گویش‌های محلی و فراموشی در عصر جهانی / دكترمحمدرضا مهدیزاده

1394/1/16 ۰۹:۲۵

گویش‌های محلی و فراموشی در عصر جهانی / دكترمحمدرضا مهدیزاده

زبان را خانه وجود دانسته‌اند. ابتنای حیات و سكونت در هستی و تبدیل حیوان ناطق به انسان عاقل از مسیر زبان و گویش صورت می‌پذیرد. تجربه نشان داده در پدیده‌ها یا امور جاری كه آدمی در آنها غرق یا در زندگی است اندیشه و تامل نیز كمتر می‌شود. زبان و پیرامونش نیز چنینند. با آوا، لحن و صدا به‌دنیا می‌آییم

 

تنوع زبانی زمینه‌های تنوع در اندیشه را فراهم می‌كند

زبان را خانه وجود دانسته‌اند. ابتنای حیات و سكونت در هستی و تبدیل حیوان ناطق به انسان عاقل از مسیر زبان و گویش صورت می‌پذیرد. تجربه نشان داده در پدیده‌ها یا امور جاری كه آدمی در آنها غرق یا در زندگی است اندیشه و تامل نیز كمتر می‌شود. زبان و پیرامونش نیز چنینند. با آوا، لحن و صدا به‌دنیا می‌آییم و در جریان و مدار رشد و جهش، توانش گفتاری و بیانی ما وامی‌شكفد، گسترده و تكمیل می‌شود و با فرهنگ، آداب و رفتارهای اجتماعی درمی‌آمیزد و نتایج مختلف را برای جوامع فرامی‌آورد. اما با تاملی در این پدیده دم‌دستی كه به‌واسطه آن می‌اندیشیم و می‌زی‌ایم اگر یك زبان را درخت و مادر بیان و گفتار بدانیم ساق و برگش گویش‌ها و لهجه‌های آن زبانند و فرهنگ و اندیشه‌ها در بسترش شكل می‌گیرند و می‌بالند و متقابلا آنها را دگرگون می‌كنند.  زبان مهم‌ترین عامل موثر و زنده پیوند امروز با دیروز، نسل كنونی و معاصر با پیشینیان و گذشتگان، انتقال تدریجی و بیعارضه اندیشه‌ها و هنجارها و افزایش غنا و اندوخته فكری و فرهنگی امروزیان است. هرچه پیوند امروزیان از گذشته بیشتر گسسته شود هزینه‌های ابداع، بازآموزی، نوسازی و به‌روزرسانی جوامع و نظام‌های آنها نیز بیشتر می‌شود. پس اگر از ابزارهای زبانی در این راه كمك‌گیریم و در حفظ و تقویت این ابزارهای خدادادی و به‌قولی گشتاری بیشتر و با برنامه‌ها و سیاست‌های كارآمد‌تر بكوشیم هم در پیشرفت جامعه تلاش كرده‌ایم، هم آسیب‌ها و هزینه‌های فرهنگی و اجتماعی را كاسته‌ایم. بعبارتی زبان‌ها، گویش‌ها و لهجه‌ها منابع و معادن عظیم نسلی، تاریخی و فرهنگی بزرگی هستند كه رایگان، آزاد و همگانی در دسترس عامه مردمند كه هرچه از آنها برداشت شود نه كم، كه بر ارزش و درونمایه آن افزوده می‌شود. جوامعی كه از تكثر و تنوع زبانی برخوردارند به نحوی از معادن عظیمی بهره دارند كه اگر در استفاده موثرش بكوشند چه بسا كه بیكاری، بی‌دولتی و افلاس از آنها رخت برخواهد بست. اما می‌دانیم همه و خاصه سیاستگذاران چنین نظری نخواهند داشت. در جوامع چند فرهنگی و لاجرم چند زبانه این ویژگی را می‌توان به عنوان یك قابلیت جهت تنوع در اندیشیدن، نواوری فكری، فرهنگی و زیستن افراد به حساب آورد و از آن در شادابی فكری، فرهنگی و بهزیستی كل جامعه بهره برد. به عبارتی یكسانی و یكپارچی افراد در زبان و گویش واحد فرصت‌های نوآوری را از سكونتگاه‌های وجودی مختلف سلب و با زایل كردن فرصت‌های مختلف ارتباطی، باهم‌بودگی و نوآوری، خطر تك‌صدایی، تك‌محوری و در نهایت (انواع) استبداد را دربردارد.

اگر زبان را نظامی متشكل از اجزای آوایی، دستوری و معنایی (واژگانی) بدانیم كه با كاركرد غنایافته و فزاینده خود ارتباطات كلامی، نوشتاری و لذا تولید معنا و هستومندی را تسهیل و ممكن می‌كند این نظام با دو خرده‌نظام دیگر گویش و لهجه نیز در پیوند و مراوده مدوام است. گویش و لهجه را برخی در دل و جزیی از یك زبان مادر و ریشه‌دار تعریف می‌كنند. به این نحوكه تغییرات آوایی یك زبان را لهجه‌های آن و گویش را تغییرات و تفاوت‌های آوایی، واژگانی و بعضا دستوری یك زبان می‌دانند كه عموما در یك زبان قابل فهم اما خارج از آن برقراری ارتباط زبانی را میسر نمی‌سازد. البته به‌زعم برخی لهجه‌ها به مرور زمان و دوری از هم به گویش تبدیل و در صورت دوری بیشتر از هم و ثبات، قدرت و استیلا‌یافتن، به زبان واحد تبدیل می‌شوند. لهجه‌ها ممیزه و پیوندگر مردمان یك ناحیه زبانی/ گویشی‌اند و عموما با تغییرات جمعیتی، فرهنگی، رسانه‌ای و... در تغییر و تحولند. اما درقیاس با لهجه، گویش‌ها به دلیل اینكه دارای وجوه اختصاصی در واژگان و دستورند به‌طور خاصتر و متمایزتر در یك منطقه جغرافیایی و زبانی سربرمی‌آورند و ارتباط عمیق‌تری با زبان مبدا و ریشه دارند، به‌گونه‌ای كه آنها را جزیی از زبان‌های كهن و ریشه‌ای می‌دانند (مانندبرخی گویش‌های راجی فارسی كه در واژگان و نحو به زبان فارسی دری و میانه و تا عصر ماد و فارسی باستان- نزدیك‌تر و درواقع تنها بازمانده این زبان‌های كهنند). لذا اگر یك زبان واحد را در نظر بگیریم اهمیت گویش‌هایش به مراتب مهم‌تر از لهجه‌هایش (تغییرات آوایی، سماعی وكلام سخنگویانش) خواهد بود. به نحوی كه امروزه به جز زبان‌های كردی، تركی و عربی (در ایران) خودزبان فارسی كه بازمانده زبان‌های فارسی دری، میانه و باستان است گویش‌های فراوانی دارد كه بقایای این میراث را بر دوش می‌كشند. به‌عبارتی صرفا هریك از گویش‌های زبان فارسی (به عنوان زبان غالب و معیار كنونی) به‌واسطه در برداشتن تفاوت‌های آوایی، دستوری و واژگانی حامل میراث‌ گرانبهای تاریخ و گذشته ما است و با كار روی آنها و گاه درغیاب اشیای عینی بازمانده از گذشته (مانند باستان‌شناسی) می‌توان گذشته فرهنگ، انسان‌شناسی و تفكر آن را واكاوید و برای ساختن منابع و مواریث جدید بهره گرفت. لذا گویش‌های مختلف محدوده جغرافیایی ما از هر نوع زبان، منابع دست‌نخورده و باارزشی هستند كه استفاده از آنها در هر موضوع از فرهنگ، رفتار و ارزش‌های جامعه قابل استفاده هستند. سوای از استفاده این منابع غنی زبانی برای دانشوران ادبیات، انسان‌شناسی و... و بازاندیشی و بركشیدن آنها از گرد و خاك مهجوری و فراموشی مردم، دولت‌ها و استفاده علمی تحقیقاتی از آنها (كه نقشی بعضا رسمی و كتابخانه‌ای یا موزه‌ای در نگهداری و حفظ‌شان دارد) باید از وظیفه مهم دیگری در قبال این گویش‌ها گفت. درواقع تبدیل صرف گویش‌ها به سوژه علم و دانش و بررسی علمی گرچه لایه‌های فراموشی یا جهل امروز ما را از زبان و فرهنگ كهن می‌زداید و جامعه علمی امروز را یك گام به شناخت جامعه باستانی دیروز می‌رساند اما صرف این رویكرد خطر باستان‌شناسانه كردن زبان و تبدیلش به فرهنگ موزه‌ای و راندن گویش و زبان‌ها در پستو و ویترین پرطمطراق علم، دانشگاه و كتابخانه‌ها و زندانی كردن‌شان را دربردارد. گویش‌ها كه بزرگ‌ترین سرمایه نقد و بقایای نیمه‌جان گذشته ما هستند اگر صرفا رهسپار موزه و آزمایشگاه آكادمیك و جدایی از متن جامعه شوند در مدت‌زمانی مرده و به مومیایی‌های صرفا قابل یاد و فخرفروشی و هویت‌سازی‌های نیمه‌جان بدل می‌شوند.

امروزه با دو خطر رسانه‌ها و دولت‌های تك‌صدا و نامتكثر نه فقط گویش‌های محلی بلكه زبان‌های غیرمعیار نیز در خطر نابودی و فراموشی بیشترند. خطر دوم رسانه‌های قدرتمند، نافذ و در كمین تنوعات زبانی و گویشی هستند كه با تمركز صرف بر یك گونه واحد (زبان/گویش و... معیار) و حذف عامدانه، هدفمند یا غافلانه سایرین در كار حقیقت‌سازی كاذب برای مخاطبان جدید ون‌سل كنونی‌اند. رسانه‌ها خاصه تصویری و هنری به‌دلیل نفوذ عمیق در حس‌های انسانی و لاجرم اندیشه، باور و رفتار، قدرت بسیاری در قلب واقعیت‌ها و زركردن مس‌ها، ارایه به ساده‌باوران غیرنقاد و فراموشی زوایای پیرامونی دارند. بیشتر زبان‌ها و گویش‌هایی كه تا دیروز در انزوا و جدایی نواحی و اجتماعات سنتی در زندگی درخود، خودبسنده، پایدار و زنده بودند، امروز از این امكان حیات و پویایی محروم می‌شوند. از این‌رو گویش‌ها هم در عصر رسانه‌ها و سلطه جهانی شدن از خلال رسانه‌های نوشتاری، دیداری و شنیداری (و در كنارش میزان التفات و خواست دولت‌ها) قابلیت نشر، گسترش، تقویت، نوزایی وغنا را می‌یابند. لذا مثلا كم نیست كه در دوآبادی مجاور، دو گویش كاملا متفاوت به حیات خود ادامه داده‌اند اما امروزه هر دو گویش در معرض بی‌اعتنایی نسلی و نابودی‌اند. لذا اگر امكانات رسانه‌ای عادلانه و برابر توزیع نشوند یا صرفا در اختیار معدود و محدودی قرار گیرند حاشیگی بقیه را درپی دارند.

اما به‌جز اهتمام عملی و برنامه‌ای دولت‌ها، رسانه‌ها پو محققان، چگونه می‌توان گویش‌ها را به عنوان منبع بزرگ فرهنگی حفظ، زنده، پویا و به عامل انسجام و بهروزی جامعه تبدیل كرد؟ یك‌ راه نهادن گویش‌ها در متن زندگی و زیست جهان افراد است. گویش‌ها بسان زبان با فكر، اندیشه، ارزش‌ها و رفتارهای آدمیان، با به‌كارگیری در متن گفتار و كردار و در یك كلام هستی آدمیان، بده بستان می‌كنند و گستردگی، قدرت و پویایی می‌یابند: از غذاخوردن و سلام كردن تا بازی و عزا و عروسی، از همزیستی مسالمت‌آمیز با انواع زبان‌ها و گویش‌ها و وامگیری و وامدهی به آنها تا چندزبانه و چندگویشه كردن كودكان و نوجوانان از همان ابتدای بازی و خردسالی تا بزرگی، سخنگویی و بیان افراد در متن كردارهای اجتماعی و جمعی (انجمن‌ها، رسانه‌ها و...). یكی از اقدامات پویا و نوآورانه در حفظ واحیای گویش‌ها، بازآفرینی و آوردن‌شان در متن زندگی با كمك عناصر فرهنگی، مدرن و امروزی است. بهره‌گیری از شعر و داستان و نهادن گویش‌ها در قالب‌های موسیقایی، سینمایی و تزریق‌شان به متن زندگی یكی از شیوه‌های موثر و فراگیر حفظ غیرموزه‌ای و غیرفسیلی زبان‌ها و گویش‌هاست كه آنها را بسیار موثرتر از اقدامات صرف دانشگاهی می‌كند. به عنوان یك نمونه می‌توان از بازسازی و به‌كار‌گیری گویش مهم اما مهجور و در حال افول راجی (كه برخی ریشه آن را به زبان مادی و همتراز زبان اوستایی در دوره باستان می‌رسانند و بقایایش در دلیجان، نیمور، قالهرواین خطه استان مركزی هنوز صحبت می‌شود) و گونه دلیجانی آن نام برد كه یكی از محققان و دانشوران علاقه‌مند و فرهیخته این گویش و سرزمین، علاوه بركار دشوار جمع‌آوری واژگان، لغات و ضرب‌المثل‌های آن در چند دفتر، در ژانر فرهنگی جدید و به‌روز، با انتخاب گروه هدف كودكان و بازسازی قصه‌های عامیانه به گویش دلیگونی با شعر و موسیقی به آن اهتمام قابل توجه و تقدیر ورزیده است. نشر سی‌دی قصه محلی و عامیانه خاله زری (و اخیرا رستم و سهراب) به شعر و گویش دلیجانی و سبك آهنگین و روایی و پخش آن برای گروه‌های سنی مختلف از شبكه استانی به محقق امكان استفاده از ابزارهای نافذ و لازم را بخشیده تا این گویش را در متن و دل طبقات مختلف و خاصه كودكان (گروه هدفی كه درحال فراموشی و بیگانگی با این میراثند) با تكرار، وزن، موسیقی و شعر محلی زنده كند. به این دلیل ابزار و اهدف والایی برگزیده و بدان مساهمت ورزیده شده و این كار یك نمونه قابل توجه و الگوبرداری است كه اگر سایر رسانه‌ها و گروه‌های صنفی و فرهنگی به ‌آن مبادرت ورزند و از نظایرش حمایت كنند بر مایه‌های امید و فرهنگسازی حفظ زبان‌ها، هویت‌ها و بهره‌گیری از امكانات چند‌فرهنگی و چند‌زبانی در عصری متلاطم و چند‌تكه خواهند فزود. عصری كه با فرآیند جهانی‌سازی و رسانه‌های فراواقعیت ساز و یورش سرمایه‌داری جهانی، عمدتا روبه سوی نابودی اقلیت‌های محلی، زبانی و فرهنگی و جذب و هضم شدن در فرهنگ مسلط و معیار دارد.

*دكترای جامعه‌شناسی دانشگاه تهران

روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: