ماجرای «مِحْنَه القرآن» در جهان اسلام / علیرضا روشنایی

1402/1/21 ۱۱:۲۷

ماجرای «مِحْنَه القرآن» در جهان اسلام / علیرضا روشنایی

منظور از محنه در اینجا عبارت از دستگاه تفتیش عقایدی است كه با همكاری معتزله به دستور مامون در اواخر حكومتش برای امتحان مخالفان عقیده حكومت به وجود آمد و تا زمان روی كار آمدن متوكل ادامه یافت.

سیاسی شدن نزاع كلامی در عصر مامون

همه ادیان آسمانی، از یهودیت و مسیحیت تا اسلام، خداوند متعال را خالق می‌دانند. در قرآن كریم آمده است: «خلق السموات والارض» یا «الذی فطر السموات والارض» (انعام، ۷۹) یا «هُو خالقُ كل شیء» خالق یعنی آفریدگار، اما آفریدن یعنی چه؟ یعنی عالم نبود، پس خدا آفرید. این صورت‌مساله‌ای است كه همه ادیان الهی به آن باور دارند و هر یك از كتب آسمانی هم كه در دست داریم، به همین سیاق و همین اسلوب سخن گفته‌اند. هم قرآن كریم و هم تورات و هم انجیل، همه از «خلق» سخن گفته‌اند. اما آنچه محلّ اختلاف فرقه‌های مختلف اسلامی است، «حادث یا قدیم بودن كلام الهی» است. مساله خلق و قدم قرآن، از جمله اوّلین مسائلی است كه در مجادلات و مشاجرات كلامی رخ نموده و سال‌های متمادی ذهن متفكران و اندیشمندان مسلمان را به خود مشغول كرده است.

محنه چیست؟

محنه یا محنت عنوانی است كه در كتب تاریخی برای محاكم تفتیش عقاید عصر خلفای عباسی - مامون، معتصم و واثق - به كار می‌برند. محنه در لغت به معنای آزمایش، بلیه، بلا، داهیه، آفت، فتنه ، سختی و... است، منظور از محنه در اینجا عبارت از دستگاه تفتیش عقایدی است كه با همكاری معتزله به دستور مامون در اواخر حكومتش برای امتحان مخالفان عقیده حكومت به وجود آمد و تا زمان روی كار آمدن متوكل ادامه یافت و پس از آن هم ماجرا به عكس شد و این‌بار این اهل حدیث بودند كه با حمایت خلفایی چون متوكل بر معتزله و عقل‌گرایان سخت گرفتند. این دوره عموما دامنگیر فقها و محدثان اهل ‌سنت شده است و بدین سبب جمهور اهل‌ سنت آن را شر و بلایی برای اسلام و مصیبتی برای مسلمین می‌دانند.

عصر پیامبر(ص) و نزول قرآن

در سده اول با حضور پیامبر(ص) و نزول قرآن، در واقع بُعد نقلی دین حاكم بود و با بیان كلمه دین آنچه به ذهن جماعت آن روزگار می‌آمد، شخصیت پیامبر(ص) و نزول قرآن بود. در حیات پیامبر(ص) و بعد از پیامبر(ص)، بحث‌های كلامی باعث پیدایش اختلافاتی بین مسلمانان شد. می‌توان گفت مهم‌ترین عامل اختلافات بیشتر به خود قرآن كریم متمركز بود. هر چند در نگاه ابتدایی كه همراه با سطحی‌نگری و ظاهربینی است؛ گویا ظواهر برخی از آیات با یكدیگر اختلاف دارند. بدان معنا كه آیات نازل شده قرآن كریم، دال بر تشبیه و تنزیه هستند و خدا را با اوصاف علم و قدرت و مهربانی و تكلم و... به‌گونه‌ای توصیف می‌كنند كه انسان مجبور می‌شود چنین اوصافی چون علم خدا را با علم انسان مقایسه كند و در عالم انسانی به درك این اوصاف برسد و در مراتب خیلی بالاتر و بی‌نهایت به خداوند نسبت دهد.

مساله تشبیه و تنزیه

بدین‌ترتیب صفات خداوند تشبیهی شده است و اما دیگر آیات تنزیهی در قرآن اشاره دارد كه «هیچ‌ چیز مثل خداوند نیست» و در جایی دیگر آمده است كه «هیچ هم شأن و كفوی ندارد» و «او هم اول است و هم آخر است و هم ظاهر است و هم باطن و به همه‌ چیز آگاه است». یعنی خداوند در همان جهت كه اول است، آخر است؛ ولی انسان از یك‌ جهت اول است و از جهت دیگر آخر است. پس انسان شبیه خداوند نیست؛ بنابراین ریشه این اختلاف در قرآن آمده است. در قرآن آیاتی وجود دارد كه دال بر اختیار و آیاتی دال بر جبر است یا آیاتی كه اشاره دارد خدا هر كسی را بخواهد هدایت می‌كند و هر كسی را بخواهد گمراه می‌كند یا آیاتی در سوره مباركه صافات كه به حضرت ابراهیم علیه‌السلام می‌فرماید كه خداوند هم شما را خلق كرده است و هم فعلی كه شما صورت می‌دهید را خلق كرده است.

آیاتی كه اشاره به تدریجی ‌بودن و دفعی بودن نزول قرآن دارد. آیات متعادل و متعارض و نیز آیات حسن و قبح عقلی و آیات حسن و قبح نقلی وجود دارد. آیاتی كه در مورد تفاوت بین پیامبران وجود دارد. این نشان‌دهنده آن است كه قرآن كریم خود منشأ خیلی از اختلاف بوده است. امروزه هر كس برای نقل یك آموزه دینی شخصا به خود قرآن مراجعه می‌كند و از روایت آن سندی را برای خود پیدا می‌نماید.

قرآن و اهل بیت

با توجه ‌به حدیث ثقلین تنها راه رسیدن به سعادت و راهیابی به حقیقت پناه‌ بردن به كتاب خدا و اهل‌بیت است. چنانكه نقل كرده‌اند مردی خدمت امیرمومنان (علیه‌السلام) آمد و گفت: «لوْ لا ما فِی الْقُرْآنِ مِن الِاخْتِلافِ و التّناقُضِ‏ لدخلْتُ فِی دِینِكُمْ» اگر در قرآن شما اختلاف و تناقض نبود، هر آینه من داخل در دین شما می‏شدم. حضرت فرمود: آن موارد را بگو. همه را گفت و امام (علیه‌السلام) به آنها پاسخ داد. وقتی شبهاتش رفع شد، اسلام را پذیرفت. این حدیث از جامع‌ترین احادیثی است كه بسیاری از شبهات و آیات موهم تناقض را به همراه پاسخ در خود جای ‌داده و مرحوم طبرسی آن را در كتاب «الإحتجاج علی أهل اللجاج» نقل كرده است.

منشأ اختلافات در جهان اسلام

می‌توان گفت اولین عاملی كه سبب اختلاف در جهان اسلام شد، قرآن كریم است. آیاتی كه ظاهرا متعارض با یكدیگر هستند. بعد از اینكه پیامبر(ص) به مدینه مهاجرت كردند، عده‌ای قبل از پیامبر یا بعد از پیامبر هجرت كرده بودند. در نهایت دو طایفه در مدینه شكل گرفت یكی انصار و دیگری مهاجر. این دو طایفه با اینكه با ایمان و مسلمان بودند، در جنگ‌ها در ركاب پیامبر می‌جنگیدند و كمك یكدیگر بودند. اما بالاخره انصار میزبان و مهاجرین میهمان بودند. انصار و مهاجرین خدمات بی‌شماری نسبت به یكدیگر داشتند. بعد از رحلت پیامبر در سقیفه بنی ساعده اولین اختلافی كه خودش را نشان داد، بین مهاجر و انصار در سقیفه بنی ساعده بود كه خودشان با تعیین خلیفه تلاش كردند كرسی خلافت را صاحب شوند كه موفقیت با مهاجرین بود و اینكه اختلاف بسیار مهمی در سقیفه، موجب شكاف بزرگی بین اهل‌تشیع و تسنن شد. اختلاف دیگری كه در بین مسلمانان شكل گرفت، فتوحات خلفا بود كه در زمان خلیفه دوم به اوج خود رسید. یكی ابرقدرت ایران و دیگری ابرقدرت روم بود كه عرب‌ها توانستند آنها را فتح كنند. به‌رغم اینكه اگر این دو ابرقدرت كه در مقابل هم‌، بارها قرار گرفته بودند و تسلیم هم نشده بودند، شرایطش را داشتند، هیچ لشكری نمی‌توانست شكست دهد. ولی مردم این دو سرزمین به دلیل مشكلات فرهنگی و مذهبی- به خصوص ایران عصر ساسانی - بدون مقاومت تسلیم شدند. دانشمندان این كشورها می‌توانستند مسلمان بشوند یا می‌توانستند جزیه بدهند و در دین خود باقی بمانند. اما در بحث‌های علمی آزاد بودند. در بررسی زمینه‌ها و سرچشمه‌های طرح این اندیشه، از اختلاط مسلمانان با پیروان سایر مذاهب در پی فتوحات اسلامی و به‌طور خاص اعتقادات یهودیان و مسیحیان یاد شده است. برخی نیز ریشه این اندیشه را در مكاتب فلسفی یونان كاویده‌اند.

اعتقاد به مخلوق نبودن قرآن تحت‌تاثیر آموزه تجسد در مسیحیت

اعتقاد به مخلوق نبودن قرآن، احتمالا تحت‌تاثیر آموزه تجسّد در مسیحیت با مقارنت میان «كلمه‌الله» و «كلام الهی» و بنابر این تصور كه هر پدیده آسمانی و برآمده از لوح محفوظ لزوما قدیم و نامخلوق نیز هست را طبیعتابه دین اسلام منتقل كردند و این مساله موجب اختلافات عدیده‌ای شد.

از دیگر عوامل اختلاف كه ظاهرا برای عده‌ای مطلوب به نظر می‌رسید، این بود كه خلیفه دوم، مسلمانان را طبقه‌بندی كرد. به ‌نحوی ‌كه كسانی كه قبل از هجرت ایمان آوردند، مقام‌شان بسیار بالا بود و كسانی كه قبل از جنگ بدر ایمان آوردند طبقه پایین‌تر و كسانی كه بعد از این جنگ پایین‌تر و در مرحله بعدی كسانی كه بعد از فتح مكه ایمان آوردند در طبقات پایین‌تر قرار می‌گرفتند. براساس همین ترتیب طبقاتی بود كه برای این افراد حقوقی از صندوق بیت‌المال تعیین شده بود كه به صورت ماهیانه پرداخت می‌شد. همین امر موجب شد كه بعد از چند سال، اختلاف طبقاتی زیادی بین مسلمین ایجاد شد كه بعدها در زمان خلافت امیرالمومنین علی علیه‌السلام این روش به ‌كلی عوض شد و حضرت فرمان داد كه همه باید از حقوق یكسان بهره‌مند شوند.

روش حكومتی امیرالمومنین(ع)

این عملكرد امیرالمومنین و ترور شخصیت‌های خلفا خصوصا خلیفه سوم عثمان از طرف دیگر باعث تحریك اصحاب و افرادی كه در جبهه‌های مخالف بودند، موجب شد كه جنگ‌های داخلی چون جمل كه در یك طرف آن حضرت علی علیه‌السلام خلیفه جهان اسلام و در طرف دیگر همسر پیامبر و بسیاری از صحابه قرار داشتند. به دنبال آن جنگ صفین بین مسلمین كوفه و مسلمین شام و در نهایت جنگ نهروان بین حضرت علی و اصحاب خود علی(ع) شكل گرفت. اینها عواملی بود كه بحث‌های دامنه‌داری در علم كلام را به وجود آوردند. بعد از شهادت حضرت علی(ع) و صلح امام حسن(ع) و همچنین به‌ قدرت ‌رسیدن معاویه و به مدت 20 سال حكومتش سبب ایجاد مسائل كلامی بسیاری شد. از طرفی مسائلی چون جعل حدیث، جبرگرایی و ولایتعهدی را به راه انداختند تا اینكه واقعه عاشورا نیز به وقوع پیوست و اختلافات بنی‌امیه و بنی‌مروان تا به روی كار آمدن بنی‌عباس و اختلافات درونی خاندان بنی‌عباس و جابه‌جایی مراكز خلافت بنی‌امیه همگی عواملی برای ایجاد اختلاف در تاریخ اسلام شدند.

پیدایش بحث كلامی در جهان اهل سنت

جدی‌ترین اختلافی كه در این زمینه در جهان اهل ‌تسنن پیدا شد مربوط به اواخر سده اول هجری قمری است؛ زمانی كه معتزله پیدا می‌شوند. معتزله به كسی گفته می‌شود كه پیرو مكتب اعتزال باشد. موسس این مكتب ابوحذیفه واصل بن عطا بود. پیدایش معتزله و واصل بن عطا به‌طور معمول به یك جریان تاریخی خاص اشاره می‌شود واصل از شاگردان حسن بصری (م. ۱۱۰ ه. ق) است. روزی شخصی وارد درس حسن بصری شد و گفت: ‌ای پیشوای دین! زمان ما گروهی هستند كه مرتكبین گناهان كبیره را كافر می‌دانند و بر این باورند كه اگر كسی گناه كبیره‌ای را مرتكب شود از دین اسلام خارج شده و كافر است. گروهی از خوارج این باور را پذیرفته‌ و در مقابل گروهی دیگر به نام «مرجئه» بر این پندارند كه مرتكبین گناه كبیره به ایمان‌شان ضرری وارد نمی‌شود. آنان گناهكاران را امیدوار می‌كنند. آنان عمل را از ایمان نمی‌دانند و عقیده دارند كه هیچ معصیتی به ایمان آسیب نمی‌رساند همان‌گونه كه هیچ طاعتی با وجود كفر نفعی ندارد. مرجئه این عقیده را بیان می‌كنند. حال عقیده و نظر شما در این مورد چیست؟ حسن بصری كمی فكر كرد و پیش از آنكه پاسخ را بگوید واصل بن عطا گفت: به نظر من كسی كه مرتكب گناه كبیره‌ای شده نه مطلقا كافر است و نه مطلقا مومن، بلكه فاسق است و در مرحله‌ای میان كفر و ایمان قرار دارد؛ یعنی منزله بین منزلتین (كه از اصول اساسی مكتب اعتزال است).

واصل بن عطا این را گفت از جای خود برخاست و در گوشه‌ای از مسجد، كنار ستونی برای جمعی از شاگردان حسن بصری به تقریر جواب خود پرداخت.

چگونگی تشكیل  معتزله

وجه تسمیه معتزله چندین قول است كه یكی از آنها را حسن بصری می‌گوید: «اعتزل عنا واصل»؛ واصل از ما كناره گرفت. بعد از این جریان جدایی حسن بصری از واصل بن عطا شروع می‌شود. واصل بن عطا حلقه‌ای برای خود تشكیل می‌دهد و روشی اتخاذ می‌كند كه این روش همان روش عقل‌گرایی است. در واقع از اینجاست كه واصل بن عطا و اصحابش را معتزله می‌نامد. در اصل واصل از عقل خود كمك گرفته و در جواب نظر مرجئه و خوارج این‌طور بیان می‌كند كه با اندیشه می‌توان درك كرد كه كسی كه مرتكب گناه كبیره شده است، نه كافر، كافر است و نه مومن، مومن. او در ادامه شروع به بحث‌های عقلی و استدلالی كرد كه یكسری از حضار چون عمر بن عبید و دیگران، از شاگردان واصل بن عطا تحت‌‌تاثیر قرار گرفته و در همه حوزه‌ها وارد شدند مثل بحث اثبات خدا، صفات خدا، توحید خدا، پیامبر، نبوت عامه و خاصه، اعجازش، عصمتش... و شروع به بحث‌های عقلانی كردند. از گروه‌هایی كه در این بحث به دنبال جواب‌های خود می‌گشتند، می‌توان افرادی را نام برد كه در فتوحات به جهان اسلام راه ‌یافته بودند. معتزله در بحث با غیرمسلمانان كه زبان وحی یعنی قرآن را نمی‌شناسند و هنوز مسلمان نبودند و بالطبع برای ایشان نه قرآن و نه رسول خدا و نه امامان معصوم و نه صحابه حجیت نداشتند باید با زبان عقل و استدلال سوالات ایشان را پاسخ می‌گفتند و در همه اوضاع‌ و احوال به این روش ادامه دادند به ‌نحوی ‌كه بعد از 60-50 سال افرادی در قرن دوم ملاحظه می‌شوند كه معتزله در عقل‌گرایی بسیار زیاده‌روی می‌كنند.

دوران اقتدار معتزله و حمایت مامون از ایشان

دوره دوم، دوران اوج عزت و اقتدار معتزله است و مامون عباسی كه پس از شكست برادرش امین به تاج‌وتخت رسیده و معتزلی مذهب شده است از این عقیده كه مبتنی بر استدلال بود حمایت می‌كند؛ تا آنجا كه اعتزال را با ارسال بیانیه‌ای به كل جهان اسلام، مذهب رسمی (آراء و عقاید آنان به‌ صورت عقاید رسمی دینی) دولت اعلام می‌كند. به بیانی دیگر مامون فقط روش معتزله را قابل‌ قبول می‌داند و امر می‌كند كه همه باید معتزلی شوند. در حالی معتزله كه مهم‌ترین فرقه عقل‌گرای تاریخ اسلام است و باید این فرقه طرفدار آزادی عقیدتی و آزادی بیان باشد؛ اما بی‌توجه به آراء و نظرات دیگران و با پشتگرمی از حكومت مامون و مجوزی كه او به جهت نشر عقاید معتزله صادر كرده است، این امكان را به معتزله می‌دهد كه باتوجه‌ به عقیده خاص خود درباره امربه‌معروف و نهی‌ازمنكر، با مخالفان خود (اهل حدیث و حنابله) به ‌شدت مقابله كنند. از طرفی با اینكه پیشتازان معتزله، از بیم فقها، از به ‌كار بستن عقاید خویش واهمه داشته‌اند، اما مامون برای گسترش معتزله، بعضی از عقاید خاص آنان را در گفتار و كردار خود به كار بست و به حدی غرق در افكار آنان شد كه فراموش كرد كه در بحث عقل‌گرایی، زبان منطق، ابزار عقل است، نه زبان زور.

بحث بر سر ماجرای «محنه القرآن»

قرآن كریم همانی است كه رسول گرامی اسلام (صلی‌الله علیه واله و سلم) برای مردم قرائت كرده است. آنچه بر رسول گرامی اسلام نازل شده است، آیا مخلوق است؟! یعنی آیا حادث است یا قدیم است؟! كلام خدا كه همانند دیگر صفات خداوند متعال است به چه صورت است؟! بحث سر این مساله بوده كه تكلم جزو ذات خداوند است یا نه و در این‌ رابطه معتزله یك نظری داشتند، اشاعره یك نظر دیگری داشتند، فیلسوفان و عرفا نیز نظری دیگر. قبل از ورود به آراء بزرگان، مناسب است واژه «قدیم و حادث» تبیین شود.

مفاهیم قدیم و حادث

قدیم در برابر حادث است. حادث یعنی چیزی كه نبوده، پیدا شده و جدید است. قدیم یعنی همیشه و ازلی است.

در فلسفه و كلام هر موجودی كه از ازل وجود نداشته باشد و بعدا به وجود آمده باشد را «حادث» می‌گویند و هر موجودی كه همیشه بوده را قدیم می‌نامند.

حادث و قدیم بر ذاتی و زمانی تقسیم می‌شوند:

1) حادث زمانی: آن است كه آغاز زمانی داشته باشد؛ مثل پدیده‌های امروز كه در ظرف زمانی دیروز نبودند یا انسانی كه زمانی نبوده و در زمان خاصّی پدید آمده است.

2) حادث ذاتی: آن موجودی است كه ذاتا محتاج علّت است؛ چه آغاز زمانی داشته باشد یا نداشته باشد. مثلا ملائكه از نظر فلاسفه موجوداتی فرازمانی هستند و همیشه بوده‌اند؛ امّا ذاتشان ممكن‌الوجود بوده و وجودشان محتاج علّت است. بنا بر قاعده «الماهیه من حیث هی لیست الا هی» ماهیت در حد ذاتش نه موجود است و نه معدوم. لذا در عین اینكه همیشه بوده‌اند، همیشه نیز در سایه وجود علّتشان موجود بوده‌اند.

3) قدیم زمانی: آن موجودی را گویند كه وجود شی، سابقه عدم زمانی نداشته باشد یا به تعبیری همواره بوده است و آغاز زمانی ندارد؛ چه ذاتا حادث باشد یا نباشد؛ لذا ملائكه با اینكه حادث ذاتی هستند؛ ولی قدیم زمانی هستند. اگر مطلق (مجموع اجزای زمان) كه نه زمان بر آن تقدم دارد و نه پدیده زمانمند؛ اگر مطلق زمان، سابقه عدم زمانی داشته باشد خلاف فرض لازم می‌آید؛ چون از فرض آغاز زمانی داشتن زمان، آغاز زمانی نداشتن آن لازم می‌آید.

4) قدیم ذاتی: آن موجودی است كه نه آغاز زمانی دارد نه آغاز غیر زمانی؛ به تعبیر دیگر ممكن‌الوجود نیست و علّت ندارد. تنها مصداق این قسم، موجودی است كه ذاتش عین حقیقت وجود است و با عدم، سازگاری ندارد و آن، وجود واجب تعالی است كه ماهیت او عین هستی اوست (ماهیته انیته) .

همچنین باید دانست كه حكما و عده‌ای از متكلّمین شیعه، به این چهار قسم از حدوث و قدم باور دارند و بر همین اساس، وارد بحث حدوث و قدم كلام خدا می‌شوند. امّا اكثر متكلّمین اهل‌ سنت و عده‌ای از متكلّمین شیعه تنها به حدوث و قدم زمانی باور دارند و حدوث و قدم ذاتی را قائل نیستند؛ لذا از نظر اینها هر حادثی فقط و فقط زمانی است و مخلوق فرازمانی وجود ندارد. بر این ‌اساس حتّی ملائك و روح را هم مادّی می‌دانند؛ البته می‌گویند: این امور اجسام لطیف هستند.

كلام از اوصاف الهی

همه متكلمان و فرقه‌های اسلامی و بلكه همه مسلمانان، بر متكلم بودن خداوند متفق‌القولند و كلام را از اوصاف الهی به‌ حساب می‌آورند. در عین‌ حال در جزییات این بحث اختلاف شدیدی بین فرق گوناگون كلامی رخ‌ داده است. این اختلاف عمدتا به دو مساله بازمی‌گردد:

۱ـ تفسیر حقیقت كلام الهی

۲ـ حدوث یا قدم كلام الهی

نگاهی به تاریخ سده‌های نخست اسلام نشان می‌دهد كه اختلاف رای مسلمانان در مسائل فوق، به‌ویژه در مساله حدوث یا قدم الهی، فتنه‌های بزرگی را برانگیخته و حتّی سبب شده كه جریان‌های فكری و عقیدتی به تكفیر و قتل مخالفان خود بپردازند.

بحث حادث و قدیم در سه مورد مطرح بوده:

«خدا»، «جهان» و «كلام خدا». همه متكلمان و فیلسوفان خدا را قدیم دانسته‌اند؛ در مورد جهان، فیلسوفان آن را قدیم اما متكلمان و اهل حدیث آن را حادث دانسته‌اند و این مساله عظیم فلسفی و كلامی كه در طولِ روزگار در میان فلاسفه و دانشمندان مشرق و مغرب ‌زمین مطرح بوده و هنوز هم مطرح است و در آینده نیز مطرح خواهد بود.

در تبیین حقیقت كلام خداوند آرای مختلفی در میان متفكران مسلمان وجود داشته و دارد:

1) اهل حدیث: یكی از مدافعان، (احمد بن حنبل) اعتقاد داشت كه ذات خدا قدیم است و كلام خدا صفت اوست و چون صفت قدیم باید قدیم باشد در نتیجه كلام خدا نیز قدیم است. در پاسخ اینان گفته شده كه كلام خدا عارض بر فرد است (متناسب با درك و حال شخص در آن برهه زمانی است)، نه ذات خدا.

2) متكلمان كه شامل معتزله و شیعه می‌شوند معتقد به قدیم بودن كلام خدا بودند اما معتزله و شیعه كلام خدا را صفت فعل خدا دانسته و طرفدار حدوث قرآن بودند. شیخ طوسی آیه ۱۱۵ سوره انعام را شاهدی بر این مدعا می‌داند: «و سخن پروردگارت از روی راستی و عدل كامل شد».

احمد حنبل، رییس حنابله نیز كلام را همان اصوات و حروف قرآن می‌داند؛ لكن قائل به قدیم بودن این الفاظ است.

امّا رای حنابله از سه جهت مشكل دارد:

1- اوّلا گفته شده كه كلام خدا منحصر در كلام لفظی نیست؛ بلكه خداوند متعال كلام فعلی نیز دارد كه مخلوقات هستند.

2- ثانیا قول به قدیم بودن الفاظ قرآن كریم، قولی است بر خلاف یك امر بدیهی؛ چراكه یقینا این الفاظ قبل از جاری‌ شدن بر زبان رسول خدا(ص) وجود زمانی نداشته‌اند، پس حادث زمانی هستند.

3- ثالثا از آنجا كه حنابله قدم ذاتی را قائل نیستند و خدا را قدیم ذاتی می‌دانند، لذا از قول به قدیم بودن قرآن لازم می‌آید كه خدا همان قرآن باشد یا قرآن نیز در كنار خدا، خدایی دوم باشد. البته حنابله چنین لازمه‌ای را صراحتا قائل نیستند و قرآن را خدا نمی‌دانند؛ امّا نتیجه منطقی عقیده آن چیزی جز خدا دانستن قرآن نیست.

ابوالحسن اشعری، رییس اشاعره كلام الهی را نه الفاظ بلكه، امری می‌داند كه قائم به ذات خداست و آن منشأ الفاظ قرآن است و حقیقتی غیر از علم و اراده دارد و از این امر تعبیر می‌كند به «كلام نفسی». به اعتقاد وی كلام نفسی معنایی واحد است بدین معنا كه از تنوع اسلوب‌های تعبیری، مانند امر و نهی و اخبار و ندا و... به ‌دور است. این معنا كه حروف و اصوات بر آن دلالت می‌كنند، حقیقتی قدیم و ازلی و از صفات ذاتی حق‌تعالی است.

اما كلام نفسی اشاعره نیز به عنوان حقیقتی مغایر با علم یا اراده الهی، امری نامعقول و غیرقابل‌تصور است و تصویر اشاعره از آن در نهایت به علم یا اراده باز می‌گردد كه در این صورت نمی‌توان آن را صفتی جداگانه و مستقل به شمار آورد.

كلام خدا از نگاه معتزله

معتزله یكی از فرق اهل‌ سنت است. آنها چنین تفسیری دارند كه كلام خدا همان اصوات و حروف قرآن است كه حادث ولی غیرقائم به ذات الهی‌اند؛ بلكه فعل و مخلوق خداوند هستند. در این دیدگاه متكلم بودن خداوند به معنای ایجاد حروف و اصوات در خارج است.

قاضی عبدالجبار معتزلی در این باره می‌گوید: عقیده ما در مساله این است كه قرآن كلام وحی خداوند و مخلوق و مُحْدث است. خداوند آن را به عنوان نشانه و علامت بر نبوّت، بر پیامبر خودش نازل كرده است... قرآن آن چیزی است كه امروز ما می‌شنویم و تلاوت می‌كنیم؛ از جهت خداوند محدث نیست اما حقیقتا به او اضافه می‌شود. همان‌ گونه كه آنچه امروز از قصائد امریء القیس می‌خوانیم، حقیقتا به او منتسب می‌شود، اگر چه امری ء القیس الآن مُحْدِث آن نیست. (شرح الاصول الخمسه، قاضی عبدالجبّار، ص 528).

اشكالی كه بر نظر معتزله وارد است این است كه طبق تصریح قرآن كریم موجودات عالم نیز كلام خدا هستند. لذا فرمود: «إِذْ قالتِ الْملائِكه یا مرْیمُ إِنّ‌الله یبشِّرُكِ بِكلِمه مِنْهُ اسْمُهُ الْمسیحُ عیسى ابْنُ مرْیم... ‏ (به یاد آورید) هنگامی را كه فرشتگان گفتند: «ای مریم! خداوند تو را به كلمه‏ای از طرف خودش بشارت مى‏دهد كه نامش مسیح، عیسی پسر مریم است» (آل‏عمران: ۴۵). در این آیه از وجود حضرت عیسی(ع) با عنوان «كلمه» یاد شده است. اهل بیت(ع) نیز خودشان را به عنوان كلمات‌الله معرفی فرموده‌اند.

عارفان و صوفیه: طرفداران ابن عربی بر اساس نظریه وحدت وجود به چیزی جز حق اعتقاد ندارند و تمام عالم را تجلی و كلام خدا می‌دانند. جهان‌ هستی‌ چیزی‌ نیست‌، جز ظهور حق‌، به‌ تجلی‌، در صورت‌های‌ موجودات‌.

ابن‌ عربی‌ بر این‌ نكته‌ تاكید می‌كند كه‌ اگر تجلی‌ حق‌ بر هر چیزی‌ نبود، شیئیت‌ِ آن‌ چیز آشكار نمی‌شد. خدا گفته‌ است‌: «سخن‌ ما به‌ هر چیزی‌، هرگاه‌ آن‌ را اراده‌ كنیم‌، این‌ است‌ كه‌ به‌ آن‌ می‌گوییم‌: باش‌«. اینكه خدا می‌گوید: «هرگاه‌ آن‌ را اراده‌ كنیم‌ (بخواهیم‌)»، یعنی‌ توجه‌ الهی‌ به‌ ایجاد آن‌ چیز. جهان‌ به‌ ظهور و تجلی‌ حق‌، پایدار است‌.

نظر عارفان درباره مساله خلق قرآن

از نگاه عرفا اوّلا حقیقتی كه از اسماء ذاتیه حقّ تعالی ظهور یافت، حقیقتی بود به نام وجود منبسط یا فیض عامّ یا مشیت یا نور خدا یا... كه نه قدیم ذاتی است نه حادث ذاتی؛ به تعبیری نه واجب‌الوجود است نه ممكن‌الوجود؛ بلكه اسم اعظم خداست كه كلمات فعلی و كلمات لفظی همگی ظهورات آن هستند؛ لذا او ‌ام‌الكتاب است كه هم كتاب تدوین (قرآن) از او تنزل یافته، هم كتاب تكوین (عالم خلقت) از او تعین پذیرفته است. لذا او نه مخلوق است نه خالق؛ كما اینكه به اعتباری هم مخلوق است هم خالق.

از نگاه عرفا این همان كلمه واحد الهی است؛ لذا او را نفس رحمانی گویند. یعنی همان ‌گونه كه تمام الفاظ در حقیقت صور گوناگون نفس انسان هستند كه در برخورد به مقاطع مختلف دهان به شكل الفاظ درمی‌آیند، كلمات فعلی و لفظی خدا نیز صور گوناگون همان نفس رحمانی هستند. آیه ۳۵ سوره نور اشاره به همین حقیقت است كه می‌فرماید: «اللّهُ نُورُ السّماواتِ و الْأرْضِ مثلُ نُورِهِ كمِشْكاه…‌ الله نور آسمان‌ها و زمین است؛ مثل نور او همانند چراغانی است كه…». در این آیه نخست گفته می‌شود «الله نور آسمان‌ها و زمین است» آنگاه می‌فرماید: «مثلُ نُورِهِ مثل نور خدا»؛ اگر این همان خداست پس چگونه خدا آن را به خود اضافه نمود؟ این است كه عرفا می‌گویند: این حقیقت خدا نیست ولی جز خدا هم نیست؛ لذا خدا یك‌ بار آن را عین خود و بار دیگر غیر خود خواند. اما حقیقت این مطلب عمیق چیست؟ پاسخش را باید در كلاس رسمی عرفان نظری جست‌وجو كرد؛ چرا كه شرح این ماجرا برای ناآشنایان وادی عرفان نظری نه ممكن است نه به صلاح؛ به قول جناب حافظ: «كه طی این مرحله بی‌همرهی خضر مكن ظلمات است بترس از خطر گمراهی».

نظر ائمه درباره مساله خلق قرآن

در روایات ائمه طاهرین(ع) نیز سربسته به همین حقیقت اشاره شده است؛ لكن اكثر متكلّمین چیز دیگری از آن فهمیده‌اند. اهل‌بیت(ع) گاه نظر به كلام لفظی كرده و فرموده‌اند: كلام خدا حادث است و گاه نظر به نگاه عرفا داشته و فرموده‌اند: بگویید كلام خدا و بیش از این نگویید و از پیش خود بر آن اسم نگذارید؛ یعنی نه آن را حادث بدانید و نه قدیم.

متكلّمین از این گونه گفتار اهل‌بیت(ع) چنین برداشت كرده‌اند كه یعنی شما وارد این دعوای بین معتزله و حنابله نشوید و البته شكی نیست كه اهل‌بیت(ع) مایل نبودند شیعه وارد چنین نزاع‌های كوركورانه‌ای شوند. امّا در این گفتار اهل‌بیت(ع) اشاره‌ای پنهانی به نظر عمیق عرفا نیز وجود دارد. به خصوص كه بر این اشاره شواهد فراوان روایی نیز سراغ داریم كه ذكرش در چنین مقامی مقدور نیست.

نظر فیلسوفان درباره مساله خلق قرآن

 بعضی از فلاسفه بزرگ همچون ملاصدرا هر دو نظر اهل حدیث و معتزله را رد كرده و كلام را از عالم امر و كتاب را از عالم خلق دانسته‌اند.

حكمای اسلامی گفته‌اند كه كلام خدا بر دو گونه است: كلام لفظی كه همان الفاظ قرآن باشد و كلام فعلی یا كلمات وجودی كه وجود مخلوقات هستند. حكما هر دوی اینها را حادث و مخلوق و معلول خدا می‌دانند و منشأ را اراده و علم خدا می‌دانند؛ لذا اراده و علم خدا قدیم ولی مخلوقات او و كلمات قرآن كه ظهور علم و اراده هستند، حادث هستند.

خلق یا علیت؟

فیلسوف نمی‌گوید كه خلق وجود ندارد و جهان مخلوق نیست و خدا هم خالق نیست! فیلسوف به ظاهر كتاب آسمانی احترام می‌گذارد؛ اما از «خلق»، خلق را نمی‌فهمد، «علیت» را می‌فهمد. شاید این اشكال به نظر برسد كه فرق بین خلق و علیت یا خالقیت خدا و علت بودن خدا چیست؟ مردم می‌گویند: «خدا خلق كرد» و موضوع را تمام می‌كنند اما فیلسوف می‌گوید: «خدا علت است». به ‌عبارت‌ دیگر: فیلسوف خلق را علت معنی می‌كند. «خلق» آفریدن است، پس از آنكه نبود؛ یعنی وجود بعد از عدم. لازمه این حرف این است كه مخلوق از خالق جداست؛ اما فیلسوف هرگز چنین حرفی نمی‌زند، می‌گوید: معلول از علت جدایی‌ناپذیر است. در طرز تفكر فلسفی، نمی‌توانید علت را در یك طرف ترازو قرار بدهید و معلول را یك طرف دیگر. علت از معلول جدا نیست. به همین جهت، حرارت را نمی‌توان از آتش جدا كرد. همچنان‌ كه زوجیت را به هیچ صورتی از عدد چهار جدا نمی‌توان كرد. البته علیت از این هم بالاتر است. اگر یك‌ لحظه در ذهن‌مان معلول را از علت جدا ‌كنیم یا جدا بدانیم، در همین یك آن و لحظه جدایی، معلول نیازمند علت است؛ چون بدون علت ممكن نیست؛ پس انفكاك معلول از علت حتی در حد یك آن عقلی هم امكان‌پذیر نیست. چنین چیزی از نظر فلسفی امكان عقلی ندارد؛ اما در مقابل، انفصال مخلوق از خالق آسان است. نجار كه صندلی را ساخته، سال‌هاست كه از آن جدا شده است. پس فاصله بین خالق و مخلوق، حداقل در تصور امكان‌پذیر است و كسانی هم كه چنین می‌اندیشند، به‌ درستی مباینت می‌بینند؛ اما علت و معلول، یك آن عقلی هم از هم منفصل نمی‌شوند و انفصال اصلا امكان‌پذیر نیست وگرنه نظام آفرینش به هم می‌خورد. اگر علت و معلول در جهان هستی از هم جدا شود، نابود می‌شود و درنتیجه، نظام جهان به هم می‌ریزد و متلاشی می‌شود.

رابطه خدا و جهان از نگاه فیلسوفان

نوع نگاه فلسفی به قرآن و نگاه فیلسوف چنین نگاهی است؛ لذا فیلسوف مذمت می‌كند دیدگاهی كه می‌گویند: جهان از «عدم» به وجود آمده و از «هیچ»، هست شده است. البته می‌گویند: مخلوقات را خداوند به هستی آورد. آیا برای فیلسوف این سوال پیش نمی‌آید كه آیا خداوند به نیستی، هستی می‌دهد؟ نیستی چیست كه هستی می‌شود؟ آیا این تناقض نیست؟ نیستی وقتی هستی پیدا كند، مفاد و معنایش این است كه نیستی و هستی یك چیزند و این تناقض است. آیا عالم واقعا تناقض است؟!

می‌توان این ادعا را داشت كه قول حقّ همان است كه حكما فرموده‌اند و متكلّمین شیعه نیز با آنان موافق هستند. لذا هم كلام فعلی خدا (مخلوقات) حادث هستند؛ هم كلام لفظی (قرآن). 

البته طبق نظر حكما، در عین اینكه همه كلمات فعلی خدا (مخلوقات) حادث ذاتی هستند، ولی برخی از آنها حادث زمانی و برخی دیگر مثل ملائك، قدیم زمانی هستند و ذات خدا قدیم ذاتی است. همچنین كلمات لفظی خدا (قرآن) هم حادث ذاتی است هم حادث زمانی. اما حقیقت نوری قرآن كریم كه از سنخ الفاظ نیست، همانند ملائكه، حادث ذاتی و قدیم زمانی (فرازمانی) است و منشأ و علّت پیدایش همه كلمات الهی ـ اعمّ از كلمات فعلی و لفظی ـ علم و اراده خداست كه عین ذات خدا هستند؛ لذا یك قدیم ذاتی بیش نیست و آن هم ذات خداست.

شروع تاریخی ماجرای «مِحْنه القرآن»

در كتاب «سرح العیون» آمده كه بر سر اینكه نخستین‌بار چه كسی بحث حدوث و قدم قرآن را مطرح كرد، اختلاف‌نظر وجود دارد. منابع تاریخی معمولا از «جعد بن درهم» كه سال‌های آخر حكومت هشام بن عبدالملك (۱۲۵ق) به سبب اعتقاداتش به دست عبد‌الله قسرى اعدام شد - و از «جهم بن صفوان» كه در سال ۱۲۸ قمری به سبب شركت در قیام «حارث بن سریج» در خراسان كشته شد و نیز از «غیلان بن یونس عدوی دمشقی» كه پدرش از موالی عثمان بن عفان بود - به عنوان نخستین مدعیان مخلوق بودن قرآن نام می‌برند. «طالوت زندیق» نیز نخستین كسی شمرده شده كه در باب خلق قرآن، كتاب نوشت.

مامون مدافع و مبلغ «خلق قرآن»

شاید بتوان گفت در زمان «مامون» درگیری‌ها زیاد شد و قیام‌ها به اوج رسیده بود. امویان در یك طرف و علویان در طرف دیگر و همچنین عباسیان هم در طرفی دیگر قرار داشتند. شورش‌ها زیاد شد تا جایی كه «مامون» دستور داد برادرش «امین» را كشتند. او مشاهده كرد كه اگر علما به میدان بیایند، انقلاب‌ها صورت می‌گیرد و حكومت عباسی متلاشی می‌شود. آنها به فكر افتادند تا مشكلی ایجاد كنند كه تمام اذهان را به ‌طرف آن مشغول كنند تا مردم دیگر به حكومت و شرعی بودن یا نبودن آن فكر نكنند. ایجاد محنه راهی برای «حفظ وجه شرعی خلافت و مرجعی برای حل ‌و فصل مسائل اجتماعی» بود. در واقع هدف وی از این اقدام، تلفیق قدرت دینی و سلطه دنیایی با هم بوده است؛ بنابراین این ماجرا را مطرح كردند تا مساله قیام در برابر حكومت عباسی فراموش شود!

در كتاب تاریخ تمدّن اسلامی، جلد ۳ صفحه ‌۱۵۶ آمده كه مساله حدوث و قدم قرآن، زمینه‌ساز وقوع نزاع شدید و دیرپایی میان فرق اسلامی شد كه در كتب تاریخ به «مِحْنه القرآن» مشهور است. (با این توضیح كه اگر قرآن مخلوق نیست پس قدیم است و خداوند قدیم است بنابراین ثنویت الهی -  خدا و كلام خدا - مطرح می‌شود). گرایش مامون عباسی به دیدگاه حدوث قرآن و اعلام آن در سال ۲۱۲ قمری، سبب تقویت معتزلیان شد و از این طریق، مخالفان سنّتی آنان - كه به اهل حدیث معروف بودند - زیر فشار سنگین سیاسی و دینی قرار گرفتند. معتزلیان توانستند مامون را قانع كنند كه اگر كسی قرآن را كلمه قدیم خدا بداند، به گروهی از مسیحیان كه عیسی(ع) را كلمه قدیم خدا می‌دانند، كمك كرده است.

ماجرای محنه؛ یادآور دادگاه‌های تفتیش عقاید قرون ‌وسطی

صاحب كتاب بحوث فی الملل و النحل و محاضرات فى الالهیات می‌نویسد: مامون، ابتدا با بحث و مناظره به ترویج باورهای معتزله پرداخت؛ اما از آنجا كه اهل حدیث بر عقیده خود پافشاری می‌كردند، آرام ‌آرام، قوه قهریه گام به عرصه نهاد و فشارها و آزارها بر منكران خلق قرآن افزایش یافت. مامون، سپس در سال ۲۱۸ قمرى در دستورالعملی تمامى مردم را به پذیرش حدوث قرآن وادار كرد. مامون نه‌تنها عقیده مخلوق بودن قرآن را گسترش می‌داد؛ بلكه این موضوع را محك و معیار و امیران لشكر و قاضیان بلاد قرار داده بود. او ابتدا نامه‌ای به اسحاق بن ابراهیم، والی بغداد نوشت و پس از تبیین آیاتی كه بر حدوث قرآن دلالت دارد، عزل تمامی قضات معتقد به قدم قرآن را خواستار شد و از اسحاق بن ابراهیم خواست تا قضات را از میان معتقدان به حدوث قرآن برگزیند و شهادت معتقدان به قدم قرآن را نیز نپذیرد. دستورالعمل مامون با مخالفت گروهی از بزرگان سیاسی و فرهنگی و اداری روبرو شد؛ ولی احضار آنان به دربار و مشاهده خشم خلیفه، به مخالفت آنان پایان داد. با این ‌همه، احمد بن حنبل و بشر بن ولید و تنی چند از بزرگان بغداد به مخالفت با خواسته‌های مامون برخاستند.

مامون در واكنش به این مخالفت‌ها، مجازات شدیدتری براى مخالفان در نظر گرفت و دستور داد كه همه علما را در خصوص باور به حدوث قرآن بیازمایند و از فعالیت علمای معتقد به قدم قرآن جلوگیری كنند و اینكه آنها را محكوم به ضرب شلاق و حبس زندان خواهد كرد. این سختگیری‌ها كه معمولا با شكنجه و آزار و تحقیر مخالفان حدوث كلام‌الله همراه بود، در تاریخ اسلام ماجرای محنه را به وجود آورد كه شباهت بسیار به دادگاه‌های تفتیش عقاید در قرون ‌وسطی داشت. این فرمان برخلاف عقیده اهل ‌سنت بود زیرا آنان قرآن را ازلی و قدیمی می‌دانستند. این نظریه منجر به بحث و جدل و درگیرهای زیادی شد. عده‌ای از آنها این نظریه را پذیرفتند و عده‌ای هم نپذیرفتند.

 (تاریخ الیعقوبی: ج‌۲ ص‌۴۶۷ - ۴۶۸؛ تاریخ الطبرى: ج‌۷ ص‌۱۹۶ - ۲۰۹؛ سیر اعلام النبلاء: ج‌۱۰ ص‌۲۳۲ و ج‌۱۱ ص ۱۷۱) .

دلایل مدافعان نظریه خلق و حدوث قرآن  دلایل عقلی

الف) كلام از جنس حروف و اصواتی است كه نبوده و سپس موجود شده و بعد از مدتی معدوم می‌شود و در همان بازه زمانی كه موجود است شنیده می‌شود و قبل و بعد از آن درك نمی‌شود؛ بنابراین چنین چیزی حتما حادث است؛ چرا كه حادث یعنی چیزی كه نبوده و سپس بود شده است.

ب) كلام دارای حروفی است كه نسبت به هم تقدم‌وتاخر دارند؛ مثلا در «الحمد» با پنج حرف روبرو هستیم كه برخی از آنها مقدم بر برخی دیگر هستند. همین تقدم‌ و تاخر است كه «الحمد» را از «المدح» متمایز می‌سازد. همین میزان از تقدم‌ و تاخر و ترتیب میان حروف به فاصله زمانی نیاز دارد و در نتیجه، مجموع آن كلام، حادث است نه قدیم.

 (حمصی رازی، المنقذ من التقلید، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۲۱6-۲۱5).

دلایل نقلی حدوث قرآن

الف) خداوند در چند آیه، قرآن را «ذكر» معرفی كرده و در آیات دیگر «ذكر» را «مُحدث» خوانده است؛ پس قرآن مخلوق و حادث است نه قدیم و قائم به ذات.

 (سوره حجر، آیه ۹؛ سوره انبیاء، آیه۵۰؛ سوره یس، آیه۶۹، سوره انبیاء، آیه۲؛ سوره شعراء، آیه۵، قاضی عبدالجبار، المغنی، ۱۹۶5-۱۹۶2م، ج۷، ص۸۷) .

ب) خداوند در آیاتی، قرآن را «حدیث» خوانده است؛ در نتیجه، قرآن نبوده و سپس به وجود آمده و حادث شده است.

 (سوره مزمل، آیه ۲۳؛ سوره اعراف، آیه ۱۸۵، قاضی عبدالجبار، المغنی، ۱۹۶5-۱۹۶2م، ج۷، ص۸۹) .

ج) خداوند در آیاتی از قرآن، از نسخ و تغییر آیات خبر داده است و این با حدوث قرآن سازگار است نه با قدیم بودنش.

 (سوره بقره، آیه ۱۰۶، قاضی عبدالجبار، المغنی، ۱۹۶5-۱۹۶2م، ج۷، ص۸۹) .

احمد بن حنبل، مقابل آرای معتزله

 «ذهبی»، «ابن حجر»، «خطیب بغدادی» و دیگران تعبیری دارند كه می‌گویند: «فصار العلماء حین سمعوا كتاب المأمون الی نائبه فی بغداد و قال أحد منهم لقیت ثمان مئه شیخا و نیفا و سبعین» من هشتصد و هفتاد و اندی از مشایخ را ملاقات كردم كه هیچ كدام آنها قائل به خلق قرآن كریم نبودند. «و قد حبس و عذب و قتل فی هذه المحنه خلائق لا یحصون كثره» در این قضیه خلق قرآن افراد زیادی را شكنجه كردند و كشتند به‌ طوری كه عدد آنها به حساب نمی‌آید.

یكی از مهم‌ترین شخصیت‌های منكر مخلوق و حادث بودن قرآن بود و حاضر شد كه شغل خود را از دست بدهد و به قولی هشتاد ضربه شلاق بخورد و به نقلی تا هجده ماه زندانی بكشد، احمد بن حنبل، پیشوای مذهب حنبلی بود كه با شجاعت و سرسختی در مقابل آرای معتزله ایستاد. احمد بن حنبل بیش از دیگر پیشوایان دینی اهل ‌سنت در جهان اسلام مشهور شد و كتابی با نام مسند احمد نوشت كه جزو مهم‌ترین كتاب اهل ‌سنت و اعتبار كم نظیری در بین اهل ‌سنت دارد.

در كتاب تاریخ بغداد، جلد ۶ صفحه ۲۶۹ آمده است: احمد بن حنبل در اوج مجادلات كلامی در این باره می‌گوید: قرآن، كلام خداست و كلام خدا، علم اوست. پس علم خدا نمی‌تواند حادث باشد. قرآن چیزی است كه خداوند به آن تكلم كرده و چیزی كه خدا با آن تكلم كند، مخلوق و حادث نیست. هر كس بگوید كه قرآن، مخلوق است كافر است و هر كس منكر قدیم بودن آن را كافر نداند، او هم كافر است.

 «احمد بن حنبل» را به جرم مقابله با معتزله به زندان انداختند و مجلسی با قاضی «ابن ابی دعاه» و دیگران قرار دادند و «احمد بن حنبل» را به مناظره دعوت كردند. آنها در رابطه ‌با خلق قرآن در مقابل «احمد بن حنبل» جوابی نداشتند، بدهند. «احمد بن حنبل» گفت: «اعطونی دلیلا من كتاب‌الله أو سنت رسوله» شما دلیلی از قرآن یا سنت پیغمبر اكرم بیاورید كه قرآن مخلوق است.

احمد بن حنبل ادعا كرد كه اگر چنین دلیلی بیاورید، من حاضرم بپذیرم. آن روز مجلس تمام شد بدون اینكه هیچ نتیجه‌ای داشته باشد. معتصم عباسی هم احمد بن حنبل را دوباره به زندان برگرداند تا روز دوم مجددا از زندان آوردند و مجلس مناظره تشكیل شد. در روز دوم همانند روز اول مناقشات انجام شد و احمد بن حنبل با استفاده از دلیل، تمام علمای طرف‌دار خلق قرآن را محكوم كرد. دومرتبه احمد بن حنبل را به زندان برگرداندند و روز سوم هم به همین ترتیب مجلسی برگزار شد. معتصم عباسی كه خیلی عصبانی شده بود، مجلس مناظره بسیار مفصلی تشكیل داد و صندلی‌هایی برای طرف‌داران خلق قرآن و مخالفان خلق قرآن مهیا شد. به احمد بن حنبل گفتند: «ما تقول فی القرآن» او گفت: «هو كلام‌الله غیر مخلوق» او در ادامه آیه‌ای قرآن كریم را خواند: (و إِنْ أحدٌ مِن الْمُشْرِكین اسْتجارك فأجِرْهُ حتّی یسْمع كلام‌الله) و اگر یكی از مشركان از تو پناه خواست پس او را پناه ده تا كلام خدا را بشنود آن گاه او را به مامن خویش برسان. (سوره توبه/آیه 6)

پرسیدند: «هل عندك حجه غیر هذا» غیر از این آیه دلیل دیگری داری؟ او گفت: (الرّحْمنُ علّم الْقُرْآن) «و لم یقل خلق القرآن» اگر چنانچه قرآن مخلوق بود، باید می‌گفتند: الرحمن خلق القرآن.

استدلال او به این آیه شریفه این است كه او می‌گوید: «قرآن كلام خداست»؛ همان عبارتی كه امام جواد (علیه‌السلام) به آن استدلال كردند. قرآن كلام خداست، نه می‌توانیم بگوییم مخلوق است و نه می‌توانیم بگوییم خالق است.

در ادامه گفت: (یس و الْقُرْآنِ الْحكیم) «و لم یقل المخلوق». معتصم بار دیگر احمد بن حنبل را به زندان برگرداند و مجلس تمام شد. معتصم عباسی دستور داد كه احمد بن حنبل را بیاورند و مردم جمع شدند و احمد را برای اعدام آماده كردند. «و السیوف قد جردت و الرماح قد ركذت». معتصم به احمد بن حنبل گفت: دررابطه ‌با قرآن چه چیزی می‌گویی؟! گفت: «قال: اقول غیر مخلوق و استدل بقوله ولكن حق القول منی و ان یكن القول من‌الله تعالی فان القرآن كلام‌الله» خلاصه باز هم سه شبانه‌روز آنها بساط مناظره را راه انداختند، تا به جایی رسید كه احمد بن حنبل را شكنجه كردند. در زمان سابق زمانی كه می‌خواستند شخصی را شكنجه كنند، دو تخته از پشت سر و جلو می‌گذاشتند و با پیچ، افراد را به آن پیچ می‌دادند و شخص داخل دوتخته شكنجه می‌شد. همچنین زمانی كه می‌خواستند شخص را برای اعدام آماده كنند، شخص را میان دو تخته قرار می‌دادند و كاملا مثل منگنه به هم می‌پیچاندند كه دیگر قدرت حركت نداشته باشد و گردنش را می‌زدند. در نهایت هرچه تلاش كردند احمد بن حنبل را معتقد كنند كه قائل به خلق قرآن باشد، نتوانستند. او را شلاق زدند و به زندان برگرداندند؛ به ‌طوری ‌كه وی باز هم می‌گفت: «أعطونی شیئا من كتاب‌الله أو سنه رسوله حتی أقول به». سپس معتصم دستور داد كه دست احمد بن حنبل را قطع كنید. «احمد بن حنبل» گفت: «فذهب عقلی عند ذلك» دیگر عقل من در اینجا رفت. احمد بن حنبل نماز ظهر را خواند، در حالی كه خون از او جاری بود. را باز هم با شكنجه به منزل برگرداندند تا كار به جایی رسید كه معتصم عباسی از دنیا رفت و بعد از او متوكل عباسی روی كار آمد.

 (تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، اسم المولف: شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی،‌دار النشر:‌دار الكتاب العربی - لبنان/ بیروت - 1407هـ - 1987م، الطبعه: الأولى، تحقیق: د. عمر عبدالسلام تدمرى؛ ج 18، ص 108)

همچنین قضیه خلق قرآن كریم به‌طور مفصل در زمان امام رضا (علیه‌السلام) مطرح شد. احمد بن حنبل می‌گوید: «ومن زعم أن لفظه بالقرآن مخلوق فهو جهمی كافر» اگر كسی بگوید كه قرآن مخلوق است، این شخص جهنمی و كافر است.

طبقات الحنابله، اسم المولف: محمد بن أبی یعلی أبو الحسین،‌دار النشر:‌دار المعرفه - بیروت، تحقیق: محمد حامد الفقی، ج 1، ص 279، ح 387).

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: