مقالات

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • حسین معمایی | حُسِیْنِ مُعَمّایی، شاعر ایرانی سدۀ 10 ق/ 16 م. حسین معمایی از اهالی نیشابور بود (نصرآبادی، 500؛ سلیم، 213). رازی وی را مولانا امیرحسین (2/ 268)، و صبا او را با عنوان شفیعی معرفی می‌کند (ص 427)؛ آقابزرگ هم نام وی را با توجه به تخلص شفیعی، در غزلی که او در مدح امیر علیشیر (841-906 ق/ 1437-1500 م) سروده، و در م...
  • حسینی | حُسِیْنی، از پرده‌ها و مقامات موسیقی قدیم جهان اسلام؛ نغمه‌ای در گام و نیز مقامی از مقامات موسیقی در حوزۀ ایرانی ـ عربی ـ ترکی؛ گوشه‌ای در ردیف موسیقی کلاسیک ایرانی.
  • حسین میرکلنگی | حُسِیْنِ میرْکُلَنْگی، خوش‌نویس قلم نستعلیق و کتابدار امیران شیبانی بخارا در سدۀ 10 ق/ 16 م. زادگاه او، به گفتۀ خودش، شهر نسف است (نک‍ : آثار)، اما شهرتش به بخارایی، به سبب اقامت طولانی و نشو و نما در این شهر بوده است (عالی، 46؛ قاطعی، 54).
  • حسینقلی | حُسِیْنْقُلی، یا میرزا حسینقلی، مشهور به جناب میرزا (1266-1333 ق/ 1850- 1915 م)، نوازندۀ تار، ردیف‌دان و موسیقی‌دان سرشناس و بزرگ، هم‌زمان با 4 پادشاه آخر قاجاریه. او کوچک‌ترین پسر آقا ‌علی‌اکبر فراهانی (1236-1287 ق/ 1821-1861 م) تارنوازِ بزرگ دربار ناصری بود و در زمان مرگِ زودهنگامِ پدر تقریبا 11 سال داشت (ف...
  • حصن* |
  • حصکفی | حَصْکَفی، ابوالفضل یحیی بن سلامه، ملقب به معین‌الدین (460-551 یا 553 ق/ 1068- 1156 یا 1158 م)، خطیب و شاعر منسوب به شهرک حِصْن کَیفا، در دیار بکر (سمعانی، 2/ 227؛ ابن‌اثیر، 1/ 369؛ ابن‌خلکان، 6/ 210).
  • حصار* |
  • حصری | حصری
  • حشیشیه | حَشیشیّه، نامی دشنام‌گونه که دیگر مسلمانان بر اسماعیلیان نزاری نهادند و سپس در زبانهای اروپایی به کلمۀ اساسین1 و اشکال مختلف آن مبدل شد.
  • حصری قیروانی | حُصْریِ قَیْرَوانی، ابواسحاق ابراهیم بن علی بن تمیم، ادیب سدۀ 5 ق/ 11 م. نام و نسب او به صورت ابراهیم بن علی بن ابراهیم بن تمیم نیز آمده است (نک‍ : شویعر، 65).
  • حصن العقاب* |
  • حصارفیروزه | حِصارْفیروزه، امروزه حصار، نام شهر و شهرستانی در ایالت هاریانای هند. این شهرستان به مرکزیت شهر حصار بـا مساحت حـدود 000‘ 4 کمـ2 و حـدود 000‘780‘1 تن جمعیت (2013 م/ 1392 ش) در شمال‌غربی هند، در دشت پنجاب ـ هاریانا جای دارد («فرهنگ جهانی»، npn.؛ بریتانیکا).
  • حشویه | حَشْویّه، لقبی طعن‌آمیز برای طیفی از گرایشهای سیاسی ـ اعتقادی در تاریخ اسلام که منسوبان به آن، همواره از سوی مخالفان متهم به جهل و بی‌اعتنایی به روشهای عقلانی بوده‌اند.
  • حضرات خمس | حَضَراتِ خَمْس، اصطلاحی عرفانی در مکتب ابن‌عربی که بیانگر مراتب طولی هستی، شامل 5 مرتبه از تجلیات خداوند است. حضرت در لغت به معنای حضور، جانب، نزدیکی و پیشگاه (هجویری، 248؛ لغت‌نامه ... )، و در عرفان به معنای مظهر، یعنی محل یا جایگاه ظهور یا حضور خداوند، و در معنای خاص‌تر، به معنی هر یک از مراتب نزولی تعینات،...
  • حصین بن نمیر | حُصَیْنِ بْنِ نُمَیْر، ابوعبدالرحمان (مق‍‌ محرم 67/ اوت 686)، سردار مشهور در دورۀ خلافت یزید بن معاویه و مروان بن حَکَم. نسب او از طریق سَکُون، از تیره‌های مهم بنواَشرَس، به قبیلۀ بـزرگ کِنـده می‌رسید (بـرای سلسله‌نسب او، نک‍ : کلبی، 1/ 181؛ ابن‌درید، 368، 371؛ نیز نک‍‌ : ابن‌حزم، 429؛ ابن‌عساکر، 14/ 382).
  • حصن کیفا | حِصْنِ کَیْفا، شهر و قلعه‌ای کهن، که امروزه در جنوب شرقی ترکیه در استان ماردین واقع، و به حسن کیف معروف است.
  • حصن الاکراد | حِصْنُ الْاَکْراد، قلعه‌ای کهن و مشهور از دوران جنگهای صلیبی که تاکنون برپا ست. حصن الاکراد که امروزه قلعة الحصن نامیده می‌شود، در ناحیۀ ناصرۀ منطقۀ تلّ‌کلخ (قبلاً حصن‌الاکمة) در استان حمص سوریه قرار دارد.
  • حضرموت | حَضْرَموت، سرزمینی کهن و پهناور در جنوب شبه‌جزیرۀ عربستان واقع در شرق یمن در کرانه‌های دریای عرب و اقیانوس هند. مورخان در تعیین مرزهای این سرزمین اختلاف نظر دارند ( الموسوعة الیمنیة، 2/ 1121؛ مقحفی، معجم البلدان ... ، 1/ 476- 479؛ عبدالله، 242).
  • حصار، تپه | حِصار، تَپّه، یکی از بزرگ‌ترین محوطه‌های پیش از تاریخی شمال شرقی فلات ایران. تپه‌حصار با مساحت دست‌کم 12 هکتار، در حاشیۀ جنوب‌شرقی شهر دامغان واقع است. بر اساس پژوهشهای انجام‌شده، این محوطه از اواخر هزارۀ 5 تا نیمۀ نخست هزارۀ 2 ق‌م مسکون بوده است.
  • حقوق | حُقوق، مجموعه قوانین و مقررات حاکم بر روابط افراد در جامعه. این مقاله ناظر بر دو بخش حقوق در ایران باستان و حقوق دورۀ اسلامی است.
  • حفص، بنی* |
  • حق الیقین* |
  • حکایة ابی القاسم بغدادی* |
  • حکم* |
  • حکاکی، هنر* |
  • حضور* |
  • حضوری | حُضوری، تخلص دو شاعر پارسی‌گوسی که در سده‌های 10 و 11 ق/ 16 و 17 م، در ایران و عثمانی می‌زیستند:
  • حق الله و حق الناس* |
  • حق و حکم* |
  • حقی* |
  • حکم بن ابی العاص | حَکَمِ بْنِ اَبی الْعاص، ابومروان (د ح 31 ق/ 652 م)، از رجال مشهور بنی‌امیه. پدرش ابوالعاص، یکی از فرزندان امیة بن عبد شمس (نیای بزرگ بنی‌امیه) و مادرش رقیه، دختر حارث بن عبید از بنی‌مخزوم بود (کلبی، 38؛ بلاذری، 5/ 78- 89).
  • حکم بن عبدل اسدی غاضری | حَکَمِ بْنِ عَبْدَلِ اَسَدیِ غاضِری، شاعر هجا گوی اوایل عصر اموی. نسب او به قبیلۀ بنی‌اسد می‌رسد و از همین رو اسدی خوانده شده است.
  • حطین | حِطِّیْن، روستایی کهن در شمال اراضی فلسطین، واقع در غرب دریاچۀ طبریّه. ویرانه‌های این روستا در شمال‌غربی شهر طبریه، غرب دریاچۀ طبریه (جلیله) و در دشتی حاصلخیز و هموار، در ارتفاع 100 تا 125متری از سطح دریا واقع است. دشت حطین از شرق به غرب گسترده، و از شمال و جنوب به کوههایی محدود شده است. این دشت از طریق گذرگا...
  • حفصه بنت حمدون | حَفْصه بِنْتِ حَمْدون، شاعر اندلسی سدۀ 4 ق/ 10 م. از حفصه همین قدر می‎دانیم که وی در خانواده‎ای مرفه در روستای وادی‎الحجاره (اسپانیایی: گواذالاخارا) پرورش یافت؛ از‌این‌رو، او به حجاریه نیز منسوب شده است (ابن‎ابار، 248؛ یاقوت، 2/ 204؛ اعلمی حائری، 2/ 20).
  • حفص | حَفْص، ابوعمرو حفص بن سليمان اسدی غاضری (90-180 ق/ 708-796 م)، از مقریان متقدم کوفه، و يکی از دو راوی قرائت عاصم. او به ابوعمر بزاز هم شهرت دارد (ابن‌مجاهد، 95). در برخی منابع، کنيۀ او را ابوداوود، و وی را متولد 91 ق گفته‌اند (قسطلانی، 1/ 103؛ قس: ابن‌نديم، 43).
  • حفصه | حَفْصه، دختر خلیفۀ دوم عمر بن خطاب (د ح 45 ق/ 665 م)، یکی از مشهورترین همسران پیامبر (ص).
  • حکم | حُکْم، اصطلاحی در فقه و اصول ناظر به اعتباری از سوی شارع دربارۀ افعال مکلفان. حکم در لغت به معنای داوری دانسته شده که اصل آن از معنای منع آمده است (فیومی، 2/ 145)، و در قرآن کریم نیز در همین معنا به کار رفته است (مثلاً یوسف/ 12/ 67؛ انبیاء/ 21/ 79). گاه برخی معانی مانند علم و عدل نیز دربارۀ این واژه گفته شده ...
  • حفناوی | حِفْناوی، محمد بن سالم بن احمد شافعی مصری (1101- ربیع‌الاول 1181 ق/ 1690- اوت 1767 م)، از شیوخ برجستۀ الازهر و قطب طریقۀ خلوتیه در مصر.
  • حکم بن عبدالرحمان بن محمد | حَکَمِ بْنِ عَبْدُالرَّحْمانِ بْنِ مُحَمَّد، ملقب به المستنصرباللٰه، نهمین حاکم (حک‍ 350-366 ق/ 961-977 م)، و دومین خلیفۀ اموی در اندلس.
  • حفصه بنت الحاج | حَفْصه بِنْتُ الْحاج (د 586 ق/ 1190 م)، یا حفصۀ رَکونیّه، از نامورترین زنان شاعر اندلس در سدۀ 6 ق/ 12 م. همۀ منابع اندلسی و نیز بسیاری از منابع شرقی، ماجراهای عاشقانۀ شورانگیز او را همراه با اشعارش ــ که غالباً شعر مناسبت و مربوط به کش‌وقوسهای زندگی او ست ــ نقل کرده‌اند.
  • حطیئه | حُطَیْئه، جَرول بن اَوس بن مالک (د ح 50 ق/ 670 م)، شاعر هجویه‌سرای دورۀ جاهلی و اسلامی.
  • حکمت، علی اصغر | حِکْمَت، علی‌اصغر (10 فروردین 1272- 3 شهریور 1359 ش/ 30 مارس 1893- 25 اوت 1980 م)، ادیب، شاعر، نویسنده، مترجم، سیاستمدار معاصر ایران و نخستین رئیس دانشگاه تهران. او در شیراز به دنیا آمد. اصل وی از روستای پَر اِشکِفت بود. پدرش میرزا احمد علی (د 1351 ق/ 1932 م)، مستوفی خاص دیوان اعلى بود که ابتدا لقبِ حشمت المم...
  • حق | حَقّ، مفهومی کليدی در فرهنگ اسلامی، در بردارندۀ طيفی گسترده از معنا که در بخشی از کاربردها، بر ثابت و يقينی بودنِ هستیها، و در بخشی ديگر از کاربردها، بر بايسته‌های کنشی دلالت دارد.
  • حفنی ناصف | حِفْنی ناصِف، محمد حفنی بن اسماعیل بن خلیل بن ناصف (1271-1337 ق/ 1855- 1919 م). قاضی، ادیب و گویش‌شناس مصری.
  • حکم بن هشام بن عبدالرحمان الداخل | حَکَمِ بْنِ هِشامِ بْنِ عَبْدُالرَّحْمانْ اَلدّاخِل، سومین امیر اموی در اندلس (حک‍ 180-206 ق/ 796-822 م).
  • حقیقت | حَقیقَت، مفهوم و اصطلاحی در فلسفه و حکمت که غالباً در وجوه وجودشناختی، منطقی و معرفت‌شناختی به کار رفته است. بررسی پیشینۀ کاربرد این اصطلاح در آثار فلاسفۀ مسلمان و به تبع آن، ارائۀ تعریفی از این اصطلاح با دشواریهای متعددی روبه‌رو ست، زیرا به‌رغم کاربرد فراوان واژۀ «حقیقت»، موارد نسبتاً اندکی را در متون فلسفی ...
  • حقیقت و مجاز | حَقیقَت و مَجاز، حقیقت در لغت اسمی است برگرفته از فعل «حَقَّ» به معنای راست بودن، و ثابت بودن، و در اصطلاح دانشمندان علم بلاغت دلالت بر معنایی دارد که کلمه در اصل برای بیان آن وضع شده است. مجاز در لغت مصدری میمی است برگرفته از فعل «جازَ» به معنای عبور کردن، و در اصطلاح، به‌کارگیری یک لفظ است در معنای غیرحقیقی...
  • حکمت | حِکْمَت، در لغت به معنای دانش، دانایی، معرفت و عرفان (بـرای مـوارد استعمـال در زبـان فـارسی و شـواهد شعری، نک‍ : لغت‌نامه ... ). تهانوی حکمت را در اصل به معنای «اتقان الفعل و القول و احکامهما» دانسته که در اصطلاح فیلسوفان به دو معنای خاص، شامل دو بخش عملی و نظری، و معنای اخص استعمال شده که مراد از آن قوه‌ای ع...
  • حقوق بشر | حُقوقِ بَشَر، حقوق ناظر بر هنجارهایی سیاسی كه عمدتاً به چگونگی رفتار دولتها با مردم تحت حاكمیتشان مربوط است. این حقوق، ناظر به هنجارهای اخلاقی عادی نیستند كه به نحوۀ رفتار میان اشخاص بپردازند؛ گرچه به عنوان حقوقی اخلاقی یا قانونی وجود دارند (نیكل، بش‍‌ ). فیلسوفان مبانی حقوق بشر را با عناوینی چون حقوق طبیعی، ...
  • حکومت و ورود | حُکومَتْ وَ وُرود، یکی از روشهای جمع میان ادله در اصول فقه امامیه که از نوآوریهای شیخ انصاری (د 1281 ق/ 1864 م) است (تبریزی، 588؛ مظفر، 2/ 194 بب‍‌ ). براساس نظریۀ وی، گاه رابطۀ بین دو دلیل، حکومت یا ورود است و دلیل حاکم یا وارد، همواره بر دلیل دیگر مقدم خواهد بود؛ بنابراین، در این حالت هیچ‌گونه تعارضی رخ نخو...

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: