نقش حوادث در شکل‌گیری آثار مکتوب / احمد راسخی لنگرودی - بخش چهارم و پایانی

1394/2/22 ۱۰:۴۸

نقش حوادث در شکل‌گیری آثار مکتوب / احمد راسخی لنگرودی - بخش چهارم و پایانی

نویسنده ‌شدن استاد سعید نفیسی (۱۲۷۴ـ ۱۳۴۵) حکایت دیگری دارد. او که ابتدائا در دنیای شعر غوطه‌ور بود و برحسب علاقه روزگاری سودای شاعر شدن را در سر می‌پروراند، تحت تأثیر نکته‌آموزی‌ها و جاذبه‌های ادبیات فرانسه، تغییر مسیر داد و در پی گمگشته خود به نثر روی آورد و پیشه نویسندگی را برگزید. در این ساحت ایمان و صداقت و سادگی و روانی را آزمود و مهارتی شگفت‌انگیز در فارسی‌نویسی از خود به ظهور رسانید. حاصل این مهارت، چاپ و نشر ۲۵۰ کتاب و رساله، و نیز ۶۰۰ مقاله می‌توان نام برد. وقتی از او سؤال می‌شود که چرا نویسنده شدید؟ در پاسخ می‌گوید:

 

ایمان و صداقت

نویسنده ‌شدن استاد سعید نفیسی (۱۲۷۴ـ ۱۳۴۵) حکایت دیگری دارد. او که ابتدائا در دنیای شعر غوطه‌ور بود و برحسب علاقه روزگاری سودای شاعر شدن را در سر می‌پروراند، تحت تأثیر نکته‌آموزی‌ها و جاذبه‌های ادبیات فرانسه، تغییر مسیر داد و در پی گمگشته خود به نثر روی آورد و پیشه نویسندگی را برگزید. در این ساحت ایمان و صداقت و سادگی و روانی را آزمود و مهارتی شگفت‌انگیز در فارسی‌نویسی از خود به ظهور رسانید. حاصل این مهارت، چاپ و نشر ۲۵۰ کتاب و رساله، و نیز ۶۰۰ مقاله می‌توان نام برد. وقتی از او سؤال می‌شود که چرا نویسنده شدید؟ در پاسخ می‌گوید:

«روزی که قلم بر کاغذ گذاشتم، نمی‌دانستم نویسنده خواهم شد، گمان می‌بردم که شاعر می‌شوم. می‌کوشیدم چند مصراع در آن وزن و قافیه‌ای که به دلم نشسته بود، بسازم. قافیه‌ها را در حاشیه کاغذ می‌نوشتم و می‌گشتم مضمونهای مناسب بیابم. از ۱۲۹۵ تا ۱۳۰۲ بیش از هشت هزار بیت شعر گفتم، چون باز هم کتاب می‌خواندم، خود می‌دانستم که بهتر از دیگران شعر نگفته‌ام. همان حس برتری‌جویی مرا برانگیخت که دست از این کار بیهوده بردارم. سرمشقی که از ادبیات فرانسه گرفته بودم، به من این نکته بسیار مهم را آموخته بود و آن این بود که در ادبیات، ایمان و صداقت دو شرط عمده است. کسی چیزی را که جدا بدان معتقد نیست و قطعا آن را راست و درست نمی‌داند نباید بنویسد. شاعرانی که در میدان زندگی دیده بودم برخلاف من می‌رفتند. می‌دیدم که چه می‌کنند و همان را نمی‌گویند و چه می‌گویند و همان را نمی‌کنند. همین آزمایش بسیار تلخ دل‌آزار طبع مرا از شاعری بیزار کرد. ترجمه از زبان فرانسه اندک اندک نویسندگی به زبان فارسی را به من آموخت. آثار چیز خواندن کم‌کم همه آثار مهم نظم و نثر فارسی را در ذهن من بر روی آنچه از ادبیات اروپایی خوانده بودم، انباشت. عادت به کتاب سبب شده بود که بیشتر زندگی من در خانه می‌گذشت. قهراً به سخنان زنان بیشتر گوش می‌دادم. فارسی ساده طبیعی بی‌پیرایه آنها بیشتر در گوش من جای می‌گرفت و خود می‌دانم که زبان فارسی را از کتاب و از زنان ایران یاد گرفته‌ام. اگر من هم چون دیگران تنها از مردان می‌شنیدم، قطعاً امروز به گونه دیگر می‌نوشتم.»۱

 

یک اتفاق ساده

نثرنویسی غلامرضا رشید یاسمی (۱۲۷۳ـ۱۳۳۰)، صاحب آثاری چون: «تاریخ ادبیات ایران از آغاز صفویه تا عصر حاضر» و «تاریخ مختصر ایران»، زمانی ظهور و بروز یافت که در صحراها و دهات ولایت خود، کرمانشاهان، و در میان ایلات و عشایر در زیر چادرها با قلم نویسنده‌ای چون حسین عدل‌الملک در روزنامه «رعد» آشنا شد. نثرنویسی او تا قبل از این آشنایی، منحصر به کاغذهای دوستانه خشک و خنک بود. «نه قوه داشتم که نثر پرتخمه و غلیظ بنویسم، نه جرأت می‌کردم که مکنونات ضمیر خود را با همان الفاظ ساده‌ای که می‌دانستم بنگارم؛ زیرا که می‌ترسیدم بگویند عامی است و سواد ندارد!» نثر پخته عدل‌الملک در روزنامه رعد، او را از زندگی در صحراها و در زیر چادرها به تهران کشاند و برای بیدارشدن طبع خفته‌اش، وی را در محضر استادان شعر و ادبی همچون نظام‌وفا قرار داد:

«روزی یک اتفاق خارق‌العاده در زیر آن چادرها افتاد. از شهر یک بسته روزنامه رعد آوردند. پاورقی شیرینی داشت به قلم حسین عدل‌الملک (دادگر)، در سرگذشت جوانی که در تهران دچار حوادثی شده بود. عطش خواندن چنان در من غلیان داشت که مکرر آن را خواندم. امروز نمی‌دانم موضوع آن رمان و ارزش ادبی آن چه بود، ولی آن وقت مرا سرمست کرد و بر آن داشت که خود را به این شهری که تهران نام دارد، برسانم… من عمداً آن بهشت‌های بی‌نظیر را رها کردم و خود را به شهر کرمانشاه و از آنجا به پایتخت ایران رساندم.

در آن زمان، مدرسه سن‌لویی رونقی داشت. کشیش‌های عالم و خدمتگزار و دلسوز از فرانسه می‌آمدند و در نشر فرهنگ مغرب‌زمین می‌کوشیدند. فرانسه‌دانی بزرگترین کلید معرفت جدید و تمدن اروپایی محسوب می‌شد. من یکسر به این مدرسه رفتم که زبان‌دان شده به اروپا مسافرت کنم… افق جدیدی در برابر خود یافتم که زیبایی صورت و جمال معنی آن چشم و دلم را خیره و آشفته می‌کرد. شب و روز آرام نمی‌گرفتم تا کتابی را ختم نکنم و عوض آن را از کتابخانه مدرسه نگیرم…

سابقاً موضوع انشاهای کلاس ما عبارت بود از: «علم بهتر است یا مال؟»، «تکلیف فرزند نسبت به والدین چیست؟»، «شمشیر برنده است یا قلم؟» و «وظیفه انسان نسبت به خدا، وطن و پدر و معلم و مربی چیست؟» شاگردان تمام هفته را گذاشته، صبح همان روزی که درس فارسی داشتیم، چند سطری به هم می‌بافتند. نظام ‌وفا (یکی از اساتید) شیوه جدیدی به کار بست، ما را به شرح مناظر طبیعی واداشت و اگر شاگرد رندی، در بیان تفرج خود در باغی، دم از عشق و عاشقی هم می‌زد، مانع نمی‌شد و آن را مثل رمان و افسانه تلقی می‌کرد. شور و نشاط من از همه بیشتر بود. دائم یا شعر می‌خواندم یا شعر می‌گفتم. نظام نه تنها مرا در کلاس تجلیل می‌کرد، بلکه در تشویق من ابیاتی هم می‌سرود. از آن میان، این چند شعر به خاطرم مانده است:

آفرین ای رشید بر طبعت

که چو بحری است درّ و گوهربار

بود وطواط اگر به دورة تو

کی ز شاگردی تو بودش عار؟

طبع کی دیده این چنین وقّاد؟

بحر کی دیده این چنین زخّار؟

باش همواره اوستاد سخن

باش پیوسته محیی گفتار»

و این چنین بود که طبع خفته رشید یاسمی در اثر آموزه‌های استادانی چون نظام‌وفا بیدار شد و او را با دنیای نظم و نثر آشنا ساخت.

 

تجدیدی در درس انشا

حسین قندی از نویسندگان برجسته مطبوعات، زمینه‌های آشنایی خود را با ساحت قلم، از یک سوی، تجدیدی در درس انشا در طول دوران تحصیل و از سوی دیگر خواندنهای زیاد می‌داند. وی ماجرای نویسنده شدن خود را چنین گزارش می‌کند:

«تجدید آوردن از درس انشا در آن روزگار خنده‌آور بود؛ اما برای من غصه‌آور، چون تابستان گاه بازی بود و هنگامة شیطنت‌های نوجوانی. این اتفاق به هر حال رخ داده بود و بعد از ظهر یکی از همین روزهای خرداد، پدرم انبانی از کتابهای گوناگون بر سرم ریخت و گفت: «بخوان و برایم تعریف کن.»

این حادثه مرا با ادبیات آشنا کرد و من با نام و آثار حجازی، هدایت، چوبک، آل احمد، اشتاین‌بک، همینگوی، تولستوی، چخوف، بالزاک، هوگو… و در زمینه شعر و نظم با سعدی، نیما، اخوان و بعدها با فروغ، شاملو و دیگران آشنا شدم. زمان چنان سریع گذشت که روزی از روزهای خرداد ۱۳۴۹ متوجه شدم دیپلم به دست و یک دفتر از نوشته‌های پراکنده، موزون و ناموزون… نمی‌دانم چه کنم و چه کاره‌ام؟

تصمیم درباره استقلال مالی با آن بضاعت اندک و ناچیز علمی خنده‌آورتر از تجدیدی از درس انشا بود. با این حال با مراجعه به آشنایی در یک هفته‌نامه متعلق به او مشغول کار شدم و این نیز سبب شد تا با حال و هوای مطبوعات آن روزگار آشنا و با کاغذ و مرکب و چاپ دمخور شوم. مطالعه هر روز نشریات گوناگونی که به دفتر هفته‌نامه می‌رسید و خواندن و خواندن، شوقم را به نوشتن افزود و در یک روز برفی دی ماه ۱۳۴۹ متوجه شدم که عاشقم!

برف سنگین آن روز مانع شده بود که مثل همیشه نشریات به دفتر روزنامه برسد و من انگار گمشده‌ای داشتم. شال و کلاه کردم و از در زدم بیرون و سراسر خیابان نادری آن روز را زیر بارش برف گشتم و از هر باجه‌فروش مطبوعات، مجله‌ها و روزنامه‌هایی را که آن روز منتشر شده بود، خریدم.»۳

و این چنین بود که روزنامه‌نگاری چون حسین قندی وارد عرصه روزنامه‌نگاری شد و طی چند دهه به طور حرفه‌ای به سرمقاله‌نویسی و یادداشت‌نویسی روزنامه‌های متعدد کشور پرداخت.

 

پی‌نوشتها:

۱٫نفیسی، ۱۳۲۳ ب، ص۴، به نقل از هوشنگ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ج۴، صص۳۷۶ـ۳۷۷، فرهنگ معاصر، ۱۳۸۱

۲٫ رشید یاسمی، غلامرضا، چگونه نویسنده یا شاعر شدید؟ امید، سال ۲ (دوره جدید)، شماره ۲۲، صص۴ـ۳، به نقل از هوشنگ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ج۳، صص ۳۵۸ـ ۳۵۹

۳٫پژوهشنامه تاریخ مطبوعات ایران، ص۱۵۸

روزنامه اطلاعات

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: