دلِ تاریکی / مهدی امیرخانلو

1394/2/20 ۱۲:۳۹

دلِ تاریکی / مهدی امیرخانلو

جمعیت عظیمی که این روزها در راهروهای شبستان مصلای تهران و گذرهای منتهی به آن پرسه می‌زند و اجتماعی را تشکیل می‌دهد که از آن به بهار مطالعه و کتاب‌خوانی تعبیر می‌شود، می‌تواند هر ناظر خارجی‌ای را به اشتباه بیندازد که در کشوری با این میزان علاقه‌مند، کتاب باید تیراژ چندده‌هزاری یا بلکه میلیونی داشته باشد. طبق آمارهای رسمی، سالانه حدود چهار تا پنج میلیون نفر در ١٠ روز، از نمایشگاه کتاب تهران بازدید می‌کنند و برخی استادان دانشگاه با اتکا به همین آمار، از تأثیر بی‌چون‌وچرای این رویداد، این بهار، بر سرانه مطالعه ایرانیان گفته‌اند.(١) اما عمر این بهار هم مثل بهارهای خوش و سکرآور دیگر کوتاه است، مثل بهار عمر، بهار عرب... . واقعیت این است که پشت این ویترین نورانی، شلوغ و تزیین‌شده با شلختگی، مغازه کوچک سوت‌وکوری است که فروشنده پیر و فرتوتش در غالب اوقات تنها به کار مگس‌پرانی مشغول است.

 از انتشارات تا چاپخانه درباره ایده «چاپ بر پایه تقاضا»
جمعیت عظیمی که این روزها در راهروهای شبستان مصلای تهران و گذرهای منتهی به آن پرسه می‌زند و اجتماعی را تشکیل می‌دهد که از آن به بهار مطالعه و کتاب‌خوانی تعبیر می‌شود، می‌تواند هر ناظر خارجی‌ای را به اشتباه بیندازد که در کشوری با این میزان علاقه‌مند، کتاب باید تیراژ چندده‌هزاری یا بلکه میلیونی داشته باشد. طبق آمارهای رسمی، سالانه حدود چهار تا پنج میلیون نفر در ١٠ روز، از نمایشگاه کتاب تهران بازدید می‌کنند و برخی استادان دانشگاه با اتکا به همین آمار، از تأثیر بی‌چون‌وچرای این رویداد، این بهار، بر سرانه مطالعه ایرانیان گفته‌اند.(١) اما عمر این بهار هم مثل بهارهای خوش و سکرآور دیگر کوتاه است، مثل بهار عمر، بهار عرب... . واقعیت این است که پشت این ویترین نورانی، شلوغ و تزیین‌شده با شلختگی، مغازه کوچک سوت‌وکوری است که فروشنده پیر و فرتوتش در غالب اوقات تنها به کار مگس‌پرانی مشغول است.
خلاف انتظار هر ناظر خارجی، تیراژ کتاب در ایران، آن‌هم به‌‌ویژه در حوزه عمومی، هیچ تناسبی با آن جمعیت عظیم ندارد و دعوا بر سرِ ١٥٠ یا ٣٠٠ است. اواخر سال گذشته بود که آقای جعفر همایی، مدیر محترم نشر «نی»، در یادداشت کوتاهی به موضوع بحران نشر پرداختند و راه‌حل جالبی برای معضل تیراژ کتاب ارائه دادند. ایشان رک و پوست‌کنده اعلام کردند محدودکردن تیراژ و تجدیدِ چاپ «دلایل منطقی» دارد و درنهایت به‌نفع ناشر و پدیدآورنده و خواننده است. اول، هزینه‌های انبارداری، حمل‌ونقل و خواب سرمایه را کاهش می‌دهد؛ دوم، امکان استفاده از فناوری «چاپ دیجیتال» را برای رسیدن به اهداف اقتصادی فوق فراهم می‌آورد؛ سوم، با چاپ نوبتی کتاب از فراموش‌شدن آن و تبدیلش به سرمایه ازدست‌رفته جلوگیری می‌شود.(٢) ایشان البته نگفتند چنین راه‌حلی، که عصاره آن «چاپ بر پایه تقاضا» (Print on Demand) است، چطور به خوانندگان و بالاخص پدیدآورندگان نفع می‌رساند، اما پرواضح است که در شرایط وخیم فعلی به نحو احسن منافع اقتصادی ناشران را تضمین می‌کند. به‌این‌ترتیب، دیگر از تیراژ ١٥٠ نباید ترسید و رقمی مابین ٢٠٠ تا ٥٠٠، رقم معقول تیراژ است.
٢٠٠ تا ٥٠٠، یعنی دستِ ‌بالا یک‌هزارمِ بازدیدکنندگانِ روزانه از نمایشگاه کتاب تهران، طبق آمار رسمی، اما خبر خوش اینکه این ایده قبلا به‌عمل درآمده است. در همان روزهای آخر سال، برای خرید رمان «دل تاریکی» به کتاب‌فروشی ناشر کتاب رفته بودم که با روایت بس تاریک‌تری مواجه شدم؛ مدیر انتشارات تعریف می‌کرد دیروز از نشر «آگاه» برای تحویل کتاب‌های جدید آمده بودند. در بین‌شان چشمم به چیزی افتاد که نزدیک بود اشکم دربیاید. گوش‌های ما، که مثلا مشغول براندازکردن کتاب‌ها بودیم، قدری تیز شد. -‌می‌دانید چه؟ کتابِ «استقرار شریعت در مذهب مسیحِ» هگل با ترجمه باقر پرهام تجدیدِ چاپ شده بود و می‌دانید در چند نسخه؟ گوش‌های ما باز تیزتر شد.‌– ٣٠٠ نسخه، باورتان می‌شود؟!
به چشم ما که انسان‌های معقول و واقع‌گرایی هستیم و می‌توانیم منطقی به قضایا نگاه کنیم، ابراز احساسات آن ناشر محترم تا حدی مبالغه‌آمیز می‌نماید. برای ما که مدت‌ها بود دیگر به سقف تیراژ هزار عادت کرده بودیم، معقول است که روزی این عدد به ٥٠٠ یا حتی ١٥٠ هم برسد -‌حتی اگر کتابی از هگل باشد، آن‌هم با ترجمه باقر پرهام. اما لابد آن ناشر قدیمی هنوز روزهای روشنی را، که خیلی هم دور نیست، به‌یاد می‌آورد که تیراژ پنج ‌هزار‌ و تجدیدِ چاپ‌های متوالی در مدت‌زمانی کوتاه، اتفاقی شگفت نبود و کف تیراژ مثلا سه ‌هزار نسخه بود که شامل کتاب‌هایی با مخاطب خاص می‌شد –‌مثلا همان «استقرار شریعتِ» هگل با ترجمه باقر پرهام. از سه‌ هزار به ٣٠٠: نشر کتاب در ایران مگر از کدام مسیر دوزخی گذشته است؟
به اینجا که می‌رسد، رسم است همه توپ را به زمین «مردم» بیندازند. سؤال یک میلیون دلاری این است: «چرا ایرانیان کتاب نمی‌خوانند؟» و پاسخ‌هایی که از توی تاکسی تا سرِ کلاس دانشگاه می‌توان شنید: چون در نان شب‌شان مانده‌اند؛ چون خود را مردم دانایی می‌دانند؛ چون دغدغه ندارند؛ چون کتاب‌خواندن در فرهنگ ایرانیان نهادینه نشده است.
طبعا دولت هم مثل همیشه به اندازه مردم متهم است. دولت باید از ناشران حمایت کند، دولت باید برای کاغذ یارانه بدهد، دولت باید از دخالت نابجای خود در اعطای مجوز بکاهد، و نظام آموزشی باید از کودکی مسئله کتاب‌خوانی را در آحاد ملت نهادینه کند. نشاندن دولت در مقام متهم، به‌‌ویژه زمانی آسان‌تر می‌شود که تجربه هشت‌ساله دولتی پشت سر باشد که با سیاست‌های ضدفرهنگی خود، مدام در این فکر بود چطور می‌تواند هیچ ‌کاری نکند، یا از انجام هر کاری جلوگیری کند.
بله، مردم مقصرند و دولت مقصرتر، اما راستی، عجیب نیست که هیچ‌کس از نقش خود ناشران در ایجاد این وضعیت نمی‌پرسد؟ ناشران همیشه در این دعوا غایب بوده‌اند و خود را پشت زوج دولت-‌مردم
قایم کرده‌اند. هرازگاهی شاید وقتی پای قیمت کتاب و استحاله آن به کالایی لوکس به میان آمده، نوک پیکان آن سؤال که «چرا ایرانیان کتاب نمی‌خوانند؟» به‌سمت آنها نشانه رفته باشد، اما آنها بلافاصله با حواله‌کردن جواب به قیمت بالای کاغذ و تیراژ محدود، دوباره زوج دولت-‌مردم را سپر بلا کرده‌اند. در واقع، ناشران همیشه با گرفتن ژستِ «خادمان فرهنگ»، در مقام اعتراض بوده‌اند، ولی بد نیست یک‌بار هم شده آنها را در مقام اتهام بنشانیم (مثلا به‌مناسبت این روزها که «مردم»، از همه‌جای کشور، برای شرکت در یک مراسم «دولتی»، خود را به نمایشگاه کتاب تهران می‌رسانند).
«این روزها»، بیش از هر زمان دیگری در طول سال، ناشران در کانون توجه خبرگزاری‌ها قرار می‌گیرند. پیش از آغاز نمایشگاه، به هر سایتی (و به‌ویژه سایت «خبرگزاری کتاب») که سر می‌زدید، حتما به گفت‌وگو با ناشری برمی‌خوردید که به‌نحوی از انحا از شرایط موجود ابراز رضایت کرده است. یکی خوشحال بود ثبت‌نام اینترنتی، ناشران را از مراجعات مکرر معاف کرده و دیگری از مشارکت‌دادن ناشران در برگزاری نمایشگاه استقبال می‌کرد. به‌نظر می‌رسد ناشران با دولت فعلی به‌ نوعی صلح و آشتی رسیده‌اند و روزهای گذشته را کم‌کم به‌دست فراموشی می‌سپارند؛ روزهایی که با معطل‌ماندن کتاب‌ها در ارشاد و گاهی گم‌شدن‌شان در هزارتوهای آن، گرانی کاغذ و قطع یارانه دولتی گره خورده است، البته هنوز نارضایتی‌ از وضع ممیزی به‌جای خود باقی است و مشکل گرانی کاغذ هم حل نشده، اما به‌هرحال، ناشران به همین «تب» راضی شده‌اند. در‌این‌اثنا، روزهای سخت گذشته جان می‌دهد برای اینکه همه کاسه‌کوزه‌ها را سر دولت اصولگرای سابق بشکنیم و باز از نقش ناشران در «بحران نشر» غافل شویم. برعکس، ما می‌خواهیم روزهای روشن‌تری را به‌یاد آوریم و منشأ بحران را در جایی بجوییم که از قضا سهم ناشران در آن بسیار بیشتر از دولت یا مردم است؛ منظور روزهای دولت اصلاحات است.
شعار «توسعه سیاسی» دولت اصلاحات اول از همه بر حوزه فرهنگ تأثیر گذاشت. (واضح است که گزارش ما در اینجا تا حد امکان سردستی و تقلیل‌گراست.) تعداد روزنامه‌ها ناگهان افزایش یافت، محدودیت‌های قبلی از سر راه موسیقی برداشته شد و نسل جدیدی از هنرمندان سینما و تئاتر و هنرهای تجسمی به میدان آمدند. در حوزه نشر هم اعطای مجوز آسان‌تر شد، کتاب‌ها و آدم‌های بسیاری از محاق درآمدند و ناشران فراوانی در سایه حمایت بی‌دریغ دولت پا به عرصه نشر گذاشتند. به‌این‌ترتیب، حوزه فرهنگ رونق گرفت و هزینه کار فرهنگی تا حد زیادی پایین آمد. در بخش ادبیات، آثار توقیفی نویسندگانی که سال‌ها پیش مرده بودند یا قرار بود بمیرند، از محاق توقیف درآمد و رونقی هم به آثار غیرتوقیفی داد. صفحات ادبی ناگهان به پدیده ژورنالیسم ایران بدل شد و منتقدان جوان، خوانندگان‌شان را با مفاهیم و نام‌های غریبی آشنا کردند که تا‌به‌حال به گوش هیچ‌کس نخورده بود. همه‌چیز دست ‌به ‌دست هم داد تا امکان نویسنده یا شاعر‌شدن تقریبا برای همه فراهم شود و سرانه آزادی بیان به جد افزایش یابد. کارگاه‌های داستان‌نویسی و انجمن‌های شعرخوانی در اقصی‌نقاط کشور برپا شد تا به کفِ نیازهای خیل علاقه‌مندان پاسخ دهد.
در بخش علوم انسانی، ولعی برای شناخت انواع و اقسام مکاتب نظری فراگیر شد. جوانانی که تشنه دانستن بودند شبانه‌روز از دل فلسفه غرب، مفهومی بیرون می‌کشیدند و آن را زینتِ سلاح برنده کلامِ نافذ، اما نامفهوم خود علیه دیگران می‌کردند. دراین‌میان، عده‌ای هم کمر همت بستند و با صرف همه توان خود برای ترجمه آثار نظری، به‌واقع درحق دیگران فداکاری کردند. به‌این‌ترتیب، هرکس که نتوانست از امکان نویسنده یا شاعرشدن برخوردار شود، به‌عنوان مترجم مشغول‎به‌کار شد. (نویسنده این سطرها، خود از نسل آخر این «مترجمان فداکار» است.)
بله، از بین خیل علاقه‌مندان به نویسندگی، طبعا عده‌ای هم بخت شرکت در کارگاه‌های داستان‌نویسی خوب را پیدا کردند و مسیرشان برای انتشار کتاب هموار شد. به این منظور، ناشران دلسوزی به صحنه آمدند که شعار «حمایت از نسل جوان نویسندگان» را سرلوحه کار خود قرار دادند و به‌این‌ترتیب، به‌زودی از میان خیل آن علاقه‌مندان، خیل مجموعه‌های داستانی و رمان‌های اول درآمد که رونق حوزه نشر را دوچندان کرد، اما از‌آنجا‎که این ناشران دلسوز منطقا باید به صرفه اقتصادی و «خواب سرمایه» نیز فکر می‌کردند، این کتاب‌ها با تیراژ محدود، معمولا هزار نسخه، به بازار آمدند.
در واقع، ایده «چاپ بر پایه تقاضا» از همین زمان به اجرا درآمده بود. براین‌اساس، تیراژ هزار نه‌ فقط یک کمیّت که درعین‌حال، معرف یک کیفیت بود -‌کیفیت آثار نویسندگان جوان، که غالبا به مصرف خودشان و دوستان و آشنایان‌شان می‌رسید. هرچه بود، «کتاب‌های اول» در آغاز استثنای بازار کتاب بودند و همچنان تیراژ سه ‌هزار و پنج ‌هزار رایج و بلکه معقول بود، اما این استثنا به‌تدریج بخش اعظم بازار نشر را اشغال کرد و آن سه‌ هزار و پنج‌ هزار را به استثنا بدل کرد. زمانی قرار بود کیفیت هزار، خود را به سطح کیفیت پنج‌ هزارتایی‌ها برساند، اما به‌زودی آن‌چنان بازار کتاب را از وجود خود اشباع کرد که غالب پنج‌هزارتایی‌ها برای ادامه حیات مجبور شدند خود را تا سطح هزار پایین بیاورند. در این تغییر و تحول، آنچه رخ داد، تنها افت تیراژ پنج‌ هزار به هزار نبود، بلکه افت کیفیت پنج ‌هزار به هزار و غالب‌شدن کیفیت هزار بر بازار کتاب بود. به‌این‌ترتیب، «کیفیت هزار» تبدیل به اسم رمز و نمادی برای یک وضعیت شد.
هم‌زمان، ناشران ما هم کم‌کم شکل «چاپخانه» به خود می‌گرفتند. در میان خیل آن علاقه‌مندان، بعضی هم به‌هر‌دلیل، مثلا به‌دلیل استعداد یا بخت کمتر در یافتن کارگاه‌های خوب، از اقبال این دسته از ناشران دلسوز برخوردار نشدند، اما باز نتوانستند بر میل مبهم خود به «داشتن کتاب» غلبه کنند و به‌ناچار به ناشران دلسوز دیگری رو آوردند. آنها به میل خود حاضر شدند، هزینه چاپ کتاب‌شان را تقبل کنند و آن ناشران هم به ‌اکراه، تن به این تقاضاها داده و چاپخانه‌های خود را در اختیار این عزیزان قرار دادند. به‌این‌ترتیب، جلوه دیگری از ایده بکر «چاپ بر پایه تقاضا» پدیدار شد. هم‌زمان با گرانی قیمت کاغذ و قطع حمایت‌های دولتی، هزینه اقتصادی «چاپ بر پایه تقاضا» نیز بالا رفت و بنابراین داستان‌نویسان و شاعران جوان، که هنوز عاشقانه دوست داشتند کتابی به‌نام خود داشته باشند، به تیراژ ٥٠٠ و کمتر رضایت دادند.
در بخش علوم انسانی، بیش ‌از‌ همه، حمایت ناشران دلسوز از ترجمه‌های بد، دردسرساز شد. مدت‌هاست هفته‌ای نمی‌گذرد که صدای فریاد اهل فن از ترجمه سراپا مغلوط کتابی مهم در حوزه فلسفه، جامعه‌شناسی یا اقتصاد بلند نشود. در تازه‌ترین نمونه، ترجمه کتاب «سرمایه در قرن بیستم» نوشته اقتصاددان فرانسوی، توماس پیکتی، به فارسی منتشر شد و موجی از حیرت صاحب‌نظران را برانگیخت. محض نمونه، پرویز صداقت در سایت «نقد اقتصاد سیاسی»، در مطلبی با عنوان «توماس پیکتی در سرزمین عجایب» به سوگ علم اقتصاد در ایران نشست. آقای صداقت چون از سرعت بالای مترجم ایرانی در ترجمه این کتاب حجیم به حیرت افتاده بود، دست به مقایسه‌ای میان مترجم انگلیسی و فارسی کتاب زد. مترجم انگلیسی کتاب، آرتور گلدهامر، «که در آستانه هفتاد سالگی است، دانش‌آموخته ‌ام.‌ای. تی در مقطع دکترا است و اکنون در مرکز مطالعات اروپا در دانشگاه هاروارد کار می‌کند. گلدهامر کارشناس برجسته مسائل فرانسه و اروپاست، چنان‌که در مورد رخدادهای اروپا دائما از او نظرخواهی می‌شود. وی حدود چهار دهه است که به ترجمه از فرانسه به انگلیسی مشغول است و بارها جوایزی برای ترجمه‌ها و رساله‌های پژوهشی‌اش دریافت کرده است... .کتاب سرمایه پیکتی تقریبا صدمین کتابی است که او ترجمه کرده است. گلدهامر، با وجود همه این توانمندی‌ها، پنج ماه به‌صورت تمام‌وقت صرف ترجمه کتاب کرد...‌ .» در مقابل، مترجم ایرانی، که گویا با همین کتاب به بازار نشر معرفی شده است، کتاب را ظرف مدت ٨٧ روز ترجمه کرده، یعنی چیزی حدود نیمی از زمانی که صرف ترجمه انگلیسی شده است و این خود ثابت می‌کند که «بهره‌وری مترجم» نیز باید به عوامل مؤثر در «چاپ بر پایه تقاضا» اضافه شود.
هم در علوم انسانی و هم در ادبیات، برای میل بیمارگون افراد به داشتن کتاب، البته می‌توان دلایل روان‌شناختی فردی و جمعی جُست، اما تا‌جایی‌که پای ناشران در میان است، ایشان، چه با سوءاستفاده از کاغذ ارزان و حمایت دولتی و چه با گرفتن ژست «حمایت از نسل جوان نویسندگان و شاعران»، غیر از آنکه شأن خود را تا حد یک چاپخانه پایین آوردند، دستِ‌کم دو ضربه مهلک نیز به رابطه خوانندگان با بازار کتاب زدند. آنها غیر از «گل‌آلودکردن» بازار کتاب و بی‌اعتمادکردن عموم مردم به هر آنچه در حوزه ادبیات و نظریه می‌گذرد، زیر پای نهادی بسیار مهم را هم خالی کردند؛ یک حلقه وصل یا میانجی، که خوانندگان را به بازار کتاب وصل می‌کرد و مسیری معقول برای رشد نویسندگان جوان فراهم می‌کرد؛ منظور، مجلات نظری و ادبی است.
مجلات از قدیم‌الایّام در فضای فرهنگی ایران مهم شمرده می‌شدند. بسیاری از مترجمان، نویسندگان و شاعران پیشرو ما نخستین کارهای خود را در مجلات منتشر کردند. بسیاری از غول‌های ادبیات ما زمانی سردبیر مجلات مهم ادبی بودند. مثال بزنیم: پدر شعر نو ما؛ نیما، شعر معروف خود «افسانه» را اولین‌بار در روزنامه «قرن بیستمِ» میرزاده عشقی منتشر کرد، فروغ فرخزاد، اولین شعر خود «گناه» را در مجله «روشنفکر» منتشر کرد که دبیر ادبی آن فریدون مشیری بود و بسیاری از شاعران مشهور معاصر با چاپ اشعارشان در این مجله به شهرت رسیدند و احمد شاملو هم که خودش، به‌قول نجف دریابندری، یا در حال دایرکردن مجله‌ای تعطیل بود یا تعطیل‌کردن مجله‌ای دایر. در بین داستان‌نویسان، گلشیریِ جوان نخستین داستان‌هایش را در «جُنگ اصفهان» منتشر کرد و بعد از آن هم، هر زمان فرصت تنفس یافت، مجله‌ای دایر کرد تا محل انتشار کارهای نویسندگان جوان باشد. و بهرام صادقی، که بعضی او را بهترین داستان‌کوتاه‌نویس ایرانی می‌دانند، همه داستان‌های کوتاه خود را در مجلات به چاپ رساند و فقط بعدها بود که ابوالحسن نجفی از سرِ خیرخواهی برخی از این داستان‌ها را در مجموعه‌ای به‌نام «سنگر و قمقمه‌های خالی» گرد‌آورد. این نام‌ها مربوط‌به دوران فردوسی و رودکی یا حافظ و سعدی نبوده‌اند که بگوییم فراموش شده‌اند، آنها متعلق‌به عصر جدید ادبیات ایران‌اند که از عمرش هنوز صدسال هم نمی‌گذرد.
در بخش نظری، هنوز تجربه «ارغنون» از یادمان نرفته. در روزهایی که اساتید خسته و پابه‌سن‌گذاشته دانشگاه، هنوز از روی جزوه‌های از فرط کهنگی نم‌زده و پاره‌پوره خود، درس افلاطون و ارسطو و کانت می‌گفتند، گروه کوچکی از متفکران و استادان جوان و پیشرو، با ترجمه‌های خوب‌شان از مقالات دست‌اول، نمونه‌ای از «آکادمی بیرون از آکادمی» را عرضه کردند. بسیاری از مترجمان قابلِ‌اعتمادِ این روزها، کار خود را از همین مجله آغاز کرده‌اند.
مجلات در همه‌جا همین نقش را بازی می‌کنند. آنها ضمنا خانه منتقدان متنفذ و متخصصی هستند که آثار خوب را از بد تمییز می‌دهند و رأی‌شان برای خوانندگان حجت است. به این اعتبار، هر مجله‌ای، بنا به موضع و رویکردی که دارد، به ادبیات و جریان روشنفکری زمان خود جهت می‌دهد و جریان می‌سازد. در همین ایران خودمان، امثال شاملو و گلشیری به‌واسطه مجلات مختلف، جریان ادبی مورد نظر خود را به راه انداختند و حسبِ اعتبار و نفوذ کلامی که داشتند سلیقه خود را بر شعر و داستان ایران حاکم کردند. حالا کجاست «سخن» و «فردوسی» و «نقدآگاه» و «کتاب جمعه» و «ارغنون» و چه آمده است بر سر «زنده‌رود» و «نگاه نو» و «سینما و ادبیات»؟ واضح است که دلایل زیادی در افول این مجلات تأثیرگذار بوده‌اند –‌ازجمله ندانم‌کاری‌ها و قصورات خود آنها‌– اما ناشران ما هم که گویا تنها به نفع خود می‌اندیشند و آن‌هم نفع کوتاه‌مدت، با ژست‌های پوچی مثل «خدمت فرهنگی» و «حمایت از نسل جوان»، به‌کلی این میانجی مهم میان مردم و بازار کتاب را از دور خارج کردند. حالا هرچقدر که مراسم رونمایی و جلسات نقد و بررسی و جشن‌های چهل‌سالگی و پنجاه‌سالگی و شصت‌سالگی با حضور نویسندگان و شاعران و بازیگران همه‌فن‌حریف برگزار شود، باز جای خالی آن منتقد پرنفوذ پُر نخواهد شد که با کلام صائبش به ما بگوید عمق این برکه گل‌آلود چقدر است.
پُرواضح است که همه ناشران از یک قماش نیستند. نه، هستند ناشرانی که هنوز به اصول و معیارهایی پایبندند، اما ایشان، مثل همان کتاب‌های تیراژ سه ‌هزار و پنج‌ هزار، در اقلیت‌اند. (نشر «نی» بی‌تردید از این دسته است.) بحث ما ترس از تیراژ ١٥٠ نیست. در غرب هم بعضی کتاب‌های خاص با همین تیراژ و براساس همان فرمول «چاپ بر پایه تقاضا» منتشر می‌شوند. مسئله غالب‌شدن «کیفیت» ١٥٠ بر بازار کتاب است. پس خوب است ناشران، وقتی بهار مطالعه هم مثل هر بهار دیگر طی شد، با هم بنشینند و این‌بار از نقد خود آغاز کنند. برای بیرون‌آمدن از این تاریکی، ناشران باید تصمیم بگیرند می‌خواهند چاپخانه باشند یا انتشارات.
پی‌نوشت‌ها:
 (١) «صادق زیباکلام: نمایشگاه کتاب سالانه ٤٠٠ هزار نفر را کتاب‌خوان می‌کند»، خبرگزاری کتاب ایران، ١١/٢/٩٤.
(٢) «آیا توفان دیگری در راه است؟»، اعتماد، ٣٠/١٢/١٣٩٣، ص. ٢٠.

شرق

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: