حافظ و گوته هر دو فرزند اعصاری طوفانیاند. عصر خسته و اضطرابآور، قرن هشتم پس از یورش خونریز مغول و تیمور به ایران و عصر جنگهای پی در پی در آلمان فئودالی و چندپارچه. عصر طوفان و تلاش آلمان. طوفانی بودن و تلاطم اشعار حافظ و آثار نظم و نثر گوته از این سرچشمه آب میخورد. دیگر اینکه حافظ بیش از هر چیز تعصب و ریاکاری را به شلاق طنز میبندد. گوته نیز چنین است و خود را در این زمینه به حافظ بسیار نزدیک میبیند.
نویسنده شدن استاد سعید نفیسی (۱۲۷۴ـ ۱۳۴۵) حکایت دیگری دارد. او که ابتدائا در دنیای شعر غوطهور بود و برحسب علاقه روزگاری سودای شاعر شدن را در سر میپروراند، تحت تأثیر نکتهآموزیها و جاذبههای ادبیات فرانسه، تغییر مسیر داد و در پی گمگشته خود به نثر روی آورد و پیشه نویسندگی را برگزید. در این ساحت ایمان و صداقت و سادگی و روانی را آزمود و مهارتی شگفتانگیز در فارسینویسی از خود به ظهور رسانید. حاصل این مهارت، چاپ و نشر ۲۵۰ کتاب و رساله، و نیز ۶۰۰ مقاله میتوان نام برد. وقتی از او سؤال میشود که چرا نویسنده شدید؟ در پاسخ میگوید:
در ادامه ماجرای انتخاب لهراسب به جانشینی، کیخسرو در پاسخ به اعتراض زال که میگوید لهراسب از نژاد ایرانیان نیست، تأکید میکند که لهراسب (فردوسی، ج۴: ۱ـ ۳۶۰): «نبیرهی جهاندار هوشنگ هستر همان راد و بینادل و پاکدست» و با پایان گرفتن توصیفات کیخسرو از لهراسب، زال و دیگر بزرگان ایرانزمین سخنان کیخسرو را قبول میکنند و لهراسب را به شاهی میپذیرند:
آیا تکنولوژی جدید میتواند فرهنگ کتابخوانی را به خطر بیندازد؟ 10 نکته کلیدی پیرامون تفاوت متنهای مجازی و حقیقی
حافظ البته در شمار سعدی و فردوسی شاعر ملی است. خاقانی، سنایی، مولوی و... شاعران جهانی و بزرگ و والایی هستند که نظیرشان در ادب و هنر جهانی نیز کم است اما شاعر ملی نیستند. شاعر ملی، شاعری است که اشعارش را همچنان که در کاخ شاهان و سرای وزیران و امیران میخوانند در کلبه روستاییان و در خانقاه صوفیان نیز بخوانند.
از نیمه قرن نوزدهم، به تدریج تحولی در دل فلسفه رخداد. تا پیش از آن، فلسفه تا حد زیادی یکپارچه بهنظر میرسید و پس از آن به تدریج بسترهای شکلگیری «فلسفههای مضاف» مهیا شد و در این زمان بود که فلسفه اخلاق نیز خود را از بدنه فلسفه جداکرد. این در حالی است که اگر تاریخچه حوزههای دیگری همچون فلسفههنر، فلسفهسیاست، فلسفهدین، فلسفه علم و... را مرور کنیم، ردپای شکلگیری آنها را میتوان در نیمه دوم قرن نوزدهم دنبالکرد. به تدریج با پیشرفت علومانسانی و به کمک آن، این فلسفهها، مستقل از بدنه اصلی، سادهتر مسیر تکاملشان را طی کردند و فلسفه در آثار برخی از فلاسفه، مجموعهای از این علوم را در برگرفت.
سنتور، از سازهای باستانی مشرقزمین است. قدیمیترین اثری که از این ساز در دسترس ماست، در حجاریهای آشور منقوش است، اینگونه که در یک صف تشریفاتی به افتخار «آشور بانیپال»، سازی دیده میشود که به احتمال قوی، از اجداد همین سنتور است و سیمهای آن به جعبه مُجوفی متصل میشود و نوازنده، قطعه چوب یا استخوانی به دست راست دارد که آن را مثل چکش روی سیمها میکوبد و در همان حین با دست چپ روی سیمها فشار میآورد. نوازنده هنگام نواختن، ساز را به گردن خود میآویخته، ولی بند یا تسمهای که از این منظور حکایت کند، در حجاری دیده نمیشود.
در میان دستهبندیهای گوناگون از اندیشههای سیاسی در اسلام و ایران، بیشتر به حوزههای فقه سیاسی، فلسفه سیاسی، کلام سیاسی و سیاستنامه نویسی توجه میشود، درحالی که ایرانیترین حوزه اندیشهورزی در ایران را باید حوزه شعر دانست؛ چنانکه سپهر اندیشه ایرانی، شعر است و بیشتر فقیهان و فیلسوفان و سخنوران و عارفان ایرانی، زمانی که خواستهاند نهانشدههای دل خویش را آزاد و بیتقید بیان کنند، به دامن شعر پناه بردهاند؛ اما ادب سیاسی به گونهای شایسته مورد توجه اندیشمندان سیاسی و پژوهشهای دانشگاهی قرار نگرفته است. این نوشتار که پیشتر در فصلنامه «اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی» به چاپ رسیده، با دعوت اندیشمندان به توجه نظاممند به حوزه شعر براساس کارکرد سیاسی آن، به نوعی گونهشناسی پرداخته و حوزه ادب سیاسی اعم از نظم و نثر مسجع و موزون، به ادب حماسی و میهنی، ادب انتقادی، ادب اصلاحی، ادب تمجیدی و درباری، ادب مقاومت و طنز سیاسی ـ اجتماعی تقسیم و فردوسی، حافظ و ناصرخسرو، سعدی، عنصری بلخی، سیف فرغانی و عبید زاکانی را به عنوان نمایندههای اینگونههای ادبی معرفی کرده است.
ابراهیم گلستان نویسنده آثاری چون: «اسرار گنج دره جنّی» و «مد و مه»، نخستین بار در کلاس پنجم ابتدایی دست به نوشتن قصه میبرد و آن نیز در پاسخ به یک موضوع انشا بود، با عنوان: «در عفو لذتی است که در انتقام نیست»: «… در باغی از باغهای شیراز، وسط گلخانهای میز و نیمکت گذاشتهاند و دور تا دورش، پله پله، گلهای شمعدانی چیدهاند. این کلاس پنجم ابتدایی سالی از سالهای دهه دوم قرن حاضر شمسی است. توی همین کلاس است که مدیر مدرسه آقای برهان که خیلی آدم باسوادی بود، در یک روز بارانی که آب باران از روی شیشهها میریخت، آمد و گفت: این سید ابراهیم، خاک بر سرش درس نمیخونه؛ اما منشی میشه! عجب تشویق بیمانندی.»
جمعیت عظیمی که این روزها در راهروهای شبستان مصلای تهران و گذرهای منتهی به آن پرسه میزند و اجتماعی را تشکیل میدهد که از آن به بهار مطالعه و کتابخوانی تعبیر میشود، میتواند هر ناظر خارجیای را به اشتباه بیندازد که در کشوری با این میزان علاقهمند، کتاب باید تیراژ چنددههزاری یا بلکه میلیونی داشته باشد. طبق آمارهای رسمی، سالانه حدود چهار تا پنج میلیون نفر در ١٠ روز، از نمایشگاه کتاب تهران بازدید میکنند و برخی استادان دانشگاه با اتکا به همین آمار، از تأثیر بیچونوچرای این رویداد، این بهار، بر سرانه مطالعه ایرانیان گفتهاند.(١) اما عمر این بهار هم مثل بهارهای خوش و سکرآور دیگر کوتاه است، مثل بهار عمر، بهار عرب... . واقعیت این است که پشت این ویترین نورانی، شلوغ و تزیینشده با شلختگی، مغازه کوچک سوتوکوری است که فروشنده پیر و فرتوتش در غالب اوقات تنها به کار مگسپرانی مشغول است.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید