1402/9/2 ۲۲:۲۸
به تعبیر هانری كربن نگاه باطنی شیعه تركیب معرفت و محبت است. امتداد نبوت است و بر محور ولایت است. باطن به معنی ضرورت توجه به آشكارگی رازهای درون امر ظاهری است.
توجه هانری كربن به جایگاه باطن شریعت در امامیه و برخی انحرافات منشعب از آن
به تعبیر هانری كربن نگاه باطنی شیعه تركیب معرفت و محبت است. امتداد نبوت است و بر محور ولایت است. باطن به معنی ضرورت توجه به آشكارگی رازهای درون امر ظاهری است. شریعت ظاهر دین است و تربیت و تعهّد است، اما مقولاتش چنان است كه ممكن است انسان را در سطح نگه دارد و او قشری شود و دین را جز انجام چندین واجبات و مستحبات نفهمد و به هیچ عمق و درونی نیندیشد.
خاصیت تفكر به عمق رفتن است
اندیشیدن و به عمق رفتن خاصیت تفكر است. ممكن است اعمال شریعت حاوی چنین تفكری باشد، اما فرد متشرّع الزامی به آن نبیند. یعنی ایمان را با عشق تداوم بخشد نه عقل. هر چند باید به این هم توجه كرد كه هم عشق و هم عقل ممكن است تعریف یكسانی برای همه نداشته باشند. بنابراین در همان اوان شكلگیری جهان اسلام بعد از ایام رحلت رسول اكرم صلیالله علیه وآله توجه به تأویل نص و عبور از ظاهر به عمق آن برای كشف معنا در كانون توجه مسلمین قرار گرفت. اهل سنت و حدیث هرگونه تعدّی به موجودیت نص را انكار كرده و بدعت شمردند، اما دستهای از متكلمان كه رویه اعتزال داشتند و به معتزله مشهور بودند و عقل را ملاك داوری قرار داده بودند، تأویل را پذیرفتند.
راسخون در علم و مساله تاویل متن
در قرآن كریم از تعبیر «علم الكتاب» (رعد: 43) نام برده شده كه به قول بسیاری از مفسّرین به معنای فهم قرآن است. اگرچه در چندین سوره دیگر از جمله سوره نمل نیز به «عنده علم من الكتاب» اشاره شده كه منظور از آن آصف بن برخیا وصی و جانشین سلیمان بوده است كه در مجموع اشاره به فهم متون مقدس دارد كه دالّ بر این است كه این متون ظاهری دارند و باطنی و در خود قرآن (آل عمران: 7) نیز فرموده كه تفسیر این باطن را بعد از خداوند و پیامبر، استواران در دانش (الراسخون فی العلم) میدانند. یعنی كسانی كه به تعبیر آیه 162 سوره نساء به خدا و رسولش و وحی او و آنچه پیش از پیامبر نازل شده بود، ایمان دارند. اینكه استواران در دانش دقیقا چه كسانی هستند و مصادیقشان چیست بحث دیگری است، اگرچه قطعا این افراد به تعبیر همان آیه 7 سوره آل عمران، متشابهات را تأویل میكنند و این تأویل ضرورتا در طول تعالیمی است كه از انبیاء فرا گرفتهاند و از خطوط وحی جدا نیست. بنابراین علم كتاب نزد خداست و او به واسطه جریان رسالت بخشی از آن را در اختیار انبیاء قرار داده و سپس اوصیای آنها حامل چنین علمی خواهند بود.
آصف بن برخیا و امیرالمومنین(ع)
چنانكه حضرت رسول (ص) در پاسخ به پرسشی درباره مصداق «و عنده علم الكتاب» (نمل: 40) به وصی سلیمان آصف بن برخیا اشاره كردهاند و مراد از «آن كس كه نزد او علم كتاب است» در آیه 43 از سوره رعد را نیز حضرت علی (ع) دانستهاند. البته درباره تفسیر این آیه اخیر بین مفسّران شیعه و سنّی اختلاف هست، اما خط سیری كه وحی را بعد از اتمام دوران آن در عصر خاتمیت به بعد از خود متصل میكند همین تأویل است؛ یعنی علم الكتاب، یعنی رفتن به باطن قرآن و متون مقدس تا رازهای الوهیت آشكار و سپس ماندگار شوند و امتداد دامنه فیض الهی در هستی روشن گردد و به معنای دقیقتر، استواران دانش كه اهل فضل و دانش و معرفت و محبت هستند، محافظان ساحت الوهی در جهان و از سنخ ردان مینوی (محافظان الهی) هستند و الوهیت را تبلیغ میكنند.
تفاوت نگاه باطنی به مذهب با باطنگرایی
اما در بدو امر باید توجه داشت كه نگاه باطنی به مذهب با باطنگرایی تا حدودی فرق دارد، زیرا باطنگرایی نوعی فرقه است كه در موردش توضیح خواهیم داد و عموما هر نوع فرقهگرایی لاجرم به تشكیل ایدئولوژی و صلب تفكر و عدم نقدپذیری منجر خواهد شد. اما نگاه باطنی یعنی توجه به عمق و معنا و افشای درون و رفتن به مبدأ و اصل كه این خودِ فلسفه است. خودِ تعقّل است و امام صادق علیهالسلام فرمود: عقل دعامه (ستون) اسلام است و قرآن كریم بارها مومنان را به تعقّل و تدبّر در آیات الهی دعوت فرموده است. باطنگروی شیعه با نظر به اهمیت این تعقّل و تدبّر قابل فهم است كه بعدا در اوایل قرن چهارم هجری و بعد از آغاز دوران غیبت كبری در سال 329 هجری در عقلگرایان شهرهای بغداد و كوفه و در كسانی چون جنید اسكافی و شیخ مفید و شریف مرتضی متجلی شد. اینكه باید نقل اعم از آیات و روایات را با عقل كاوید تا بتوان احكام جدید صادر كرد، زیرا هم تحوّلات دوران و هم تنوّعات باورها را نباید از نظر دور داشت. از سوی دیگر، در چنین تفكری ظاهر و باطن در هم تنیده است و شریعت و حقیقت با هم توأمان هستند، زیرا غایت رسیدن به حقیقت است و شریعت پل است، اما امر انفصالی و جدا نیست، بلكه خود بخشی از حقیقت دین میباشد، ولیكن نكته این است كه تمام حقیقت دین نیست و دین ابعاد وسیعتری به سمت امر والا و الوهیت دارد كه بعضا باید شریعت را به آن سمت ارتقا داد.
باطنگرایی به مثابه یك فرقه و تاسیس اسماعیلیه
باطنگرایی به مثابه یك فرقه بیشتر از زمان شكلگیری جریان شیعی اسماعیلیه شروع شد و اسماعیلیه اولیه را باطنیه نیز گفتهاند، زیرا خود اسماعیلیه به شاخههای متعددی اعم از نزاریان، فاطمیان، قرمطیان و غیره تقسیم میشود. بنابراین باطنگرایی در ذات اسماعیلیه در همه شاخههای متعدد آن است. اسماعیلیه در ماجرای جانشینی امامت امام ششم شیعیان امامیه امام جعفر صادق علیهالسلام شكل گرفت. اینان معتقد بودند كه جانشین حضرت جعفرالصادق (ع) محمد پسر اسماعیل فرزند بزرگ ایشان است و چون اسماعیل كه قبلا جانشین جعفر الصادق معرفی شده بود قبل از پدر از دنیا رفت لاجرم باید پسرش محمد و نه برادرش موسی كاظم جانشین امام ششم شود. در هر حال امامیه از این دوران به بعد منشعب و به دو شاخه اثناعشریه و اسماعیلیه (سبعیه؛ هفت امامیه) تقسیم شد. خود اینها هم بعدها به شاخههای دیگری تقسیم شدند.
تاكید اسماعیلیه بر مساله باطن و تاویلات شاذ از احادیث نبوی
اسماعیلیه بسیار روی مساله باطن تمركز كرد. برای كاویدن باطن یا رسیدن به كنه باطن به وجود «امام» نیاز هست. اسماعیلیه چندین تقسیم از امام ارایه دادهاند كه باید ریشهیابی شود و بحث این نوشته نیست. اما شش امام شیعه اثناعشریه را به همراه محمد پسر اسماعیل پسر جعفر الصادق امامان مستقرّ نامیدهاند و خود محمد بن اسماعیل را امام متمّم نامیدهاند كه در آخرالزمان به عنوان مهدی ظهور خواهد كرد. تأویل اسماعیلیه بر این حدیث نبوی مبتنی است كه «بین قبر من و منبری كه بر آن موعظه میكنم باغی از باغهای بهشت وجود دارد» و طبق توضیحاتی كه هانری كربن ارایه كرده، قبر كنایه از فلسفه یا تعمّق درونی است كه این مستلزم تجزیه است؛ درست همانطور كه جسم در قبر تجزیه و متلاشی میشود؛ منبر همان شریعت و ظاهر دین است و باغ بهشت هم همان عرفان است. بنابراین طبق نظر كربن، تأویل اسماعیلیه از این حدیث این است كه باید ایمان جزمی را قبر كرد تا در آنجا استحاله یابد و دین حق یا همان دینی كه حكمت الهی است، زنده شود.
باطنگرایی اسماعیلیه و تضعیف شریعت
لذا تأویل همه تعلیمات دین را تعالی و ارتقا بخشیده و آنها را از دوباره به مبدأ خود كه سرچشمه الهی است، بازمیگرداند. البته همواره این ظن به اسماعیلیه وجود دارد كه در این باطنگرایی به شدت شریعت را تضعیف كردهاند و باطن را برگزیدهاند. از همین روی است كه اغلب طرفداران شیعه اثناعشری تمایلی ندارند باطنی نامیده شوند، زیرا شریعت را همپای حقیقت و طریقت میدانند و از آنجا كه چنین باطنگرایی در مختصات صوفیه نیز وجود داشته، بهرغم تمایلات عرفانی شیعه، این نوع باطنگرایی را نوعی صوفیگری دانسته و شیعه دوازده امامی را از آن مبرّا دانستهاند.
انحرافات اسماعیلیه و القاب آنها
افزون بر این، انحرافاتی كه در خود اسماعیلیه رخ داده كه در القابی كه به آنها دادهاند نیز مشهود است از جمله اینكه آنها را حشاشین (حشیشیه) یا مصرفكننده حشیش و ملاحده یا بیدین و كافر دانستهاند، نیز باعث شده شیعه اثناعشری خود را از تمایلات باطنی و سرّی بری كند حتی اگر اعتقاد داشته باشیم كه تأویل جزو اركان اصلی هر نوع شیعه میباشد. در اینجا باید چند نكته را بازگو كنیم؛ اول اینكه اسماعیلیه با هر دلیلی كه ایجاد شده باشد، شاخهای از شیعه بود كه در برابر حكومت سنّی عباسی به پراكسیس یا كنشگری روی آورد و احتمالا تلاش كرد تا از عقاید باطنی و شیعی خود برای مبارزات سیاسی بهره ببرد و شیعیان تا قبل از تشكیل حكومت اعم از اسماعیلیان فاطمی در مصر یا علویان طبرستان و آلبویه در ایران یا حكومت حسن صباح اسماعیلی یا بعدا سلسله صفوی، همواره در قالب همین باورهای خاص خود در عرصه جهان اسلام كنشگری كردهاند؛ مثلا شیعه اثناعشری با ترویج و تبلیغ سیره و مصائب زندگی اهل بیت پیامبر(ص) همواره متمایز بودهاند و بخشی از تاكید آنها بر گزارش این مصائب و ذكر مكرّر آن از جمله مصائبی كه بر حضرت زهرا سلامالله علیها رفته، نوعی اعتراض علیه حاكمیت وقت بود كه شیعه را منزوی و امامان آنها را به لحاظ سیاسی و اجتماعی محدود كرده بود و ائمه معصوم در حكومت عباسیان از طریق سازمان وكلا با یاران خود در ارتباط بودند. البته عدهای از شیعیان غلو كرده و وجود ائمه را تشبه به الوهیت كردند و فرقههای مختلفی از آنها پدید آمد از جمله كیسانیه و مغیریه و خطابیه كه حتی خود ائمه شیعه هم آنها را مورد انتقاد [و بلكه تكفیر] قرار دادند و نیز بسیاری فقهای مسلمان حكم ارتداد این غلات را صادر كردند.
برآمدن حكومت فاطمیان در مصر
بعد از نقطه عطف دوم شیعه یعنی شهادت امام ششم جعفرالصادق علیهالسلام كه اسماعیلیه ایجاد شد، این بار اسماعیلیه از طریق بیان نظرات خاص خود از جمله باطنگرایی به ترویج عقاید و آرای خود پرداختند و علیه حكومت وقت شوریدند و حتی در همان اوان در حدود سال 297 هجری در مصر و آفریقا حكومت فاطمیان را تشكیل دادند و بعدها نیز حسن صباح در سال 487 هجری و بعد از مرگ هشتمین امام فاطمی المستنصر بالله در ایران حكومت تشكیل داد كه تا دوران حمله مغول به ایران تداوم یافت. به همین دلیل تا قرنها باطنیگری نوعی اتهام و حربه علیه مخالفان حكومتهای وقت كه عمدتا سنّی بودند، تلقی میشد و آنها بسیاری از مخالفان خود را با برچسب باطنی و قرمطی به تیغ اعدام و ترور میسپردند. از این جهت باطنیگرایی به معنایی كه اسماعیلیه مورد نظر داشته یا منتسب بدان بوده و اصلا به خاطر ماهیت خود اسماعیلیه، همواره نوعی بدنامی تلقی شده است.
لیكن چنانكه پیشتر هم اشاره كردیم، باطن دین یكی از نكات مهم تشیع در معنای عام آن است، زیرا شیعیان عمدتا جمع بین عقل و نص را قبول داشتند یعنی هم ظاهر و هم باطن دین را مورد توجه قرار میدادند و هر طریقتی را مستلزم توجه به ظاهر و باطن هر دو میپذیرفتند و عرفای آنها كه حتی پایشان به فلسفه و كلام هم باز شده بود كسب معرفت و حقیقت را نوعی سلوك الیالله میدانستند و این خود شامل حركت از ظاهر به باطن بدون نفی ظاهر است. به قسمی كه فلاسفه قدیم مسلمان هم گفتهاند كه مقدمه شروع معرفت همان حس و عالم ظاهر است و با توسعه عقلی و معنوی شخص به عالم حق و باطن راه مییابد. این تقریظ را به خصوص در شیخ شهید سهروردی میبینیم كه معرفت را با شهود پیوند میدهد و صدرالدین شیرازی نیز اسفار اربعه را در این سلوك معرفتی و مشاهدتی برمیسازد و شاگردانش از جمله فیض كاشانی نیز همین راه را ادامه دادند.
توجه به باطن در آموزههای امامیه
از این روی، باطنگرایی نه به عنوان فرقهای خاص بلكه به مثابه یك نوع عقیده كه دین را فراتر از شریعت و نوری به سمت حقیقت برمیشمارد، در كنه كلام شیعه وجود دارد. عرفای فیلسوف مئاب عارف مسلك همچون سیدحیدر آملی خود دلیل چنین مدعایی هستند كه آنها معتقدند كه عظمت انسان چنان است كه به باطن نیز میتواند دست یابد، زیرا طبق آیات قرآن (خاصه آیه 72 سوره احزاب) خداوند تاكید كرده كه فقط انسان ظلوم و جهول بود كه بار امانت الهی را پذیرفت و اسرار الهی در سینه او قرار گرفت هرچند كه انسان در نوسان بین فرشتگی و دیوصفتی میتواند این امانت را به سلامت و راستی دریابد یا به نحوی پلیدانه در آن خیانت ورزد. این امانت الهی همان سرّ و باطن است كه نوعی ارثیه معنوی و روحانی است و امام محمدباقر علیهالسلام امام پنجم شیعیان اثناعشری درباره آن چنین فرمودهاند كه «امر ما دشوار است و كوششی سخت تحمیل میكند و آن را جز ملكی مقرّب یا پیامبری مرسل یا گروندهای پایدار كه خداوند دلش را به ایمان آزمایش كرده باشد، تحمل نمیتواند كرد.» (نقل از: كربن، تاریخ فلسفه اسلامی، ترجمه اسدالله مبشری) . این اسرار در وجود امامان شیعه مكتوم است و آنها وجود امام را گرامی میدارند، زیرا این راز امام را كه او حاوی اسرار الهی است، درك كردهاند و امام را دریچهای به سمت الوهیت بعد از پیامبر میدانند.
توجه به باطن و ضرورت وجود امام
بنابراین نگاه باطنی شیعه همان اعتدال مطلوبی است كه بین عناصر دوگانه در عالم اعم از عقل و نقل، جبر و اختیار، حقیقت و شریعت و سرانجام ظاهر و باطن ایجاد كردهاند و آنچه رابطه بین ظاهر و باطن را حفظ میكند و همچون ریسمانی آنها را به ریسمان الهی چنگ میزند، وجود امام است. برای همین برای هر نوع تفكر باطنی وجود امام ضروری است و اگر از غالیان و افراطیان هر فرقه از شیعه بگذریم، شیعه معتدل اثناعشری هرگز یكجانبهگرا نیست و نه امام را به خدا تشبه میكند و نه شریعت و احكام را كنار میگذارد و نه به نقل صرف تكیه میكند.
از رنه گنون تا مارتین لینگز
نكته پایانی این نوشته درباره اهمیت باطنگرایی و نگاه باطنی در خوانش مستشرقان و پژوهشگران غربی درباره اسلام است. مثلا رنه گنون (1951-1886م) متفكر فرانسوی مسلمان با نام اسلامی شیخ عبدالواحد یحیی معتقد بود كه شریعت یا احكام فقهی اسلام نوعی دستورالعمل است كه ظاهر و قشر دین معرفی میشود، اما اصل و حقیقت دین باطن آن است كه باید با طریقت صوفی بدان رسید. بر همین اساس است كه شاگردش مارتین لینگز (2005-1909م) پژوهشگر انگلیسی مسلمان با نام اسلامی ابوبكر سراجالدین معتقد بود كه تصوف همان وجه باطنی اسلام است و هر طریقتی به یك حقیقت واحد میرسد و اسلام به عنوان آخرین دین الهی نهاییترین نقطه رسیدن به حقیقت است كه همزمان با وجه جهانشمول خود، ادیان ماقبل خود را نیز تایید میكند و طریقت آنكه همان تصوف است نیز به نحوی ثانوی جهانشمول میباشد.
این پژوهشگران كه تحت عنوان كلّی سنّتگراها (Perennialists/traditionalists) طبقهبندی میشوند با تاكید بر جنبه باطنی و سرّی دین اسلام بر این توافق دارند كه یك جریان زنده و پویا، یك خرد جاویدان در هستی وجود دارد كه همواره و در هر دورانی خود را در شكل و قالبی مثلا یك عارف یا صوفی مذهبی متجلی میسازد و بر دانش مقدّسی تاكید دارند كه حتی میتواند در دوران مدرن نیز آشكار شود. از جنبهای باید گفت این همان اسرار الهی است كه همواره در تاریخ متجلی خواهد شد چنانكه شیعه نیز معتقد است كه زمین هرگز از حجت الهی تهی نخواهد شد.
وجه تمایز تشیع از دیگر مذاهب و فرق اسلامی
بر این قیاس هانری كربن نیز با تاكید بر این وجه باطنی در تفكر شیعه، آن را از تمام فرقههای اسلامی متمایز میسازد و اگرچه بهزعم برخی او از خوانش شیعه اسماعیلیه متاثر بوده، وانگهی از نظر وی شیعه اثناعشری نیز باطنی است و چنانكه توضیح داده شد این باطن همان سرّ الهی است كه انسان در پی آن است و بعد از پیامبر، در وجود امامان و صلحای از دین ودیعه داده شده و امام آن شاهد آسمانی و انسان نورانی است كه میتواند بهترین راهنما به باطن دین باشد. چه اینكه سرّش را میداند. بنابراین از نظر كربن، ولایت همان باطن دین است در برابر نبوت كه ظاهر و شریعت را آورده است. ولایت همانا تكامل و تداوم نبوت است و هرگز از آن جدا نیست بنابراین حقیقت دین هم هرگز از شریعت آن جدا نیست و هر طریقتی كه این دو را از هم جدا كند؛ از جمله اینكه برخی فرقههای افراطی شیعی از اسماعیلیه چنین كردهاند، از راه راست منحرف شده و اصل دین را به تباهی كشانده است.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید