سراج الدین علی خان آرزو اکبرآبادی بی تردید یکی از پرکارترین دانشمندان زمان خود بود که صرف نظر از ویژگی های خاص آثار وی، حتی از لحاظ کمیت نیز نوشته های او قابل توجه است و تعداد زیادی کتاب و رساله در موضوعات مختلف ادبی از خود به جای گذاشته است.
تبیین ماهیت حرکت توسطیه و قطعیه و نیز تحقق خارجی آنها، از مسائل مهم در مباحث فلسفی حرکت قلمداد می گردد. ابن سینا برای اولین بار این مسئله را با صراحت مورد توجه قرار داده و معتقد است: آنچه در خارج وجود دارد، همان حرکت توسطیه است و حرکت قطعیه فقط در ذهن وجود دارد. دیدگاه ایشان توسط فخررازی، میرداماد، ملّاصدرا، و فلاسفه بعدی مورد نقد قرار گرفت و برخی درصدد توجیه این دیدگاه برآمدند.
از دیر باز دیواره ای بسیار ستبر میان دوران پیش و پس از اسلام کشیده می شود. شاید این موضوع از دید رویدادهای خاص تاریخی درست باشد، شاید هم از نظر دگرگونی هایی که بعداً پیش می آید نقطۀ عطفی تلقی گردد؛ اما بر همگان آشکار است که فرهنگ مقطع ندارد. تداوم دارد و ادامۀ فرهنگها به صورتهای گوناگون جلوه گر می شود و ادبیات نیز از این مقوله به کنار نیست.
این مقاله بناست تا با تکیه بر برخی شاخصهای فکری آثار دکتر سیدجوادطباطبایی به دور از حبوبغضهای جناحی و دستهای، به روششناسی انتقادی آثار ایشان بپردازد. به همین دلیل در ابتدا تلاش خواهد شد تا برخی از مهمترین ویژگیهای روش فکری ایشان مورد توجه قرار گیرد و در نهایت نیز رویکرد مشهور ایشان در قبال «سنتِ» ما و امکان استخراج نوعی امید برای برونرفت از وضعیت تحلیل شود.
یادداشت زیر با نظر به نقش و جایگاه نقد ادبی در فرهنگ و تاریخ ادبیات، تلاشی است برای بررسی چگونگی شکلگیری مفهوم خودآگاهی ادبی در زبان فارسی به واسطه مواجه ادبی «ما» با مدرنیته. در این راستا روشنفکری که میتوان او را نمونهای راهگشا برای تحلیل این مواجهه دانست، میرزا فتحعلی آخوندزاده است. اما همچنین آنچه این متن را به پرونده حاضر پیوند میزند، طرح مفهوم «خودآگاهی ادبی» در پرتو نظریه «خودآگاهی» هگلی است. «فلسفه ادبیات» که چیستی ادبیات را بررسی میکند، و «نظریه ادبی» که با اتکا به سنت فلسفی، مجموعه پرسش های انتقادی را برای متن ادبی در نظر می گیرد، همگی از صورتهای پیش رفته و توسعه یافته ی خودآگاهی ادبی هستند. بهره دیگر این متن از اندیشه هگل، استفاده از نظریه «خدایگان-بنده» در راستای توضیح شرایط بغرنج تجددخواهی و آشنایی با اندیشه ی غرب در سده نوزدهم در ایران است.
مقاله حاضر میکوشد به پرسشهای ذیل درباره مرگ پاسخ دهد: نخست، مرگ از چه چیز تشکیل شده است؟ پرواضح است که افراد با پایان یافتن حیاتشان میمیرند؛ اما معلوم نیست که پایان حیات شخص از چه چیزی تشکیل شده است. دوم آنکه به چه معنا مرگ یا حوادث پس از مرگ به ما زیان میرساند؟ سوم آنکه موارد موافق و مخالف نظریه زیان (این مدعا که مرگ میتواند به فردی که میمیرد زیان برساند) و نظریه زیانِ پس از مرگ (که طبق آن، حوادثی که پس از مرگ شخص اتفاق میافتد، میتواند به او زیان برساند) چیست؟ و سرانجام آنکه آیا میتوان زیان مرگ را کاهش داد؟
گرچه اطلاع دقیقی از تاریخ كاربرد «روش كلامی» در دست نیست و نمی توان به صراحت تبیین روشهای كلامی را از آثار متكلمان سلف سراغ گرفت، ولی اشارتی كه شهرستانی در «الملل والنحل» دارد، تاحدودی راهگشاست. وی در مقام بیان اختلاف معتزله و متكلمان سلف در باب «صفات» از مناظرهی سلف بر اساس «قول اقناعی» نه بر اساس «قانون كلامی» سخن به میان میآورد (۱) و سپس در نقل مناظرهی ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری با استادش ابوعلی جبائی در بارهی بعضی از مسایل «حسن و قبح» ، آورده است كه «اشعری» پس از بازماندن استادش در پاسخگویی، از وی روی گرداند و به عقاید علمای سلف گرایید و مذهب آنان را بر اساس «قاعدهی كلامی» یاری كرد.
برشی از قیام 30 تیر شاه که در باطن با قوام موافق نبود در شرایط پیش آمده تسلیم نظر آمریکا و انگلیس شد.این امر به دلیل اختلافات گذشته شاه با قوام و هراس از قدرتمندی شخص وی بود. او به حسن امامی گفته بود آوردن قوام به قدرت بسیار خوب است امّا اگر خواستیم برود چگونه از دستش خلاص شویم؟ قوام السلطنه نام آشنایی در تاریخ سیاسی ایران است. او پنج بار به نخست وزیری رسید. آخرین دوره نخست وزیریاش، تجربه تلخی برای وی رقم زد.
مسئله این نوشتار، بررسی تبیین های مختلف از کاشفیت علم حصولی است. فیلسوفان مسلمان، علم را به حضوری و حصولی تقسیم کرده اند. حکایت گری و کاشفیت علم حصولی برای فیلسوفان مسلمان، مسلم بوده است. تببین فیلسوفان مسلمان از کاشفیت علم حصولی، مختلف است.
در قرن هفتم که با پیدایش فتنه مغول حوادث ناگوارى به وقوع پیوست و خسارت هاى جبران ناپذیرى بر ملت و کشور ایران وارد آمد و حتى مراکز علم و ادب و فرهنگ از آسیب و گزند در امان نماند، بازار شعر دربارى از رونق افتاد و شاعران از قیود خشک و دست وپاگیر ادبیات دربارى آزاد شدند و به امور ذوقى و ابتکار در شعر روى آوردند و در نتیجه، اشعارى که بیشتر جنبه ذوقى و عرفانى داشت، رواج یافت. در این دوران پرماجراى ناسازگار به احوال علوم و ادبیات، تصوف که مسلکى مبتنى بر عشق و شور و وجد و حال بود، بیش از هر زمان مورد توجه اصحاب ذوق و اندیشه قرار گرفت و سرآمد شاعران پارسى گوى مولانا جلال الدین با سرودن مثنوى معنوى شعر صوفیانه را به ذروه اعتلاى خود رسانید و در باریکى اندیشه و رسایى مقصود و لطافت معنى و شیوایى بیان گوى سبقت از همگنان ربود.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید