نگاهی دیگر به غائله محنه القرآن در عصر خلافت عباسی / زهرا قزلباش

1402/3/27 ۰۸:۰۶

نگاهی دیگر به غائله محنه القرآن در عصر خلافت عباسی / زهرا قزلباش

جریان محنه یعنی پشت هر افراطی‌گری، سیاستی نهفته است و از یك بعد، محنه كه بین سال‌های 218 تا 234 ه.ق رخ داد، هزینه‌ای برای بقای سیاسی خلفای عباسی از مأمون تا معتصم بود.

نگاهی دیگر به غائله محنه القرآن در عصر خلافت عباسی / زهرا قزلباش

جریان محنه یعنی پشت هر افراطی‌گری، سیاستی نهفته است و از یك بعد، محنه كه بین سال‌های 218 تا 234 ه.ق رخ داد، هزینه‌ای برای بقای سیاسی خلفای عباسی از مأمون تا معتصم بود.

محنه (محنت) در لغت یعنی آزمایش، بلا، فتنه و به‌طور خاص به معنای آزمودن و تفتیش قضّات و محدثین در باب مخلوق بودن قرآن در زمان مأمون، معتصم و واثق می‌باشد. باید توجه داشت كه ماجرای محنه ذاتا یك پدیده معتزلی بود، زیرا معتزله برخلاف اهل حدیث و تفكر رایج جهان اسلام در قرن اول هجری، به خلق قرآن اعتقاد داشتند و از قضا علی‌رغم اینكه هارون الرشید مخالف این نظریه بود، پسرش مأمون به این نظریه علاقه‌مند شد و بنا به مصالح سیاسی كه در ادامه اشاره خواهد شد، عقیده رسمی حكومت خود را اعتزال قرار داد و محنه القرآن را پدید آورد كه طی آن یك انگیزاسیون شرم‌آور در تاریخ اسلام رخ داد و علمای بسیاری از اهل سنّت مورد آزار و شكنجه و تبعید و حتی قتل قرار گرفتند.

پیدایش  معتزله

برای ورود به بحث ابتدا باید بدانیم چرا معتزله به وجود آمدند و چرا علی‌رغم طرد از سمت جهان اسلام، توسط مأمون به گرمی پذیرفته شدند؟!

1- نحوه شكل‌گیری معتزله

جریان كلامی معتزله با واصل بن عطا (متولد سال 80 هجری) شروع شد. طبق منابع پژوهشی، روزی شخصی در مجلس درس حسن بصری درباره ایمان و كفرِ مرتكب گناه كبیره سوال كرد و بلافاصله واصل كه به مدت چهار سال در سكوت، جلسات درس حسن را درك كرده بود، پاسخ داد: وضعیت او منزله بین المنزلتین است یعنی نه كافر است نه مومن بلكه وسط این دو است. این پاسخ كه بعدا یكی از اصول مهم معتزله نام گرفت، موجب جدایی واصل از مجلس حسن شد و عبارت حسن درباره او كه گفت: «اعتزل عنّا واصل» [واصل از ما كناره‌گیری كرد]، نقطه عطف آغاز این جریان كلامی بود.

مساله نفی صفات از خدا

اما یكی دیگر از اصول كلامی معتزله اعتقاد به نفی صفات از ذات خداوند بود، زیرا با فرض صفات قدیم برای خداوند، شبهه تعدّد قدما به وجود می‌آمد، لذا معتزله پذیرفتند كه صفات فعل حادث هستند و كلام از جمله آنها است. پس كلام خدا یعنی كتاب قرآن حادث (مخلوق) است نه قدیم. اگرچه ایشان متاثر از نظر فلاسفه پذیرفته بودند كه برخی صفات مثل علم و قدرت صفت ذات و قدیم می‌باشند.

جایگاه عقل نزد معتزله

ذكر این نكته مهم است كه معتزله در باب دفاع از عقاید، نقش بسیار مهمی به عقل دادند و در تعارضات دین و عقل به تأویل دین پرداختند و چون هدف عمده آنها محاجّه با زنادقه و مخالفان دین بود، در مباحث كلامی عقلی و استدلالی آنقدر پیش رفتند كه سرانجام به عقل نقش تأسیسی در دین بخشیدند و آن را محور دین و فهم آن قرار دادند. این افراط‌ها سبب شد آنها عقل‌گرایان مسلمان نام بگیرند. بعدها در حدود قرون سوم و چهارم كه متكلمان شیعی همچون شیخ مفید و شریف مرتضی عقل را از منابع فكری شیعه برشمردند، غالبا به رویكردهای معتزلی محكوم شدند اگرچه افراطی‌گری معتزله را به نفع دین تعدیل ساخته بودند.

چرا مأمون اعتزال را برگزید؟

با توجه به اینكه فتنه خلق قرآن توسط مأمون راه‌اندازی شد، فهم اینكه چرا او معتزلی شد مهم است. گویا اولین گام‌ها توسط خود منصور عباسی برداشته شده بود و او طرفدار اهل عقل و استدلال بود و چون معتزلیان به اصحاب عقل مشهور شده بودند، پیروان وی به اعتزال گرایش یافتند و با خلافت مأمون كه مردی اهل مطالعه و دانش‌دوست و نیز در بحث و مناظره قوی بود، این جریان بیش از پیش به دستگاه خلافت نزدیك شد. لذا مأمون بزرگان معتزلی همچون ابوالهذیل علّاف (226-135 ه.ق) و ابراهیم بن سیار نظّام (220-160 ه.ق) را به دربار دعوت كرد و جلسات بحث و مناظره راه انداخت و ابوالهذیل را رییس جلسات كرد و استادش در مناظره نیز او بود. بر این اساس، مأمون فرصتی فراهم كرد تا عقاید به‌ظاهر روشنفكرانه و خاص معتزله كه عموما مخالف جریان سنّتی غالب یعنی اهل حدیث (محدثّین) و فقهای سنّتی بود، در جامعه عمومیت یابند. یكی از این عقاید، اعتقاد به مخلوق بودن قرآن بود كه فقه و حدیث سنّتی به ‌شدت با آن مخالف بود و قرآن را به‌مثابه كلام الهی قدیم می‌دانست. از سوی دیگر، فرقه‌های خارجی همچون مسیحیان حضرت مسیح را كلمه خدا و قدیم می‌دانستند و این شبهه برای كسانی همچون مأمون پیش آمده بود كه باور به قدم قرآن می‌تواند ناشی از نفوذ مسیحیان در اسلام باشد و لذا اعتقاد به خلق قرآن را با قدرت مطرح كرد و جلسات مناظره بسیاری در این باره به راه انداخت و چون در این مورد، جریان روزآمد خلق قرآن با جریان رقیب سنّتی كه پایگاه بیشتری در بین مردم داشت روبه‌رو شد و چنانچه‌ گویی قدرت پایگاه اجتماعی جریان دوم بیشتر بود، مأمون از حربه سیاسی استفاده كرد تا عقیده خود را در برابر علمای جامعه به كرسی بنشاند و در این امر مقاصد سیاسی زیادی را دنبال كند.

فرصت‌طلبی سیاسی مأمون  از مساله خلق قرآن

 در باب جریان محنه، قضاوت درباره دانش‌دوستی مأمون از یك‌سو و فرصت‌طلبی سیاسی او از سوی دیگر چالش‌برانگیز است، زیرا اگرچه مأمون بنا به دلایل بسیار موجبات بروز نهضت كلان ترجمه متون علمی بیگانه اعم از یونانی و فارسی و غیره به عربی و سریانی را فراهم آورد تا شاید بتواند منابع هنگفتی از متون فلسفی و منطقی یونانی را دراختیار معتزلیان و اهل پژوهش قرار دهد كه بتوانند به كمك آنها مبانی عقیدتی و بنیان‌های فكری خود را تقویت و بدین‌وسیله، از مانیفست عقیدتی مأمون در برابر فقه و حدیث سنّتی محافظت كنند، ا‌ما با به‌راه انداختن محنه در اواخر عمر و حكومت خود، سنّتی بدگهر را در اخلاف خود همچون معتصم و واثق كه خلفایی به مراتب بی‌سواد و كم‌بهره از دانش بودند به میراث گذاشت كه تا حدود دو دهه بلای جان مسلمانان و آفت سرزمین‌های اسلامی و اهل فكر و فقه و حدیث و دین شد. اما سرانجام، محنه در زمان خلافت متوكل عباسی در 232 ه.ق و به دستور وی متوقف شد و در سال 234 ه.ق به پایان رسید، اگرچه آثار مخرّبش تا قرن‌ها ادامه یافت.

استفاده سیاسی مأمون از اعتزال و محنه

اینكه مأمون جریان محنه را به راه انداخت، قطعا دلایل سیاسی داشته است، زیرا یكی از اهداف مهم محنه، استفاده از زور برای به كرسی نشاندن عقیده مطبوع خود بوده است، چراكه جریان سنّتی و عامی فقه و دین به‌ سختی می‌توانست با عقاید آوانگارد اعتزالی همچون خلق قرآن كنار بیاید و جلسات مناظره و بحث و بیت‌الحكمه و غیره هم بسنده واقع نگشت. بنابراین مأمون ناگزیر از كسب مشروعیت عام بین خلق‌الله بود و این به مشروعیت سیاسی او دامن می‌زد، زیرا طبق برخی منابع، قاطبه جامعه اسلامی عقاید اعتزالی مأمون را می‌شناخت كه مثلا برخلاف پدرش طرفدار خلق قرآن بود و لذا این خود دلیلی بر این بود كه آنها دوست نداشتند مأمون خلیفه شود و از عارف نامی فضیل بن عیاض (187-105/101 ه.ق) هم نقل شده كه برای طولانی شدن عمر هارون دعا كرده بود تا جامعه از شرّ مأمون در امان بماند. پس این خود نشان می‌دهد كه مأمون بین مردم خیلی محبوب نبود و قطعا امین از او محبوب‌تر بود و لذا بعد از شكست غیرمنتظره امین توسط مأمون، جامعه اسلامی دچار شوك و ناچار به پذیرش اكراه‌آمیز مأمون شد. از سوی دیگر، مقاومت علمای دین در برابر نظریه خلق قرآن نیز بسیار جدّی بود و در این مقال، احتمالا مخالفت سیاسی با مخالفت عقیدتی همسو گشته بود و دو طرف به همان اندازه كه اختلاف عقیدتی پیدا می‌كردند، شكاف اختلاف سیاسی نیز عریض‌تر می‌گشت و تحمل همدیگر را هرچه سخت‌تر می‌نمود. بنابراین در دو سوی پیدایش ماجرای محنه، یكی قاطبه علما و فقها با پشتوانه مردمی و عامی بودند و دیگری مأمون عباسی و جریان اعتزال كه پشتوانه قدرت و سیاست داشتند. پس زین پس، جنگ، جنگ مشروعیت بود و مأمون كه احتمالا نمی‌دانست كه در اواخر حكومت و عمر خود قرار دارد، سرانجام بعد از مدت‌ها تلاش كه راه به جایی نبرد و علی‌رغم اینكه در رقّه درگیر جنگ با امپراتوری بیزانس بود، از قدرت سیاسی خود استفاده و دستور محنه را در سال 218 به اولین كارگزار خود یعنی اسحاق بن ابراهیم حاكم بغداد فرستاد و از وی خواست علما را با این سوال بیازماید كه قرآن حادث است یا قدیم؟ هر عالمی كه بگوید حادث، در امان است و اگر بگوید قدیم، طرد و تنبیه در كار خواهد بود. حاكم باید در اسرع وقت پاسخ‌ها را به مأمون می‌فرستاد.

چرا مأمون دستور محنه را صادر كرد؟

سوال درستی است اگر بپرسیم كه چرا خلیفه زبده و اهل دانش و زیركی مثل مأمون كه با توطئه خود توانست علی بن موسی الرضا امام هشتم شیعیان را به شهادت برساند و بدینوسیله جریان تشیع را به خفا و انزوا ببرد، با جلسات علمی بسیار و ایجاد فرصت‌های ممكن، دامنه پژوهش و تحقیق را در حوزه‌های فكری و عقیدتی وسعت بخشد و جریان فكری خود را اشاعه كند، درحالی كه درگیر جنگ خارجی نیز بود، دستور محنه را صادر كرد؟ و چرا به جانشین خود معتصم دستور داد كه این فرمان را به‌شدت هر چه بیشتر ادامه دهد؟!

انگیزه سیاسی مأمون از ماجرای محنه

اینكه یك خلیفه به یك عقیده كه از نظر عموم جامعه باطل است چنان حریص شود كه حتی در گیرودار جنگ دستور حكومتی صادر و مخالفان عقیده خود را به مرگ و زندان و آوارگی تهدید كند، قطعا نمی‌توانسته چیزی غیر از دلایل سیاسی و مرتبط با مناسبات قدرت داشته باشد. لذا هزینه فرمان محنه، برای بقای سیاسی مأمون بود و استردادِ غیراخلاقی مشروعیتی كه رنگ باخته بود.

دوباره مرور كنیم؛ ابتدا واصل بن عطا به عدم تعدّد قدما و حادث بودن صفات زائد بر ذات، مثل صفت كلام قائل شد؛ سپس پیروانش صفات ذات و فعل را تفكیك و دومی را حادث خواندند. بر این اساس، اعتقاد به خلق قرآن جزو عقاید فرعی معتزله شد و مأمون به جریان معتزله نزدیك و به هر دلیل، روی نظریه خلق قرآن توسط آنها متمركز شد. معتزله در حال تبدیل شدن به یك جریان جدید و نو در جامعه بود كه البته رقیب سنّتی (اهل حدیث و فقه سنّی) را نیز در مقابل داشت. مأمون با رسیدن به خلافت توانست جریان فكری محبوب خود را رواج دهد و از همه امكانات لازم حكومتی برای اشاعه آن كمك بگیرد.

موضع قاطبه علما و امت در برابر مأمون

همچنان نظریه خلق قرآن مورد چالش او و مخالفان بود و بنابراین با توجه به اینكه قاطبه علما و مردم عامی موضع مخالف وی داشتند، سرانجام تلاش كرد از طریق دستور حكومتی همه را ملزم به پذیرش خلق قرآن كند. البته برخی پژوهشگران بر این باورند كه در اصل، پذیرش معتزله از سوی مأمون، ریشه در ترس وی از قدرت گرفتن آنها داشته است، زیرا چنانچه گفتیم، جریان اعتزال به عنوان جریانی نو در حال گسترش در جهان اسلام بود و مأمون سعی كرد به دامان این جریان پناه برد تا هم بتواند از طریق آن جریان سنّتی را ساقط كند و هم اعتزال را به نفع خود به لجن بكشد و به‌ عبارتی، اعتزال را مصادره و از آن خود كند تا بعدا این جریان چنان به تباهی كشیده شود كه از چشم جامعه بیفتد! در هر حال، انگیزه‌های سیاسی مأمون نسبت به بقیه برجسته‌تر به‌ نظر می‌رسد.

محنه در عصر مأمون و پس از آن

پژوهشگران محنه را سازمان ویژه انگیزاسیون یا تفتیش عقاید دانسته‌اند. حساسیت به بحث خلق قرآن از پیش از مأمون نیز وجود داشت و دو نكته در ارتباط با آن حائز اهمیت است؛ اول اینكه اول بار جعد بن درهم (وفات: پیش از سال 120 ه.ق) كه از پیشوایان قدریه بود، آن را مطرح كرد. او اولین كسی در جهان اسلام بود كه بحث درباره صفات خداوند را مطرح كرد و براساس آن، با قبول عدم مشابهت بین خداوند و مخلوقاتش، به نفی صفات از او به جز دو صفت خلق و فعل پرداخت. او در زمان هشام بن عبدالملك (حكومت: 125-105 ه.ق) به خاطر این عقیده تحت تعقیب قرار گرفت و به كوفه فرار كرد و جهم بن صفوان (وفات: در حدود 128 ه.ق) موسس فرقه جهمیه راه او را ادامه داد. درثانی، طبق نظر برخی، این نظریه از مسیحیان به مسلمانان منتقل شد، زیرا آنها كلمه‌الله یا حضرت مسیح را قدیم می‌دانستند. در زمان هارون نیز بشر مریسی (وفات: 218 ه.ق) كه رییس فرقه مریسیه و از دست‌پروردگان جهم بود، بحث خلق قرآن را مطرح كرد ولی مخیر بین معتزله و صفاتیه بود و هر دو فرقه به نوعی تكفیرش كردند. اما او حدود 40 سال عقیده به خلق قرآن را ترویج كرد و سرانجام توسط هارون تهدید شد و گریخت. درنهایت، مأمون در سال 218 دستور محنه را صادر كرد و به عمّال خود در بسیاری شهرها از جمله شام، حمص، اردن و فلسطین نامه نوشت و درخواست كرد قضّات و محدثین را درباره خلق قرآن امتحان كنند.

 اما یكی از كسانی كه در تحریك مأمون در ماجرای محنه نقشی بسزاء داشت احمد بن ابی دواد ایادی (240-160 ه.ق) فقیه و قاضی مشهور معتزلی بود كه از طریق برخی قضّات مشهور ساكن در بغداد به مصاحبت در دربار مأمون برگزیده شد و نزد وی تقرّب یافت.او بسیار ذی‌نفوذ بود و حتی قاضی یحیی بن اكثم كه در ورود او به دربار عباسی نقش داشت را با فتنه‌گری نزد خلیفه خانه‌نشین كرد و قاضی‌القضّات وی شد. شاید به همین دلیل هم بود كه مأمون قبل از مرگ به معتصم دستور داد او را همچنان گرامی بدارد، بلكه این تقرّب به دربار از خطر او كم كند. لذا او حتی در حد وزیر خلیفه در دربار نفوذ داشت و تا زمان متوكل نیز در دربار صاحب منصب بود تا اینكه سكته و متوكل مقام وی را به پسرش محمد اعطا كرد. به هر روی، نفوذ قاضی‌القضّات متنفذی چون احمد در دامن زدن به محنه بسیار تاثیرگذار بود و او بود كه مأمون را به دستور محنه تحریك كرد. این بسیار مشهود است كه ابی دواد معتزلی سرسختی بود و از نفوذ خود در دربار بهره جست تا آن را به تمامه‌ اشاعه كند و رقبای سنّتی از اهل حدیث و فقه را كنار بزند. وانگهی روان‌كاوی فقیهی چون وی باید براساس مناسبات قدرت و عقیدت باشد و اینكه دستور تعقیب و شكنجه مخالفان محنه می‌توانست این مناسبات را تقویت هم كند. اما دور نیست كه همین واقعه نشان داد كه وقتی عقیده در خدمت سیاست قرار بگیرد، ولو یك قاضی همچون ابی دواد قصد اشاعه تفكر مطلوب و متبوع خود را داشته باشد و یك خلیفه مثل مأمون نیز بخواهد قدرت سیاسی خود را مرهون عقیده یك فرقه قوی ولی نسبتا نامحبوب بین مردم كند و وقتی این عقیده عاملی برای شكنجه و تهدید می‌شود، چقدر خطرناك و رعب‌آور خواهد شد، زیرا این بحث وقتی جالب‌تر می‌شود كه بدانیم طرفداران محنه، قول به عدم خلق قرآن را عامل گمراهی و مخالفان خلق قرآن را از جمله گمراه‌كنندگان مردم برمی‌شمردند. به همین دلیل فرمان محنه روشن بود: عدم اعتقاد به خلق قرآن مساوی با شرك و آن هزینه‌اش خون و جان است! و باز این نكته نیز بر جالب بودن قضیه می‌افزاید كه خود ابی‌دواد بسیار انسان باسواد و فراخ‌دستی بوده ولی آن‌قدر به اعتزال تعصب داشته كه حتی به هم‌كیشان معتزلی خود رحم نمی‌كرد و كوچك‌ترین اختلافی را حتی از سوی موافقان خود نیز برنمی‌تافت به‌ قسمی كه حتی ابن زیات (233-173 ه.ق) كه وزیر معتصم و معتزلی سرسخت و از طرفداران خلق قرآن بود را نیز برنتافت و او را نزد خلیفه بدنام كرد و همین باعث مرگ ابن زیات شد. خود همین ابن زیات فردی بسیار خشن و مستبد بود و مخالفان را سخت شكنجه می‌داد!

مرگ مامون و ادامه سیاست وی توسط معتصم

مأمون در وانفسای اجرای محنه درگذشت و معتصم دستور او را ادامه داد و با تكیه بر قاضی‌القضاتی ابی‌دواد نامه‌هایی به مناطق مختلف مبنی بر اجرای محنه نوشت و دوران او را عصر گسترش محنه دانسته‌اند. محنه؛ سنگی كه مأمون با تدبیر معتزلیان قوی در چاه جامعه انداخت و معتصم آن چاه را عمیق‌تر نكرد. عمق این فاجعه زمانی آشكار می‌شود كه احمد بن حنبل (241-164 ه.ق) امام حنبلیان نیز درگیر ماجرا شده و مورد محنه قرار گرفته و زیر بار نرفت و به ‌شدت مجازات شد. البته گویا معتصم از بدرفتاری با احمد بر سر جریان محنه پشیمان شده و روند درمان وی را كه شكنجه شد پیگیری كرده بود. اما مخالفت جدی احمد با محنه او را از پیشگامان مخالفت با محنه قرار داد. بعدها متوكل با كمك كسانی همچون ابی دواد به تخت خلافت نشست ولی هرگز آن عزم معتصم و واثق برای دستور محنه را نداشت و این جریان را متوقف و مخالفانی مثل احمد بن حنبل را گرامی داشت.

نظر امامان شیعه در باب محنه

اوج جریان محنه در زمان امام هادی علیه‌السلام بود و ایشان محنه را نوعی بدعت و شیعیان را از پرداختن به آن منع فرمودند. یعنی نه در مورد محنه سوال شود و نه جواب و قرآن كلام خداست و او خالق محض و غیر او همه مخلوق هستند. امام رضا نیز با تاكید بر این نكته كه قرآن كلام خداست، پرداختن بیش و بس به آن را نهی فرمودند و آن را موجب گمراهی دانست.

درواقع، ائمه شیعه كل بحث محنه را بیهوده و موجب زحمت مسلمانان می‌دانستند و به همین دلیل هرگونه ورود به این ماجرا را نهی می‌كردند.

اگر مطالب پیشین را مرور كنیم، مشخص می‌شود كه كل جریان محنه بیشتر سیاسی بود و حتی نفوذ معتزلیانی مثل ابی دواد یا ابن زیات نیز از منافع سیاسی بی‌بهره نبود و هریك جایگاه ویژه خود در دستگاه خلافت را به هر شكل ممكن ارج می‌نهید و از آن دفاع می‌كرد و همین خود سبب دخالت آنها در دامن زدن به محنه و سلب و شكنجه مخالفان‌شان از این طریق بود. محنه ابزاری بود كه هر طرف موافق آن می‌توانست سودهای زیادی ببرد. خود مأمون اولا تلاش كرد با انتخاب اعتزال كه جریانی رو به رشد در جامعه بود و با درباری و رسمی كردن اعتزال، خود صاحب آن فرقه شود تا مراتب رشد و توسعه این فرقه را از نزدیك پیگیری كند تا بتواند بعدا آن را كنترل و بر مشكلات ناشی از آن علیه قدرت و خلافتش فائق بیاید. از سوی دیگر، با اهرم اعتزال بتواند جریان سنّتی فقه و حدیث را نیز تحت‌الشعاع قدرت خود و در انقیاد خود قرار دهد. نتایج محنه نشان داد كه مأمون تقریبا موفق شد، زیرا تا مدت‌ها در جامعه اسلامی فقه و حدیث سنّتی از رونق افتاد و جریان اعتزال هم به‌شدت بدنام شد تا اینكه بعدها بعد از شروع عصر حیرت یا دوران غیبت كبری آخرین پیشوای شیعیان، فقهای شیعه سر برآوردند و فقه و فقاهت دوباره سرزنده شد. همچنین ظهور جریان قوی كلامی اشعری نیز مرهون رسوایی سیاسی و اجتماعی معتزله كه بیشتر ناشی از محنه بود و به انزوا كشیده شدن فقه و حدیث سنّتی بود.

برخی منابع:

دانشنامه جهان اسلام

دائرةالمعارف بزرگ اسلامی

رضا برنجكار، آشنایی با علوم اسلامی، 1392.

محسن جهانگیری، مجموعه مقالات (كلام)، جلد اول، 1390.

محمد رضایی، «عصر محنه در تمدن مسلمانان»، مجله تاریخ اسلام، ش 19، 1383.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: