1401/2/31 ۱۰:۲۶
قدیمیترین شهر شیعهنشین ایران قم است كه حدود 83 یا 94 هجری بنا شده و گروهی از اشعریان كوفه كه عقاید شیعی داشتند به آنجا مهاجرت كردند و شیعه در آنجا نضج گرفت.
نگاهی به تاثیر تشیع در تثبیت و رشد فرهنگ ایرانی
قدیمیترین شهر شیعهنشین ایران قم است كه حدود 83 یا 94 هجری بنا شده و گروهی از اشعریان كوفه كه عقاید شیعی داشتند به آنجا مهاجرت كردند و شیعه در آنجا نضج گرفت. شهر قم جایگاه عمده شیعه امامیه بود و هیچ سنی مذهبی در بینشان وجود نداشت. ری، قزوین، كاشان، اصفهان، فارس، خراسان، خوزستان، طبرستان (گیلان و دیلم و مازندران) نیز از مراكز عمده تشیع در ایران بودهاند. تاثیر فرهنگ شیعی در جامعه ایرانی را باید با نظر به سه دوره تاریخی مهم دید:
1ـ سلسله آل بویه
2ـ سلسله صفویه
3ـ سلسله قاجاریه
نحوه ورود اسلام به ایران
درباره نحوه ورود اسلام به ایران و چگونگی پذیرش اسلام از سوی ایرانیان، نظرگاههای مختلفی وجود دارد و عمدتا روی دو عنصر حقیقتجویی و راستیطلبی ایرانیان و خصلتهای عمده دین اسلام مبنی بر برابری انسانها و حذف طبقه و كاست و تعلق آن به همه اقشار انسانی تاكید شده است. اینكه ایرانیان چقدر با آغوش باز اسلام را پذیرفتند و چقدر بُرّندگی شمشیر اعراب نقش داشته، مجال این نوشته نیست اما اینكه پذیرش اسلام تا چه میزان بر فرهنگ ایرانی تاثیر گذاشت یا چقدر فرهنگ ایرانی بر اسلام اثرگذار بود، به خصوص با تمركز بر فرق شیعی اسلام، موضوع موردنظر این نوشته است كه لاجرم با برخی گریزهای تاریخی همراه خواهد بود.
اسلام به عنوان آخرین دین آسمانی، سه اصل بنیادی دارد كه مورد توافق همه مسلمانان (بهطور خاص سه فرقه مهم اشعری، معتزله و امامیه) و عبارت است از: توحید، نبوت و معاد. معتزله اصل عدل و شیعه امامیه نیز امامت را به آنها افزودند و بنابراین اصول دین اسلام نزد شیعه پنج اصل است. همین آخرین عنصر كه امامت است، ماهیت تشیع را متمایز و ممتاز ساخته است.
غیبت كبری و تشكیل دولت آلبویه
شیعیان تا آغاز عصر غیبت كبری (از 329 قمری به بعد) و قرن چهارم هجری به لحاظ سیاسی و اجتماعی عمدتا در اقلیت بودند، هرچند حضور خاندان ایرانی شیعی نوبختی در دربار عباسی فرصتی منحصر و مغتنم برای آنها بود. با این حال هیچ جریان سیاسی به نفع آنها شكل نگرفته بود تا اینكه حكومت آل بویه به عنوان اولین حكومت شیعیمذهب در ایران و عراق شكل گرفت.
آل بویه از اعقاب ساسانی بودند و نسبتشان به بهرام گور میرسید و در دیلم ساكن بودند. آل بویه خدمات و اقدامات فرهنگی شایانی به نفع تشیع انجام دادند ازجمله مراكز علمی و درمانی و كتابخانههایی را در شیراز و بغداد ساختند و مناسك مذهبی شیعه ازجمله جشن عید غدیر و عزاداری عاشورا را برپا داشتند و قبور ائمه را در عتبات و نجف بازسازی و زیارت آنها را برای مردم تسهیل كردند. در این دوره شاهد شكوفایی جریانهای كلامی و فقهی شیعی و ظهور شخصیتهای بارزی همچون شیخ مفید، سیدرضی و شیخ صدوق هستیم. به گواه مورخین، سلسله بوییان از نظر تساهل و مدارا با دیگر ادیان و فرق اسلامی از قبیل اهل سنّت، مسیحیان، زرتشتیان و صابئین در تاریخ سلسلههای ایرانی منحصربهفرد بوده است.
زوال آلبویه و برآمدن غزنویان و سلجوقیان
با شكست سلسله آل بویه در 448 قمری و آغاز دوران حكومتهای غزنوی و سلجوقی، بسیاری از تلاشهای گسترده آل بویه در زمینه تشیع رنگ باخت، چنانكه غزنویان عمدتا بر مذهب اهل سنّت (حنفی و شافعی) بودند و از خلافت عباسی به نفع مشروعیت خود سود جستند و تلاش كردند بنیادهای دینی برای استحكام حكومت خود برسازند.
اقلیت بودن شیعه، نیاز مبرم آنان به قدرت سیاسی برای حضوری موثر و پررنگ در جامعه را پررنگ میساخت، زیرا فضای سیاسی، فرهنگ و اندیشه را نیز تحتالشعاع قرار داده و جریان پویای فلسفی قرون سوم و چهارم در قرن ششم رو به خاموشی گرایید و بهخصوص غلبه عرفان و تصوف كه كمتر بر مدار عقلباوری بود، به وفور شایع گشت.
تشیع در دوران مغولان
بنابراین نفوذ سیاسی شاید یكی از راههایی بود كه میتوانست جریان تشیع را بر مدار شكوفایی قرار دهد. لذا گرایشهای معدود سلاطین به تشیع میتوانست نور امیدی باشد. طرفه اینكه پس از سالها عسرت شیعیان در ایران، در دوره مغولان ورق تا حدودی به نفع تشیع در ایران برگشت. الجایتو (یا همان سلطان محمد خدابنده) كه در كودكی با نام مسیحی نیكولای غسل تعمید داده شده بود و بعدها بودایی و سپس به مذهب حنفی گرایش یافته بود، سرانجام به شیعه امامیه پیوست و خدماتی را در جهت تشیع انجام داد و بزرگان شیعی همچون علامه حلی توانستند از این فرصت برای بسط تفكرات شیعی استفاده كنند. حضور خواجه نصیر در دربار هلاكو و نفوذ و ارج او نزد هلاكو نیز ثمرات روشنی برای ایرانیان بهخصوص شیعیان به همراه داشته است.
زوال مغولان و روی كارآمدن صفویه
اما پس از انهدام مغول و فترت پس از آن، تاریخ ایران شاهد یكی از قویترین سلسلههای شیعیمذهب است كه در نهادینه كردن فرهنگ تشیع فارغ از كیفیت بسط آن و تبدیل آن به یك فرهنگ دینی و اجتماعی قوی قدمهای استواری برداشتند كه اثرگذاریاش از دوران آل بویه نیز بیشتر بود. با پادشاهی سلسله صفویه، فرهنگ شیعی كاملا در فرهنگ ایرانی تزریق شد و بدنه اجتماعی جامعه شیعی ایرانی را شكل داد. صفویه بعد از غزنویان، مظهر دیگری از پیوند دین و دولت؛ اینبار در مذهب شیعی بودند و برای مشروعیت خود سخت به تایید و حمایت علمای شیعی نیاز داشتند و البته خود نیز شیعه مذهب بودند. لذا این دوران برای علمای شیعی دوران آزمونی بزرگ است تا نسبت خود با جامعه و سیاست را دریابند و به حداقلی از خودآگاهی از وضعیت خود و باورهایشان برسند. پادشاهان صفوی از جمله شاه طهماسب علمای شیعی از جمله محقق كركی را از جبل عامل فراخواند و تكریم كرد و به گماشتگان فرمان داد كه اطاعت و امتثال اوامر شیخ كنند و در سلطنت و در اوامر و نواهی، نظر شیخ را اصل قرار دهند.
چالش علمای شیعه در عصر صفویه
چالش عمده علمای شیعی كنار آمدن با سلاطین بود، زیرا شیعه سنّتی هر گونه حكومت در زمان غیبت امام معصوم را حرام میدانست ولی فقیه جامعالشرایط كه به عنوان نایب امام زمان تلقی میشد، بنا به مصلحت دین خدا باید حاكم شیعه به قدرت رسیده را میپذیرفت كه البته این برای شریعت نیز بهتر بود. بنابراین علمای شیعی با یك خودآگاهی نسبی نسبت به وضعیت و نقش خود، گامهایی را در جهت احیا و نیرومندی شیعیان به خصوص در ساختار اجتماعی برداشتند كه از آن جمله ترویج نمادها، ارزشها و شعائر مذهبی مختص شیعه از قبیل مراسم مذهبی مربوط به عزاداری امام حسین(ع) و اهلبیت علیهمالسلام بود. برپایی مجالس روضه و برقراری نماز جمعه از دیگر اقدامات ایشان بود. مناسك عزاداری ایرانیان كه در سفرنامههای اروپاییان از جمله تاورنیه انعكاس یافته، بعدها به ابزارهای مسلّم شیعیان برای نقشآفرینی اجتماعی و سیاسی تبدیل شد و به نظر میرسد تشیع از قِبل این مناسك، بیشتر به سمت نوعی نقشآفرینی سیاسی قدم برداشت كه در عصر قاجاریه كاملا خود را بروز داد و فرهنگ شیعی با فرهنگ مناسك و سیاست اجتماعی قالب خاص خود را گرفت.
زنان ایرانی در سایه فرهنگ شیعی
حضور زنان در مراسمات روضه و عزاداری نیز كه محصول همین دوران است، بعدها تا حدی نقش اجتماعی زنان و مواجهه آنان با مسائل سیاسی روز را تقویت كرد و نوعی روحیه حقجویی و اعتراض به دستگاه جور را در آنان به سبكی كه در زندگانی حضرت زهرا و حضرت زینب سلامالله علیهما رخ داده بود، عیان كرد.
بنابراین باید دقت كنیم كه در اینجا یك حكومت شیعی با روی كارآمدن سلاطین شیعی تشكیل شد كه به رسم اغلب پادشاهان دچار فساد و ظلم شده بودند و مردمی كه مظاهر این فساد را با گوشت و پوستشان درك میكردند و عالمان شیعی كه واسطه دستگاه حكومت و بدنه مردم بودند در وضعیت جدیدی قرار گرفته و با چالشهای تازهای مواجه شده بودند. این علما با فراهم آمدن این فرصت سیاسی خوب برای تشیع، بیشترین انرژی دین را صرف مناسك عزاداری كردند و تا حد زیاد -و چنانكه مرحوم دكتر علی شریعتی هم با دوگانه تشیع علوی و تشیع صفوی عنوان كرده- بسیاری حقایق اصیل شیعه در كتم عدم ماند و رشد نكرد. البته تصویر بیش از حد انقلابی شریعتی از شیعه نیز خود حجاب دیگری بر تفكرات یك شیعه راستین شد؛ وانگهی در مجالس وعظ علمای شیعی به نظر كمتر به مقوله فرد و نقش اجتماعی او و مسوولیت فردی وی فارغ از كنشگری سیاسی پرداخته شده و میراث به جا مانده از آن دوران نشان میدهد كه آن علما، انسان را تنها در نسبت با خداوند یا پادشاه تعریف كرده و كمتر به هویت مستقل و فردیت او توجه كردهاند.
حساسیت تاریخی تشیع نسبت به ظلم
نكته مهم این است كه شیعه همواره نسبت به ظلم و بیعدالتی حساس بوده و در اقلیت بودن او نیز این حرمان و اندوه علیه ظلم و جور را بیشتر میكرد و هویت تاریخی شیعه همواره با مبارزات او علیه دستگاه ستم رشد یافته و به نظر میرسد حتی ظهور یك حكومت شیعی در ایران نیز نتوانست ثبات لازم را به جامعه و فرهنگ تشیع تقدیم كند و حكومتهای فاسد بلای جان و فكر آنها بودهاند اما در واقع باید اذعان كرد كه خودآگاهی شیعه ولو به شكل نقش سیاسی، از همین دوران صفویه و این مراسمات مذهبی شكل گرفت و در قاجاریه كه بساط یك حكومت فاسد دیگر فراهم بود، به اوج خود رسید. پس باید اذعان كنیم كه شیعه ایرانی بخش زیادی از انباشته و داشته خود را همواره در مبارزه با حاكمان جور صرف كرده و كمتر توانسته یك فرهنگ اجتماعی فراگیر فارغ از هر نوع كنش سیاسی یا انقلابی فراهم آورد و همیشه درگیر سیاست بوده است. شیعه انقلابی مورد نظر دكتر شریعتی نیز به سبكی دیگر همین ملالت و كاستی را با خود به همراه داشته است.
نگاه انتقادی شریعتی به وضعیت تشیع در عصر صفوی
البته این انتقاد شریعتی كه شیعه وقتی نظام شد از حركت اصیل خودش كه بر مدار تفكر علوی بود بازماند، انتقادی بجاست؛ چه اینكه دین و امر دینی و الوهی به خاطر مختصات خاص خود، وقتی دچار نظام و نهادمندی شود و به سازمان اجتماعی تبدیل شود، اهداف عمده خود را از دست میدهد و كمتر میتواند از عهده وظایف اصیلش برآید. حال در عصر صفویه، شیعیان به اوج قدرت سیاسی دست یافتند اما آیا توانستند از این فرصت به خوبی استفاده نمایند؟ پاسخ این سوال سخت است اما با نظر به نقدهای جسورانه شریعتی بر فرهنگ شیعی عصر صفوی، باید گفت كه فرهنگ شیعی با توجه به اتفاقات دهشتبار عصر قاجاریه كه با خودآگاهی توامان جامعه ایرانی نسبت به موقعیت تاریخی و جهانی خودش همراه بود، جز دستاوردهای سیاسی در عرصههای دیگر توفیق چندانی نداشته و اینكه «آیا تشیع میتوانست به غیر از مسیر سیاسی، از راهی دیگر فرهنگسازی نماید یا نه؟»، باز سوال سختی است كه به راحتی نمیتوان پاسخ داد. حتی دغدغههای اسلامشناس فرانسوی هانری كربن در باب تشیع كه به دنبال شیعه باطنی و توصیفی از روح و عمق تفكر شیعی به خصوص در بعد انسان ایرانی بود نیز مورد نظر ما نیست زیرا بهتر است فرهنگ شیعی خود را فارغ از هر نوع پدیدارشناسی غربی یا تفكرات ماركسیستی و حتی لیبرالیستی و صرفا با نظر به درون آن و منش و بینش آن بازنگری و واكاوی نماییم.
صفویه؛ نقطه عطف خودآگاهی اولیه شیعیان
با این همه اما احیای شیعه در عصر صفویه و ورود علمای شیعی در بطن فرهنگ اجتماعی، سیاسی و دینی مردم، نقطه عطفی در خودآگاهی اولیه شیعه ایرانی بود. آنقدر كه شیعه قرن چهام و پنجم درگیر بدعتها و شبهات و فرقههای مختلف اسلامی و غیراسلامی بود، شیعه ایرانی عهد قاجار در خلوتگاه خودش و در سرزمین و مأمن خودش درگیر حكمای جور بود و باید فریاد علیه ظلم و بیعدالتی را در همین سرزمین مادری سر میداد.
بنابراین با انقراض صفویه و دوران فترت پس از آن، این خودآگاهی با شیعه ایرانی بسط یافت و در حافظه تاریخیاش ثبت ماند تا روزهای مبادا از راه برسند. چنانكه گفتیم نقش اجتماعی شیعیان در هر صنف و طبقهای و با هر جنسیتی اعم از زن یا مرد، با مناسك و مراسمات خاص شیعه یعنی ماه محرم و فرهنگ عاشورا تقویت شد. دوران قاجاریه یكی از مهمترین گذرگاههای تاریخی شیعه و امتحان بزرگ او بود، چراكه شیعیان از طریق تحولات سیاسی روز و تحولات جهانی، با دیگریهای بزرگتری و در واقع با دیگری بزرگتر به نام مدرنیته مواجه شدند. بلاتكلیفی قاجاریه در تعیین هویت خود و اینكه ایرانی كیست و چه مختصاتی دارد، كمكم به بدنه جامعه نیز سرایت كرد و با ظهور مدرنیته این سوال قویتر شد؛ اینكه ایرانی چه هویتی دارد؟ گویی فرد ایرانی مخیر مانده بین فرهنگ ایرانی و فرهنگ شیعی یا فرهنگ مدرن غربی!
جرقه اولیه مساله هویت ایرانی در عصر قاجار
اولین جرقهها در همان قاجاریه زده شد و به خصوص ضعف فرهنگی و فكری و اجتماعی جامعه ایرانی در بعد از جنگ دوم با روسها و شكست عباس میرزا بیشتر خود را نشان داد كه چرا جامعه ایرانی دچار فترت و سستی است و به نظر نه میراث بهجا مانده از ایرانی بودن و نه شیعی بودن، هیچیك دستكم تا زمانی كه منقّح و منقاد نشوند، اثرپذیر نیستند.
در اینجا لازم است به نكات مهمی در باب جایگاه و ارج و قرب علما نزد مردم اشاره كنیم. علمای دین به واقع جایگاهی بسیار محترم نزد مردم داشتند و مردم گوش به فرمان آنها بودند و حتی بیشتر از سلاطین تابع این علما بودند. حتی در این مورد افراطهای بسیاری صورت میگرفت و بعضا هر امر مربوط به آنها را مقدس و مایه تبرّك میدانستند و مثلا گفته شده كه آب حوضی كه آیتالله سید محمد مجاهد - كسی كه فرمان جهاد علیه روسها را صادر كرد- در آن وضو میگرفت را به عنوان تبرّك با خود میبردند و حوض خالی میشد یا خاك كف پای اسب فلان عالم را به عنوان تبرّك با خود میبردند. در هر حال علمای دینی نقشی كیهانی و مافوق تصور نزد مردم داشتند و به همین نسبت انتظارات مردم از آنها نیز زیاد بود.
تاثیر نتایج جنگ ایران و روسیه
از این روی، بعد از شكست ایران در برابر روسها، این جایگاه والا مورد تردید واقع شد و بسیاری به آنان بدگمان شدند و ایشان را علت شكست از روس قلمداد كردند. هرچند برخی دیگر اهمال و عقبنشینی بیمورد عباس میرزا در اوج جنگ را علت اصلی شكست دانستند. در هر حال، به تعبیر مورّخان و مفسّران وقایع تاریخی، این شكست در خودآگاهی همهجانبه اقشار مختلف ایرانی اعم از شاه و شاهزاده و عالم دینی و مردم تاثیری دوباره داشت و علاوه بر اینكه مردم فهمیدند باید در امر تقدیس علما جانب اعتدال را رعایت كنند، علمای دین نیز دریافتند كه به احساسات افراطی مردم غرّه نشوند، چه اینكه با هر خطا یا ناكامی همگی بر باد میرود و بهتر است از راهی دیگر در قلوب مردم راه یابند و آن تبلیغ دین است.
ماجرای تحریم تنباكو
لذا جنگ دوم ایران و روسیه در زمان عباس میرزا، آزمون بزرگ علما و مردم شیعه بود. معركه و محك بعدی ماجرای رژی یا قرارداد تالبوت بود كه تجارت توتون و تنباكو با انگلستان را در ایران آزاد اعلام كرد و به موجب آن سیلی از شهروندان انگلیسی به ایران شیعهنشین آمدند و با مظاهر فرهنگی خود كه مغایر جامعه و فرهنگ شیعی بود، از نحوه پوشش مردان و زنان تا فرهنگ خوردن و نوشیدن آنها و مراودات اجتماعی و... كه همگی با جامعه آن روز ایرانی در تغایر بود و علما از این وضعیت منقلب شده و مردم را به شورش فراخواندند و ماجرای معروف تنباكو شكل گرفت. مردمی كه بارها در جلسات وعظ و روضه از مقاومت ائمه به خصوص امام حسین علیهالسلام در برابر دستگاه ظلم و فساد یزید شنیده بودند، حال نقش حسینی و زینبی خود را دریافته و شورش كردند تا مظاهر تشیع را حفظ كنند. نابخردی ناصرالدینشاه هم در مواجهه بیتعهدانه نسبت به احساسات مذهبی مردم و آزاد گذاشتن طرف انگلیسی در نوع رفت و آمد به كشور و عدم قید و بند آنها نسبت به فضای مذهبی كشور كه حاكی از روحیه استعماری آنها بود، مخالفت علما با هر نوع جریان اروپایی ولو نیك آن را به همراه داشت و چون فرهنگ اروپایی ابتدا از طریق استعمار وارد شد و نه گفتوگو؛ لذا رقیب شیعی آنان نیز جز به چشم استعمار، آنها را ندید.
روحیه استعمارستیزی تشیع
این مساله كه حاكی از روحیه استعمارستیزی تشیع بود واقعا بینظیر بود و الگویی برای دیگر ملل مورد استعمار واقعشده قرار گرفت، اما از سوی دیگر، مواجهه فرهنگ شیعی با دیگری خود یعنی غرب را مواجههای صرفا متخاصم قرار داد و تعبیر غربزدگی یا غربگرایی، بعدها حجابی شد تا بسیاری از واقعیتهای رابطه بین شیعه و غرب وضوح مناسب و شایستهای نیابد و تالی فاسدهای بیشماری را از هر دو طرف باعث شود.
علیایحال، شیعیان دوران قاجاریه در ایران همواره درگیر استعمار و حكومتی فاقد صلاحیت بودند. دیالوگ آنها با حكومت یا با غرب فقط از راه سیاسی بود و معلوم نیست چنین مسیری چقدر به نفع تشیع تمام شد. اما این را نیز باید دقت كنیم كه بسیاری از همین علما ولو به نحو مصلحتی، با شاهان قاجار روابط حسنهای داشتند و حتی برخی مانند میرزا ابوالقاسم قمی، شاه را نه در برابر مردم، بلكه فقط در برابر خدا مسوول میدانستند و معتقد بودند كه مردم در آن حد نیستند كه مجاز باشند از فرامین شاه سرپیچی كنند.
اما اتفاق مهمتری كه در این بین رخ داد، جابهجایی و گسترش نسبت میان عالم دینی و حاكم و مردم بود. گفتیم كه شیعه سنّتی هر نوع تفویض حكومت به غیرمنتصب از جانب ائمه را حرام و نامشروع میدانستند، اما با ظهور شیعیان اصولی كه طبق قاعده ضرورت، حكومت را نایب از امام میدانستند، همكاری با حكومتها مشروع اعلام شد و حتی حكم اقامه نماز جمعه كه مختص امام است، توسط ولی فقیه جامعالشرایط مشروع اعلام شد. بنابراین شیعه اصولی روی پدیده مجتهد جامعالشرایط سرمایهگذاری و دكترین ولایت فقیه را نیز از همین باب ایجاد كرد. گویا حاج ملااحمد نراقی این بحث را باب و آیتالله بهبهانی نیز مكتب اصولی را در مواجهه با اخباریها و صوفیه و شیخیه و مانند آن احیا كرد كه در اینجا نقطه عطف بسط نظریه سیاسی شیعه مبتنی بر استیلای دینی و سیاسی مراجع و ثبات مرجعیت شیعه بود. لذا حتی بعد از شكست دوم ایران از روسها و تحولات فكری جامعه اعم از مردم و علما، این فكر در ذهنیت مردم شكل گرفت كه چرا خود علما عهدهدار حكومت نشوند!
نكته آخری كه باید در پایان ذكر شود ظهور طبقهای دیگر از ایرانیان بود كه نگاه انتقادی و اصلاحگرایانه نسبت به جامعه و فرهنگ عمومی و سیاسی داشتند و اغلب در نقش مصلح (مثلا امیركبیر) یا روشنفكران ظاهر شدند و اینها نیز متاسفانه به عنوان حامیان فرهنگ بیگانه به «دیگری» شیعیان تبدیل شدند! این اشتباه راهبردی در جریان انقلاب مشروطه و بعدها ماجرای دكتر مصدق و 28 مرداد خود را به نحو بهتری نشان داد. قضاوت در اینباره به عهده تاریخ است اما منش فلسفه و عقل همواره بر اعتدال و تعدیل قوا است و اغلب هر ایده و تفكر و مكتبی نیاز به یك تحدیدكننده و تعدیلكننده دارد تا دچار افراط یا تفریط نشود. در جریان مشروطه، خودآگاهی دوسویه ایرانیان؛ یكی در جانب تفكر شیعی و دیگری در قالب تفكر مدرن، هرگز نتوانستند با هم مصالحه و گفتوگو كنند و این خود حاكی از برخی ضعفهای عمیق در بستر فكری هر دو مكتب و اندیشه بود و لذا به طرد و حذف همدیگر كمر بستند و شكافی بین خود ایجاد كردند كه دستكم تا دو قرن اثرات مخرّب خود را نشان داده است.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید