صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / فقه، علوم قرآنی و حدیث / ترجمه قرآن /

فهرست مطالب

ترجمه قرآن


آخرین بروز رسانی : سه شنبه 2 آذر 1400 تاریخچه مقاله

ترجمۀ قرآن

در این کتاب به طور کلی 3گونه ترجمه می‌توان شناسایی کرد. یکی ترجمۀ داستانهای مفصل خواه از روی متن و خواه از حافظه که نثری نسبتاً آزاد و روان دارند و اینها در اینجا مورد توجه ما نیستند؛ دو گونۀ دیگر، ترجمه‌های قرآنی‌اند که یا در درون تفاسیر ترجمه شده‌اند، یا جدا به طور مستقل. نثر این دو ترجمه به کلی با هم تفاوت دارند. نثر آنچه در درون تفاسیر به فارسی برگردانده شده‌اند، در بسیار جایها، تن به چارچوب دستور زبان فارسی می‌سپارد و اعضای جمله را در جایهایی که ساختار فارسی می‌پسندد، می‌نهد؛ برعکس، ترجمه‌هایی که به طور مستقل و خارج از بافت تفسیری عرضه شده‌اند، به حدی با ساخت دستوری فارسی مغایرند که شاید نتوان نام ترجمه بر آنها نهاد. این گونه ترجمه، در حقیقت از حد واژه گزینی و معادل یابی درنمی‌گذرد. 

شیـوۀ نوشتن ترجمه‌ها

شیـوۀ عرضۀ این ترجمه‌گونه‌ها نیز ــ به گمان ما ــ باید شیوه‌ای خاص باشد. یعنی باید حتماً آیات الاهی به خطی درشت و خوش نگاشته شود و سپس واژه‌های فارسی، با خطی ریزتر و غالباً بدون توجه به جنبه‌های هنری آن در زیر تک‌تک کلمات قرآنی نقل شود (مثلاً آن چنان که در قرآن کوفی دیده می‌شود).
در چاپ کنونی ترجمۀ تفسیر طبری، این ترجمه‌ها را در آغاز تفسیرها، بدون آیات و یکجا آورده‌اند که به احتمال قوی یا کار نسخه‌نویس است، یا کار ناشر. 
این شیوۀ ترجمه، با آنکه آشکارا مغایر دستور زبان فارسی است، فراگیر شد و ترجمۀ رسمی سامانیان، الگوی همۀ مترجمانی شد که طی 10 قرن پس از آن پدید آمدند. امروز هم بسیاری از مدرسان قرآن، به ‌رغم برخی اصلاحات از همان شیوه تقلید می‌کنند.

معادل‌یابی

برای واژه‌گزینی، مترجمان بخارا 3 راه را برگزیده‌اند: یا واژۀ فارسی اصیلی به ازای کلمۀ عربی نهاده‌اند، یا کلمۀ عربی را وام گرفته‌اند، یا از ترکیب عربی گرته‌برداری کرده‌اند. نتیجۀکار آن شده است که شاید بتوان گفت بسامد واژه‌های عربی آن، حدود 5 تا 10٪ است. 
واژه‌گزینی کار چندان آسانی نیست و خطرات فراوان دارد؛ زیرا هر یک از کلمات فارسی، از جمله کلمات دینی، بار معنایی خاص خود را داشته‌اند و مفاهیم معینی را در ذهن خوانندگان ایرانی القا می‌کرده‌اند. حال اگر یکی از این کلمات را به ازای یکی از کلمات قرآنی عرضه کنیم، پیدا ست که دایرۀ معنایی این، با دایرۀ معنایی آن منطبق نخواهد شد. مثلاً «دیو» در سنتهای زردشتی، شکل و شمایل و ویژگیهای معین و محدودی به خود گرفته است، اما لفظ شیطان از اعماق سنتهای یهودی سربرکشیده، سپس در فرهنگ چندگونۀ مسیحی قرنها تاب‌خورده، انبوهی خرافۀ آرامی، سریانی و حبشی ... را به دوش کشیده، و سرانجام در پیام آسمانی اسلام، بر شیطان رجیم اطلاق شده است. حال اگر در قرن 4 ق که هنوز آیینهای زردشتی فراموش نشده بوده است، مترجمی شیطان را به دیو ترجمه کند، لاجرم خود را در معرض خطر قرار داده است.
این دشواری به دو صورت از میان برمی‌خیزد: یا باید لفظ زبان مبدأ را وام گرفت، یا باید زمانی دراز درنگ کرد تا واژۀ فارسی از مفاهیم کهن خود پیراسته شود و اندک اندک همۀ معانی مستقیم و تلویحی و فرازبانیِ لفظ عربی را به خود جلب کند و سرانجام، بر دایرۀ معنایی آن لفظ کاملاً منطبق گردد؛ واژۀ «دیو» در این راه موفق نگردید و سرانجام، «شیطان» به جایش نشست، اما کلمۀ «نماز» چندان موفق بود که هیچ‌گاه راه نفوذ به کلمۀ «صلوة» نداد (مثلاً نک‍‌ : همان، 41-42). 
در هر حال، شیوۀ کار، ساختار ناهنجار جمله و نیز واژگان در این کتاب ارجمند، بر سراسر تاریخ ترجمه از عربی به فارسی تأثیری شگرف داشت. 
ما جای دیگر (نک‍ : تاریخ، جم‍‌ ) کوشیده‌ایم نشان دهیم که چندین ترجمۀ بسیار زیبای کهن را، چون در طول زمان اندکی دست‌کاری شده‌اند، کتابهای مستقلی پنداشته شده‌اند، حال آنکه چیزی جز نسخه‌های اصیل‌تر «ترجمه و تفسیر رسمی» نیستند. دیگر آنکه انبوه عظیمی از ترجمه‌های قرآن، تحت تأثیر مستقیم این کتاب بوده‌اند و از آن تقلید کرده‌اند. این تأثیر که البته به ترجمه‌های قرآنی محدود می‌شود ــ تقریباً در همۀ ترجمه‌ها تا روزگـار قاجـار ــ محسـوس است. از این رو ست که همیشه می‌بینیم نثر عمومی این آثار با نثر ترجمه‌های قرآنی‌شان اندکی متفاوت است. حضور واژگان کهن فارسی در نثری که هنوز به نثر عربی نزدیک‌تر است، مهم‌ترین ویژگی ترجمه‌های قرآنی فارسی ست. ترجمه‌های نمونه‌ای چون ترجمۀ ابوالفتوح رازی، با همه استقلالی که در کار خود داشته‌اند، هیچ‌گاه از این کتاب گران‌مایه بی‌نیاز نبوده‌اند. 
2 ـ 3. دومین و سومین کتاب که در واقع، کتابهای تازه‌ای نیستند، به نامهای سورۀ مائده از قرآنی کوفی با ترجمۀ استوار فارسی و «ترجمه‌ای قدیم از قرآن کریم» به چاپ رسیده‌اند. مقایسۀ دقیق‌تر میان این دو و کتاب «ترجمۀ رسمی» آشکار می‌سازد که ترجمه‌های قرآنی این دو اثر، همان «ترجمۀ رسمی» است، اما چاپ ناپسند این کتاب اخیر، موجب شده است محققان به تشابه کامل میان آنها پی نبرند (نک‍‌ : همان، 63-71).
4. چهارمین کتاب، ترجمۀ معروف به قرآن شمارۀ 4 است ترجمه‌های قرآنی این کتاب چندان استوار و کهنه می‌نماید که احمدعلی رجایی آن را اثری مستقل پنداشته است و بعید نمی‌داند که یکی از مترجمان تفسیر طبری آن را پرداخته باشد. به راستی تشابه میان این کتاب و «ترجمۀ رسمی» تردید‌ناپذیر است. در بسیاری از ترجمه‌ها، هم کلمات و هم ریخت جملات کاملاً یکی است؛ اما این تشابه دلیل بر آن نیست که یکی از آن فقیهان بزرگ ترجمۀ مستقلی برای خود تدارک دیده باشد. به گمان ما، مترجم این کتاب، حدود دو قرن پس از تألیف «ترجمه و تفسیر رسمی»، این کتاب را پیش چشم نهاده، و از آن رونویس کرده است؛ اما در بسیار جاها که ترجمه مغلوط بوده، یا او نپسندیده، و یا برداشت آن مترجمان را با مذهب خویش همساز نمی‌دیده، خود به‌اصلاح ترجمه دست زده است. مقدار این اصلاحات آن‌قدر هست که بتوان کتاب را نه نسخه‌ای دیگر از «ترجمه و تفسیر رسمی»، که کتابی تقریباً مستقل پنداشت، هر چند که در حوزۀ تأثیر آن کتاب قرار می‌گیرد.
نکتۀ جالب توجه آنکه ترجمه‌های این کتاب، غالباً با نسخه ـ بدلهای «ترجمۀ رسمی» شباهت دارد و همین امر دلیل قاطعی بر تحریف متن و اصالت نسخه بدلهای این کتاب اخیر است( تاریخ، 73-81).
5. کتاب پلی میان شعر هجایی وعروضی فارسی، ترجمه‌ای شگفت است. مترجم دریافته بود که فراسوی کلمات و معانی آنها، آیات الاهی را توازنی رمز آمیز و ایقاعی سحرانگیز فراگرفته است که نه گوشِ سخنْ فهم، بلکه احساس و روان آدمیزاد را مخاطب می‌سازد. وی گویی از ترجمۀ دقیق و معادلهای موازی دست کشید و خواست آن توازن و آن ایقاع را در اثر خود پدیدار سازد. محصول این کوشش، نثر نسبتاً موزونی است که گاه به شعر هجایی شبیه می‌گردد. احمدعلی رجایی این متن را قاطعانه شعر هجایی و احیاناً متعلق به سدۀ 1 ق دانسته است. اما به گمان ما، شعر هجایی بودن آن مسلم نیست، و از سوی دیگر، نوع کلمات عربی آن و شیوۀ به کاربردن آنها، آشکار می‌سازد که متن، حدود قرن 5 ق نگاشته شده است. این کتاب، هر چه هست، نمونۀ یک ترجمۀ آزاد از قرآن کریم است (همان، 83-87). 
6-8. تفسیر قرآن پاک متعلق به اواخر قرن 4 یا اوایل قرن 5ق، و بخشی از تفسیری کهن متعلق به اواخر قرن 4 (برای نظر مینوی، نک‍ : آذرنوش، 11) یا قرن 5 (به گمان ما)، و ترجمۀ متأخرتر دیگری که در درون همین کتاب آمده است، همه از خراسان برخاسته‌اند. نثر فارسی غیر ترجمه‌ای در کتاب نخست بسیار دل‌انگیز است و در کتاب دوم، غالباً تابع نحو عربی، اما شیوۀ ترجمه‌های قرآنی در هر دو و نیز در ترجمۀ سوم، سراسر با شیوه و واژگان «ترجمه و تفسیر رسمی» منطبق است: واژه‌ها همه‌کهن و بیش از 90٪ فارسی است، در همۀ آنها گویش خراسان آشکار است، و همه جا، ساختار عبارات عیناً با ساختار آیات منطبق و از قالب دستور زبان فارسی خارج است، جز اینکه در این دو کتاب، ترجمه با تفسیر درآمیخته است و در «ترجمه و تفسیر رسمی» مستقل است (برای توضیح بیشتر، نک‍ ‍: همو، تاریخ، 89-96، 97، 102).
9. کتاب مهم دیگری که به زبان معیار و با گرایش به گویش ماوراء‌النهری بر جای مانده، ترجمه‌ای کهن به فارسی موزون و مسجع است که نجم‌الدین عمر نسفی (از مردم نخشب، 462-538ق) آن را تألیف کرده است. نخستین نکته‌ای که در این کتاب نظر را جلب می‌کند، آن است که ترجمۀ نسفی، چه در حوزۀ واژگانی و چه در زمینۀ ساخت دستوری، هیچ تشابهی با «ترجمه و تفسیر رسمی» ندارد و شاید از این‌جهت یگانه باشد.
از ایـن ترجمه، می‌تـوان بـه آسانی دریافت کـه نسفی ــ بر خلاف بیشتر مترجمان ــ سرِ نوآوری داشته و می‌خواسته است با بهره‌گیری از واژگانی گاه متفاوت، و با جا به جایی کلمات، متن خود را آهنگین کند، جمله‌ها را هم‌ نوا سازد و به چندین پارۀ‌ هم‌نوا، قافیۀ یگانه‌ای نیز ببخشد. وی این شیوه را هم در ترجمه‌های قرآنی به کار بسته، و هم در تفسیرهایی که خود می‌نگاشته است. عزیزالله جوینی در مقدمه کوشیده است همۀ صنایعی را که مؤلف به کاربرده است، شناسایی کند و نمونه‌ای از هر یک به دست دهد. از دیگر نوآوریهای نسفی، گونه‌گونی بی‌حساب در ترجمۀ عبارت یکسان قرآنی است؛ وی «بسمله» را دست کم به 10 شکل جوراجور ترجمه کرده است (نک‍ : جوینی، 20-21).
ارزیابی کار نسفی دشوار است. به گمان ما وزن و قافیه‌ای که او در نثر خود نهاده است، به قیاس آهنگ قرآن کریم، جلوۀ چندانی ندارد.
10. تفسیر قرآن کمبریج، که میان قرنهای 4 و 5ق تدوین شده، و تنها نیمۀ دوم آن که خود دو جلد است، باقی مانده است. این کتاب، یکی از دل‌انگیزترین آثار نثر فارسی است.عبارات دستوری و واژگان کهن و گاه نایاب، از این کتاب گنجینه‌ای تقریباً همسنگ «ترجمه و تفسیر رسمی» ساخته است. این کتاب را ــ با‌ آنکه تأثیر «ترجمه و تفسیر رسمی» برآن آشکارنیست ــ ما از حوزۀ این ترجمه بیرون ننهاده‌ایم؛ زیرا خاستگاه، گویش، واژگان و طرز جمله‌پردازی هم در روایات و هم در ترجمه‌ها، در هر دو کتاب مشابه است. مؤلف تفسیر کمبریج، هنگام تفسیر و داستان‌سرایی، غالباً عبارات شیوا و دستوری به کار برده، و بی‌گمان حجم این‌گونه جمله‌ها در آن، نسبت به «ترجمه و تفسیر رسمی» بیشتر است، اما باز، مانند این کتاب، انبوهی جمله را نیز به قیاس نحو عربی پرداخته است. 
این مترجم ناشناس در ترجمۀ آیات، با آنکه شیوۀ مزجی داشته است و انتظار می‌رفت آزادانه‌تر عمل کند، باز دقیقاً از «ترجمه و تفسیر رسمی» پیروی کرده است، بدین‌سان که می‌توان ترجمه‌ها را از درون متن تفاسیر بیرون کشید و بی‌آنکه ترتیب آن مشوش شود، عیناً زیر آیات الاهی نهاد. با این همه، در این کتاب جمله‌هایی که از بند نحو عربی رها شده و سر به قواعد دستور فارسی نهاده‌اند، نیز بسیار است. 
واژگان این کتاب نیز پیوسته با واژگان «ترجمه و تفسیر رسمی» مشابه است و هیچ‌گاه «خدا، فریشته، دیو، پری، رستاخیز، دوزخ، پادافراه، خستو، جادو» و نظایر آنها، جای به معادلهای عربی نداده‌اند و هنوز برخی شیوه‌های کهن چون مطابقت صفت و موصوف یا قیدهای سبب مرکب از «از بهر... را» در آن فراوان است. به ‌رغم همۀ این تشابهات، باز استقلال و هنرمندی مترجم قابل انکار نیست (آذرنوش، همان، 103-117).
11. در کتاب تفسیری بر عشری از قرآن مجید، متعلق به سدۀ5 ق تحولی خجسته پدیدار می‌شود. به طور کلی، ساختارهای نحوی در این کتاب، نسبت به بسیاری از آثار مشابه، به سبک مقبول فارسی نزدیک‌تر است. جمله‌های موصولی و شرطی و نظایر آنها، به گونه‌ای یک‌نواخت‌تر و مطمئن‌تر عرضه شده‌اند، و خلاصه روان‌نویسی و پرهیز از پیچیدگی و پیروی از نحو فارسی، قاعدۀ عمومی کتاب است. با این همه، درست مانند کتابهایی که پیش از این بررسی کردیم، باز پیوسته با این پدیده مواجه می‌شویم که نویسنده، بیشتر در قطعات کوتاه و نه داستانها، ناگهان در تار و پود ساختارهای عربی گرفتار می‌آید و جملاتی عرضه می‌کند که به گوش فارسی‌زبانان غریب می‌نماید. 
متن ترجمه‌ها نیز در این کتاب، از همۀ کتابهای کهن‌‌تر به فارسی دستوری نزدیک‌تر است، و حتى مترجم گاه جرئت می‌کند، از چارچوب لغوی ـ نحوی آیه بیرون آید و جملاتی به فارسی درست عرضه کند. اما هنوز هم ترجمۀ آیات عموماً در قالب ترجمه‌های کتاب «ترجمه و تفسیر رسمی» است؛ بیشتر ترتیب کلمات در جملۀ فارسی، بر ترتیب کلمات آیه منطبق است، هنوز مفعول مطلقها عیناً گرته‌برداری می‌شوند (مثلاً برمی‌آغالند، برآغالیدنی) و قیدهای سبب را، شاید به تقلید از عربی، با استفاده از دو حرف ترجمه می‌کنند (=از بهر فتنه را).
در زمینۀ واژگان و نحوۀ گزینش آنها، هیچ تفاوتی میان این کتاب و «ترجمه و تفسیر» نیست. واژه‌های اصلی دین، از «پیغامبر و رستخیز» گرفته، تا «پری و دیو و گرویده و ناگرویده و خستون و ناخستون» همه همانهایی است که در آثار کهن دیده‌ایم. به عبارت دیگر، این مؤلف نیز از گنجینۀ واژگان کهن در ترجمه‌های دیگر ــ و حتماً از «ترجمه و تفسیر رسمی» نیز ــ بهره گرفته، و برای یافتن کلمات تازه، رنجی برخود هموار نکرده است (نک‍ ‍: همان، 119-127).
12. تاج التراجم فی تفسیر القرآن للاعاجم، اثر شاهفور بن طاهر اسفراینی (د 471ق)، یکی از زیباترین آثار تفسیری فارسی و دومین ترجمۀ تاریخ‌داری است (میان سالهای 430 تا 460ق، نک‍ : مایل هروی، 1/ 11) که می‌شناسیم. نهادن تاج التراجم در این مرتبه، به آن جهت نیست که قاطعانه می‌توانیم آن را بر چند تفسیر و ترجمۀ پیشین ــ و به خصوص تفسیر کمبریج ــ مقدم یا مؤخر بپنداریم. این کتاب از نظر ساختار، واژگان، دوگانگیِ نثر در ترجمه و تفسیر، به کتابهای همعصر خود شباهت بسیار دارد. آیا این شباهت از آنجا ست که دیگران از آن تأثیر پذیرفته‌اند، و بدین‌سان، کتاب تاج التراجم نقطۀ عطفی در تاریخ ترجمه‌های قرآنی شده است (همو، 1/ 4-6)، یا به عکس، این کتاب از آن ترجمه‌ها تقلید کرده است؟ آنچه محقق و‍ مصحح کتاب را بر مقدم داشتن تاج‌التراجم نسبت به دیگر ترجمه‌ها تشویق کرده، سخنان مؤلف در مقدمۀ آن کتاب است (همو، 1/ 5-6). سخنان اسفراینی دربارۀ علت ترجمۀ قرآن به فارسی در قرن 5 ق، مانند مقدمۀ «ترجمۀ و تفسیر رسمی» سخت گرانبها ست و ما را از مقدار آشنایی و گرایش مردم نسبت به زبان فارسی یا عربی، آگاه می‌سازد. وی در اینجا، پس از بیان وجوب ترجمه، به حق ابراز می‌دارد که مترجمان پیشین کوشیده‌اند برای هر واژۀ قرآنی، معادلی واحد پیدا کنند و بدین‌سان، دایرۀ معنایی آن را محدود کرده‌اند و نیز معنای ظاهری کلمه را می‌جستند و دیگر به تفاسیر عنایت نمی‌ورزیدند. این گفتار نیک نشان می‌دهد که مؤلف، پیش از هر چیز، دغدغۀ معنی و به خصوص تأکید بر فهم مذهب خود از کلمه را داشته است، تا برای «مذاهب اهل الحاد» نصرتی نباشد. به عبارت دیگر، وی از عبارات ناهنجار و گاه نامفهوم ترجمه‌های تحت‌اللفظی آزرده نیست؛ و به همین جهت است که او خود گام عمده‌ای در این کار برنداشته است؛ زیرا او نیز در دایرۀ همان سنتی که «ترجمۀ رسمی» حدود 100 سال پیش‌تر پی‌ریخته بود، درافتاد: در ترجمه‌های قرآنی، از نحوعربی پیروی کرد و در کار ترجمه، از «ترجمۀ رسمی»؛ پس جز اندکی، بهتر نشد، و بی‌تردید از ترجمه‌های تفسیری بر عشری از قرآن که احتمالاً بر او مقدم است، فارسی‌تر نیست. اما او در ترجمه‌های غیرقرآنی آزادانه عمل کرده، و مانند تفسیر کمبریج، جمله‌های فارسی‌تری تدارک دیده است. از نظر واژگان، وضعیت عمومی، کاملاً همان است که در دیگر ترجمه‌ها ملاحظه کردیم: در ترجمه‌های قرآنی، به سبب تأثیرپذیری از گذشتگان وبه خصوص «ترجمه رسمی»، کلمات فارسی بیشتر است و در نثر عمومی کتاب، واژگان عربی اندک اندک کثرت می‌یابند. 
 

صفحه 1 از11

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: