1394/9/15 ۰۹:۲۱
زبان را خانه وجود دانستهاند. ابتنای حیات و سکونت گزیدن در هستی انسانی و تبدیل حیوان ناطق به انسان عاقل از مسیر زبان و گویش صورت میپذیرد. تجربه نشان داده درخصوص پدیدهها یا امور ساری و جاری که آدمی در آنها غرق یا در زندگی و زیستن است اندیشه و تأمل نیز کمتر صورت میپذیرد و زبان و پیرامونش نیز چنیناند.
زبان را خانه وجود دانستهاند. ابتنای حیات و سکونت گزیدن در هستی انسانی و تبدیل حیوان ناطق به انسان عاقل از مسیر زبان و گویش صورت میپذیرد.
تجربه نشان داده درخصوص پدیدهها یا امور ساری و جاری که آدمی در آنها غرق یا در زندگی و زیستن است اندیشه و تأمل نیز کمتر صورت میپذیرد و زبان و پیرامونش نیز چنیناند.
با آوا و لحن و صدا بدنیا میآییم و در جریان و در بستر رشد و جهش، توانش گفتاری و بیانیِ و سخن ما وامیشکفد و بروز مییابد و تکمیل میشود و با فرهنگ و آداب و رفتارهای اجتماعی در میآمیزد و با خود شاخ و برگها و احتمالاً میوههای مختلف را برای جوامع انسانی فرا میآرد.
اما اگر در این پدیده دم دستی که بواسطه آن میاندیشیم و میزییم بیشتر تأمل کنیم خواهیم دید اگر یک زبان را درخت و مادر بیان و گفتار بدانیم ساق و برگش گویشها و لهجههای آن زبان هستند. فرهنگ و اندیشهها در بستر زبان شکل میگیرند و میبالند و متقابلاً آنها را دگرگون و دچار تغییر میکنند.
بهعلاوه زبان مهمترین عامل مؤثر، زنده و واقعیِ پیوند امروز با دیروز، نسل کنونی و معاصر با پیشینیان و گذشتگان، انتقال راحت و تدریجی و بدون عارضه اندیشهها و هنجارها و ارزشها و در اصل افزایش غنا و انبان و اندوخته فکری و فرهنگی امروزیان است. هرچه پیوند و ارتباطات امروزیان از گذشته بیشتر قطع و گسسته گردد هزینههای ابداع و اختراع مجدد و بازآموزی و نوسازی و بروزرسانی جوامع و نظامهای آنها نیز بیشتر میشود.
لذا اگر از ابزارهای زبانی در این راه کمک گیریم و در راه حفظ و بهرهبرداری و تقویت این ابزارهای بعضاً خدادادی و طبیعی و بقول برخی گشتاری بیشتر و با برنامهها و سیاستهای کارآمدتر بیشتر بکوشیم هم در راه پیشرفت جامعه تلاش کردهایم و هم آسیبها و هزینههای مختلف فرهنگی و اجتماعی را تقلیل دادهایم. بهعبارتی زبانها، گویشها و لهجهها منابع و معادن عظیم، نسلی، تاریخی و فرهنگی بزرگی هستند که به رایگان و آزاد و همگانی در دسترس عامه مردم قرار دارند که هرچه از آنها برداشت شود نه کم، که بر ارزش و درونمایه و کانساریشان بیشتر فزوده خواهد شد.
لذا جوامعی که از تکثر و تنوع زبانی برخوردارند به نحوی از معادن و ذخایر عظیمی بهره دارند که اگر در استفاده مؤثرش بکوشند چه بسا که داری، بیکاری و بی دولتی و مفلسی از آنها رخت برخواهد بست. اما همانگونه که میدانیم همه و خاصه سیاستگذاران چنین نظری نخواهند داشت. در جوامع چند فرهنگی و لاجرم چند زبانه این ویژگی را میتوان بهعنوان یک قابلیت جهت تنوع در اندیشیدن و نوآوری فکری و فرهنگی و زیستن افراد بحساب آورد و از این طریق در راه شادابی فکری و فرهنگی و بهزیستی کل جامعه بهره برد.
بهعبارتی یکسانی و یکپارچی افراد در زبان و گویش واحد فرصت نوآوریهای افراد را از سکونتگاههای وجودی مختلف سلب و ضمن ذایل کردن فرصتهای مختلف ارتباطی و باهمبودگی و نوآوری، خطر تک صدایی و تک محوری و درنهایت استبداد(های مختلف) را بیشتر میکند.
اگر زبان را نظامی متشکل از اجزای آوایی، دستوری و معنایی(واژگانی) بدانیم که با کارکرد غنا یافته و فزاینده خود ارتباطات کلامی و نوشتاری و در نتیجه تولید معنا و هستی انسانی را تسهیل و ممکن میکند این نظام با دوخرده نظام دیگر و به تعبیر برخی خرده نظامهای کوچکتر گویش و لهجه نیز در پیوند و مراوده مدوام است.گویش و لهجه را برخی در دل و جزیی از یک زبان مادر و ریشهدار تعریف میکنند.
بدین نحو که تغییرات آوایی یک زبان را لهجههای آن (مانند لهجه اصفهانی، یزدی، مشهدی که برای همه فارسی زبانها قابل فهم است) و گویش را تغییرات و تفاوتهای هم آوایی و هم واژگانی و بعضاً دستوری یک زبان میدانند که عموماً در مجموعه گویشهای یک زبان قابل فهم اما خارج از آن برقراری ارتباط زبانی را میسر نمیسازد. البته به زعم برخی لهجهها به مرور زمان و دوری از هم به گویش تبدیل و در صورت دوری بیشتر از هم و ثبات و قدرت و استیلا یافتن به یک زبان واحد تبدیل میشوند۱٫
لهجهها ممیزه و پیوند دهنده مردمان یک ناحیه زبانیرگویشی هستند و عموماً با تغییرات جمعیتی، فرهنگی، رسانهای و… در تغییر و تحولند.
اما در قیاس با لهجه، گویشها به دلیل اینکه دارای وجوه اختصاصی در واژگان و دستور (و صرف) هستند به صورت خاصتر و متمایزتر در یک منطقه جغرافیایی و زبانی سر بر میآورند و ارتباط عمیقتری با زبان مبدا و ریشه دارند.
بگونهای که برخی آنها را جزیی از زبانهای کهن و ریشهای میدانند (مانند برخی گویشهای راجی فارسی که در واژگان و نحو به زبان فارسی دری و میانه ـ و تا عصر ماد وفارسی باستان ـ نزدیکتر و در واقع تنها بازمانده این زبانهای کهن هستند). لذا اگر یک زبان واحد را در نظر بگیریم اهمیت گویشهای آن به مراتب مهمتر از لهجههایش(که عمدتاً تغییرات آوایی و سماعی و کلام سخنگویانش میباشد) خواهد بود. به نحوی که امروزه به جز زبانهای کردی، ترکی و عربی(در ایران) خود زبان فارسی که بازمانده زبانهای فارسی دری و میانه و باستان است گویشهای فراوانی وجود دارندکه بقایای این میراث را بردوش میکشند.
بهعبارتی صرفاً هریک از گویشهای زبان فارسی(بهعنوان زبان غالب و معیار کنونی) بواسطه در برداشتن تفاوتهای آوایی، دستوری و واژگانی حامل میراث گرانبهای تاریخ وگذشته ماست و با کار برروی آنها و گاه در غیاب اشیای عینی بازمانده از گذشته(مانند باستانشناسی) میتوان گذشته فرهنگ و انسانشناسی و تفکر و پارادایم آن را دنبال و جستجو کرد و از آن برای ساختن منابع و مواریث جدید بهره گرفت. بدین ترتیب گویشهای مختلف درون محدوده جغرافیایی ما از هر نوع زبان که باشند منابع دست نخورده و با ارزشی هستند که استفاده از آنها در هر موضوع از فرهنگ و رفتار و ارزشهای جامعه قابل استفاده هستند.
سوای از استفاده این منابع غنی زبانی برای دانشوران و محققان ادبیات، انسانشناسی، فرهنگ، جامعهشناسی و فلسفه و بازاندیشی و برکشیدن آنها از دل گرد و خاک مهجوری و فراموشی مردم یا دولتها و استفاده علمی ـ تحقیقاتی از آنها (که نقشی بعضاً رسمی و عمدتاً کتابخانهای یا موزهای در نگهداری و حفظ یاد آنها دارد) باید از وظیفه مهم دیگری در قبال این گویشها سخن گفت.
در واقع تبدیل صرف گویشها به سوژه علم و دانش و بررسی علمی اگرچه لایههای فراموشی یا جهل امروز ما را از زبان و فرهنگ و مردمان گذشته میزداید و جامعه علمی امروز را یک گام به شناخت جامعه باستانی دیروز یاری میرساند اما صرف این رویکرد خطر باستان شناسانه کردن زبان و تبدیل آن به فرهنگ موزهای و بردن گویش و زبانها درپستو و ویترین پرطمطراق علم و دانشگاه و کتابخانهها و در نهایت در قفس انداختن آنها را در بردارد.
گویشها که بزرگترین سرمایه نقد و بقایای نیمه جان گذشته و دردستان ما هستند اگر صرفاً رهسپار موزه و آزمایشگاه آکادمیک و جداسازی از بطن جامعه گردندند در مدت زمانی مرده و به مومیاییهای صرفاً قابل یاد و فخرفروشی و هویتسازیهای نیمهجان بدل خواهند شد.
بهعلاوه امروز با دو خطر رسانهها و دولتهای تکصدا و نامتکثر نه فقط گویشهای محلی بلکه زبانهای غیر معیار نیز در خطر نابودی و فراموشی بیشتر قرار میگیرند. دولتهای تک محور و تکصدا عموماً بدلیل وحشت خیالین از تنوع و تکثر قومی، زبانی و فرهنگی و اسیر شدن در ایدئولوژی ملیگرایی افراطی با سرکوب اقلیتهای مختلف و دیدن آنها به صورت خطر بالقوه و نه فرصت بالفعل کمتر اراده یا برنامه و خواستی را مصروف اهمیت بخشی مناسب به گویشها و زبانها میکنند.
ادامه دارد
پی نویس:
۱ـ فرهنگستان زبان و ادب فارسی(۱۳۹۱)، راهنمای گردآوری گویشها، ص۲
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید