بودند. در این پیکار تورکیوتها شکست یافتند و گروه کثیری از آنان به دست اویغورها کشته شدند. در 657م جنگ دیگری میان چینیان و تورکیوتها روی داد که در نتیجه تورکیوتها مغلوب شدند. لشکریان چینی به باقیماندۀ اردوی تورکیوتها حمله بردند و گروه کثیری از آنان را کشتند. تورکیوتها روی به هزیمت نهادند. سپاه امپراتور آنان را تا کرانۀ رود «چو» تعقیب کرد و سرانجام تورکیوتها تسلیم شدند. گروه اندکی همراه خان خود «یشباراخان هلو» که در مآخذ چینی «شابولوخان آشینا هلو» (بیچورین، I/ 295) و در نوشتۀ گروسه «هیلی» (ص 138) آمده است، گریختند و روانۀ چاچ شدند. ولی فرمانروای چاچ فراریان را دستگیر کرد و به همراه یشبارا خان به سپاه امپراتور چین تحویل داد. خان تورکیوت را با بند و زنجیرگران به شهر چان ـ آن بردند. اندکی بعد «ییشباراخان» به سال 39ق/ 659م در اسـارت جان سپرد (همو، I/ 295-298). «چژن ـ چوجبغو» که در آغاز روی از فرمان یشباراخان برتافته و پس آنگاه تابعیت وی را گردن نهاده بود، کوشید تا راه جدا سری در پیش گیرد، ولی اندکی بعد دستگیر شد و به قتل رسید (گومیلف، همان، 244). بدین سان، دوران حاکمیت تورکیوتهای خاقانات شرقی، راه زوال در پیش گرفت. در دوران امپراتوران سلسلۀ تانگ گمان میرفت که دولت چین بر همۀ خواستهای خود دست یافته باشد، ولی از 45ق/ 665م دو گروه از تورکیوتها به نامهای «نوشیبی» و «دولو ـ تولو» راه نافرمانی در پیش گرفتند و در 50ق/ 670م 4 پادگان مهم قراشهر، کوچا، ختن و کاشغر را تصرف کردند (گروسه،151-150). بدینسان، خاقانات تورکیوتهای شرقی به دست قوتلوق (قتلغ) که در «کتیبۀ اورخون» نام او التریش خاقان آمده است، بار دیگر در کوههای اوتوکن (کانگای کنونی) تأسیس گردید. ولی در 67ق/ 687م تورکیوتها شکست یافتند. قراشهر و کوچا در 692م و کاشغر و ختن در 694م از سوی سپاهیان چین مسخر شد. پس از مرگ قتلغ در 691م برادرش کاپگان (حک 71-97ق/ 691-716م) جانشین او شد که به «موچو» شهرت داشت. وی با گذر از رود ایرتیش، تورگشها را مغلوب کرد (همو، 154-155) و متعاقب آن گروههایی از ترکان و غیرترکان را به اطاعت واداشت که ماجرای آن در سنگنبشتۀ اورخون، کتیبۀ کول تگین آمده است. بیلگه، برادر کول تگین، آخرین خاقان تورکیوت بود که تا 116ق/ 734م حکومت کرد. پس از او بَسمَلها، اویغورها و قارلوقها (برای اطلاع از قارلوق، نک : گردیزی، 256-257) دست به عصیان زدند. بدینسان حکومت تورکیوتهای خاقانات شرقی پایان پذیرفت. اویغورها نخست به یاری قارلوقها بسملها را در هم شکستند و مغولستان را تصرف کردند. پس از آن متحدان خویش را از میدان بدر کردند (گروسه، 158-162). اینان در آغاز بسملها و قارلوقها را به عنوان قبایل دارای حقوق برابر به صفوف خود پذیرفتند. مرز میان قارلوقها و اویغورها در 127ق/ 745م مشخص گردید. قارلوقها پس از انهدام تورکیوت، با تورگشها برضد اویغورها متحد شدند، ولی توفیقی نیافتند و با قبول شکست تابعیت اویغورها را پذیرفتند. اویغورها جنوب صحرای گبی را به امپراتوری چین واگذاردند و چندی بعد منطقۀ نفوذ خود را به اراضی غربی گسترش دادند و آنگاه با کیدانها (ختاییان) و تاتارها درگیر شدند (گومیلف، همان، 374 373,). در 135ق/ 753م اویغورها برضد قارلوقها و بسملها به پیکار پرداختند که در 137ق/ 755م به پیروزی کامل اویغورها انجامید. تابعیت داوطلبانۀ کیدانها موقعیت اویغورها را تحکیم بخشید. سرانجام کنفدراسیونی از اویغورها، تغزغزها، بسملها، قارلوقها و 6 قبیلۀ تِلِس شامل بوگو، هون، باییرکو، تونگرا و کیبی پدید آمد (همان، 378, 379). از 127ق/ 745م مغولستان حاکمیت اویغورها را گردن نهاد. فرمانروای اویغور از آن تاریخ خود را خاقان نامید. حکومت دوران خاقانهای اویغور تا 225ق/ 840م ادامه داشت (بارتولد، V/ 580). در دوران حاکمیت خاقانهای اویغور بجز شورش قرقیزها در 199ق/ 815م و کوچ قبیلههای تاتار از حوالی آمور به اینشان در 205ق/ 820م حادثۀ مهمی روی نداد. در 840م در میان قبایل تابع خاقان اویغور، قحطی شدیدی روی نمود (گومیلف، همان، 430). در این سال، دولت اویغور از سوی قرقیزها منقرض شد و اویغورها از مغولستان رانده شدند. در اواسط سدۀ 3ق/ 9م دو امیرنشین اویغوری پدید آمد که مقر یکی از آنها گانسو و دیگری بشبالغ و قراخوجا بود (بارتولد، V/ 581). دیانت مسیحی و آیینهای مانوی و مزدایی که به منطقۀ اویغورها راه یافته بود، عامل پیشرفت سریع این قوم به سوی فرهنگ و تمدن شد. در کتیبۀ «قرابلقاسون» آمده است که اهالی، گیاهخواری در پیش گرفته، به خیر و نیکی تشویق میشدند (نام «قرابلقاسون» به صورت «اردو بالغ» (شهر اردو) نیز آمده است) (گروسه، 162). ظاهراً نام این شهر با «بلاساغون» که محمود کاشغری آورده، نزدیک است، زیرا کاشغری (نک : 1/ 112) آن را دیار ترک و نزدیک «قصبۀ اردو» نوشته که ظاهراً همان «اردو بالغ» است. چه بسا نام «اردو بالغ» دربارۀ هر دو شهر «قرابلقاسون» و «بلاساغون» به کار میرفته است. تورفان که قلمرو اویغور محسوب میشد، دارای گروههای متعدد مانوی بود. اویغورها با پذیرش آیین مانی، الفبای سغدی را اقتباس کردند و بدان حالت ویژهای دادند که بعدها خط اویغوری نامیده شد و در سدۀ 3ق/ 9م جانشین الفبای ترکی اورخون گردید. خط جدید سبب شد که متون مانوی از ایرانی و متونی بودایی از سنسکریت، کوچی و چینی به ترکی ترجمه شود (گروسه، 174-176). گمان میرود آیین مانی پیش از پیروزی اویغورها، در دورۀ گوک ـ تورک (ترکان آبی) به ترکستان چین راه یافته باشد، ولی گسترش آیین مزبور را به دوران اویغورها مربوط دانستهاند (بارتولد، V/ 53). ابن خردادبه نخستین مؤلف مسلمان بود که خط سیر زمینی منتهی به چین را شرح کرده است (ص 28-29). یاقوت با استناد به سفرنامۀ تمیم بن بحر مطوّی به تکرار نظر ابن خردادبه پرداخته است (1/ 840)، ولی تاریخ این سفر مشخص نیست. پیش از زمان سفر تمیم بن بحر، آیینهای زردشتی و مانوی در سرزمین تغزغز نفوذ گستردهای داشت. ظاهراً بعدها دین مانی پیشرفت کرد و دین زردشتی را عقب راند، چنان که مؤلفان مسلمان بعدها تغزغزها را مانوی معرفی کردهاند. جاحظ (د 255ق/ 869م) بر آن بوده است که تغزغزها پیش از مانوی شدن، مردمی جنگجو بودند و اغلب با نیروی اندک بر قارلوقها غلبه میکردند. اما پس از پیروی از آیین مانی دوران شکستهای پی در پی آنان آغاز شد. مارکوارت این نظر را دربارۀ اویغورها نوشته است (بارتولد، V/ 55، حاشیۀ 39). عربها ملایم شدن خلق و خوی مردم آن سامان را به آیینهای مانوی و بودایی نسبت داده و مدعی بودند که این ادیان برای خصلت جنگجویی تغزغزها و اویغورها زیانبار بوده است (همو، V/ 56)؛ ولی ابن ندیم (ص 400-401) خلاف این نظر را ابراز داشته و مینویسد در عهد خلافت مقتدر، به خان تغزغز خبر رسید که امیر خراسان (به احتمال امیر سامانی) قصد قتل عام مانویان ساکن سمرقند را دارد. او دستور داد به امیر خراسان گفته شود که شمار مسلمانان در قلمرو من چند برابر مانویان دیار توست. هر گاه چنین کنی من نیز همۀ مسلمانان دیار خود را به تلافی خواهم کشت و مساجد را ویران خواهم کرد. در نتیجه امیر خراسان از کشتن مانویان چشم پوشید و به گرفتن جزیه بسنده کرد. کشف آثار مانوی به زبانهای پارسی، سغدی، ترکی و چینی، امکانهای مناسبی را برای مطالعۀ آیین مانی از سوی محققان فراهم آورده است (بارتولد، V/ 57).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید