آینده آبادی / دكتر محمدرضا مهدیزاده - بخش دوم و پایانی

1393/6/31 ۰۷:۳۳

آینده آبادی / دكتر محمدرضا مهدیزاده - بخش دوم و پایانی

...از آنجا که شباهت منافع آنان موجب هیچ‌گونه اشتراکی، هیچ گونه ارتباط ملی یا سازمان سیاسی در بین آنان نیست، این خانوارها طبقه محسوب نمی‌شوند. به همین دلیل اینان از دفاع از منافع طبقانی خود به نام خویش ناتوان‌اند و نمی‌توانند این کار را از طریق مجلس یا با وساطت آن انجام دهند. آنان قادر نیستند خود نمایندۀ خویش باشند و دیگری باید نمایندگی آنان را به عهده بگیرد.

 

...از آنجا که شباهت منافع آنان موجب هیچ‌گونه اشتراکی، هیچ گونه ارتباط ملی یا سازمان سیاسی در بین آنان نیست، این خانوارها طبقه محسوب نمی‌شوند. به همین دلیل اینان از دفاع از منافع طبقانی خود به نام خویش ناتوان‌اند و نمی‌توانند این کار را از طریق مجلس یا با وساطت آن انجام دهند. آنان قادر نیستند خود نمایندۀ خویش باشند و دیگری باید نمایندگی آنان را به عهده بگیرد.

نمایندگانشان نیز باید در عین حال در نظر آنان در حکم اربابشان، به مثابه اقتداری برتر، در حکم نیروی حکومتی به معنای مطلق کلمه باشند که از آنان در برابر دیگر طبقات حمایت کند و باران و هوای مساعد را از آسمان بر آنان نازل می‌سازد.1

در گذر مدرنیسم و با تبدیل شدن ده به مجموعه واحدهای گروهی، واژه دهات یا دهاتی طنینی اجتماعی و بعضاً سیاسی و فرهنگی می‌یابد؛ زیرا از حیطه اقتصادی و معیشت به حوزه روابط و اجتماع وارد می‌گردد و دوباره به منازعه شهر و ده در حوزه فرهنگ پای می‌گذارد و در برهه‌ای به اسباب شدید نگرشهای قوم‌مدارانه و تحقیر فرهنگی تبدیل می‌شوند. كم نیستند كه با تكیه بر تحلیل ماركس در تبدیل روستا به ارتش و پیاده نظام استبداد محافظه‌كاری و توسعه‌نیافته بودنش، تمام كاستی‌ها و ناكارایی‌های نظام شهری را به حكومت روستاییان در شهر منزل گزیده نسبت می‌دهند!

 

استثمار نوین روستا

اما در مقابل این فقدان آگاهی طبقاتی و استثمار از سوی احزاب محافظه‌كار یا فئودالیسم در طلیعه مدرنسیم و انقلاب صنعتی در عصر پساصنعتی و غلبه مصرف بر تولیدی كه روستا جایگاه اصلی‌اش بود، روستا با استثمار نوین سرمایه‌داری مواجه می‌شود. دهات كه زمانی در نقد چپ و روشنفكران به ناسزای مكانی فرهنگی بدل شده بود، با تخریب محیط زیست شهری، و رساندن امواج مصرف‌گرایی شهری به آن و وداع با طبیعت و آرامش كوهستان به بهشت خلوت سرمایه و سرمایه‌داری(نئولیبرال) بدل می‌گردد.

خاصه فرآیند جهانی شدن و امكان حضور بی‌زمان و مكان در لامكان كه برای سرمایه پدید آمده، روستا را به دفتر مركزی و حیات خلوت سكنی و استراحت وی و خانواده بدل می‌كند: بگذار تا محافظه‌كاران روستا در فراغ توسعه چونان شهریان نالان «استان كن استان كن» شعار «شهر كن شهركن» سر دهند و زمینها را به پولهای ایشان فرو نهند! آینده از آن سرمایه است. بدین ترتیب سرمایه تخریبگر كه با موج بوم‌رامگی تخریب محیط زیست از سوی خودش مواجه شده، درمكانسیم بازتولیدگرانة سرمایه داری، روستا را دوباره برمی‌گزیند و دلالی زمین و املاك روستایی و برصدر نشاندن مصرف‌گرایی قوت و قدرت بیشتر می‌یابد. اینك این روستاییان هستند كه باید به جای زمینهای شهری و تولید خودبسنده و همنوایی با طبیعت، در فكر غصب و چپاول زمینها و طبیعت بكر اما در حال تخریب خود و ویلاسازی و اشرافیت در آن توسط جریان سرمایه باشند.

 

راه برون رفت

اما راه برون رفت از این جریان معكوس استعمار روستا چیست؟ ظاهراً به كارگیری ابزار سرمایه علیه خودش. خالی نكردن میدان، فقدان فاصله از طبیعت و انسان و نیفتادن در دام دوگانه انگاری‌های شهری دهاتی و در یك كلام انسان طبیعت. باهم بودگی، اجتماعات و تعاونیهای همیار و همراه، و یكپارچه‌كنندة زمین و بالابرندة تولید و كیفیت محصول، اینترنت و ارتباطات، خود ابزار كوتاهی فواصل و حل مشكلات مكانی است؛ اما در غیاب اجتماعات قوی، نیروی انسانی فكور، با اراده، مولد و راهگشا این جبهه را باید فرو نهاد.

نمونه‌های موفق و نیمه‌موفق زیادند. برای جهانی شدن نیاز به تمام امكانات نیست. ابیانه و پاریز در دل كویر كرمان و نطنز نمونه‌ای از روستاهای جهانی‌شده به یمن نیروی انسانی و استعداد شكوفا و جهانگیرند(هرچند هركدام به نحوی در دام تفكر موزه‌ای شدن فرهنگ می‌افتند). شخصیت‌ها و نیروی فكور تحصیل‌كردة این دو ده در مرور زمان توانست فرهنگ، لباس و سنت و نام ابیانه و پاریز را نام‌آشنا كند.

بد نیست به روستاهایی در اروپا و آمریكا هم نظری بیفكنیم كه با كم شدن سكنه و پكپارچه و مكانیزه شدن كشاورزی آن به قطبهای توریسم و فرهنگ و تاریخ نیز بدل شده‌اند: نمونه روستای لورماران فرانسه محل سكونت البركامو برنده جایزه نوبل2 یا سكونت‌ هایدگری كه درروستای مسكیرش متولد و در كلبه مشهورش3 در جنگل‌های سیاه توتنائوبرگ فرایبورگ آلمان به وجود و زمان می‌اندیشید. شاید اندیشه‌ای از نوع همین متفكران نیز بتوانند به انسان و البته جهانی شدن روستا و نجات آن از یورش سرمایه نیزیاری رسانند.

 

پی‌نوشتها:

* «خدا روستا را، بشر شهر را و شاعران آرمانشهر را آفریدند كه در خواب هم خواب آن را ندیدند» قیصر امین پور.

1ـ برگرفته ازمقاله دو گانه شهر و روستا از نگاه مارکس،ناصر عظیمی، پایگاه http://anthropology.ir/node/9859

2ـ کامو که رنه شار را پس از آرتور رمبو، بزرگترین شاعر فرانسوی قرن بیستم می‌دانست، از او می‌خواهد که در خریدن خانه‌ای در جنوب فرانسه کمکش کند؛ زیرا زیستن در «پرتو گرم و درخشان مدیترانه» برای کامو گویای سعادتی ابدی بود. دوستی با شار که او هم به روستایی در جنوب فرانسه پناه برده بود، موجب شده بود کامو تمام مناطق زیبای آن منطقه، به‌ویژه روستای لورماران را کشف و چشم‌اندازهای سرزمین مادری‌اش را در آنجا بیابد.

کامو سال ۱۹۴۶ وقتی برای اولین بار به لورماران رفت، در یادداشت روزانه‌اش نوشت که ستارگان، سکوت و زیبایی «منقلب‌کننده» آنجا، پس از سالها خستگی را از تنش بیرون کرد. اما رسیدن به آرزوی زندگی در یکی از روستاهای جنوب فرانسه برای کامو چندان هم ساده نبود و اگر یک دهه بعد، جایزه نوبل را به دست نمی‌آورد، شاید هیچ وقت نمی‌توانست این آرزوی دیرین را محقق کند. سپتامبر سال ۱۹۵۸، کامو به همراه همسرش فرانسین، پس از دیدن چندین خانه در روستای چند صد نفری لورماران، بالاخره یکی از آنها را که متعلق به پزشکی جراح بود و در کوچه‌ای منتهی به کلیسا قرار داشت، به قیمت ۹ میلیون و ۳۰۰ هزار فرانک خرید.

او از میان دوستانش، اولین کسی را که خبر کرد، رنه شار بود که در بیست و پنجم همان ماه برایش نوشت: «خانه‌ای زیبا در لورماران خریدم که متعلق به شماست.» کامو راست می‌گفت؛ او نه تنها باصفاترین روستای جنوب فرانسه را انتخاب کرده بود، بلکه خانه‌اش هم که اکنون محل زندگی دخترش است، هنوز زیباترین چشم‌انداز را در میان دیگر خانه‌های این روستا دارد. حتماً کامو آن لحظه که پا به مهتابی خانه گذاشت و دشتی سبز، با کوههایی سبزتر را دید که قصری پانصدساله و مربوط به دوران رنسانس را همچون نگینی در خود جای داده، تصمیمش برای خرید این خانه قطعی شد. همان زمان، روزنامه‌های فرانسه خانه جدید کامو را «قصر» دیگری توصیف کردند که جلال و شکوهش کمتر از قصر لورماران نیست. اما حقیقت آن است که به رغم زیبایی و وسعت منظره، درون خانه، ساده و مختصر بود. دو ماه پس از خرید خانه لورماران، کامو که رفت‌وآمدهای پس از جایزه نوبل، نمی‌گذاشت آن طور که می‌خواهد در پاریس بنویسد، وسایل نوشتنش را در یکی از دو اتاق طبقه اول این خانه مستقر کرد و نوشتن را از سر گرفت.

همان روزهای اول، از مغازه‌های لورماران، ظروف غذا و اسباب زندگی خرید و چند تابلویی را هم به دیوارهای خانه نصب کرد. پیانویی را هم که از پاریس آورده بود در اتاق کناری‌اش گذاشت. مهمترین محصول دوران نوشتن‌در این خانه، که بعضی روزها ساعتها بدون وقفه طول می‌کشید، نگارش رمان «آدم اول» بود؛ رمانی که البته با مرگ او ناتمام ماند.همچنین در لورماران، کامو بیش از همیشه به فکر مادرش افتاده بود، مادری که نه خواندن می‌دانست و نه نوشتن، و بر اساس آنچه در ابتدای دست‌نوشته «آدم اول» آمده، قرار بود این کتاب به او هدیه شود: «به تو که هرگز نخواهی توانست این کتاب را بخوانی.» پیش از دومین و آخرین نوئلی هم که کامو در لورماران بود، چکی را همراه با یک نامه در پاکتی می‌گذارد و برای مادرش می‌فرستد. وقتی مادر کامو نامه را دریافت می‌كند، از یکی از همسایه‌ها می‌خواهد آنچه را پسرش برای او نوشته، بخواند: «امیدوارم همیشه همین قدر جوان و زیبا بمانی، و همچنان بهترین قلب روی زمین از آن تو باشد.»

لورماران، با روزهای آفتابی‌و عطر گلهایش، کامو را که دیگر مشغله‌ای جز تئاتر و ادبیات نداشت، بیش از همیشه در نوشتن غرق می‌کرد. برای نمونه، در نوامبر سال ۱۹۵۸، یعنی همان اوایل زندگی در روستای لورماران، در نامه‌ای خطاب به ژان گرونیه، فیلسوف و نویسنده فرانسوی، که از دهه‌ها قبل این روستا را می‌شناخت، می‌نویسد:‌«به لورماران آمده‌ام برای نوشتن. شرایط نوشتن برای من همیشه مثل شرایط زندگی یک راهب بوده: تنهایی و کم‌خوری. صرف نظر از کم‌خوری، تنهایی با طبیعت من سازگاری ندارد، به همین علت احساس می‌کنم نوشتن، خشونتی است که علیه خود به کار می‌برم. با این حال باید بنویسم. اوایل ژانویه به پاریس برمی‌گردم و فکر می‌کنم این رفت‌وآمد، شیوه مؤثری برای برقراری آشتی میان زندگی زاهدانه و عادات زشت من است.»

با وجود این، زندگی آلبر کامو در لورماران، به نوشتن خلاصه نمی‌شد. او معمولاً هر روز صبح، بعد از یک پیاده‌روی طولانی، به کافه‌ای در مرکز روستا می‌رفت و صبحانه‌اش را در آنجا می‌خورد و روزنامه می‌خواند. اگر هم کسی می‌خواست با او ملاقات کند، در همان کافه قرار می‌گذاشت.

به نقل از مقاله «آلبر کامو و روستانشینی؛ اگزیستنس خانه، محیط، مکان، نوشتن و مرگ/گروه ترجمه و تحقیقات سایت اتووود» در پایگاه (سایت) http://anthropology.ir

3- كتاب كلبه‌هایدگر، ادام شار، نشرثالث

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: