1393/3/3 ۱۳:۲۲
زمانی که گفته میشود آیا «مرگ پایان بخش است یا ارزش بخش»، باید هر دو تعبیر پایان بخش و ارزش بخش را به زندگی اضافه کرد؛ در اینصورت معنا این خواهد شد که آیا مرگ پایان بخش زندگی است یا ارزش بخش زندگی؟ آیا مرگ به زندگی آدمی پایان میدهد یا ارزش میدهد؟ میتوان گفت که تمام تلقیهایی که در طول تاریخ درباره مرگ وجود داشته به این دو تلقی فروکاستنی است و میتوان همه را به این دو تلقی ارجاع داد و تحلیل کرد.
پایانی برای یک آغاز
زمانی که گفته میشود آیا «مرگ پایان بخش است یا ارزش بخش»، باید هر دو تعبیر پایان بخش و ارزش بخش را به زندگی اضافه کرد؛ در اینصورت معنا این خواهد شد که آیا مرگ پایان بخش زندگی است یا ارزش بخش زندگی؟
آیا مرگ به زندگی آدمی پایان میدهد یا ارزش میدهد؟ میتوان گفت که تمام تلقیهایی که در طول تاریخ درباره مرگ وجود داشته به این دو تلقی فروکاستنی است و میتوان همه را به این دو تلقی ارجاع داد و تحلیل کرد.
یک تلقی این است که مرگ کاری نمیکند جز اینکه به زندگی پایان میبخشد. بنابراین حضور مرگ یعنی غیاب زندگی.
در مقابل این دیدگاه، دیدگاه دومی وجود دارد که در آن مرگ، ارزش بخش زندگی است و اگر نمیبود زندگی ارزشی نمیداشت. اینکه ما این همه قدردان زندگی هستیم و آن را مغتنم میشمریم تنها به دلیل حضور مرگ است. به بیان دیگر، ارزش زندگی به جهت محدودیت و تناهی زندگی است که از این تناهی به مرگ تعبیر میشود؛ این نکته را از طریق تجارب عادی خود نیز میتوانیم دریابیم؛ بهطوری که اگر تصور کنیم تنها یک روز از زندگی ما باقی مانده است در مقایسه با زمانی که جاده بلندی را پیش روی خود تصور کنیم، نسبت به زندگی قدردانتر میشویم.
مولوی نیز در دفتر ششم بهطور دقیق این دو تلقی را بیان کرده است:
آن یکی میگفت خوش بودی جهان/ گر نبودی پای مرگ اندر میان
آن دگر گفت ار نبودی مرگ هیچ/ که نیرزیدی جهان پیچ پیچ
خرمنی بودی به دشت افراشته/ مهمل و ناکوفته بگذاشته
جغرافیای پیچ در پیچ مرگ
اساساً در هر سنخ کتابی که در تاریخ فرهنگ بشری نوشته شده است، اعم از کتابهای فلسفی، عرفانی، الهیاتی، روان شناختی و...، هیچ مسألهای به اندازه «مرگ» و «عشق» محل بحث و گفتوگو نبوده است. اینکه چرا چنین است و انسان یا به مرگ میاندیشد یا به عشق، داستانهای بسیار دارد و میتوان در این زمینه به تحلیل فروید و تحلیلهای پیش از او و پس از او رجوع کرد.
اگر در این کتابها دقت کنیم، میبینیم اگرچه درباره مرگ که یکی از این دو مضمون دائم التکرار است سخن گفته میشود، اما در واقع به چهار پدیده متفاوت پرداخته شده که از همه آنها تحت عنوان «مرگ» نام برده میشود.
نخست باید این چهار پدیده را از یکدیگر تفکیک کرد.
گاهی مراد از مرگ همان حادثه و رویدادی است که در یک لحظه از زندگی و در کمتر از یک ثانیه برای هرکدام از ما رخ میدهد و به زندگی این جهانی پایان میبخشد. حال چه زمانی باشد که سخن گفتن از «تفکر درباره مرگ» است، چه از «مرگ آگاهی» و چه از «ترس و بیم از مرگ».
گاهی که میگویند ترس و بیم از مرگ داریم، مراد آنان از مرگ، در واقع پس از مرگ است!
در مفهوم سوم، زمانی که سخن از مرگ به میان میآید نه پس از مرگ مراد است و نه خود مرگ؛ چیزی مراد است که از آن به «حالات نزدیک به مرگ» یا «نزع» یا «سکرات مرگ» تعبیر میشود.
به معنای دقیق تر، از زمانی که من نوعی پی میبرم از بستر خود زنده بیرون نخواهم آمد، تا زمانی که خود مرگ به وقوع بپیوندد دچار حالت خاصی خواهم شد؛ حال این مدت چه یک شبانه روز باشد چه بیشتر تفاوتی نمیکند و بسیاری از افراد از این مدت میترسند یا به این مدت میاندیشند یا آگاهیشان نسبت به این مدت آگاهی شدیدی است.
در روزگار ما پارادوکس عجیبی درباره این دوره پدید آمده است؛ یکی از بزرگترین مشکلات زندگی امروز ما، برخلاف زندگی انسان سنتی، به همین دوره مربوط میشود و پیچیدگیهای روانشناختی و جامعه شناختی که اکنون با آنها مواجه هستیم به علت این دوره است.
معنای چهارم مرگ، نه مرگ است (death)، نه پس از مرگ (after death)، و نه نزدیک مرگ (near death)، بلکه خود مردن (dying) است؛ به این معنا که انسان پی میبرد که از روزی که نطفه او منعقد شده است در هر لحظه هم به زندگی خود ادامه میدهد و هم به مرگ؛ زیرا موجودی که «زمانی» باشد مانند انسان، تا از یک لحظه نمیرد به لحظه بعدزاده نمیشود؛ بنابراین زندگی من و تو همچون یک پارچه یا بافت است که تار آن از زندگی و پود آن از مرگ است. به بیان دیگر در اینجا با هر نفس کشیدن، هم به زندگی خود کمک میکنیم و هم به مرگ خود و dying یعنی مردن در عین زیستن و زیستن در عین مردن؛ که این تنها به انسان اختصاص ندارد و تمامی موجوداتی که در عالم طبیعت تحقق دارند اینگونه هستند؛ چرا که «زمان مند» هستند و موجودی که زمانمند است تا نمیرد زنده نمیشود و تا زنده نشود نمیمیرد. بنابراین در هر دمی زندگی و مردگی را تجربه میکند.منتهی تفاوت انسان با سایر موجودات عالم طبیعت در این است که این سرنوشت تمامی موجودات طبیعت است اما غیر انسانها از آن با خبر نیستند و انسانها با خبر و آگاه. انسانها میدانند که هر نفسی که میکشند دارند میمیرند و نفس کشیدن یعنی مردن و البته نفس کشیدن یعنی زیستن. این دو پدیده همچون تار و پودی هستند که یک پارچه را (وجود من را) میبافند.
در اینجا هر لحظه نسبت به آنچه در پایان عمر خود حس میکنیم آگاهی داریم و میدانیم که مرگ و زندگی، توأمان و دست در آغوش یکدیگرند.
اگر آثاری که درباره مرگ نوشته شده است را مداقه کنیم، میبینیم که هرکدام به یکی از این چهار پدیده پرداختهاند که عنوان هر یک یا «اندیشه درباره مرگ» است یا «از مرگ ترسیدن» یا «مرگ آگاهی».
ترس از مرگ
«ترس از مرگ» همان death یا «نقطه آخر زندگی» است.
نکته دیگر این است که مرگ با تمام چهار معنایی که دارد از دو جنبه بیرونی (objective) و درونی (subjective) برخوردار است. مرگ objective که در بیرون از من رخ میدهد بدون شک پایان بخش زندگی این جهانی است؛ اما زمانی که میگوییم مرگ درونی یا subjective به معنای حضور مرگ در ذهن و ضمیر من است. به نظر بسیاری از عرفا از جمله مولانا مرگ درونی آغازکننده زندگی است و از روزی که مرگ در ذهن و ضمیر انسان حضور یافت زندگی او آغاز میشود. در این نگاه، کودکان هنوز زندگی خود را آغاز نکردهاند و زندگی آنان از زمانی آغاز میشود که مرگ در درونشان لانه کند؛ ترس از مرگ در وجودشان بیفتد و درباره مرگ فکر کنند.
بنابراین «مرگ» خود یک پدیده بیرونی است که سه نوع آن در درون ما حضور دارد؛ نخست «مرگ آگاهی»، دوم «ترس یا بیم از مرگ» و سوم «تفکر درباره مرگ».
حال آیا انسانی که روزی مرگ بیرونی او (objective) سر میرسد، مرگ درونی (subjective) هم میتواند داشته باشد؛ بهطوری که به مرگ بیندیشد، نسبت به آن بیم و ترس داشته باشد و از مرگ آگاه باشد؛ این نشان دهنده سلامت روانی او است یا عدم این سلامتی؟! در این زمینه دو دیدگاه وجود دارد؛ اپیکور و فروید هر دو معتقد بودند که این عده سلامت روانی ندارند. در نگاه آنان کسی که به مرگ فکر میکند از نظر روانی سالم نیست. در نظر او حکیم به مرگ نمیاندیشد و تنها به زندگی میاندیشد.
در دیدگاه دوم نیز بسیاری از عرفا و فیلسوفان بر این اعتقادند که اگر مرگ در اندیشه انسان باشد زندگی او ارزش پیدا میکند. حال اینکه مرگ اندیشی چند نوع ارزش به زندگی میبخشد و زندگی ما با چه مکانیزمی ارزش پیدا میکند دو سؤال است که هر متفکری به شکلی به آن پاسخ داده است.
مسأله دیگر این است که انسانها به زندگی پس از مرگ معتقد باشند یا خیر، آیا در نگرش آنان نسبت به خود مرگ تأثیر دارد؟ به این معنا که اگر من از مرگ میترسم آیا ناشی از آن است که عقیده به زندگی پس از مرگ ندارم؛ یا عقیده به زندگی پس از مرگ دارم؛ یا عقیده به نبود زندگی پس از مرگ دارم! برخی معتقدند، اینکه چه تصوری از زندگی پس از مرگ دارند در نگرش و احساس آنان نسبت به خود مرگ مؤثر است و برخی عکس این اعتقاد را دارند.
نگرش مولوی درباره مرگ در مثنوی
مولوی در مثنوی از هفت عالم نام برده است و میگوید که اگر این عوامل در زندگی شما حضور داشته باشند، ترس شما از مرگ کاهش پیدا میکند یا حتی از بین میرود.
نخستین عامل آن است که بودا برای نخستین بار مطرح کرد؛ بودا در باب کل درد و رنجها -نه تنها درد ترس از مرگ- چهار سؤال را طرح کرده بود؛ 1- درد و رنج چیست؟ 2- خاستگاه درد و رنج در زندگی انسان چیست؟ 3- راه کاستن از درد و رنج چیست؟ 4- چه عملی درد و رنج ما را میکاهد؟ پاسخ او به این سؤالها، چهار حقیقت آیین بودا را شکل داد.
بودا در پاسخ به این سؤال که «خاستگاه درد و رنجهای بشر چیست؟» تنها یک پاسخ میداد و میگفت: خاستگاه درد و رنجها، «خواستنهای ما» یعنی «دلبستگیهای ما» است. او میگفت که نخواهید تا درد و رنج نبرید، دل نبندید تا درد و رنج نبرید.
به میزانی که دل میبندید درد و رنج میبرید و به میزانی که دلبستگی خود را از موجودات کاهش دهید درد و رنج شما کاهش مییابد. بودا در مقابل این دلبستگی مفهوم عشق را قرار میداد و میگفت: «دلبستگی نه، عشق آری». او بین عشق و دلبستگی تفاوت قائل بود و میگفت: «کمترین درد و رنج ممکن از آن کسانی است که بیشترین عشق را به موجودات دارند و کمترین دلبستگی!»
اما درباره یک نوع درد و رنج خاص به نام «ترس از مرگ»، مولانا نیز میگوید: اگر میخواهید ترس شما از مرگ کم شود طوری زندگی کنید که دلبستگی به چیزی پیدا نکنید. به میزانی که دلبستگی داریم ترس ما از مرگ بیشتر میشود. در نگاه عرفا همچون مولانا دنیا مکان لذت بخشی است و هر چه ما از خوشیهای دنیوی لذت ببریم وداع با دنیا و دل کندن از آن دشوارتر شده و طبعاً ترس ما از مرگ هم بیشتر میشود.
نکته دیگر این است که هرچه خودشیفتگی در وجود ما افزایش پیدا کند ترس از مرگ هم افزایش پیدا میکند. در این نوع تفکر، باید هرچه میتوانیم به دیگران بها دهیم و خود را مانند دیگران و حتی پایینتر از آنها بدانیم.
مسأله دیگر تحمل رنج است؛ مولوی یک استدلالی دارد و میگوید که مرگ تکهای از رنج است. اگر شما با تکه تکههای مرگ آشتی کردید با کل آن هم که نامش «مرگ» است آشتی خواهید کرد:
دان که هر رنجی زمردن پارهای است/ جزو مرگ از خود بران گر چارهای است
چون ز جزو مرگ نتوانی گریخت/ دان که کلش بر سرت خواهند ریخت
جزو مرگ گر گشت شیرین مر تو را/ دان که شیرین میکند کل را خدا
بنابراین اگر با هر درد و رنجی که در زندگی ما بوجود میآید کنار آمده و آشتی کنیم با مرگ نیز میتوان کنار آمد.
بحث دیگری که مولانا مطرح کرده این است که میگوید هرچه اخلاقیتر زندگی کنیم ترس ما از مرگ کمتر میشود:
ای که میترسی ز مرگ اندر فرار/ آن ز خود ترسانی ای جان هوش دار
زشت روی توست نی رخسار مرگ/ جان تو همچون درخت و مرگ برگ
انسانی که از مرگ میترسد در واقع از چهره خودش میترسد.
نکته دیگر این است که تا زمانی که میخواهیم در زندگی خود نادانستهها را به دانسته تبدیل کنیم و نه دانستهها را به کرده، ترس از مرگ بیشتر میشود. مولانا معتقد بود که از تبدیل نادانستهها به دانستهها ترس ما از مرگ نمیریزد؛ بلکه با تبدیل دانستهها به کرده است که این ترس کاهش مییابد. همانطور که امام فخر رازی در آستانه مرگ خود میگفت که هرچه با پای عقل بیشتر جلو رفتیم بدتر شد!
مولانا همچنین معتقد است که هر که عشق به خدا –و نه فقط باور به وجود خدا- در دلش بیشتر شد ترس از مرگ در وجود او کاهش پیدا میکند.
نکته دیگر باور به وجود جهان دیگر است که ترس از مرگ را کاهش میدهد. هر اندازه ما باورمندتر شویم نسبت به اینکه زندگی پس از مرگ وجود دارد ترس از مرگ کاهش پیدا میکند.
٭مکتوب حاضر، متن ویرایش و تلخیص شده ایران از سخنرانی استاد مصطفی ملکیان، با موضوع «مرگ: پایان بخش یا ارزش بخش؟ مرگ از نظرگاه مولانا» است که در روز دوشنبه 29 اردیبهشت ماه در تالار ایوان شمس و به همت مؤسسه فرهنگی سروش مولانا ارائه شد.
روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید