اصلاح طلبی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 30 شهریور 1402
https://cgie.org.ir/fa/article/259302/اصلاح-طلبی،-دگرگونی
پنج شنبه 30 فروردین 1403
چاپ شده
4
در پی بروز اندیشهها و تكاپوهای اصلاحطلبانه در شرق جهان اسلام، در سرزمینهای غربی قلمرو اسلام نیز نهضتها و افكار نوگرایانه و اصلاحطلبانهای برای رهاساختن جوامع مسلمان از ركود و ایجاد زمینههای اصلاحات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی از نیمۀ دوم سدۀ 13 ق / 19 م شکل گرفت و تحولات چشمگیری پدید آمد. در آنجا نیز بخش مهمی از اندیشههای اصلاحطلبانه صرف اصلاح دینی و بازاندیشی دربارۀ برخی افكار و سنن و باورهای مذهبی شد (رندو، I / 231-234). مهمترین عامل برانگیزندۀ اندیشۀ اصلاح در غرب جهان اسلام هم، مانند شرق آن، آگاهی و احساس عمیق اندیشمندان این منطقه از وضع ناخوشایند جامعۀ خود در مقایسه با دنیای جدید اروپایی بود. درواقع، این مقایسه آنان را متوجه فاصلهای بزرگ میان دو جامعه كرد (لاروئی، 15-16). نقش اروپا در حركت اصلاحطلبانۀ غرب جهان اسلام در دو زمینه و مرحلۀ ناهمزمان قابل توجه است. در نخستین مرحله، حضور روزافزون دولتهای اروپایی و مداخلۀ آنها در كشورهای غربی موجب شد تا مسلمانان موجودیت خود را در خطر ببینند (برای اطلاعات بیشتر دربارۀ همین نكته در شرق جهان اسلام، نك : حورانی، 103). مرحلۀ دوم آنگاه پیش آمد كه مسلمانان منطقه در جستوجوی راه رهایی از خطر و نیل به وضعی مطلوبتر خود را ناگزیر از اقتباس برخی روشها و ابزارهای جدید فرهنگی، سیاسی و اقتصادی غربی یافتند (عبدالملك، 13). به بیانی دیگر، اصلاحات واكنشی به برخورد تند و مستمر با دنیای بیگانه بود (رندو، I / 231) که از برخورد دو اندیشۀ غربی و اسلامی پدید آمد (ابنعاشور، 29). اگر اقدامات و فشارهای سیاسی اروپا و بهویژه فرانسه، بهعنوان عاملی منفی، با واكنش در كشورهای غربی روبهرو، و موجب پیدایش و رشد جنبش اصلاحات شد، جاذبههای مثبت اروپا هم به طریقی دیگر، یعنی در ارائۀ نمونه، اصول و روشها، بر اصلاحطلبان مؤثر افتاد. بسیاری از رجال و رهبران یا هواداران اصلاح در غرب جهان اسلام، طی سفر به اروپا، تحصیل در آنجا یا مدارس اروپایی در غرب و مطالعاتشان در تاریخ و ساختار اجتماعی كشورهای اروپایی، تحت تأثیر آموختهها و دیدههایشان قرار گرفتند (برای نمونه، نک : حورانی، 67-88؛ ابنعاشور، 13-14). از دیگر عوامل مهم و تأثیرگذار در جنبش اصلاحطلبی غرب، ظهور و وجود همینگونه نهضتها، و بهویژه حضور تنی چند از شخصیتهای بلندآوازۀ این جنبش، در کشورهای شرق جهان اسلام بود. درواقع، تاریخ غرب جهان اسلام هیچ زمانی خالی از پیوند با شرق و دور از تأثیرات آن نبوده است. پایدارترین پیوند این دو خطۀ اسلامی در مراسم حج و تبادل اطلاعات و تجاربی بود كه طی آن صورت میگرفت (برای نمونه، نك : همو، 13). پیوند سیاسیِ هرچند كمرنگِ قسمتی از غرب جهان اسلام با امپراتوری عثمانی، تحولات سیاسی و جنبشهای تجددخواهانه و اصلاحگرایانۀ عثمانی را بهنوعی در این سرزمینها منعكس میکرد. تأثیرات این جنبشهای اصلاحی در تونس بیش از هر جای دیگر غرب محسوس بود (همو، 29-42). پیوند كشورهای غربی با مصر و ارتباط عالمان غربی با پیشگامان اصلاحات آن سرزمین، بهویژه شیخ محمد عبده، از محركهای بزرگ اصلاحات در غرب شمرده میشود. بهگفتۀ ابنعاشور، دعوت عبده در تونس بیش از مصر اقبال یافت (ص 74- 75). دو بار حضور عبده در غرب در سالهای 1302 و 1321 ق / 1884 و 1903 م (همو، 59، 75) در اقبال او بیتأثیر نبوده است. بهسبب وضعیت ویژۀ سیاسی كه غرب جهان اسلام درپی اشغال یا قیمومت فرانسوی گرفتار آن شد، هدف اصلاحات و نهضت ملیگرایی در آن كشورها همسویی یافت و دستیافتن به استقلال ملی برای اصلاحطلبان به هدف اصلی تبدیل شد. در این روند، استقلال تناقضی با ورود به دنیای جدید و جامعۀ فرهنگی آن نداشت (حورانی، 364-365, 368-369, 371-372؛ رندو، I / 246). بهرغم ارتباط و همانندی و همزمانی نسبی اصلاحات در كشورهای مختلف غرب اسلام، بهسبب اوضاع تاریخی و اجتماعی متفاوت، در روند و حاصل عملی این جنبش تفاوتهایی در سرزمینهای مختلف غربی به چشم میخورد. با توجه به مواضع، اصول، روشها و تطابق چشمگیر اصلاحطلبی با اوضاع اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی طبقۀ متوسط شهری جامعه و نیز با توجه به اوضاع و احوال كشورهای مختلف غرب، قابلتوجیه به نظر میرسد كه این حركت ابتدا از تونس شروع، و با تأثیر بر الجزایر، در مرحلهای متأخرتر در مراكش متجلی شده باشد:
وابستگی سیـاسی تونس بـه امپراتـوری عثمانی، فشارهای قدرتهای اروپایی و همچنین ارتباط نزدیك آن با مصر و شرق جهان اسلام موجب شد تا جنبشهای تجددخواهانۀ سیاسی و فرهنگی عثمانی، زودتر از مناطق دیگر غرب، در تونس منعكس شود. تأسیس چاپخانه و مدرسۀ نظامی برای تربیت افسران فنی و مهندسی و آموزش علوم جدید اروپایی از زمان حاكمیت احمد پاشا (1252-1270 ق / 1837-1855 م)، صدور «عهد الامان» ــ مانند نسخۀ ناقصی از تنظیمات عثمانی ــ توسط محمد بای در 1273 ق / 1857 م، و تنظیم قانون اساسی در 1276 ق / 1860 م توسط محمدصادق بای، نوید تجدد بود. حضور معلمان اروپایی و ارتباط استادان و عالمان جامع زیتونه (مركز سنتی علوم اسلامی) با آنان بهتدریج پرسشهایی در ذهن اهل فكر و نظر در تونس پدید آورد (ابنعاشور، 21-22). دانشآموختگان زیتونه و مدرسۀ نظامی بعدها مناصب مهم لشكری و كشوری یافتند (حورانی، 64-65)؛ از آن جمله میتوان شیخ محمود قبادو، از علمای بزرگ زیتونه، را نام برد كه در ادارۀ مدرسۀ نظامی مشاركت داشت. وی بانی اندیشۀ جنبش اسلامی اصلاحات در تونس شد و معتقد بود كه بیتوجهی مسلمانان به دانشهایی چون فلسفه و ریاضیات عامل عمدۀ انحطاط آنان است؛ پس، رویآوردن مجدد به این دانشها تنها راه دستیابی به پیشرفت و سعادت محسوب میشود و این نیز جز با اقتباس این علوم از اروپا از طریق ترجمه و آموزش دست نمیدهد (ابنعاشور، 29-31). مواضع شیخ قبادو در محیط سنتگرای زیتونه و در مدرسۀ نظامی، هوادارانی چون حسین و رستم، وزیران بعدی، و شیخ سالم بوحاجب و شیخ محمد بیرم یافت (همو، 32؛ حورانی، 38). از شخصیتهای برجستهای كه در نهضت تجددطلبی و اندیشۀ اصلاحطلبی تونس نقش مهمی داشتند، خیرالدین، مملوكِ قفقازیتبارِ تحصیلكردۀ استانبول، بود كه در تونس به خدمت احمد بای درآمد و نخستوزیر او، و سرانجام وزیر اعظم دولت عثمانی شد (حورانی، 25, 86). وی مدتی بهعنوان مأمور سیاسی در پاریس به سر برد و با فرهنگ و جامعۀ اروپایی آشنا شد. خیرالدین گذشته از اصلاحات اداری كه در دورۀ نخستوزیری خود در تونس انجام داد، مطبعۀ دولتی، كتابخانهای عمومی و بهویژه مدرسۀ صادقیه را تأسیس كرد (ابنعاشور، 39-40)، كه در آنجا علوم اروپایی و اسلامی در كنار هم تدریس میشد (حورانی، 85). وی بهعنوان فردی آگاه از معارف اسلامی و اروپایی و عالم و عامل سیاسی، حاصل اندیشۀ خود را در كتابی بهنام اقوام المسالك فی معرفة احوال الممالك ارائهكرد (ابنعاشور، 38- 39؛ حورانی، 87-88). بهنظر او، برای بهروزی امت اسلامی رعایت و احراز چند شرط ضروری است: 1. گسترش علوم و آموزش در میان مردم؛ 2. برقراری حكومتی دادگر، كه قدرت آن توسط «شریعت و قانون عقلی» تعریف و محدود شده باشد و در آن آزادی افراد و مطبوعات و اصل مشاركت در حكومت رعایت شود؛ 3. لزوم اقتباس جنبههای پسندیدۀ فرهنگ و تمدن اروپا، بهگونهای كه با روح شریعت اسلامی منافات نداشته باشد؛ 4. رعایت خیر و مصلحت جامعه در تطابق با قانون شریعت، كه با همفكری و همكاری علمای دین و اعیان دولت حاصل میشود (همو، 83-93؛ ابنعاشور، 34- 39). پس از بركناری خیرالدین از حكومت و دوری او از تونس، در روزگار اشغال كشور توسط فرانسه و سختگیریهای حكومت فرانسوی و نفوذ بیشازپیش زبان و فرهنگ فرانسه در تونس، كسانی چون شیخ سالم بوحاجب، شیخ محمد بیرم و شیخ محمد سنوسی بزرگترین پرچمداران اصلاحطلبی به شمار آمدند.
با آنكه رویارویی الجزایر با اروپا زودتر از كشورهای دیگر غرب جهان اسلام روی داد، به نظر میرسد كه شدت و خشونت برخورد نظامی فرانسه با الجزایر، و ضرورت مقاومت در برابر فرانسه، تا مدتی دراز به رهبران نهضت مقاومت فرصتِ پرداختن به مسائل نظری صرف را نداد. وانگهی، ضعف سنت اسلامی در الجزایر، فقدان مراكز فرهنگی و دینی بزرگی مانند جامع زیتونۀ تونس در آنجا و نابودشدن مراكز محلی موجود توسط استعمارگران فرانسوی، و وفور طریقتهای صوفیه و استفادۀ استعمار از آنها برای نادان نگهداشتن مردم، از موانع رشد اندیشۀ ترقی و اصلاح در جامعۀ الجزایر شد (حورانی، 370-371). ازاینرو، در مرحلۀ آغازین نهضت اصلاحطلبی، نمایندۀ سرشناسی برای آن در الجزایر پیدا نشد؛ اما در مرحلۀ دوم و در فاصلۀ دو جنگ جهانی ــ آنگاه كه جنبش تجدد در تونس با پیدایش حزب «دستور» و بعداً «دستور نو» كاملاً رنگ سیاسی و ملی به خود گرفته بود ــ مشعل نهضت در الجزایر با نامآورترین چهرۀ اصلاحطلب آن، شیخ عبدالحمید ابنبادیس (ه م)، روشن شد. ابنبادیس علوم سنتی را در مدارس محلی فراگرفت، و سپس به مدرسۀ فرانسویان رفت. در 19 سالگی برای تحصیلات متوسطه رهسپار تونس شد، در جامع زیتونه به تحصیلات عالی پرداخت و از شیخ حمدان وَنیسی و شیخ محمد نخلی تأثیر بسیار پذیرفت. وی پس از بازگشت به وطن به تدریس در جامع الاخضر قسنطینه پرداخت و در فاصلۀ دو جنگ جهانی اندیشۀ اصلاحطلبی دینی در او متبلور شد. او با همكاری جوانان الجزایری در 1344 ق / 1925 م مجلۀ المنتقد را برای مبارزه با طریقتهای صوفیه راه انداخت كه اندكی پس از انتشار تعطیل شد. سال بعد مجلۀ الشهاب را تأسیس كرد و نظرهای اصلاحطلبانۀ خود را در آن مطرح ساخت (سعد، 47-51). سرلوحۀ الشهاب برنامۀ آن را با این عبارت اعلام میكرد: «هدف ما اصلاح دین و نیز همۀ امور مربوط به این دنیا ست» (رندو، I / 248). وی در 1310 ش / 1931 م جمعیة العلماء المسلمین فی الجزایر را تأسیس كرد و خود نخستین رئیس آن شد. او از مؤسسان مجامع علم و ادب و جمعیتهای تعلیم و تربیت بود. شمار شاگردان مدارس جمعیت علما در 1313-1314 ش / 1934- 1935 م به حدود 30 هزار پسر و دختر رسید. ابنبادیس به احیای فرهنگ ملی و عربی الجزایر اهتمام داشت و تعلیم دینی زنان را ضروری میدانست (سعد، 52، 100، 106). بعضی نویسندگان اقدامات ابنبادیس را مبتنی بر جنبش اصلاحطلبانۀ شرق دانسته، و او را جانشین سید جمالالدین اسدآبادی در الجزایر خواندهاند (همو، 59). در واقع، ابنبادیس پس از عبده بیشترین تفصیل را در مورد اصول و اندیشههای جنبش اصلاحطلبانه در الشهاب مطرح كرده است. در این دوره، اصلاحطلبانی چون محمد بشیر ابراهیمی، مبارك میلی، احمد توفیق مدنی، محمد عید، شیخ طیب عقبی و احمد بوشمال از سرشناسترین همكاران ابنبادیس به شمار میروند (سعد، 55). «جمعیت علما» در 1334 ش / 1955 م نزدیك به 200 مدرسه، بهجز كلاسهای شبانه، و حدود 40 هزار دانشآموز داشت. فعالیت اصلاحطلبانۀ این جمعیت را از عوامل بسیار مؤثر در قیام الجزایر در 1954 م دانستهاند (رندو، I / 249-250). مالك ابن نبی، از نظریهپردازان بزرگ اصلاحطلبی در دورۀ پس از استقلال الجزایر، از شاگردان ابنبادیس بود (همو، I / 266).
تركیب خـاص جامعۀ دینی مراكش علت اصلاحات دیرهنگام در آن شد («دائرةالمعارف ... »، IV / 166). اوضاع خاص اجتماعی مراكش، ناشی از حوادث بحرانی سالهای 906-1061 ق / 1500-1650 م، و نیز ساختار قبیلهای جامعه، و تفكرِ شریفیگری (علویگری) سنی كه در حكومت شریفان آنجا جلوهگر بود، و سرانجام تقدیس برخی انسانها (از صوفیه)، راه را بر تشخص اجتماعی و سیاسی عالمان دینی و پیدایش سازمان علمایی بسته بود و حتى میتوان گفت كه در مراكش، روحانیانْ گروه و صنفی منسجم نبودند و در اواخر سدۀ 13 ق / 19 م گروه «علمای كبار» به معدود استادان (حداكثر 20 نفر) جامع قرویین خلاصه میشد (بوركه، 101). علمای مراكش كه تا این هنگام تمایلی به مداخله در سیاست نداشتند، در پی حوادث سیاسی سالهای دهۀ نخست سدۀ 20 م ــ كه ناشی از فشار و مداخلۀ بیشازپیش فرانسه در امور مراكش و رواج روزافـزون آثـار سوء فـرهنگ غربی در آنجا بود ــ به واكنش برخاستند و اقتدار خود را با درخواست عزل سلطان عبدالعزیز و نشاندن برادرش عبدالحافظ بهجای او در رجب 1325 / اوت 1907 نشان دادند و بهمثابۀ سخنگویان مردم استقلالطلب به صحنه آمدند. سرشناسترین رهبر این حركت شریف محمد بن عبدالكبیر كَتّانی بود. هرچند این عمل یك گسست آشكار از سنتهای پیشین و اوج اقدامی سیاسی به شمار میرفت، بهتدریج از جمعیت علما کاسته شد و بههنگام رسمیتیافتن تحتالحمایگی مراكش در 1330 ق / 1912 م صدای اعتراضی از علما برنخاست (همو، 102-123). جنبش اصلاحات در مراكش هم، مانند الجزایر، در میان دو جنگ جهانی و مشخصاً از 1309 ش / 1930 م آغاز شد و رهبر سرشناس آن علّال فاسی (1289-1353 ش / 1910-1974 م) بود. اگرچه نامهای ابوشعیب دُكّالی (د 1316 ش / 1937 م) و ابنموقّت (د 1328 ش / 1949 م) در این زمینه بر علال فاسی تقدم دارد، در اندیشه و عمل آنان تأكید بر تجدید حیات اسلامی چشمگیر نبوده است («دائرةالمعارف»، همانجا). آثار علال فاسی حاكی از آن است كه وی در اندیشههای خود متأثر از محمد عبده بوده، و آراء او را در مراكش مطرح میكرده است (لاروئی، 43). علال فاسی، بیش از آنکه نظریهپرداز باشد، فعالی سیاسی بود كه در عمل و برای عمل میاندیشید. او كه از 1309 ش / 1930 م مبارزه برای وحدت مراكش را آغاز كرده بود، در 1325 ش / 1946 م حزب استقلال را تأسیس كرد و خود رهبری آن را به دست گرفت؛ و وقتی كه در قاهره اقامت داشت، جنبش مقاومت مراكش را سازمان داد. در 1335 ش / 1956 م بههنگام استقلال مراكش به وطن بازگشت و در دولت و مجلس مناصبی بر عهده گرفت. وی مدیر مجلۀ البینه نیز بود. كتاب او، النقد الذاتی، در 1952 م در قاهره منتشر شده است. نظر فاسی دربارۀ اصلاحات، مبتنی بر تجدد فكری و اجتماعی، و منطبق بر سنت ملی دربرابر مدرنیسمِ غربزده بود (عبدالملك، 147-148). با همۀ تفاوتی كه میان مراكش سدۀ 20 م با مصر اواخر سدۀ 19 م و میان عبده و فاسی وجود داشت، نگرش اساسی و دغدغۀ اصلی فاسی همان نگرش و دغدغۀ عبده بود. در نظر او، اسلامِ اصیلْ متعالی و تعالیبخش است و باید آن را از اوهام و پیرایههای تاریخی رها ساخت. این اسلام پیروانش را هرگز از پیشرفت باز نخواهد داشت. او سخت مخالف «مسخ منفی» بود؛ از آنجا که مسلمانان را «غربی» نمیسازد، بلكه تبدیل به موجود غریبی میكند كه نه «خود» است و نه «دیگری» (لاروئی، 43-46). او همچنین بر استقلال مراكش، و نیز بر تمدن عربی و فرهنگ اسلامی آن، بسیار تأكید میکرد و مراكش را عضوی از دنیای واحد انسانی میدانست (عبدالملك، 150-152). بهنظر او، حیات ملی مراكش نمیتوانست جدا از تعالیم اسلام دوام یابد (حورانی، 372). برخی محققان نظر فاسی را «اثباتگرایی» سطحی میدانند كه تحلیل جامعهشناختی را بر تحلیل تاریخی مقدم میدارد. آنان كلاً آزادیخواهان مراكشی را، از هر طیف و گروهی، در مقایسه با همتایان مشرقیشان سطحی ارزیابی میكنند (لاروئی، 45-46).
ابنعاشور، محمد فاضل، الحركة الادبیة و الفكریة فی تونس، تونس، 1972 م؛ سعد، فهمی، حرکة عبدالحمید بن بادیس و دورها فی یقظة الجزائر، بیروت، 1983 م؛ نیز:
Abdel-Malek, A., La Pensée politique arabe contemporaine, Paris, Edition du Seuil; Burke, E., «The Moroccan Ulama 1860-1910: An Introduction», Scholars, Saints, and Sufis, ed. N. R. Keddie, Berkeley etc., 1972; Encyclopédie de l’Islam, Leiden, 1978; Hourani, A., Arabic Thought in the Liberal Age, 1798-1939, Oxford, 1961; Laroui, A., L’Idéologie arabe contemporaine, Paris, 1967; Rondot, P., L’Islam et les musulmans d’aujourdhui, Paris, 1958.
یوسف رحیملو (دبا)
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید